از "امپریالکالج" تا پردیسان
مدنی از معدود افرادی است که در سالهای اخیر با مدرک و سابقه کاری دانشگاهی قابلتوجه در کشورهای غربی راهی ایران میشود و مسئولیت دولتی نسبتا مهمی را – معاون معاون رئیسجمهوری - به دست میگیرد.
کد خبر :
۴۶۹۴۸
بازدید :
۱۱۵۲
استادیاری در دانشگاه فلوریدای مرکزی، استاد در مرکز سیاست محیطزیست امپریالکالج لندن و حالا استقرار در ساختمان مرکزی سازمان حفاظت محیطزیست ایران با عنوان معاون بینالملل، نوآوری و مشارکت فرهنگی - اجتماعی این سازمان.
صحبت از کاوه مدنی است که از ٢٦ شهریور ٩٦ با حکم عیسی کلانتری، معاون محیطزیست شد و محل کار و زندگیاش را از لندن به تهران آورد.
مدنی از معدود افرادی است که در سالهای اخیر با مدرک و سابقه کاری دانشگاهی قابلتوجه در کشورهای غربی راهی ایران میشود و مسئولیت دولتی نسبتا مهمی را - معاون معاون رئیسجمهوری - به دست میگیرد.
به همین دلیل نیز حضور او در این مسئولیت دولتی با نقد و نظرهای متفاوت و زیادی همراه شد.
او متولد ٦٠ است و در سال ۱۳۸۸ مدرک دکترای تخصصی خود را در رشته مهندسی عمران و محیطزیست از دانشگاه کالیفرنیا، دیویس گرفت و پس از آن دوره پسادکترای خود را در رشته اقتصاد و سیاست محیطزیست در دانشگاه کالیفرنیا، ریورساید گذراند.
پیش از این مسئولیت محیطزیستی، نام مدنی با چند جایزه علمی مرتبط با حوزه تحصیل و دانشش در ایران شناخته شد. این اولین گفتوگوی بلند او درباره دلایل و فرایند پذیرفتن این مسئولیت و همچنین تبعاتی که این تصمیم تاکنون برایش داشته، است.
پیشنهاد اولیه که بیایید و در محیطزیست مشغول شوید را چه کسی داد؟
من ایران بودم. آقای دکتر کلانتری را دیدم و این موضوع مطرح شد.
پیشنهاد اولیه که بیایید و در محیطزیست مشغول شوید را چه کسی داد؟
من ایران بودم. آقای دکتر کلانتری را دیدم و این موضوع مطرح شد.
اتفاقی دیدید یا با هماهنگی؟
نه. تلفنی هماهنگ کردیم.
از قبل هم با همدیگر ارتباط داشتید؟
ما چنددفعه همدیگر را دیده بودیم، از جمله در کنفرانسی در وزارت نیرو و هردفعه هم میدیدم همین صحبتهای کلی بوده یا بحث علمی یا من در جایی ارائه داشتم و ایشان در جلسه بودهاند.
هیچ ارتباط کاریای نداشتیم. هیچ پروژهای هم با هم انجام ندادیم. خیلیجاها گفته شد که من در دریاچه ارومیه با ستاد احیا کار کردم، اما هیچموقع من با ستاد کار نکردم. روی دریاچه ارومیه کار کردم، ولی کاملا مستقل بوده.
بعد از اینکه ایشان به سازمان رفت، یک جلسه حضوری با هم داشتیم. به دفترش رفتم. در زمینه موضوعات اجتماعی شروع به صحبت کردند که ما برای این معاونت، یک آدم قوی میخواهیم که اینطور و آنطور باشد. فکر کنم جلسه ما یک ساعت بود، در ٥٠ دقیقه اول، هیچ صحبتی از من نبود.
بیشتر صحبتهای کاری بود که ایشان، دردها و نیازهای آنجا را میگفت. آخرهای جلسه، این را یکدفعه مطرح کردند که اگر شما بیایید عالی است. این را هم خیلی محتاطانه و غیرمستقیم مطرح کرد. بعد هم گفتند یک ماه فکر کن.
واکنش شما به این پیشنهاد چطور و چه بود؟
اولین چیز، میخواستم با دانشگاه محل کارم (امپریالکالج لندن) صحبت کنم و بدانم آنها چطور فکر میکنند. بهعلاوه اینکه مقداری مطالعه کنم و ببینم وضعیت چطور است.
