کارناوالی شدن مناسک دینی!

کارناوالی شدن مناسک دینی!

ویژگی مناسک این است که الزامات رفتار جمعی و کارناوالی تعیین‌کننده محتوای نهایی و شکل آن خواهد شد و ربطی به اندیشه دینی ندارد. ضمن آنکه رفتار دینی را به سطح و ظاهر تقلیل می‌دهد و فرم را بر محتوا غالب می‌کند. دینِ مناسکی در دنیای جدید به‌شدت ظرفیت کارناوالی شدن دارد.

کد خبر : ۵۰۹۷۳
بازدید : ۱۹۵۵
کارناوالی شدن مناسک دینی! عباس عبدی | رشد و ارتقای جایگاه دین در جامعه ایران، طی ۱۵ سال منتهی به انقلاب تحت تاثیر چند عامل بود. عوامل برون‌دینی آن خارج از بحث این یادداشت است ولی عوامل درون‌دینی آن را می‌توان در چند عنوان خلاصه کرد.
ارتقای سطح اندیشه دینی در «فلسفه» و «کلام» و خوش‌بینی به توانایی «فقه» در پاسخ به نیاز‌های روز است. هرچند نمی‌توان یک بیت از یک شعر را مصداق کامل برای توصیف وضعیت فکری و فرهنگی یک دوره تاریخی دانست ولی این بخش از سروده معروف سهراب سپهری را در اثبات این برداشت نباید نادیده گرفت که:

«من قطاری دیدم فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت/ من قطاری دیدم که سیاست می‌برد و چه خالی می‌رفت».

در هر صورت امید به اندیشه دینی و رهایی‌بخشی آن در کلام و فلسفه و فقه اسلامی بازتاب یافته بود. ولی این فقط یک بخش ماجرا بود. وجه دیگر نیز حوزه‌های عدالت و اخلاق بود.
دین به مثابه چارچوبی که تعیین‌کننده ارزش‌های اخلاقی و مهم‌تر از آن تجسم این ارزش‌ها در منادیان و نمایندگان نهاد دین بود که اطمینان‌خاطری را نسبت به صادقانه و عملی بودن این ادعا‌ها به وجود می‌آورد. نه فقط در حوزه اخلاق، بلکه در حوزه عدالت به عنوان گوهر دست‌نیافتنی جامعه ایرانی در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود نیز، روحانیون و منادیان دین پیشتاز بودند.
زندگی عادی آنان و مبارزه در راه برقراری عدالت و پرداخت هزینه‌های سنگین در این راه و از همه مهم‌تر وجود الگو‌های عینی از مصادیق عدالت در اندیشه دینی که در حکومت امام علی تجلی یافته بود، همگی موجب می‌شد که گرایش به این روند شتابی بگیرد و حتی برخلاف تحلیل‌های کلاسیک که با رشد اقتصادی و اجتماعی در هر جامعه، عقب‌نشینی دین در آن جامعه، امری پذیرفته شده محسوب می‌شد، در ایران به ویژه در ۱۵ سال منتهی به انقلاب این روند کاملا معکوس شد و انقلابی رخ داد که محتوای آن پیش از آن براساس هیچ تحلیلی قابل پیش‌بینی نبود.
در میان انواع مولفه‌های دینی پیش‌گفته، مناسک نقش حاشیه‌ای داشت. مناسک دینی در خدمت کلام، فلسفه و اخلاق و عدالت دینی قرار داشت و ذاتا زمینه‌ای را برای جذب افراد به دین فراهم نمی‌کرد ولی کسانی که براساس معیار‌های فکری و عملی و ارزش‌های انسانی به دین و اسلام گرایش می‌یافتند، مناسک را هم در خدمت آن در‌می‌آوردند و مناسک هیچ اعتبار مستقلی نداشت. حداقل در رشد گرایش به دین فاقد اثر مستقیم بود.
پس از انقلاب و تاکنون این وضعیت تغییر اساسی کرده است. پیش از انقلاب فلسفه و کلام اسلامی و دینی در رقابت با مارکسیسم بود، از این نظر خطر چندانی آن را تهدید نمی‌کرد، به ویژه که بن‌مایه جامعه ایران بود، دینی و مارکسیسم ضد‌دین شناخته می‌شد.
ولی پس از انقلاب و به ویژه در سه دهه اخیر رقیب اصلی که وارد میدان شده؛ اندیشه‌های لیبرال و شاخه‌های آن و گرایش‌های مدرن است که رقابت با آن‌ها اگر ممکن نباشد، بسیار سخت است. ولی مهم‌ترین عاملی که موجب ضعف مولفه فلسفی و کلامی به دین شد، پیوستگی و در‌هم‌تنیدگی آن با قدرت شد.
در نتیجه ذات فلسفه و کلام که شامل منطق و گزاره‌های نظری و انسجام آن است و پذیرش هر دیدگاه فلسفی و کلامی براساس قوت منطق آن است، پس از انقلاب و به مرور زمان منطق آن با قدرت و ذات آن در هم تنیده شد و خلوص منطق فلسفی و کلامی از میان رفت و همین نقطه آغاز سقوط اثرگذاری این مولفه شد. ولی ضربه اصلی را اندیشه دینی پس از انقلاب در حوزه اخلاق و عدالت متحمل شد.
درباره عدالت، رهبری نظام نیز به صراحت اعلام کردند که نظام در این زمینه در مقایسه با موارد دیگر عقب مانده است. مصداق روشن آن در مساله فقر و نابرابری و نیز فساد بازتاب یافته است و پس از گذشته چهل سال دیگر امید چندانی به بهبود این مولفه در آینده نزدیک نمی‌رود.
ولی شاید ضربه‌ای که در حوزه اخلاق وارد شد حتی سنگین‌تر از ناتوانی در برقراری عدالت بود. اکنون ظرفیت‌های اخلاقی برای جذب مردم به دین به‌شدت مستهلک شده است. ممزوج شدن روحانیت و قدرت سیاسی موجب شد که به ناچار، اخلاق نقش حاشیه‌ای پیدا کند و در سایه الزامات قدرت و سیاست محو شود.
فقه نیز در عمل دچار مشکلات خود شده است. فقه که پیش از این عموما به امور فردی و روابط محدود مربوط می‌شد با شکل‌گیری حکومت، ابواب جدیدی جلویش باز شد که نتوانست نیاز‌های روز را پاسخ دهد و در موارد گوناگونی، چون نظام بانکی، قانون مجازات، حقوق خانواده و زن و کودک و بسیاری از مسائل حقوق عمومی دچار ناکارآمدی شده است و انتظارات آن قطار سنگین سهراب سپهری برآورده نشده است و جایش را قطار خالی سیاست گرفته است.
بنابراین پرسش این است که تبلیغ دین اکنون بر کدام محور استوار است؟ پاسخ این است که مهم‌ترین رکن تبلیغی دین مناسک شده است.
این را در برنامه‌های صداوسیما، در تبلیغات و سیاستگذاری عمومی، در فضای کلی می‌توان مشاهده کرد که مناسک و برگزاری هرچه باشکوه‌تر و بزرگ‌تر آن هدف اصلی مبلغان دینی است. ولی مشکل از اینجا آغاز می‌شود که پرچمداران اصلی مناسک دینی، روحانیون تراز اول و حتی دوم و سوم نیستند، بلکه مداحان و روحانیون نزدیک به این صنف وظیفه اصلی تبلیغ مناسک را عهده‌دار هستند و سایر علما در خدمت این صنف هستند.
ویژگی مناسک این است که الزامات رفتار جمعی و کارناوالی تعیین‌کننده محتوای نهایی و شکل آن خواهد شد و ربطی به اندیشه دینی ندارد. ضمن آنکه رفتار دینی را به سطح و ظاهر تقلیل می‌دهد و فرم را بر محتوا غالب می‌کند. دینِ مناسکی در دنیای جدید به‌شدت ظرفیت کارناوالی شدن دارد.
مرز میان مناسک دینی با سایر برنامه‌های مشابه از میان می‌رود. به همین علت است که می‌بینیم سبک موسیقی این مناسک به‌شدت متاثر از سبک‌های جدید موسیقی شده است یا حتی شکل و شمایل رفتاری آن با مراسم محلی و سنتی و حتی جدید تشابه پیدا کرده است.
مشکل این است که دین مناسکی به‌شدت گرایش به فربه شدن دارد و، چون دین فقهی، کلامی، فلسفی و اخلاقی تضعیف شده‌اند یا در حال تضعیف بیشتر هستند، برای چاره‌جویی به دین مناسکی متوسل می‌شوند.
ولی دین مناسکی، چون مخلوق فرانکنشتاین عمل می‌کند. سازندگان و خالقان خود را نیز مقهور و تابع قدرت خود خواهد کرد.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید