مرگ تدریجی مطبوعات کاغذی
نسل سوم و چهارم بعد از انقلاب که باید نقطه کانونی میل برای خواندن داشته باشند، بهشدت گریزپا شدهاند و مطالعات مکتوب را کنار گذاشتهاند و این مطالعات در فضای ذهنیشان کنار گذاشته شده است.
کد خبر :
۴۶۹۶۹
بازدید :
۱۲۱۲
مطبوعات به ویژه روزنامهها، هفتهنامهها، ماهنامه و فصلنامهها در دو سال اخیر به طور ویژه به دلایل مختلفی از جمله توسعه و گسترش شبکههای اجتماعی، فضای مجازی و در دسترس بودن تکنولوژیهای نوین ارتباطی، به تدریج مخاطبان خود را از دست دادهاند.
از طرف دیگر نسل سوم (دهه شصتیها) و چهارم (۱۵ - ۱۶ سالهها) بعد از انقلاب که باید نقطه کانونی میل و علاقه و تمایل برای خواندن داشته باشند، بهشدت گریزپا شدهاند و مطالعات مکتوب را کنار گذاشتهاند و این مطالعات در فضای ذهنیشان کنار گذاشته شده است.
نه کتاب میخوانند، نه مجله و نه روزنامه. این دو عارضه باعث عدم تمایل مخاطب برای خواندن روزنامهها شده است و دست به دست هم داده و باعث شده که روزنامهها و مجلات ما با کاهش تیراژ روبهرو شوند.
اینکه چرا این اتفاق میافتد که دربرگیرنده دو نکته پیشین است، این است که فضا و موقعیت به گونهای است که روزنامهها احساس امنیت نمیکنند تا به دنبال پیگیری موضوعاتی بروند که مورد علاقه مخاطبان است.
موضوعاتی که مطبوعات به آن میپردازند، موضوع مورد علاقه مخاطبان با سنین مختلف نیست و اگر جایی هم موضوع مورد توجه است، از محتوای لازم برخوردار نیست و سمت و سوی مشخصی ندارد.
این موضوع نقشی جدی و پایهای در رویگردانی مخاطبان روزنامهها و مجلات دارد. در واقع مخاطبان احساس میکنند که به سادگی و سهولت میتوانند نیازهایشان را از شبکههای مختلف اجتماعی، تلویزیونی و رادیویی که از قضا بخش قابل اعتنایی از آنها هم برون مرزی هستند، دریافت کنند.
این شبکهها اطلاعات را به سادگی در دسترس مخاطب قرار میدهند و نسبت به رویدادها با سرعت زیادی کنشمند هستند و اخبار و اتفاقات را تحلیل و تفسیر میکنند. بعد از آنها با تاخیری طول و دراز، رسانههای داخلی (رادیو و تلویزیون) به آن موضوع واکنش نشان میدهند و اخبار منتشر شده را تایید یا رد میکنند.
روزنامهها هم که به علت تاخیری که به دلیل پروسه چاپ شامل حالشان میشود، به همین ترتیب دیرتر به اخبار میپردازند. در واقع رسانههای ما رسانههای کنشمند نیستند و واکنشی شدهاند.
در نتیجه به ویژه در دو سال اخیر با ریزش مخاطب مطبوعات مواجه بودهایم. آن چیزی که در این میان غمانگیز، تاسفبار، دردناک و تهدیدکننده نظام رسانهای و موجودیت آن است، گرانی کاغذ است. این اتفاق بسیار بسیار ناخوشایندی است و باعث میشود وضع حداقلی موجود هم لطمه دیده و ترک بردارد و به نوعی رسانهها ناخواسته به مرگ تدریجی مبتلا شوند.
حالا این گرانی کاغذ به هر دلیلی که اتفاق افتاده؛ گرانی دلار یا دلالیها و کاغذبازیهای موجود و رانتهای سودجو، باعث مرگ مطبوعات کاغذی میشود یا ناخواسته به سوی مرگ گام بردارند. مسوولان، متولیان و دولت باید فکری به حال مطبوعات و رسانههای ما کنند تا خواندنی، دیدنی و شنیدنی شوند.
اگر بخواهیم پایههای اصلی توسعه پایدار را از دست ندهیم، نباید اجازه دهیم آخرین پایههای «تتمه موجود» به سمت شبکههای برونمرزی که به وفور برنامههای متنوعی دارند، بروند.
اگر مرگ مطبوعات اتفاق بیفتد، تکلیف دانشکدهها و موسسات آموزشی چه میشود؟ پس چرا دانشجو تربیت میشود؟ چرا انجمنهای متعددی از روزنامهنگاران و مسوولان مشغول فعالیت شوند؟ وقتی بیننده و خواننده و شنونده نباشد، این همه تلاش برای چیست؟ این اتفاق بسیار ناباورانه است، گرچه باید باورش کرد.
دولت باید برای این مشکل چارهجویی کند والا به ناچار باید انتظار داشت که نسل بعدی و جوانتر که در کار رسانهها هستند، این کار را رها کرده و به مسافرکشی و کارهای متفرقه بپردازند. دانشکدههای روزنامهنگاری ما هم در عصر مولتیمدیا به دلیل اینکه مخاطبی ندارند، تعطیل شوند چرا که وجود این دانشکدهها بیمعنی است.
پرسش این است که آیا این مرگ، خودخواسته است؟ اگر قرار است همه دست به دست هم بدهند که این اتفاقات بیفتد، چیزی باقی نمیماند.
نکته دیگر ماجرا این است که با این اتفاقات یک جامعه ٨٠ میلیونی از خواندن رسانهها محروم میشوند.
این اتفاق بحرانی جدی و سونامی برای مطبوعات کاغذی است. اگر راهحل این مشکل این است که دولت سوبسید دهد، خب بدهد. یعنی اهمیت آن کمتر از سوبسیدهای دیگری است که میدهد؟ آیا اهمیت سوبسید دادن برای کاغذ و قلم، کمتر از دارو است؟ اهمیتش کمتر از تهیه مواد اولیه برای تولید پفک و مواد مصرفی دیگر است؟
۰