فکر کنم سختترین تصمیم زندگی من بود. قبل از آن احتمالا سختترین تصمیم، تصمیم ازدواج بود، ولی این از تصمیم مهاجرت و تصمیم ازدواج، سختتر بود یا از شغلهایی که قبلا انتخاب کرده بودم، چون تقریبا تمام دوستان خارج از کشورم و همکاران ایرانی خارج از کشورم در کشورهای دیگر، مخالف بودند.
پدر و مادرم که قاعدتا باید از بازگشت من به ایران خوشحال میشدند، هم مخالف بودند، اکثر آدمهایی که با آنها صحبت میکردم گفتند تو دیوانهای که این کار را میکنی.
چرا؟ دلیل عمده آنها چه بود؟
مادر و پدرم احساس میکردند که در حوزه سیاست و دولت، خیلی چیزها ممکن است متفاوت باشد. میگفتند ممکن است ظرفیتی که الان دارم را هم نتوانم استفاده کنم.
بقیه بر این باور بودند که اصلا نمیشود کار کرد. برخی میگفتند میخواهند از تو سوءاستفاده کند. نباید برگردی. میگفتند این اشتباه است.
شاید رشوهدادنی به توست برای اینکه ساکت شوی، چون الان میتوانی حرف بزنی و انتقاد کنی. البته یکسری افرادی که ایران بودند، از فعالان، با چند نفر از آنان صحبت کردم.
خیلی استقبال کردند، ولی در نزدیکان من، همسرم که برای او هم این تصمیم سخت بود تنها کسی بود که گفت: هر کاری لازم است انجام میدهم که تو این کار را بکنی و موفق شوی، چون تو دوست داری.
به علاوه اینکه این یک فرصت است برای یکبار. شاید یکبار برای همیشه باشد که فرصتی مهیا شود برای اثرگذاشتن و برای نسل ما. حمایت او اگر نبود، حتما این اتفاق نمیافتاد.
واکنش همکاران و همدانشگاهیهای خارجی به این خبر چطور بود؟
آنها دقیقا برعکس، خیلی از خارجیها خوشحال بودند و این را بهعنوان یک موفقیت میدیدند، دقیقا عکس آنچه ما در ایران میگوییم.
از دید آنها اینکه آدمی که اوایلش در مهندسی تحصیل کرده، جوایز بینالمللی در این زمینه دارد، اسمش را در این زمینه مطرح کرده و همیشه دغدغهاش کمکردن فاصله بین علم و عمل و سیاست بوده و این قضیه را برای گروه علمی، مطرح و معتبر کرده، به حوزه اجرا و مسئولیت برود این را آنها بهعنوان یک موفقیت میشناسند، چون اینکه یک آدم از جایگاه علمی به جایگاه اجرا برود، میتواند جلوی یکسری کارهای غیرعلمی را بگیرد یا کارهای علمی را کلید بزند و حتی وقتی به حوزه آکادمیک برمیگردد، حرفهای جدیدی برای گفتن دارد، چون رفته و در اجرا برخی تصمیمات را آزمایش کرده.
درکل چنین تجاربی میتواند برای ما که در حوزه علم هستیم بهعنوان فرصت مطالعاتی به حساب بیاید. دقیقا عکس این داستان در فضای مجازی ایران اتفاق میافتاد که خیلی از استادان، خیلی از منتقدان و...، همه گفتند این نخبهکشی است. تعبیر آنها این بود که یک آدم علمی را در حوزه اجرا میبرند و او را از بین میبرند.
ولی شاید خارجیها نسبت به ساختار دولتی و اجرائی در ایران اطلاع چندانی ندارند؟
نه، فکر نمیکنم، چون در همهجای دنیا ما بحث ساختارهای دولتی و مشکلات دولتی و بوروکراسی را داریم. ممکن است که یک سیستم اروپایی نسبت به سیستم ما پیشرفتهتر باشد، ولی او هم در سیستم خودش بوروکراسی دارد. همهجا مثل هم است. فرقش این بود که آنها بهعنوان فرصت و تجربه میبینند، ولی اینجا نه.
چنین تجاربی درمجموع در دنیا رایج است؛ اینکه یک آدم علمی و دانشگاهی بهیکباره مسئولیت دولتی و اجرائی بگیرد؟
بله. در چند سال اخیر بوده که فلان استاد MIT یا شیکاگو که هندی است، در هند وزیر میشود که در اقتصاد به کشورش کمک کند یا فلانی از فرانسه برمیگردد به کشورش که مسئولیت بگیرد.
همیشه در همهجای دنیا، استادان دانشگاه از اینکه یک تصمیمگیرنده، ابعاد علمی را در اجرا در نظر نمیگیرد مینالند. همهجای دنیا، همیشه قشر دانشگاهی در بعضی چیزها جلوتر است. البته در بعضی چیزها هم تخیلی فکر میکند، چون فضای واقعی را نمیفهمد، اما آن چیزی که آنها مبارک میدانند این است که یک استاد دانشگاه در یک جایگاه اجرائی بنشیند.
روند واکنشها به قبول مسئولیت شما چطور بود؟
بعد از اینکه حکم من صادر شد، هنوز سه، چهار روز مانده بود که وارد ایران شوم. در آن سه، چهار روز، تحولات برای من خیلی جالب بود؛ روز اول، پیغامهای تبریک و ابراز شادی.
روز دوم، تیتر روزنامهها. از بعدازظهر روز دوم، ناراحتیها شروع شد؛ آیههای یأس که این کار نخبهکشی است، بعد هم یکسری تئوری توطئه مطرح شد. من در این سه، چهار روز نه حرفی زدم، نه نامهای امضا کردم. حتی چیزی را ندیدم.
ولی میخواهم بگویم چقدر سریع واکنش نشان میدهیم. چقدر جرئت قضاوت غیرمستند ما بالاست. من همان آدم بودم، در سه، چهار روز هیچچیز عوض نشده بود و اینقدر واکنشها عوض شده بود.
البته وقتی که من از آمریکا به انگلستان رفتم، خیلیها همین واکنش را داشتند؛ یعنی ایرانیها جزء دستهای بودند که گفتند این دیوانگی است؛ میگفتند مگر کسی از آمریکا میرود انگلستان. درحالیکه خارجیهایی که به من زنگ میزدند همه بابت این پیشرفت تبریک میگفتند که تو از یک دانشگاه به دانشگاه بهتری رفتی.
این مسئولیت دولتی درمقایسهبا کار دانشگاهی در لندن، به لحاظ مالی چه تغییری در درآمد شما ایجاد کرد؟ یعنی اینکه آمدنتان به اینجا، به نفع شما بوده یا به ضرر؟
طبیعتا درآمد من خیلی کمتر شد. تقریبا در همین دو، سه ماه گذشته، فقط نگاه کنید نرخ پوند چقدر گرانتر شده است. فکر کنم هر پوند حداقل ٤٠٠، ٥٠٠ تومان گرانتر شده است؛ یعنی اگر هشتهزار یا ١٠ هزار پوند درمیآوردید، ببینید خودش چند میلیون تومان ضرر است. حقوق من مگر در اینجا چقدر است؟ حقوق رئیسجمهوری مگر چقدر است؟ جالب اینکه من از موقعی که آمدم هنوز حقوق دریافت نکردهام.
ولی وقتی آمدید طبیعتا با خودتان سود و زیان کردید، درست است؟
بله؛ ولی درهرصورت قبل از اینکه میآمدم، حتی یکبار هم نپرسیدم که حقوق من چقدر است، چون برایم واقعا فاکتور تعیینکنندهای نبود. سود و زیان نرم و سخت داریم. همه آن در فضای نرم و احساساتی است و به امید وابسته است. انتظارات است.
گفتم همه ما همیشه میگوییم که وضعیت بد است. حتی آنها که در سیستم هستند هم میگویند نمیشود کار کرد.
خیلیهایشان به من میگویند که اشتباه کردی، مگر بیکار بودی که آمدی. فرض کنیم بههردلیلی آدمی در یک سیستم، کاری میکند که سابقه ندارد. شاید سنت جدیدی را رقم میزند که این اتفاق بیفتد. این جنبه خوب داستان است ولی با همه این اوصاف، من به خودم میگویم اگر آمدیم و موفق نشدیم، چه میشود؟
سیستم همان شکلی که بوده، خواهد ماند. هزینهاش برای من این است که بهعنوان یک استاد دانشگاه، دانشمند علوم زمین، صاحب جایزه و افتخار و... در اجتماع و شاید بین بعضی از مسئولان محبوبیتی داشتم. حالا محبوبیتم را از دست میدهم.
