هجوم برای خرید دلار و حافظه جمعی ایرانیان

هجوم برای خرید دلار و حافظه جمعی ایرانیان

صف‌های طویلی که نیمه هفته گذشته در مقابل صرافی‌های تهران تشکیل شد و جماعتی به طمع ٤٠٠ یا ٥٠٠ تومان سود بر نرخ دلاری که سرنوشتی نامعلوم دارد، ساعت‌ها در سرمای زمستان انتظار کشیدند، نشان بارزی از تکرار تاریخ بود و تاییدی بر ذخیره ناچیز حافظه جمعی ایرانی‌ها.

کد خبر : ۵۰۴۴۴
بازدید : ۱۵۴۱
هجوم برای خرید دلار و حافظه جمعی ایرانیان
صف‌های طویلی که نیمه هفته گذشته در مقابل صرافی‌های تهران تشکیل شد و جماعتی به طمع ٤٠٠ یا ٥٠٠ تومان سود بر نرخ دلاری که سرنوشتی نامعلوم دارد، ساعت‌ها در سرمای زمستان انتظار کشیدند، نشان بارزی از تکرار تاریخ بود و تاییدی بر ذخیره ناچیز حافظه جمعی ایرانی‌ها.
بسیاری از در صف ایستادگان هفته دوم بهمن ماه ١٣٩٦، روز‌های سال ١٣٩١ را از یاد برده بودند که چطور در ایام فعالیت دولت دهم، نرخ دلار و سکه رشد حبابی داشت و مردمی، به طمع دوختن کلاهی از این نمد پوسیده، با صف بستن در مقابل صرافی‌ها و بانک‌های توزیع‌کننده ارز و سکه، خود را ملعبه دوربین رسانه‌های مکتوب و مجازی کردند و چه فراوان تخت‌های بیمارستان‌ها بود که ماه‌های بعد و با روی کار آمدن دولت یازدهم و با سقوط قیمت ارز و افت بهای جهانی طلا، پر شد از مبتلایان سکته قلبی که همان اندک سرمایه شان هم یکباره به پول خرد تبدیل شده بود.
جامعه روانپزشکی البته این اقدام شهروندان را به نوعی از اختلال روانی تعبیر می‌کند؛ مبتلایان «اختلال شخصیت ضد‌اجتماعی» که صرفا در پی سودجویی هستند و برای کسب سود، افت و خیز بهای هر کالای منقول؛ حتی فرض کنید زباله و فضولات احشام را هم دنبال می‌کنند.
اگرچه طی هفته‌های گذشته، دولت بار‌ها هشدار داده که افزایش قیمت ارز، واقعی نیست و افت قیمت‌ها، محتوم روز‌های آینده خواهد بود، اما به نظر می‌رسد اغلب مردان و زنانی که هفته گذشته، ساعت‌های طولانی را به محاسبه دو ریال و ده شاهی سود حاصل از این بازار بی‌ضمانت گذراندند، همان زمانی هم که دولت هشدار می‌داد سرمایه شان را در موسسات مالی اعتباری غیرمجاز با تابلوی شعار‌های فریبنده «سود ٤٠‌درصد و سود ٥٠‌درصد» سپرده‌گذاری نکنند، مقدار قابل توجهی پنبه در گوش‌های‌شان گذاشته بودند که حتی زمزمه هشدار‌های دولت را هم نشنوند.
ما که به عنوان اصحاب رسانه شاهد این رفتار جامعه عمومی هستیم، همواره دعا می‌کنیم این جماعت طماع، امیدشان ناامید نشود و در آینده نه چندان دور، به خیل مالباختگان موسسات مالی اعتباری غیرمجاز نپیوندند. هرچند که چند هفته قبل و وقتی شعار «وا سرمایه‌مان» در خیابان‌های تهران و مشهد سر‌می‌دادند، موزیک متن شعارهای‌شان این بود که «به دولت اعتماد کردیم و راهی این موسسات شدیم.»
معلوم نیست چرا امروز که دولت نسبت به آینده تاریک کاهش قیمت ارز و ورشکستگی عنقریب این جمع نه چندان پرشمار هشدار می‌دهد، اعتمادشان را در پستوی خانه پنهان کرده‌اند. «اعتماد» در گفت‌وگو با «سید‌هادی معتمدی» روانپزشک و استاد دانشگاه، تناقض دیرینه رفتار شهروندان ایرانی را تحلیل کرده است.


