نگرانی از تصمیم ترامپ
تا هنگامی که قدرت داریم میتوانیم براساس قدرت خودمان ضامن اجرای درست آن شویم و اگر از این قدرت کاسته شود، به همان میزان ضمانت اجرای آن نیز از میان خواهد رفت. فراموش نکنیم که بزرگترین مولفه قدرت ایران برای ضمانت برجام، اتکا به مردم و افکار عمومی است.
کد خبر :
۴۸۶۱۳
بازدید :
۱۰۸۷
عباس عبدی | اکنون که این یادداشت را میخوانید، طبعا ترامپ تصمیم خود را درباره باقی ماندن در برجام یا کنار گذاشتن آن گرفته است و بنده نیز مثل بسیاری از افراد دیگر نمیدانم چه تصمیمی خواهد گرفت و همه پیشبینیها برحسب احتمال است.
ولی فارغ از اینکه چه تصمیمی بگیرد، باید گفت که خطمشی دولت درباره برجام از ابتدا دو وجه داشت. یکی پیشبرد برجام در مذاکرات و در عمل بود که در این مورد بسیار موفق عمل شد، ولی وجه دیگر ماجرا تبلیغات نادرست و ایجاد انتظارات غیرواقعی از برجام و نیز بیتوجهی به پیوستهای نانوشته برجام بود.
تاکنون در چندین یادداشت به این دو مورد اشاره مستقیم کردهام و اکنون میکوشم که دوباره به آن مسائل بپردازم و توضیح دهم که گره ماجرای ما در کجاست؟ از سال ١٣٩٢ این ذهنیت به وجود آمده بود که مشکل اصلی ما در اقتصاد است و گرهِ کارِ اقتصاد نیز در باز شدن گره سیاست خارجی است.
این نگاه از یک منظر درست بود. پس از شکلگیری تحریمها که به علت نابخردی دولت گذشته رخ داد، واقعیت این بود که بدون عبور از تحریمها، به ویژه بدون خروج از قطعنامههای شورای امنیت امکان سروسامان دادن به اقتصاد غیرممکن مینمود. مساله نفت در این میان مهم بود و نباید فراموش کنیم که در سالهای منتهی به ١٣٩٢ وابستگی ما به نفت برخلاف شعارهای رسمی در ٣٥ سال گذشته، افزایش پیدا کرده بود و نه کاهش.
ابتدای انقلاب تهدید میکردیم که اگر غرب فلان کار یا بهمان کار را کند، نفت را به روی آن خواهیم بست و خواهان تحریم نفتی غرب بودیم، ولی در این مقطع کارمان به جایی رسید که تهدید کردیم اگر اجازه ندهند نفت بفروشیم و نفت ما از تنگه هرمز عبور نکند، تنگه را روی همه خواهیم بست! به علاوه ٨ سال دوره ویرانگر احمدینژاد هیچ شغل مولدی به مجموعه مشاغل کشور اضافه نشده بود، در نتیجه جامعه از نفت میخورد و نفت هم باید فروش میرفت و پول آن به دست میآمد و، چون از راههای عادی این کار نمیشد، دست به دامن بابک زنجانیها شدند.
ابتدای انقلاب تهدید میکردیم که اگر غرب فلان کار یا بهمان کار را کند، نفت را به روی آن خواهیم بست و خواهان تحریم نفتی غرب بودیم، ولی در این مقطع کارمان به جایی رسید که تهدید کردیم اگر اجازه ندهند نفت بفروشیم و نفت ما از تنگه هرمز عبور نکند، تنگه را روی همه خواهیم بست! به علاوه ٨ سال دوره ویرانگر احمدینژاد هیچ شغل مولدی به مجموعه مشاغل کشور اضافه نشده بود، در نتیجه جامعه از نفت میخورد و نفت هم باید فروش میرفت و پول آن به دست میآمد و، چون از راههای عادی این کار نمیشد، دست به دامن بابک زنجانیها شدند.
وابستگی به نفت کم بود. وابستگی به امثال زنجانی هم اضافه شد. بنابراین برداشتن تحریمها شرط لازم بهبود امور بود ولی کافی نبود.
