مدیریت بحران کرمانشاه چگونه ممکن است؟

مدیریت بحران کرمانشاه چگونه ممکن است؟

اقدامات بعدی که توسط معماران و شهرسازان باید صورت گیرد، توسعه شهری پایدار و آگاهانه و بازسازی براساس «هویت» و «فرهنگ» با نگاهی «دانش‌بنیان» است. در این معنا زلزله گذشته با اینکه اتفاقی بس تلخ بود، اما پس از گذر از زمهریر این روزگار، گرمای خورشید، طلوع صبح فردا را انتظار می‌کشد.

کد خبر : ۴۶۱۳۸
بازدید : ۱۸۰۱
مدیریت بحران غیراستراتژیک یا «سردرد آینده»؟
این نوشتار بدون هیچ مقدمه‌ای به تحلیل موضوع شرایط پس از زلزله اخیر پرداخته و خواهان رهیافتی است برای «مدیریت پس از بحران»؛ چه، مقدمه گاهی خود تنها فرسودن قلم است در دورانی از بُهتِ نگاهِ دیرباور بر صورتی رنجور....

بی‌هیچ شائبه‌ای، پس از بحران‌هایی مانند زلزله، سیل، آتش‌سوزی و... هر موضوع خانمان‌سوزی که موجب آوارگی و دل‌آشوبی شود، آنچه اهمیت دارد حل‌وفصل وضعیت حادث در ممکن‌ترین و احتمالا دردسترس‌ترین و بهترین با درنظرگرفتن داشته‌ها، علم و بر مبنای حقایق و واقعیت‌هاست؛ نه افسوس و ناله برای گذشته‌هایی سهل‌انگارانه [هرچند گذشته می‌تواند درسی باشد برای فردایی بهتر و عقلانی‌تر و به عبارتی دانش‌بنیان‌تر].
با درنظرگرفتن چنین شرایطی، درحال‌حاضر پس از آنچه در کرمانشاه و سرپل‌ذهاب رخ داده است، اولویت آماده‌سازی مسکن و سکونتگاه‌هایی برای بازماندگان این اتفاق تلخ است.

زلزله را اگر خشم زمین بنامیم که سبب فرودآمدن جغد فراق بر سر ویرانه‌ها می‌شود، آثار بلندمدت اجتماعی و اقتصادی آن بر محیط پیرامون تا مدت‌ها باقی می‌ماند. ایران به سبب قرارگیری در موقعیت خاص جغرافیایی و توپوگرافی در سال‌های گذشته زهر حوادثی از این دست را به کرات بر جان خویش چشیده است.
پس از دی ماه سال ۱۳۸۲ که مام وطن برای فرزندان ازدست‌داده‌اش در بم سیاه‌پوش شد، آنچه به عنوان دستور کار فوری برای حل مدیریت پس از بحران مدنظر قرار گرفت، برنامه بازسازی این شهر براساس «منشور توسعه پایدار» بود که خود در راستای نیل به اهداف سه‌گانه «هویت»، «مشارکت» و «پایداری» بم تدوین شده بود.
شاید بتوان ادعا کرد که بم تقریبا اولین تجربه مدیران شهری و مسئولان با یک مدیریت پس از بحران بود. شهری که شوربختانه محفل آزمون و خطاهای بسیاری شد و بسیاری از اهداف در این بین دچار سردرگمی و خارج‌شدن از مسیر.
اما همین تجربه تلخ، درس‌هایی گرانب‌ها را نیز به ما آموخت... زلزله سیستان‌وبلوچستان و همچنین آذربایجان بر وسعت اندوخته‌ها و تجربه‌اندوزی‌ها افزود. داستان‌هایی که هر یک ما را به ورطه بلای غریبی می‌کشاند...؛
داستان‌هایی تلخ از فراق و اندوه... با این همه باز ایستادیم و «زمین» این دشت پایدار را مخاطب خویش قرار دادیم و به سیاق شاملو گفتیم و خواندیمش که ما «جهان را به همت قواره خود» بریده بر تن می‌کنیم...
و امروز نیز کرمانشاه و سرپل‌ذهاب داستانی دیگر است از درختان باغی سبز که اگر دیوارهایش هم ریخته باشد، پهنای سبز درختان نوید آواز نور و کرانه ارغوان را برای خود سرودی نو خواهند ساخت.