هجوم اخیر برخی به بازار ارز برای خرید دلار و تب ارز، این شائبه را ایجاد می‌کند که مردم نسبت به دولت بی‌اعتماد هستند چرا که طی هفته‌های گذشته، مسوولان و حتی رییس‌جمهوری تاکید کرده‌اند که قیمت فعلی دلار، قیمت واقعی نیست و قیمت حبابی است، اما مردم به این تاکید‌ها توجهی نکرده و تصمیم خودشان را گرفته‌اند. علت بی‌اعتمادی مردم را چگونه تحلیل می‌کنید؟
بی‌اعتمادی نسبت به دولت یک بحث ریشه‌دار است. یک دلیل بی‌اعتمادی مردم در سال‌های اخیر، اختلاس‌هایی است که اتفاق افتاد و متاسفانه دولت‌ها در اطلاع‌رسانی نسبت به این اتفا‌ق‌ها شفاف برخورد نکردند، چه دولت‌های قبلی و چه دولت فعلی.
البته دولت دوازدهم در بررسی بودجه، تا حدی شفاف عمل کرد، اما در مجموع، دولت‌ها برخورد شفافی نداشتند. رییس دولت نهم و دهم بار‌ها گفت: اسامی مفسدان اقتصادی داخل جیبم است ولی انگار تنها کسانی که در این میان نامحرم بودند، مردم بودند و این اسامی هیچگاه اعلام نشد. اختلاس‌های متعدد، زمینه‌ای از بی‌اعتمادی نسبت به دولت‌ها ایجاد کرد و البته مردم، حق دارند و تا وقتی دولت‌ها شفاف عمل نکنند، من و شما هم نمی‌توانیم اعتماد چندانی به دولت داشته باشیم.

اما تناقضی که در رفتار مردم مشاهده می‌کنیم این است که مالباختگان موسسات مالی اعتباری غیرمجاز، در اعتراضات‌شان می‌گفتند که به این موسسات اعتماد کرده بودند، چون صاحبان موسسات، مدعی بودند که از دولت مجوز گرفته‌اند. چرا یک زمانی برای سرمایه‌گذاری در یک موسسه مالی اعتباری که به‌طور مشهود، سود غیرقانونی پرداخت می‌کرد، به دولت اعتماد کردند، اما امروز اعتمادشان از دولت سلب شده است؟
در این مورد، تناقض زیادی وجود ندارد، چون موسسات مالی اعتباری غیرمجاز هم مورد تایید دولت نبودند. مسوولان بار‌ها اعلام کردند که این موسسات، مجوز لازم را از بانک مرکزی ندارند، اما مردم به دلیل سودجویی، در این موسسات سرمایه‌گذاری کردند؛ موسساتی که اغلب، در دولت آقای احمدی‌نژاد مثل قارچ از زمین درآمدند.
وقتی موسسه‌ای به شما می‌گوید ٤٠ درصد سود می‌دهم، در حالی که یک بانک دولتی فقط ١٥ درصد سود می‌دهد، چرا در آن موسسه سرمایه‌گذاری می‌کنیم آن هم در حالی که هنوز مجوز رسمی بانک را اخذ نکرده و چندان هم مورد تایید دولت نیست؟ به دلیل سودجویی. تب امروز هم ناشی از سودجویی است و بازهم مورد تایید دولت آقای روحانی نیست چنان که این دولت، سرمایه‌گذاری در موسسات مالی اعتباری غیرمجاز را هم تایید نمی‌کرد، اما عده خاصی که فقط به دنبال سودجویی هستند، توجهی به حرف‌های دولت ندارند.
اگر امروز به این افراد گفته شود که فلان جا، آهن قراضه می‌فروشند و ٤٠ درصد سود دارد، این افراد برای خرید آهن قراضه سرمایه‌گذاری می‌کنند. اگر به این افراد بگویند سرقله کوه، بهمان کار را می‌کنند و ٤٠ درصد سود دارد، این افراد تا قله می‌روند که سود کسب کنند. این افراد، عده خاصی هستند که اهل کار کردن نیستند.
این افراد اهل این نیستند که پول‌شان را در تجارت و تولید با سود‌های کم، سرمایه‌گذاری کرده و به کارآفرینی و تولید خدمات کمک کنند و ضمن آن، به سود ١٠ درصد یا کمتر قانع باشند. این افراد، ممکن است سرمایه زیادی هم نداشته باشند و فقط با چند میلیون تومان وارد بازار شوند. اما به این افراد بگویید با همین چند میلیون تومان، یک تعاونی تشکیل بدهند که سودآوری ٥ درصدی دارد، اما باعث اشتغال‌زایی برای ٥٠ جوان خواهد شد، محال است قبول کنند، چون منافع شخصی برای‌شان مهم است.