از این نظر برداشتن تحریمها یک گام و مقدمه لازم بود. ولی این کار به تنهایی مشکل را حل نمیکرد. حتی اگر پول هم میآمد، باید در مسیر درستی استفاده میشد، پس اینجا اهمیت حل مسائل نهاد سیاست است که نمود پیدا میکند. حل مشکل سیاست در ایران به مراتب سختتر از رسیدن به توافق برجام بود.
سیاست؛ از یک سو میان جامعه و دولت دو پاره بود و از سوی دیگر درون ساختار قدرت نیز شکاف قابل توجهی دیده میشد، بنابراین با وجود این دو شکاف، ممکن نبود که سیاست در خدمت بهبود وضع کشور درآید، ولی به دلیل بیتوجهی دولت به امر سیاست یا ناتوانی آن در پرداختن به باز کردن گره سیاست در ایران، شیوه معکوس را در پیش گرفتند و برجام را وسیله نجات سیاست خود قرار دادند، بدین معنا که هر جا کم آورده میشد از برجام خرج میکردند و انتظارات زیاد غیرواقعی از برجام ایجاد کردند.
این انتظارات بسیار بیش از ظرفیت واقعی برجام بود. برجام تبدیل به کلید حل هر قفلی شده بود، در حالی که برجام شرط لازم و نه کافی برای عبور از مشکلات بود. برجام مهم بود چه در سطح ایران و چه در سطح بینالمللی ولی حلال همه مشکلات نبود.
چنین رویکردی به برجام موجب میشد که خروج احتمالی ایالات متحده از آن، بسیار ناگوار و خطرناک تلقی شود، در حالی که واقعیت برجام در این اندازه اثرگذار نبود و نیست و هر تصمیمی که ترامپ بگیرد تا این حدی که برای برجام تبلیغ شده است، اهمیتی نخواهد داشت. نکته دیگری که در برجام باید مورد توجه قرار میگرفت، راهبردی بودن این توافق بود.
در واقع برجام مستلزم رعایت اموری از طرفین بود. برجام یک تصمیم راهبردی بود که باید اصول کلی آن در سایر وجوه سیاست خارجی نیز مورد توجه قرار گیرد.
معنای واقعی برجام چه بود؟ تعامل با نظام بینالمللی براساس منافع طرفین، معنای واقعی برجام است. چرا پذیرفتیم که امتیازاتی را به طرف مقابل بدهیم؟ به این دلیل روشن که امتیازاتی را میتوانستیم بگیریم. جاده سیاست خارجی، برای عبور خودروی ما به تنهایی نیست، همچنان که برای عبور خودروی دیگر کشورها به تنهایی نیست.
این جاده، باندهای گوناگونی دارد که همه میتوانند به تناسبی در آن عبور کنند. بنابراین کلید سیاستهای منطقهای خود را باید براساس این اصل جدیدی که در برجام پذیرفتهایم شکل میدادیم؛ و بالاخره نکته دیگر که آن هم چندین بار متذکر شدهام، فقدان اعتبار ضمانت اجرای حقوقی در برجام است. ضمانت اجرای برجام صرفا مبتنی بر قدرت است.
تا هنگامی که قدرت داریم میتوانیم براساس قدرت خودمان ضامن اجرای درست آن شویم و اگر از این قدرت کاسته شود، به همان میزان ضمانت اجرای آن نیز از میان خواهد رفت. فراموش نکنیم که بزرگترین مولفه قدرت ایران برای ضمانت برجام، اتکا به مردم و افکار عمومی است. هر اقدامی که آن را خدشهدار کند، به ضرر برجام و کشور است. سیاستهای رسانه رسمی و جناح اصولگرا در ماههای گذشته بهشدت به این وجه از قدرت کشور لطمه زد و اعتراضات اخیر نیز بخشی از نتایج این سیاست نابخردانه بود.
با تمام اینها اگر توجه خود را به سیاست داخلی معطوف کنیم و به الزامات نانوشته سیاسی برجام در سیاست منطقهای پافشاری و رعایت کنیم و قدرت اصلی حکومت را که حمایت مردم است، حفظ کنیم و گسترش دهیم، در این صورت نباید نگران تصمیمات ترامپ بود، چه ادامه لغو تحریمها را امضا کند و چه امضانکند.
۰