اصلا از روزی که دولتی شدم، میدانستم، این افت ایجاد میشود، چون من یک آدم دولتی میشوم. از لحاظ بینالمللی هم برایم هزینه دارد. بههرحال من یک ایرانی هستم. پاسپورت ایرانی دارم. ولی آدمی مستقل و شخصیتی علمی بودم.
برای همین در یک کشور عربی حوزه خلیجفارس که ممکن است امروز نتوانم بروم، آن موقع بهعنوان سخنران از من دعوت میکردند، میرفتم، یک وزیر جلوی من مینشست و من سخنرانی میکردم. نقد میکردم و حرف میزدم. یا خبرنگارانی مثل شما با من مصاحبه میکردند و من نقد میکردم. اینجا هم هرجا نقد کنید، محبوب هستید.
الان خود من هم در دولت به دولت فحش بدهم، محبوب میشوم. پس میدانم که محبوبیتم را در ایران از دست میدهم. مقداری هم هزینه بینالمللی برای من دارد. البته باز هم اعتقاد دارم که هزینه بینالمللی آن کمتر است تا هزینه داخلی آن؛ اینکه آنها میفهمند یک نفر رفته و برای کشورش کار کرده و قابل قبول است.
اصلیترین دلایلتان برای برگشت مشخصا چه بود؟
اگر بخواهم برای خودم ردیف کنم، چهار دلیل میآورم. اول اینکه ما میگوییم متخصص را در دولت در ایران راه نمیدهند. حالا یک نفر پیدا شده که به یک متخصص بفرما زده.
اگر یک درصد شانس موفقیت وجود داشته باشد، شاید در باز شد برای خیلیهای دیگر. پس دلیل یک، فرصت به متخصصان. دلیل دوم، ما ناراحت هستیم که میگوییم نسل ما را به دولت راه ندادند. به ما میگویند جوان. درحالیکه ممکن است خیلی جوان نباشیم؛ چراکه رئیسجمهور فرانسه، یک فرد ٣٩ ساله است.
در اتریش و در نیوزیلند و کانادا هم همینطور است. در همین ایران نسل اول انقلاب در بیستوخردهای سالگی یا اوایل ٣٠ سالگی، تحصیلکردههای خارج از کشور میآیند و کار میکنند.
پس این یک فرصت برای نسل ماست. پس اگر یک درصد شانس موفقیت وجود داشته باشد، یک نسلی ممکن است بتواند فرصت حضور پیدا کند. یک نفر به من بفرما زده، باید از این بهعنوان نماینده نسلم استفاده کنم.
دو دلیل دیگر، یکی اینکه اگر آمدی و موفق شدی و توانستی در اینجا کاری کنی، شاید آنهایی که اینجا نشستند، بفهمند هرکس از ایران رفته، خارجی نیست. طرفدار گذشته و جاسوس استکبار نیست.
این دیدگاه که هرکس از ایران رفت، غیرقابلاعتماد است، شاید برافتد که اتفاقا میتوانیم از سرمایه ایرانیان خارج از کشورمان در دولت استفاده کنیم؛ چون الان دلیلی که بخش خصوصی در خیلی از موارد موفق است، این است که از این سرمایه استفاده میکند؛ اما دولت استفاده نکرده.
با همین باور. هنوز هم حتی نقدهایی میبینم در فضای مجازی که چرا کارشناس از خارج آوردید. درحالیکه من یک کارشناس خارجی نیستم. یک ایرانی هستم که زبان خودم را صحبت میکنم. یک علم را اکتساب کردم....
اساسا فرض کنیم کارشناس خارجی بیاورند. آیا این به نظر شما بد است؟ از دیدگاه تخصصی میپرسم.
مسلما نیست. برای اینکه مهم این است که در چه جایگاهی و کجا از آن استفاده کنید. تعامل با خارجی و یادگرفتن از خارجی ایرادی ندارد. به او یاد دهید که مشکل ما چیست.
این هم ایده غلطی است که نه، خارجیها ما را درک نمیکنند، مسائل ما را نمیفهمند. من در این سالها به هر کشوری میروم که زبانش را نمیفهمم، مترجم بین من و مثلا یک کشاورز صحبتها را منتقل میکند.
او به من نمیگوید خارجی تو مشکل من را نمیفهمی؛ ولی در مملکت خودم، با زبان فارسی صحبت میکنم، صددرصد حرفهایم را افراد میفهمند، به من میگویند خارجی و تو درک نمیکنی و حالا دلیل چهارم که از همه مهمتر است، این است که همه بچههای ایرانی که به من گفتند نرو، همه آنهایی که از دور نگاه میکردند، مدرک میگیرند، دکترا میگیرند و دنبال کار هستند، نمیدانند جای خوبی هست یا نه، همه آنها ایستادند که ببینند که آیا این باور درست است که ما نمیتوانیم به ایران برویم و کار کنیم یا نه.
اگر کاوه مدنی مقداری موفق شود، امید برای آنهایی ایجاد میشود که تمایل برای برگشت آنها ایجاد میشود. واقعیت این است که از میان این چهار دلیل، این از همه برای من مهمتر است. اگر یک درصد همه این شانسها وجود داشته باشد، میارزد که این کارها را بکنم.
خیلیها با آمدن شما به محیط زیست امیدوار شدند، به نظرتان چه تأثیری میتوانید روی وضعیت کلی بگذارید؟
خود شما خبر مسئولیت من را توییت کردی، برو پاسخها را ببین. نوشتند دریاچه ارومیه قرار است حالش خوب شود. مشکل ریزگردها حل شود. آلودگی هوا مشکلش حل شود.
درحالیکه من معاون آموزش، پژوهش و بینالملل سازمان محیط زیست هستم و در خیلی از این حوزهها اصلا نقشی ندارم و نمیتوانم کاری کنم. بهتازگی بحث انتقال آب ونک بود، ببینید در اینستاگرام چند گروه گفتند که این پیج اوست، حمله کنیم و فحش بدهیم. آن روز من آلمان بودم.
در اجلاس تغییر اقلیم بودم. برای همکارانم در ایران نوشتم که چه شده که من دارم فحش میخورم؟ این را میخواهم بگویم که این داستانها را داریم؛ یعنی افکار عمومی داریم که خیلی زود خوشحال میشود، خیلی زود ناراحت میشود و فحش میدهد.
امیدوارم که این حرفم توهین نباشد؛ ولی خیلی به این اعتقاد پیدا کردم که ما ایرانیان خیلی سریع یک نفر را بزرگ میکنیم، بعد جفت پا توی صورتش میرویم و او را له میکنیم.
زمان بین این فازها هم زمان زیادی نیست. ما این کار را زیاد کردیم. با رئیسجمهورمان کردیم، با دولت، وزیرمان، هنرمندمان و با فوتبالیستمان کردیم. این چیز خیلی خطرناکی است.
فرض کنید در پایان چهار سال، از دیدگاه خودتان در چه صورتی خودتان را موفق میدانید؟
یک یا دو فاکتور خیلی برای من مهم است که جنسش شاید حتی جنس محیطزیستی نباشد. مقداری فراتر از محیط زیست است. دو فاکتوری که خیلی برای من مهم است، یکی امید و دیگری مستند صحبتکردن و بحثکردن است.
من احساس میکنم اگر بخواهم اثری در جامعه بگذارم، این است که امید ایجاد کنم؛ امید برای بهبود. به نظر من، ما ملتی هستیم که در بین ما کسانی باور کردهاند سرنوشت ما تعیین شده است یا قرار است از سوی کسان دیگری تعیین شود که یا دشمن ما هستند یا دولت و ما نقشی در آن نداریم.
من بهشدت با این مخالف هستم و اعتقاد دارم اگر امید از جامعه رخت ببندد، محیط زیست یکی از اولین قربانیان است.
برای اینکه جامعه بتواند برای محیط زیست کار کند، باید باور کند که میتواند کاری کند. وقتی از ٨٠ میلیون محیطبان صحبت میکنیم، یعنی اول بپذیریم که دولت، هیچ موقع نمیتواند بهتنهایی مشکل محیط زیست را حل کند.
اصلا مشکل محیط زیست دولتی نیست. دوم اینکه مشارکت همه در این قضیه واجب است. هر کسی هر جا نشسته میتواند کاری کند. دوم اینکه حرفها و صحبتها مستند باشد؛ این چیزی بود که قبلش هم دنبالش بودم. همان موقع که از خرافات آب صحبت کردم؛ مصاحبه کردم و فحش خوردم. ما باید به جامعه، ژورنالیست، سمن و به مسئول یاد بدهیم که باید مستند صحبت کند.
یعنی به نظر شما الان اینطور نیست؟
صددرصد این وجود ندارد. یعنی ما مردمی هستیم که متأسفانه مرجع دانشمان از ویکیپدیا به تلگرام افت کرد.
رئیس الان خودتان، آقای کلانتری، دو، سه سال پیش در اظهارنظری گفته بود اگر مسئله و بحران آب همینطور ادامه پیدا کند، ٥٠ میلیون ایرانی باید جابهجا شوند. من بهعنوان یک خبرنگار این را نمونهای از یک صحبت غیرمستند و هیجانی و مخرب میدانم. آقای کلانتری در سابقه خود از این تجربهها زیاد دارد. نظر شما دراینباره چیست؟
خیلی ممنون که این سؤال را کردید. در چند روز گذشته چیزی مطرح شده که کاوه مدنی، که آن طرف میز آن حرفها را میزد، الان به این طرف میز رفته است.
من یک سخنرانی خرافات آب دارم که اتفاقا در یکی از اسلایدهایم درباره همین عبارت حرف زدم. البته نحوه بیان افراد متفاوت است.
من بهعنوان یک آدم علمی، هیچ موقع جرئت ندارم که چنین حرفی بزنم؛ اینکه عدد بدهم. ولی همانجا هم این را گفتم که اولا افراد، نحوه بیانشان متفاوت است.
دوم اینکه این یک ایراد فرهنگی است. ما برای اینکه بتوانیم جلب توجه کنیم، برای بیان یک مشکل جدی خیلی وقتها از اغراق استفاده میکنیم. حتی استادان دانشگاه هم چنین عبارتهایی بهکار میبرند.
آقای کلانتری چقدر از شما نظر میخواهد و شما چقدر روی او تأثیر دارید؟ مثلا میخواهد اظهارنظری کند یا تصمیمی بگیرد، آیا از شما مشخصا مشورت میگیرد؟
جایگاه من معاون آموزش و پژوهش و بینالملل است. در این حوزه هر چه هست، نظر بنده را میخواهد و تا حالا حداقل چیزی نبوده که به من دیکته شود و من با آن مخالف باشم؛ تا حالا این اتفاق نیفتاده، اما علاوه بر این، در بعضی مسائل حوزه آب هم با وجودی که من معاونت آموزش و پژوهش هستم، از من نظر میخواهد.
من ممکن است خیلی از جلسات وزارت نیرو را بروم؛ البته نه همه موارد. چون بعضی موارد اصلا به حوزه من مربوط نمیشود. خیلی از اینها با اینکه در حوزه دیگری است، من فحشش را میخورم.
ولی این را میخواهم بگویم؛ چیزی که من را خوشحال میکند، چون از من میپرسند که محدود نشدی؟ حتی خبرنگار به من گفته جامعه میگوید این را آوردند، دهانش را بستند، حالا چیزی نمیتواند بگوید؛ من میگویم آن اشتباه محاسباتی شماست.
چون اگر از من انتظار دارید کاوه مدنی استاد دانشگاه باشم که در مقابل دولت نشسته و عملکرد دولت را نقد میکند، من در آن جایگاه نیستم.
من الان در جایگاه متفاوتی هستم. همانطور که الان نمیتوانم غر بزنم که اینجا چرا ترافیک است. چون من انتخاب کردم که به تهران بیایم. بااینحال من در قدیم باید راجعبه آب ژرف ١٠ مصاحبه میکردم، به این امید که کسی بشنود و گوش کند و توجهش جلب شود، اما امروز جایی نشستم، در جلسه شورای معاونان، ممکن است موضوع آب ژرف مطرح شود یا آقای کلانتری به من ارجاع بزند و بگوید نظرت را بده و من راجعبه آن نظر تخصصی میدهم؛ آن نظر لحاظ میشود.
الان ارتباط شما با دانشگاه چه شده؟
من از دانشگاه مرخصی گرفتم. در واقع این یکی از شرطهای ما بود. کرسی من کرسی استادی دائم است. الان بهطور موقت جای من یک نفر را استخدام میکنند. برای چند سال اسم من حالت استاد مدعو میشود. یک نفر را جای من گذاشتهاند و قرار شده من برگردم؛ هر موقع که خواستم. ولی، چون ویزای من ویزای کار بوده، دوباره باید این مراحل تکرار شود. یعنی برای من ویزا درخواست دهند که من بتوانم برگردم.
۰