فکر می‌کنید کل افرادی که هفته گذشته در صف خرید دلار ایستادند، افراد سودجویی بودند با میلیون‌ها تومان سرمایه و از جامعه عادی در این صف‌ها خبری نبود؟
معمولا، باقی افراد که اتفاقا، پول هم دارند سراغ این نحوه سرمایه‌گذاری نمی‌روند. بسیاری از دوستان من، پول هم دارند، اما در ساخت و راه‌اندازی و تجهیز بیمارستان‌ها یا صنایع تولیدی و خدماتی و اشتغال‌زایی روستایی سرمایه‌گذاری می‌کنند که البته سود اندکی هم دارد.
اما در کنار این افراد، البته عده‌ای هم ممکن است جوگیر شوند. عده اندکی که مثلا دو میلیون تومان، در حساب پس‌انداز دارند و با خود می‌گویند برویم ببینیم از این بازار چه عایدی خواهیم داشت.
اما به‌طور معمول در این صف‌ها نمی‌توانیم از افراد نیازمند، یک معلم یا یک بازنشسته با ماهی یک میلیون تومان حقوق بازنشستگی سراغ بگیریم. هفته قبل، صد‌ها نفر مقابل صرافی‌های میدان فردوسی صف کشیدند. شهر تهران ١٢ میلیون نفر جمعیت دارد که هر کدام، تا این حد پول در جیب‌شان دارند که حداقل، ٥ دلار بخرند، اما این کار را نمی‌کنند. آن صد‌ها نفری که صف بسته بودند، گروه خاص و حدود یک الی ٣ درصد جامعه هستند که طالب پول بی‌زحمتند.
بهانه این گروه، این است که ارزش پول در حال تنزل است که اتفاقا، این افراد با این نحوه ورود به بازار ارز باعث تضعیف هرچه بیشتر ارزش پول می‌شوند. اگر مردم به جای تجمع در بورس و بازار ارز و بازار سکه، بازار تعاونی را شلوغ می‌کردند و مقابل وزارت تعاون صف می‌بستند و تعاونی تشکیل می‌دادند و به وزارت تعاون و واحد‌های تعاونی و اشتغال‌زایی روستایی فشار می‌آوردند و به سود ١٠ درصد هم قانع می‌شدند، شک نکنید که بخش زیادی از مشکل بیکاری در کشور ما حل شده بود.
جالب آنکه این افراد توقع دارند مشکل بیکاری توسط دولت حل شود و همواره می‌گویند هیچ کاره‌اند، اما وقتی بحث سودآوری و به دست آوردن پول مطرح می‌شود، این افراد بحث بخش خصوصی و اصل ٤٤ را پررنگ می‌کنند که در واقع، این بحث‌ها، تناقضی در رفتار افراد سودجو است. امتحان کنید. فردا بگویید طلا ارزان خواهد شد و حلبی گران خواهد شد. این افراد در صف خرید حلبی می‌ایستند، چون پول بی‌دردسر می‌خواهند.

طلب نفع شخصی و سودجویی، آیا یک دلیل روانی دارد؟
برای این افراد، منافع شخصی مهم‌تر از منافع ملی است. چرا شما نرفتید در صف بایستید؟ آیا من ١٠ میلیون تومان نداشتم که بتوانم دلار بخرم؟ من و شما و بسیاری دیگر به این فکر می‌کنیم که حتی اگر سودی هم به دست ما برسد، سودی است که منجر به گرانی در جامعه می‌شود و جامعه، از این منفعت‌طلبی ما متضرر خواهد شد.
من و شما به این فکر می‌کنیم که سود من و شما، چه نفعی برای کل کشور دارد؟ اما به همین افراد که صف خرید دلار تشکیل دادند بگویید چند درصد از پول‌شان را برای اشتغال‌زایی جوانان و آزاد‌سازی زندانیان اختصاص بدهند. اگر پا پیش گذاشتند؟ به شما جواب می‌دهند که این اقدامات وظیفه دولت است. این افراد، وقتی پای سود شخصی در میان است، از اصل ٤٤ و بخش خصوصی حرف می‌زنند و وقتی متضرر می‌شوند، دولت را مقصر می‌دانند.

علت رشد این نحوه نگرش، سودجویی و منفعت‌طلبی به قیمت متضرر شدن دیگران و البته، بی‌اعتمادی به دولت را چگونه تحلیل می‌کنید؟
تا وقتی نتوانیم این تفکر را در جامعه ایجاد کنیم که جامعه مال خودمان است و تا موقعی که نتوانیم انجمن‌های غیر دولتی فرهنگی را فعال کنیم و تا موقعی که نتوانیم فاصله بین دولت و مردم را پر کنیم، متاسفانه شدت بی‌اعتمادی زیاد خواهد بود. البته تقصیر دولت هم کم نیست.
در هر دوره‌ای که تکان می‌خوریم، صحبت از اختلاس ٣ هزار میلیاردی و ١٠٠ هزار میلیاردی و... مطرح است و ارقام، آنقدر گم شده که دیگر نمی‌دانیم میزان اختلاس‌ها چقدر است و چرا جلوی اختلاس‌ها را نمی‌گیرند. بی‌اعتمادی نسبت به دولت، در جامعه‌ای که اهل سودجویی نیستند، بالاست.
٩٧ الی ٩٩ درصد جمعیت کشور، اهل سودجویی نیستند، اما به تدریج، نسبت به دولت بی‌اعتماد می‌شوند و آن یک الی ٣ درصد اهل سودجویی هم فضا را هرچه شلوغ‌تر می‌کنند. یک الی ٣ درصد جامعه ٨٠ میلیون نفری ایران، حدود یک میلیون الی ٢ میلیون و ٤٠٠ هزار نفر است. اگر یک میلیون الی ٢ میلیون و ٤٠٠ هزار نفر وارد بازار ارز بشوند چه اتفاقی می‌افتد؟ یعنی دو میلیون نفر از کل جمعیت ما سودجو نیستند؟ این حجم نزول را چه کسی می‌خورد؟

به نظر می‌رسد یک نکته مهم مغفول مانده؛ فردی که سرمایه‌اش را در یک بانک دولتی سپرده‌گذاری می‌کند، این سرمایه ولو اندک وارد چرخه تولید می‌شود. اما یک زن خانه‌دار یا یک فرد بازنشسته، با سرمایه‌گذاری در خرید دلار، سرمایه خود را از چرخه تولید خارج کرده و با پنهان کردن در منزل، اتفاقا زمینه جرم را هم فراهم می‌کند، چون خانه‌های شهروندان به مکان مناسبی برای سرقت تبدیل می‌شود. به نظر شما، افراد عادی جامعه که وارد بازار خرید و فروش ارز شده‌اند هم، باید مثل همان افراد سودجو ارزیابی شوند؟
این هم سودجویی است. یک خانم خانه‌دار هم می‌تواند سودجو باشد. اصلا به یک خانم خانه‌دار چه ربطی دارد برود دلار بخرد؟ به یک بازنشسته چه ربطی دارد که برود دلار بخرد آن هم وقتی حقوق بازنشستگی دو میلیون تومانی می‌گیرد و حتی در پرداخت اجاره خانه‌اش مشکل دارد؟ این افراد وقتی وارد این چرخه می‌شوند دنبال چیزی غیر از سود نیستند. آن هم سودی که دولت بار‌ها تاکید کرده که فقط در قالب دلالی پرداخت خواهد شد.
فرض کنیم که دلار، دو هزار تومان هم گران شود و فردی که ٥ میلیون تومان دلار خریده، ٣ میلیون تومان سود ببرد. با این سود ٣ میلیون تومانی، بار جامعه را سنگین کرده است و اینجا، مقصر دولت است که از افراد خبره برای ارایه راه‌حل استفاده نمی‌کند و برنامه منسجمی اتخاذ نکرده که مردم، پول‌شان را در تعاونی‌ها سرمایه‌گذاری کنند که هم سود ثابتی دارد و هم، مورد تایید دولت است. البته، عده قلیلی هم گرفتارند و فکر می‌کنند سود چند میلیون تومانی از خرید و فروش دلار، می‌تواند کمکی برای چرخ زندگی‌شان باشد غافل از اینکه شاید همان سرمایه اندک را هم در این تب و تاب از دست بدهند.
به نظر می‌رسد فقدان برنامه‌ریزی دولتی چنین روندی را باعث شده که انگیزه سودجویی در عده خاصی که دنبال سود مفت هستند، تقویت شود. مصداق فقدان برنامه‌ریزی اینکه دولت، یکباره واردات خودرو را آزاد می‌کند و تعرفه‌ها را تغییر می‌دهد و از همین مسیر، ١٠ نفر صد‌ها هزار میلیارد سود به دست می‌آورند.
حجم بالای رانت‌خواری، رشد فرهنگ رشوه‌خواری که الحمدلله در کشور ما روزبه‌روز در حال گسترش است، نزول خواری، رباخواری، ناشی از جای خالی فرهنگ‌سازی است و شک نکنید که دولت در این زمینه مقصر است.

اگر این رفتار سودجویانه به عنوان یک اختلال روانی تلقی می‌شود، این افراد نیازمند چه مدلی از درمان هستند؟
در بحث روانشناسی و روانپزشکی، نوعی از اختلال شخصیت وجود دارد به نام شخصیت ضداجتماعی که حدود ٣ درصد مردان و یک درصد زنان و در مجموع، ٢ درصد جامعه دچار این نوع از اختلال شخصیت هستند. مبتلایان این اختلال روانی، تعهد اجتماعی را نمی‌پذیرند و هیچ گونه فرهنگی را قبول ندارند و ترجیح می‌دهند جامعه نابود شود و همه از بین بروند ولی پول آن‌ها از بین نرود و سود در جیب‌شان باشد.
حال اگر ١٠ درصد از همین جمع ٢ درصدی، پول هم داشته باشند، تصور کنید که تا چه حد می‌توانند اختلال ایجاد کنند. راه درمان بیماری از این افراد، روانکاوی و روان‌درمانی و دارودرمانی است تا هر روز به یک بازار هجوم نبرند. تصور می‌کنید آن افرادی که یکباره ١٠٠ هزار میلیارد تومان از تعرفه‌گذاری خودروی خارجی، سود کسب کردند آیا این پول را به دولت باز می‌گردانند؟ خیر، بلکه وارد بازار دلالی می‌کنند که منجر به گرانی دوباره در جامعه خواهد شد.
با این پول دلار می‌خرند و به چه کسی فشار وارد می‌کنند؟ به دولت. پس سوال باید این باشد چرا دولت کاری می‌کند که قوانین، دایم تغییر کند؟ اگر در طول ٤٠ سال گذشته، یک قانون ثابت در مورد واردات خودرو داشتیم و تکلیف مشخص بود که مثلا، کدام بنگاه‌ها مجاز به واردات خودرو هستند و دولت چه وظایفی دارد، با این شرایط مواجه نمی‌شدیم.
در حالی که امروز، از یک طرف اقداماتی انجام می‌دهند که ایران‌خودرو، سودش را افزایش دهد و از طرف دیگر، اقداماتی انجام می‌دهند که بازار واردات خودروی خارجی مسدود می‌شود و رانت‌خواری شکل می‌گیرد؛ و در همین اثنا، با بارش برف، راننده‌ای هم پیدا می‌شود که برای رساندن زن و بچه مردم از فرودگاه، یک میلیون تومان می‌گیرد و اهمیت هم نمی‌دهد که این یک میلیون تومان، پول حرام است که به زندگی خود می‌برد.
تا وقتی این فرهنگ را اصلاح نکنیم که کلاهبرداران، افراد زرنگی هستند، با همین شرایط مواجهیم. مصداق بارز، یارانه نقدی. چرا امروز ٨٠ درصد مردم ایران یارانه می‌گیرند؟ آیا ٨٠ درصد مردم ایران فقیرند؟ من به عنوان یک پزشک، یارانه ٤٠ هزار تومانی را بگیرم و با آن چه کنم؟ بهتر نبود رقم یارانه در محلی جمع می‌شد؟
آیا بار‌ها به آقای احمدی‌نژاد نگفتند که پول کلان ملی را به پول خرد تبدیل نکن و به دست مردم نده که این تورم ایجاد شود؟ امروز هم دولت آقای روحانی، یا اراده‌ای برای مقابله با این روند ندارد، یا توانی ندارد یا می‌ترسد، یا به هر دلیلی، همچنان این روند ادامه دارد. آنچه مهم است، باید فرهنگ «جامعه را از خود دانستن» جا بیفتد و از صدر تا ذیل باید برای جا انداختن این فرهنگ تلاش کنیم وگرنه این شرایط باقی می‌ماند و این افراد هم باقی می‌مانند.

اگر مردم به جای تجمع در بورس و بازار ارز و بازار سکه، بازار تعاونی را شلوغ می‌کردند و مقابل وزارت تعاون صف می‌بستند و تعاونی تشکیل می‌دادند و به وزارت تعاون و واحد‌های تعاونی و اشتغال‌زایی روستایی فشار می‌آوردند و به سود ١٠ درصد هم قانع می‌شدند، شک نکنید که بخش زیادی از مشکل بیکاری در کشور ما حل شده بود.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید