سرنوشت محمدرضا پهلوی در انتظار بنسلمان؟!
انقلاب از بالای عربستان سعودی اقدامی پرخطر است که ناظران بیطرف باید آن را با دقت زیر نظر بگیرند. شکست آن میتواند به قدرتگیری نیروهای افراطی در عربستان سعودی منجر شود و موفقیت آن نیز میتواند با افزایش چشمگیر تنشهای منطقهای و درنهایت وقوع جنگ همراه شود.
کد خبر :
۴۶۱۳۵
بازدید :
۲۴۸۷
یوشکا فیشر، وزیر خارجه اسبق آلمان | از زمان مسجلشدن ولیعهدیاش، محمد بنسلمان در جهت تقویت قدرتش و همچنین انجام تغییراتی رادیکال در عربستان قدم برداشته است. اما همانطور که او سیاستهای داخلی و خارجی کشورش را دستخوش تغییر و تحول میکند، احتمال وقوع یک نزاع منطقهای در خاورمیانه نیز افزایش مییابد.
هفت سال بعد از آنکه «بهار عربی» موجی از تحولخواهی در بخش زیادی از خاورمیانه و شمال آفریقا به راه انداخت، عربستان سعودی نیز سرانجام به آن گرفتار شده است؛ البته به شیوه خاص خود.
نسل جوان این کشور خواهان مدرنشدن این پادشاهی سنتی و محافظهکار است. البته این خواست نه از سوی انقلابیون در خیابانها بلکه به وسیله محمد بنسلمان، ولیعهد ٣٢ ساله این کشور هدایت میشود.
از لحاظ جمعیتی و جغرافیایی، عربستان سعودی یکی از بزرگترین کشورهای عربی است و ثروت عظیم نفتی، این کشور را به شریکی استراتژیک برای غرب بهویژه ایالات متحده بدل کرده است. بااینحال، عربستان سعودی در مقام کشوری که در میان رویکرد قرونوسطایی و تجددگرایی غربی گیر کرده و معلق مانده است، همواره تناقضهایی عظیم را در دل خود حمل کرده است.
پای بهروزترین زیرساختها و شیکترین فروشگاههایی که نمونههایشان را در آمریکا میتوان سراغ گرفت، به مدینه و مکه بهعنوان دو شهر مقدس اسلام باز شده است.
اما با این تفاسیر، ساختار قبیلهای عربستان سعودی همچنان دستنخورده باقی مانده است؛ کشوری که از زمان تأسیسش در سال ١٩٣٢ میلادی، به وسیله خاندان آلسعود و یک پادشاهی مستبد اداره شده است. مرام اخلاقی و قانونی این کشور از نگاه خارجیها قرونوسطایی است و بر خوانشی ارتجاعی از اسلام به نام وهابیسم مبتنی است که آبشخور بسیاری از گروههای اسلامگرای افراطی است.
بااینحال، در نتیجه افول طولانیمدت قیمت نفت و نیاز برای تأمین آموزش و اشتغال برای نسل جوان این کشور که در غیراینصورت به افراطیگری روی خواهند آورد، ملک سلمان و پسرش، محمد بن سلمان به این نتیجه رسیدهاند که کشور نیازمند تجدد است و برای جلوگیری از یک افول تدریجی و اضمحلال، گامهایی را در جهت ایجاد گشایشهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برداشتهاند.
مدتی پیش، محمد بنسلمان بهنظر با نگاه به نحوه قبضه قدرت از سوی شی جینگپین، رئیسجمهور چین، دستور یک مبارزه ضربتی علیه فساد را صادر کرد. بعد از آن بود که دهها نفر از شاهزادگان ردهبالا، وزرای سابق و تجار بانفوذ و ثروتمند دستگیر شدند و حسابهایشان مسدود شد. این تلاش برای پاکسازی مفسدان اندکی بعد از آن صورت گرفت که منع رانندگی زنان در عربستان و حضور در ورزشگاهها برداشته شد.
مشخصا، رهبری جدید در عربستان سعودی به دنبال آن است که هدایت و رهبری انقلابی از بالا به پایین را در دست بگیرد.
اما نباید فراموش کرد که آخرین حاکم خودکامه در خاورمیانه که تلاش کرد با بیتوجهی به روحانیون اسلامی، انقلابی از بالا به پایین را رقم بزند، محمدرضا پهلوی، شاه ایران بود. او و «انقلاب سفیدش» در نهایت به پیروزی انقلابی اسلامی در سال ١٩٧٩ انجامید.