ماهیت پیچیده آثاری که زلزله پس از خود بر جای می‌گذارد، از مشکلات زیستی، اقتصادی گرفته تا مشکلات بهداشتی و...، مسائلی هستند که اگر بر ماهیت پیچیده این مسائل «بدساختار» فائق نیاییم، محیط مانند جسمی که علیه خود پادتن تولید می‌کند، به گرداب آسیب‌پذیری بیشتری نیز خواهد افتاد.
در این میان بازسازی، سعی برای عادی‌سازی شرایط مانند آنچه پیش از بروز سانحه بود و همچنین بهبودبخشی اوضاع به صورتی تعجیلی اقداماتی هستند که صورت می‌پذیرند.
اقدامات بعدی که توسط معماران و شهرسازان صورت می‌گیرد، توسعه شهری پایدار و آگاهانه و بازسازی براساس «هویت» و «فرهنگ» با نگاهی «دانش‌بنیان» است. در این معنا زلزله گذشته با اینکه اتفاقی بس تلخ بود، اما پس از گذر از زمهریر این روزگار، گرمای خورشید، طلوع صبح فردا را انتظار می‌کشد.

زلزله بم را شاید بتوان نقطه عطفی در بازسازی شهری در ایران و همچنین برنامه‌ریزی شهری دانست. شهری که با درنظرگرفتن عناصری مانند «هویت»، «مشارکت جمعی» و پایداری، سعی در برقراری دیالکتیکی میان معماران و شهرسازان و مردم و فهمندگان محیط داشت.
در واقع هدف تمامی این پروسه دست‌یازیدن به اجرای شهری نوین با تکیه بر هویت اصیل شهری پیشین بود. در این میان تقویت مناظر عینی و ذهنی شهروندان و درخواست از خود آنان و تشویق اهالی بم برای بازسازی شهری همگی مواردی بودند که در ادامه مطرح شدند.
با این همه و با وجود تأکید بر توسعه این شهر براساس «منشور توسعه پایدار بم» در طرح تفصیلی آن خطاهای بسیاری وجود داشت؛ تو گویی شکاف میان حرف تا عمل و برنامه تا تحقق و اجرا هنوز نیز بم را رنج می‌دهد. به گونه‌ای فقدان نفوذپذیری در بافت، همه‌شمول‌نبودن فضاهای شهری، وجود اغتشاشات معمارانه، ساخت‌وسازهایی بر مبنایی که هرچه بود غیر از نیاز کاربران و شهروندان بمی بود، کمبود فضاهای عملکردی در شهر و... از مشکلاتی بودند که بدون حل و توجه باقی ماندند.
چه بسا دلایل آن نیز سلیقه‌ای‌شدن کار و عدم نظارت صحیح بر نحوه عملیات پیمانکاران و دیگر ذی‌نفعان بود...، اما کرمانشاه می‌تواند و باید از گذشته بیاموزد و خطاهای پیشین را تکرار نکند. اکنون مردمان این خطه باید با حفظ روحیه مشارکت جمعی در جهت احیای هویت شهری، بازتوانی و همچنین تطبیق‌پذیری آن حین بازسازی بکوشند؛ چه، شرار قهر زمین را می‌توان به آتش گرمای دوستی نیز بدل کرد.

باید گفت: از مسائلی که در چنین شرایطی معمولا گریبانگیر شهر‌ها می‌شود، ایجاد و افزایش سکونتگاه‌های غیررسمی است؛ سکونتگاه‌هایی که به دلیل شرایط اقتصادی نمی‌توانند جذب هسته شهری شوند و همگی به نوعی قرار است در محدوده اقتصاد شهری روزگار بگذرانند.
افراد به صورتی غم‌انگیز زندگی‌کردن در نقاط آسیب‌پذیر شهری را می‌پذیرند و محل‌های ابتدایی زندگی خود را بر پایه دلایلی مانند جنگ، مشکلات اقتصادی و در این مورد بلایای طبیعی ترک می‌کنند.
طبق آمار جهانی در حال حاضر ۴۳ درصد از جمعیت کشورهای در حال توسعه در مناطق حاشیه شهر در سکونتگاه‌هایی غیررسمی زندگی می‌کنند و این آمار هر روز به‌ویژه در منطقه خاورمیانه دچار رشد سرسام‌آور و غیرقابل‌کنترل شده است. سکونتگاه‌هایی که جابه‌جا آن‌ها را «زاغه» می‌شناسیم، طیفی از منزلگاه‌هایی هستند که شاید در آغاز نیز با هدف موقتی‌بودن ساخته و پرداخته شده بودند؛ ولی به‌تدریج به طرزی نامهربانانه هم برای ساکنانش، هم برای کل شهر، مانند وصله‌ای بر جان شهر دوخته می‌شوند!... و این معمولا سرآغاز فراموشی است...
فراموشی از طریق مسئولان شهری و مدیران و معماران و... فراموشی برای شهروندانی دیگر که این حاشیه‌ها را نمی‌بینند و شاید نمی‌خواهند ببینند. فقدان تأسیسات شهری مناسب و همچنین فقدان خدمات شهری همگی ویژگی مشترک چنین سکونتگاه‌هایی می‌تواند شمرده شود.
ویژگی‌هایی که خود در ادامه عاملی منفی خواهند بود برای رشد هرچه بیشتر تنش‌های روحی، چراکه شکاف عمیق اجتماعی که آن هم به صورت ناگهانی به وجود آمده است،
پیچیدگی‌ها و دشواری‌های تأمین خدمات را در پی دارد. «ابوت فرد» متخصص درباره سکونتگاه‌های غیررسمی برای چنین مجموعه‌های سکنی‌گزینی انسانی، بهبود مترقی فیزیکی تدارک ساختارها، برنامه‌ریزی خرد جامعه و دگرگونی فیزیکی از طریق برنامه کلی را راه چاره می‌داند و معتقد است با درنظرگرفتن این سه مورد در آخر می‌توان به تحلیلی دانش‌مدار برای توانمندسازی این محیط‌ها دست یافت.
نمونه چنین برخوردی را در گذشته در زلزله ورزقان آذربایجان شاهد بودیم. مسکن‌هایی که به حدی از اصول اولیه انسان‌مداری و جامعه‌شناسی افراد روستایی که به شغل دامپروری و کشاورزی مشغول‌اند، به دور بودند که هم‌اکنون بسیاری از این خانه‌های ساخته‌شده یا به وسیله ساکنانش طرد و ترک شده اند یا آنهایی نیز که باقی مانده اند، مدام شکایت از رسیدگی‌نکردن برای بهبود اوضاع می‌کنند و آنچه البته به جایی نرسد فریاد است؛ زیرا خشت اول گر نهد معمار کج/ تا ثریا می‌رود دیوار کج.

طبق اصل ٣١ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دسترسی به مسکن مناسب حق هر خانواده ایرانی محسوب شده است. تا قبل از دهه ٦٠ سرمایه‌گذاری دولت‌ها در مقوله مسکن کم‌اهمیت تلقی می‌شد و انتظار می‌رفت مقوله مسکن حاشیه‌نشینان از طریق بهبود وضعیت بازار و عوامل دیگر حل شود.
با گذر زمان دیدگاه‌های اقتصادی و سیاسی به این موضوع تغییر کرده و مسئولان توجه بیشتری به مقوله حق مسکن کردند. در واقع پروژه مسکن مهر نیز طبق همین اصل ٣١ قانون اساسی در دولت وقت اجرا شد؛ اما همه این‌ها باز نتوانست مسکن مهر را با ما مهربان کند....
واقعیت این است که آنچه در اجرای مسکن مهر یا پروژه‌های خانه‌سازی برای زلزله‌زدگان بعد از زلزله ورزقان صورت گرفت، هر آنچه بود از اصول بنیادی قانون اساسی که همان «متناسب‌بودن با نیاز» است که فراموش شد.
تلاشی که احساس درد را به «تأخیر» می‌سپارد، نه به «فراموشی»! در همین راستا لازم است در شرایط فعلی، برای بازسازی منطقی و اصولی سرپل ذهاب همه دست‌اندرکاران با مداقه‌ای جدی‌تر و عملی‌تر به موضوع احیای شهری و زندگی آن بپردازند.
مدیریت بحران در شرایط فعلی امری است که بر‌عهده مدیران شهری، معماران و تک‌تک شهروندان گذاشته شده است. انتظار می‌رود که وقتی بحثی مانند مسکن به میان می‌آید، تمام ارگان‌ها و سازمان‌ها براساس دانش از افراد ذی‌صلاح برای اجرای طرح‌هایی که خود بعد‌ها مشکلی برای شهر و جامعه ایجاد نمی‌کنند، دست به کار شده و همگی با هم در اسرع وقت برای ایجاد توازن و هماهنگی در سامانه بکوشند.

زلزله با اینکه می‌تواند به تقابل با پدیده‌های انسانی و عوامل انسان‌ساز پرداخته و سکونتگاه‌های انسانی و همچنین سرمایه‌های بلندمدت برای توسعه و پیشرفت کشور را از بین ببرد؛ اما اگر با رویکردی استراتژیک به این موضوع نزدیک شویم، به طور قطع و یقین در درازمدت می‌توان شرایط را به حالتی عادی و معمولا بهتر از قبل بازگرداند.
با‌این‌همه شرط اول و آخر تمام این‌ها اتخاذ رویکردی دانش‌بنیان و تدبیر‌شده است؛ زیرا ارائه راهکارهایی غیر‌استراتژیک حتی می‌تواند در آینده سردردی عظیم و خلاصی‌ناپذیر برای شهر و ساکنانش به بار بیاورد. این سردرد می‌تواند از ساخت مساکنی بی‌کیفیت که در برابر زلزله تاب نمی‌آورند، شروع شده و به ساخت ضرب‌الاجلی خانه‌هایی غیر انسان‌مدار بدون توجه به نیازهای کاربر که موجب متروکه‌ماندن بنا می‌شود، نیز ادامه پیدا کند...
یا آن‌چنان که منوچهر آتشی می‌گوید: بر سینه‌اش «هنوز» مدال عقیق زخم.... در آخر باید گفت، به اعتبار تعریف، آنچه در مدیریت بحران اهمیت دارد، توجه بر پنچ مقوله «سازماندهی»، «ارتباطات»، «تصمیم‌گیری»، «شناخت عوامل بحران» و «طراحی» هستند.
در این معنا آنچه در شرایط فعلی مهم است، تحلیل هر پنج مورد به صورت دقیق برای جامه عمل پوشاندن به مقوله بحران مدیریت است. مدیریتی که از دانش نشئت‌گرفته و در افق‌های پیش‌روی خود، مشکلات متعدد را نیز در نظر گرفته است؛ نه برخوردهایی سطحی و غیراصولی.

باغی در من باقی است آری
از این دریچه تنگ می‌بینمش گاهی
آن دوردست‌ها
هنوز درختانش ایستاده‌اند
و هنوز بهار را از دایره وسیع واژگانشان قلم نگرفته‌اند
باغی در من باقی ا‌ست آری
در قلب کوچک این کویرِ وَلَع
که هنوز از دریچه‌ای تنگ به چشم‌انداز چشم می‌دوزد
و صدای هم‌خوانی نسیم و برگ را می‌شنود
و سایه‌ای برای آرمیدن را زیر چناری تنومند می‌بیند
باغی در من باقی است آری‌
می‌بینَمت گاهی!

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید