بهخاطر دخترم میمانم!
در فاصله ٢٠٠ کیلومتری شهری که من بخشدار بودم، انتصاب یک زن را برای خودشان مصیبت الهی میدانستند. مثلا به نماینده مجلس گفته بودند: «یعنی رأی ما اینقدر برای شما بیارزش بود که فرماندار زن برای ما گذاشتهاید» و به استاندار گفته بودند که «ما اینقدر برایتان بیارزش هستیم و انسان نبودیم که یک زن را برای ما انتخاب کردهاید».
کد خبر :
۴۶۵۸۳
بازدید :
۳۲۹۵
میگوید وقتی تغییر نگاه و امید را در نگاه دختر خود و دختران دیگر سیستانوبلوچستان میبیند، همه سختیها و ناملایمتیها را کنار میزند و دلش میخواهد به کارش ادامه دهد.
میگوید برای ادامه کار بهعنوان فرماندار و بخشدار در این ١٠ سال کمبودهای اجرائی و اداری زیادی بهویژه برای او بهعنوان اولین مدیر زن استانی وجود داشته و دارد.
از مسائل امنیتی تا نگاههای بیانصافانهای که از ابتدا در برابر حمیرا ریگی بوده، کاسته شده، اما هنوز او باید انرژی زیادی را صرف مقاومتهای اجتماعی کند.
نمیگوید دیگر این مقاومتها نیست، اما حالا هم او و هم مقاومتهای مختلف اجتماعی و مذهبی مقابلش همدیگر را شناخته و پذیرفتهاند.
برای زنی که در کمتوسعهترین و محرومترین استان ایران دانشجوی برتر بوده و با جسارت کمسابقه، خود را در برابر دنیایی از مقاومت قرار میدهد، اولین اشتباه آخرین اشتباه برای خود و زنان دیگر است.
حمیرا ریگی میداند چشمهای زیادی او را میپایند بههمیندلیل از لباسپوشیدن و بچهدارشدن که شخصیترین مسائل است تا نوع ارتباطات با نهاهای مذهبی استان با شفافیت و مشورت پیش میرود.
با حمیرا ریگی که حالا بعد از ١٠ سال پاگذاشتن به جادهای سنگلاخ و صعب، اندکی راحتی را همراه با امید احساس میکند، درباره بخشی از تلاشهای این سالهایش بهعنوان اولین بخشدار زن و بعد اولین فرماندار زن در استان سیستانوبلوچستان کمی خودمانیتر حرف زدیم و او از زمینههای اصلاح در جامعه خود صحبت کرد.
این نگاه اصلاحی که برایش سختی زیادی کشیدید از همان ابتدا وجود داشت که شما انتخاب شدید یا پس از شما به وجود آمد؟!
همیشه بحث حضور زنان و نقشآفرینی به بستر و فضا برای حضورشان بستگی دارد و این اتفاق در دهه ٨٠ و در دولت اصلاحات جرقهاش زده شد و بستری برای حضور زنان را فراهم کردند. این موضوع در استانهایی که شرایط خاص اجتماعی و قومیتی داشتند و توسعهنیافته بودند، اتفاق افتاد و آغاز خوبی بود و من در سالهای ٨٠ تا ٨٥ بخشدار چابهار بودم و جمعیتی ٦٠ هزارنفری را اداره کردم.
قبل از آن چه مسئولیتی داشتید؟
دانشجو بودم.
چه شد که بهعنوان بخشدار انتخاب شدید؟
بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه بهعنوان دانشجویان رتبه اول دانشکده و نفر دوم علوم پزشکی بودیم و فاصله ٨٠٠ کیلومتری زاهدان تا چابهار را تردد میکردیم و در این مدت آثار محرومیت از شمال به جنوب استان را هم بیشتر میدیدیم.
پس از فارغالتحصیلی استادان تأکید داشتند که در دانشگاه علومپزشکی بمانید و جذبمان میکنند، اما بهخاطر لمس محرومیتها در منطقه و، چون خودمان هم اعتقاداتی داشتیم که باید خود مردم منطقه کاری کنند و ترک دیار نکنند، قبول نکردیم و با همین نگاه در چابهار شروع به فعالیتهای اجتماعی کردیم.
آن زمان احساس میکردیم میتوانیم روزنه امیدی را با تحول در آموزشوپرورش و ایجاد حساسیت برای خود مردم داشته باشیم. در آن مقطع مردم چندان به تحصیل بچهها اهمیت نمیدادند و با شرایط امروز اصلا. قابل مقایسه نیست.
پس از آن با چند نفر دیگر از فارغالتحصیلان که حتی برخی از دانشگاههای خارج کشور بوده و برگشته بودند، در مباحث اجتماعی و آموزشی وارد شدیم.
یعنی ngo را خودتان ایجاد کردید؟
بله و شروع به حساسکردن مردم به تحصیل کردیم و بهعنوان کنشگران اجتماعی از مجموعه آموزشی دولتی مطالباتی را داشتیم چراکه تا مطالبهگری از سمت مردم کم باشد، مدیران هم توجهی ندارند و دغدغه نبود و ما میخواستیم به هر دو تلنگری بزنیم.
در همان فعالیتها که بودیم مسئولان اجتماعی و سیاسی آن زمان فعالیتهای ما را دیدند و ما را بهعنوان یک گزینه برای بخشداری معرفی کردند.
شما مسئول آن ngo بودید؟
بله. من و چهار نفر دیگر که آقا بودند.
آن زمان ازدواج کرده بودید؟
نه. بخشدار که شدم ازدواج نکرده بودم و، چون مجرد بودم انتصابم حدود یک سال به تأخیر افتاد.
الان دیگر این حساسیتها کم شده!
بله، ولی آن زمان هنوز حساسیت بود.
واکنشها به شما و به این انتخاب چه بود؟
واکنشها که خیلی تند بود و حتی بسیاری در محافل سیاسی این تصمیم را برای فرمانداری که این تصمیم را گرفته بود یک «مرگ سیاسی» میدانستند که این اعتماد و جسارت را کرده است.
این اتفاقا عجیب است که بدون سابقه و تجربه قبلی در مسئولیتهای اداری، مسئولی اعتماد کرده و شما را انتخاب کرده است؟ خودتان چطور جرئت کردید؟
وقتی در طول زمان با چالشها و محدودیتها مواجه میشوید، اقتضائاتی را در زمان یاد میگیرید. ضمن اینکه شرایط اجتماعی و خانواده هم تأثیر زیادی دارد و من از نظر خانوادگی هیچ محدودیت و ممنوعیتی را نداشتم. بهنظر من بخش زیادی از موضوع به خود فرد برمیگردد که باید برای حضور اجتماعی ریسکپذیری و جسارت را بالا ببرند.
ولی به نظرم این ریسک برای شما خیلی زیاد بوده است؟
ریشه این در خانواده و تربیت خانواده است که چقدر اعتمادبهنفس در شما ریشه کرده. باید همه این موارد را از خانواده شروع کنیم و من این فرصت را از درون خانواده داشتم.
پدرم و مادرم نگاه خاصی روی من داشتند. دوره ابتدایی من در دبستان پسرانه بود، چون مدرسه دخترانه نداشتیم و از خانواده خودم با پنج پسر دیگر سر کلاس میرفتیم و، چون شاگرد زرنگ مدرسه بودم، در مقطع دوم به کلاسهای سومی و چهارمی درس میدادم و کمک معلمها بودم.
این موضوع باعث شده بود غرور پسرانه این پسرها جریحهدار شود که یک دختر به آنها درس میدهد و دائم با همراهان پسر من دعوا و حتی اذیتم هم میکردند.
پنج پسری که با من میآمدند پس از مدتی به پدر من اعتراض میکردند که حمیرا با ما مدرسه نیاید و ما همیشه باید حواسمان به او باشد و پدرم در جواب به آنها میگفت: «اگر قرار است کسی به مدرسه نرود، شما پنج نفرید».
خب، همان زمان چنین مواردی در خانوادههای دیگر بود؟ پدرتان تحصیلکرده بود؟
خانوادههای دیگر کمتر چنین رفتارهایی داشتند. پدر من هم تحصیلکرده نبود و تا ششم خوانده بود و مادرم هم بیسواد بود. هرچند از نظر موقعیت اجتماعی در خانوادههایی بزرگ شده بودند که سطح بالایی بود.
من معتقدم اگر تبعیض جنسیتی را اطرافیان و بهخصوص والدین از کودکی شروع کنند، به محیط هم تسری پیدا میکند و بعد خانمها به حدی میرسند که خودشان هم باور میکنند و بعد خودشان را از جامعه حذف میکنند و دچار یک خودزنی اجتماعی میشوند. اگر میخواهیم به سمت انسانباوری و نه زنباوری و مردباوری برویم، آغازش از خانواده است.
در شرایط فعلی هم هنوز آنچه درباره آن صحبت میکنید، کم نیست و هنوز هم شرایط نگرانکنندهای را شاهد هستیم.
بله، هنوز شرایط نگرانکننده است، اما ما درباره دهه ٨٠ صحبت میکنیم که بسیار متفاوت و خیلی اوضاع بدتر بود. حتی وقتی از پدر و مادرها تعداد فرزندان را سؤال میکردند، دختران را در شمارش نمیآوردند و فقط پسران را ذکر میکردند.
این وضعیت هنوز هم هست!
الان بسیار کم شده و الان به وجود دخترانشان افتخار میکنند و بهنظر من اتفاقاتی که از دهه ٨٠ آغاز شد روی این تغییر نگاه تأثیر زیادی داشته است.
در سال ٩٣ وقتی که فرماندار زن در دولت یازدهم شدم خبر این موضوع در شهری که قبلا تجربه بخشداری در آن داشتم قابل هضم بود و مقاومت اجتماعی نبود، اما در شهری که انتصاب شدم اولین زنی بودم که در این سطح مسئولیت داشتم و عکسالعمل اجتماعی تندی ایجاد شد.
در فاصله ٢٠٠ کیلومتری شهری که من بخشدار بودم، انتصاب یک زن را برای خودشان مصیبت الهی میدانستند و به زبان میآوردند و حتی قبل از آشنایی با ما اعتراضات وسیعی را به مسئولان داشتند و با نوشتن نامه و جمعکردن امضا اعتراضاتشان را به استاندار و نمایندگان مجلس اعلام کردند.
مثلا به نماینده مجلس گفته بودند: «یعنی رأی ما اینقدر برای شما بیارزش بود که فرماندار زن برای ما گذاشتهاید» و به استاندار گفته بودند که «ما اینقدر برایتان بیارزش هستیم و انسان نبودیم که یک زن را برای ما انتخاب کردهاید». یعنی انتخاب یک زن را توهین به حقوق خودشان میدانستند. الان که در سال چهارم هستیم همان مردم با من همراه و همدل هستند.
برای این تغییر نگاهها چه کردید؟
با عملکردمان نگاهها را تغییر دادیم. درعینحال ارتباط مستقیم گرفتیم و اولین اتاق فکری که تشکیل دادیم، اتاق فکر با امامان جمعه استان بود. این هم هنر مدیریت زنانه است که بدانیم ارتباطمان را با کجاها لازم است برقرار کنیم.
یعنی نگاهها در این مدت اینقدر تغییر کرده؟
بسیار همراه شدهاند و طوری شده بود که اقبال خوبی در انتصاب زنان دیگر در شهرهای دیگر به وجود آمد و حالا الگو شده است و معاون استاندار و فرمانداران دیگر و مدیران کل استانی و... انتخاب میکنند. نتیجه این اقدامات را در انتخابات شوراهای اخیر بهخوبی دیدید! در این انتخابات ٤٢١ زن برای اولینبار در شوراها انتخاب شدند و در برخی از روستاها فقط کاندیدای زن داشتیم.
این زنانی که در انتخابات شرکت کردند و انتخاب شدند، از میان تحصیلکردهها هستند؟!
لزوما نه. بسیاری از این زنان تحصیلات ندارند، اما از نظر اجتماعی در روستای خودشان لیدر هستند و سواد اجتماعی خوبی دارند، اما سواد آکادمیک ندارند. اکثریت جوان، اما در سنین بالاتر هم هستند. توجه کنید که رأی این زنان فقط از سوی جامعه زنان نبوده و مردان هم به آنها رأی دادهاند و این یعنی اقبال عمومی به حضور زنان تغییرات اساسی داشته است. درعینحال حمایت تمامقد از زنان تأثیر زیادی داشته است.
شما حالا تجربهای ١٠ ساله در مدیریت دارید، حالا برداشتتان از مدیریت زنان و مردان چیست؟! با هم فرق دارد؟
نگاهم تفاوت ندارد و جنسیتی نگاه نمیکنم و از نظر کار اجرائی میگویم که دقت و ظرافت و مسئولیتپذیری خانمها بیشتر است. خانمها جزئینگر و مردان کلاننگر هستند و اینها خصلتهای مؤثری است.
از سوی دیگر، چون زنان تابهحال فرصت حضور نداشتهاند و تازه دارند وارد عرصه میشوند، برای اثبات حضورشان تلاش و دقت بیشتری میکنند. به جای زنباوری و مردمباوری باید دنبال انسانباوری باشیم. البته همراهی خود مردان هم خیلی کمک میکند که البته به خود خانمها و هنر مدیریت آن خانم هم برمیگردد که بتواند مردان کنار خود را همراه و همگام کند.
البته بخشی هم به آن ریسکپذیری خود زنان برمیگردد!
(باخنده) آن هم لازم است. درعینحال به خانمها هم توصیه میکنم که اگرچه مردان با زنان در قرون مختلف نامهربانی کردهاند و شرایط برایشان فراهم نبوده و مردسالاری حاکم بوده است، حالا که سکان کاری به دست خانمهاست باید نگاهشان را به هم ازجمله مردان مهربانانه کنند و این در موفقیت آنها تأثیر زیادی دارد.
مگر خانم نامهربان هم داریم؟
اگر خانمها با نگاه جنسیتی پیش بروند، خواسته و ناخواسته به یک سمت کشیده میشوند و از مردان غافل میشوند و تعادل به هم میخورد.
زنان زیادی از دوستان و فعالان اجتماعی را میشناسم که به دلیل اینکه گرایش به جنس خودشان را دنبال کردهاند دچار عدم تعادل شدهاند و موفقیتی هم حاصل نمیشود، اما با نگاه تعادلی موفقیت بیشتری دارند و این نگاه متعادل باعث نگاه جدید در کل جامعه میشود. اینجاست که حمایت مردان را هم با خودتان دارید.
یعنی نصف رأی را هم با خودتان دارید!
(باخنده) بله مقوله رأی هم خیلی مهم است. درعینحال توجه کنید، قبل از اینکه بگوییم توانمندی زنان باعث حضورشان در جامعه بوده است، باید اول به مردان تبریک بگوییم که به این بلوغ فکری رسیدهاند که زن را باور و انتخاب کنند. واقعیت این است که باید با این نگاه جلو بروید وگرنه آقایان اجازه حضور نمیدهند.
شما تا ٢٥ سالگی یک دانشجو و فعال اجتماعی بودید و این سن برای ازدواج دختران در بلوچستان دیر است، چرا ازدواج نکرده بودید؟
برای تغییر نگاهها باید اول از خودمان شروع کنیم و ازدواج ما در این سن این باور را ایجاد کرد که اتفاق خاصی نمیافتد اگر دیر ازدواج کنید..
میخواهم بدانم اگر درس نمیخواندید هم همین روند را طی میکردید؟ این پایه فکری در خود و خانوادهتان بود؟
بله، همین روند بود، چون در سراسر زندگی من به نحوی در مسیر تغییر بودم. ازدواج من در آن سن یک ضدارزش بود و عمدا این کار را کردم و میتوانستم زودتر ازدواج کنم. نقش خانواده هم مهم بود که اجباری برای من نداشتند.
درعینحال توجه داشته باشید که اگر در جامعهای مردم از یکسری تغییرات نگران هستند، به دلیل این است که از آن ترس دارند و آن را تجربه نکردهاند و درباره آن باور غلط دارند یا حتی تجربههای قبلی اشتباه بودهاند.
اگر تجربه با موفقیت را جلوی خود ببینند از آن استقبال میکنند. بههمیندلیل اگر تجربه ما زنان در این منطقه تجربه اشتباه و خوبی نباشد سالیان سال باید تغییر را کنار بگذاریم.
اینکه میگوید خودتان نخواستید یعنی مقاومت اجتماعی و عرفی روی شما و خانواده برای ازدواج نبود؟ اطرافیانتان هم چنین روندی داشتند؟ دختران دیگر خانواده و فامیل؟
مقاومت بود، اما خانواده خیلی همراه من بودند. من فرزند اول خانواده بودم و بقیه هم همین شرایط را داشتند و وقتی یک نفر این روند را طی میکند سریع به دیگران هم تسری پیدا میکند.
یعنی میدیدند که دختر فلانی که دیر ازدواج کرده اتفاق خاصی برایش نیفتاده. چون خانوادهها بیشتر نگران بحث آسیبهای اجتماعی هستند که متوجه دختران است و یکی از دلایل اصلی ازدواج زودهنگام دخترانشان این است که اگر ازدواج نکنند در جامعه دچار خطر و آسیب میشوند.
شما با مسئله ازدواجهای قومیتی و درونفامیلی هم مواجه بوده و هستید؟
ازدواج با یک منطقه و قوم دیگر و بیرون طایفه پذیرفته نبود و من این موضوع را هم به چالش کشیدم. من بچه مرکز و شمال استان (خاش) هستم و همسرم بچه جنوب استان (چابهار) است که ٦٠٠ کیلومتر با هم فاصله دارد. ازدواج فامیلی هم نبود و به هم معرفی شدیم.
این تغییر نگاه که شما و دیگران برایش هزینه دادهاید الان بین دختران زیاد شده! ملموسبودن آن در استان هم مشهود شده است؟
در بازدید مدارس که میرویم بارها پرسیدهام از دختران که میخواهید چهکاره شوید میگویند میخواهیم فرماندار شویم. قبلا وقتی میپرسیدیم، اگر خیلی فعال بودند میگفتند میخواهیم معلم شویم.
حتی در مصاحبهای از خانواده ما از برادرزاده من که کلاس پنجم بود پرسیده بودند که میخواهید مثل عمه فرماندار شوید؟ گفته بود عمه من فرماندار شده من میخواهم رئیسجمهور شوم. یعنی نگاه دختران ما بلند شده است و آرزوهایشان را بلند میبینند و حالا این اتفاق در استان رخ داده است.
یا در برنامهای تلویزیونی از پیرزنی ٧٠ ساله در استان پرسیده بودند حالا که فرماندار شما یک خانم است برای بلوچها چطور است؟ گفته بود شرایط خیلی خوب است و حالا بلوچها فرماندار میشوند. یعنی پیرزنی از این موضوعات خبر دارد و مباحث را دنبال میکند.
اختلاف معمولی که از بیرون و درون استان سیستانوبلوچستان برای انتخابها و سمتهای مختلف بین اهالی سیستان با بلوچستان گفته میشود، درباره انتخاب زنان هم وجود دارد؟
برای خانمها تازه اول کار است و حاضرند از هر نقطهای که بگویند شروع کنند. الان سطح مدیریت کلان و استانی برای انتخاب زنان تأثیر زیادی دارد و روی تبعیض قومی و مذهبی تأثیر میگذارد.
هر نوع تبعیضی تنش دارد، اما اگر تعادل برقرار باشد، زمینه آرامش هم فراهم میشود. در این مدت هم که آقای هاشمی استاندار بودند تعادل قومی و مذهبی و جنسیتی حتی از نظر امکانات را شاهد بودیم و دیگر مسئله تبعیض شمال و جنوب استان بسیار کم شده است.
همیشه و همهجا این لباس بلوچی را میپوشید؟ واکنشها چطور است؟
این لباس سوزندوزی بلوچی است. دخترها از بچگی یاد میگیرند. هرچند من فرصت ندارم و این را خریدهام. پوشش من روی باورها در درون و بیرون استان تأثیر زیادی داشته است.
اینگونه برداشت میکنند که میشود با همان لباس و باور خودمان در عرصههای اجتماعی حاضر شد و مردم خیلی خوشحال میشوند که یک زن بهعنوان فرماندار با پوشش محلی خودش در محل کار حاضر میشود.
غیر از شما دیگران هم اینطور در محیطهای کاری لباس میپوشند؟
آغازگر بودیم و خیلیها سعی میکنند لباسهای سنتی بپوشند.
شما در موارد مختلفی آغازگر بودید و حالا بعد از شما این روند انتخاب ادامه دارد!
بله، بعد از من پنج فرماندار دیگر انتخاب شد که فعلا من و یک نفر در خوزستان ماندهایم.
شما در همین دوران هم سه فرزندتان را به دنیا آوردید و گویا تا آخرین لحظات سر کارتان حاضر بودید، درست است؟
سه بچه را در مسئولیت به دنیا آوردم؛ دو تا زمانی که بخشدار و یکی هم زمانی که رئیس یک اداره بودم.
چطور کسی متوجه نمیشد؟
خوبی چادر همین است که همهچیز را میشود زیر آن پنهان کرد. تا ماه آخر و تا زمانی که فارغ شدم و حتی بعد از آن کسی متوجه نمیشد.
واقعیت این است که مردان نگران شرایط فیزیولوژیکی خانمها هستند و ما اول باید این نگرانی را برای آقایان برطرف کنیم و آنها در عمل ببینند که ما محدودیتی نداریم و این شرایط مانع حضورشان نیست.
بچههای من که به دنیا میآمدند و یک یا دوماهه بودند، میفهمیدند که باردار بودهام. تا چهار بعد از ظهر سر بازدید بودم هشت شب رفتم بیمارستان. ١٠ روز مرخصی گرفتم و بعد رفتم سر کار و کسی هم متوجه نشد. ما این مقاومتها را کرده و سختیها را تحمل میکنیم که کسی مثل امامجمعه اصفهان نیاید بگوید خانم فرماندار جلسه در مسجد داشته و همه مردم و مسئولان جمع شدهاند و جلسه کنسل شده، چون خانم فرماندار نمیتواند در مسجد حاضر شود و عذر دارد.
در صورتی که ما چهار سال است فرماندار هستیم چنین مسئلهای نداشتهایم و این تازه نگاه یکی از استانهای توسعهیافته است.
البته باید از همسرتان هم تشکر کرد که همراهی داشتهاند. به قاعده فرهنگ استانی تعداد بچهها هم بیشتر میشود؟
فرزند در فرهنگ ما محبت و رحمت را زیاد میکند. ضمن اینکه این را بدانید اگر من ازدواج نمیکردم و مسئولیت داشتم و بچه هم نداشتم اثر منفی داشت و مردم میگفتند: «ببین این خانم مسئولیت قبول کرده و بچه ندارد»، ولی وقتی میبینند که با همه این شرایط فرزندآوری هم ادامه دارد پس تغییری وجود ندارد و همه اینها نکاتی است که باید دقت کرد.
وقتی ما انتخاب شدیم علمای استان انتخاب ما را از نشانههای آخرالزمان اعلام میکردند و میگفتند سیل و توفان از اثر این کار است، ولی این باور باز هم از طرف همان علما باید اصلاح میشد تا مردم هم باور کنند و ما بههمیندلیل شورای مشورتی را با امامانجمعه تشکیل دادیم و با آنها حرف میزدیم و آنها را درگیر مسائل اجتماعی میکردیم و از آنها کمک میخواستیم و نقش میدادیم، چون خرد جمعی اثرگذار است.
آرزو یا هدفی هست که امیدش را داشته باشید؟!
وحدت و انسجام و عدالت اجتماعی در استان ادامهدار باشد. من خیلی نگران هستم که این موتور خاموش شود و چندان بعید هم نیست که دوباره به سر جای اولمان برگردیم، چون همهچیز به نگاه مدیر کلان بستگی دارد. یعنی من بهعنوان فرماندار اگر دچار چالش شوم و نتوانم مدیریت کنم، شما باید به عملکرد من شک کنید نه به مردم!
۰