البته الزاما نمیتوان سرنوشت مشابهی را برای انقلاب بنسلمان متصور بود. در صورتی که او شکست بخورد، سلفیهای رادیکال، قدرت را در ریاض به دست خواهند گرفت و اگر او در پیادهسازی سیاستهای تجددخواهانه خود پیروز شود، زمینه برای اینکه دیگر کشورهای اسلامی منطقه نیز قدم در راه او بگذارند، آماده خواهد شد.
بنسلمان بهعنوان بخشی از نقشه راهش، سیاست خارجی خصمانه جدیدی را بهویژه علیه ایران در پیش گرفته است. تجددخواهانی که حول بنسلمان گرد آمدهاند، بهخوبی میدانند که پیروزی این انقلاب در گرو جایگزینکردن وهابیگری با ملیگرایی سعودی است و برای این کار، آنها به دشمنی باورپذیر نیاز دارند. ایران شیعه که از قضا برای کسب سلطه هژمونیک با عربستان سعودی در رقابت است، بهترین گزینه ممکن است.
البته، از دیدگاه عربستان سعودی، مداخله ایران در عراق، سوریه، لبنان، بحرین، قطر، یمن و دیگر کشورها، عملا بهانهها را به دست آنها داده است. تا پیش از این، نبرد بر سر هژمونی منطقهای میان عربستان سعودی و ایران به جنگهای نیابتی در سوریه و یمن محدود میشد.
بهنظر درحالحاضر نیز هیچ کدام از دو طرف خواهان تقابل نظامی مستقیم نیستند. هرچند با توجه به تحولات اخیر، نمیتوان این گزینه را نیز نامحتمل دانست. یک جنگ سرد در خاورمیانه بهسرعت میتواند به یک جنگ گرم بدل شود.
در طولانیمدت، رقابت ایران و سعودی با خاورمیانه همان کاری را میکند که پیشتر نزاع فلسطین و اسرائیل کرده بود. برای مثال، شرایطی را در نظر بگیرید که درست ساعاتی قبل از فرمان بنسلمان برای مبارزه با فساد به وقوع پیوست: سعد حریری، نخستوزیر لبنان در خاک عربستان استعفای خود را اعلام کرد.
طبق اظهارات حریری، حزبالله که بهعنوان متحد ایران شناخته میشود، اداره کشور را ناممکن کرده و حتی نقشه قتل او را در سر میپرورانده است این در حالی است که حزبالله و دولت لبنان بر سر تقسیم قدرت، بهخوبی با هم کنار میآمدند.
اما اظهارات حریری بیشتر از آنکه از ابهامات کم کند، بر ابهامات استعفای او دامن زد. چرا او باید الان از سمت خود کنارهگیری کند؟ آیا او تحت فشار عربستان این تصمیم را گرفته است؟ و با چه هدفی؟
اندکی بعد از اعلام استعفای حریری، عربستان سعودی موشکی را منهدم کرد که انقلابیون یمنی از خاک یمن به سمت ریاض شلیک کرده بودند. طبق اعلام عربستان سعودی، از آنجا که حوثیها از سوی ایران حمایت میشوند، این اقدام حوثیهای یمن اقدامی جنگطلبانه از سوی ایران بوده است.
چنین حجم عظیمی از تحولات غیرمعمول در این بازه زمانی کوتاه را بهسختی بتوان تصادفی و اتفاقی دانست. حال سؤال این است که آیا لبنان بار دیگر شاهد جنگ داخلی خواهد بود و آیا عربستان سعودی تلاش میکند تا اسرائیل و ایالات متحده را در تقابل با حزبالله وارد میدان کند یا نه.
پرواضح است که عربستان سعودی بهتنهایی یارای مقابله با حزبالله و ایران را ندارد. در سالهای اخیر، عربستان سعودی متحمل شکستهای بزرگی در نزاع بر سر هژمونی شده است.
اقلیت سنی از قدرت در عراق کنار گذاشته شده و رژیم بشار اسد که از حمایت ایران برخوردار است، در سوریه در قدرت باقی ماند. محمد بنسلمان شاید در لبنان یا مناطقی دیگر در تلاش برای جبران این شکستها باشد.
انقلاب از بالای عربستان سعودی اقدامی پرخطر است که ناظران بیطرف باید آن را با دقت زیر نظر بگیرند. شکست آن میتواند به قدرتگیری نیروهای افراطی در عربستان سعودی منجر شود و موفقیت آن نیز میتواند با افزایش چشمگیر تنشهای منطقهای و درنهایت وقوع جنگ همراه شود.
۱