بازگشت روزنامه به روزنامهنگاران
برای مردم نمیتوانیم خیلی تعیین تکلیف کنیم، اما ما به عنوان تولیدکننده مطبوعات باید هرازگاهی دست به بازسازی و بازتولید خودمان بزنیم.
کد خبر :
۵۱۰۹۶
بازدید :
۱۲۰۳
هر چند سال یکبار محمد قوچانی همراه با یک روزنامه تازه به دکههای مطبوعات میآید و هر بار دستکم آنهایی که هنوز اهل روزنامه خواندن هستند، به سراغ این روزنامه جدی میروند تا ببینند سردبیری که نام روزنامههای مردم امروز، آسمان، هممیهن، شهروند امروز و شرق را در کارنامهاش دارد، اینبار قرار است کدام محصول کاغذی را به دست مخاطبان بدهد.
قوچانی که از سالهای پس از دوم خرداد ۷۶ توانست نامش را در دنیای مطبوعات مطرح کند حالا چند وقتی است که با روزنامه تازهای به دکهها برگشته، «سازندگی» با شعار «نخستین مجله بامدادی ایران» شروع به کار کرده است.
اینبار در صفحه روزنامه زنده است نوبت به سردبیر این روزنامه تازهنفس رسید تا نگاهی داشته باشد به آنچه در این سالها بر روزنامهها و مخاطبانشان گذشته است و بگوید که آیا تولد یک روزنامه تازه، شوق خریدن و خواندن را در مخاطبان دامن میزند یا نه.
شما هر چند سال یکبار با روزنامهای جدید موجی را ایجاد میکنید که امید آن را میدهد که وضعیت دکههای روزنامهفروشی تکانی بخورد. حالا که سازندگی وارد دنیای مطبوعات شده فکر میکنید آن شور و اشتیاقی که قبلتر مثلا با ورود مردم امروز، آسمان، هممیهن و... ایجاد میشد هنوز پابرجاست؟ چقدر ورود روزنامه تازه میتواند اشتیاق خرید به روزنامه را در مخاطبان ایجاد کند؟
واقعیتش این است که آمدن یک روزنامه تازه به لحاظ خبری ممکن است موجی ایجاد کند، اما موضوع مهم تداوم و پیگیری است. من البته فکر میکنم در حال حاضر مشکل اصلی مطبوعات است. آنچه ما این روزها با آن درگیریم هم همین است، یعنی مطالبه زیادی برای روزنامه وجود دارد (نمیخواهم اغراق کنم، منظورم مطالبه در حد معقول و طبیعی است)، اما به نظر میرسد روزنامه به سختی ممکن است به دست مردم برسد.
چه ایرادی هست که تا این اندازه تاثیرگذار است؟
متاسفانه سه اتفاق میافتد. یکی در مورد شبکههای توزیع بزرگی است که در سطح کشور وجود دارد و تعدادشان محدود است. شما انتخاب گستردهای در این حوزه ندارید، خیلی از این شبکهها جمع شدهاند، ادغام شدهاند و کار سخت شده.
شما هر چند سال یکبار با روزنامهای جدید موجی را ایجاد میکنید که امید آن را میدهد که وضعیت دکههای روزنامهفروشی تکانی بخورد. حالا که سازندگی وارد دنیای مطبوعات شده فکر میکنید آن شور و اشتیاقی که قبلتر مثلا با ورود مردم امروز، آسمان، هممیهن و... ایجاد میشد هنوز پابرجاست؟ چقدر ورود روزنامه تازه میتواند اشتیاق خرید به روزنامه را در مخاطبان ایجاد کند؟
واقعیتش این است که آمدن یک روزنامه تازه به لحاظ خبری ممکن است موجی ایجاد کند، اما موضوع مهم تداوم و پیگیری است. من البته فکر میکنم در حال حاضر مشکل اصلی مطبوعات است. آنچه ما این روزها با آن درگیریم هم همین است، یعنی مطالبه زیادی برای روزنامه وجود دارد (نمیخواهم اغراق کنم، منظورم مطالبه در حد معقول و طبیعی است)، اما به نظر میرسد روزنامه به سختی ممکن است به دست مردم برسد.
چه ایرادی هست که تا این اندازه تاثیرگذار است؟
متاسفانه سه اتفاق میافتد. یکی در مورد شبکههای توزیع بزرگی است که در سطح کشور وجود دارد و تعدادشان محدود است. شما انتخاب گستردهای در این حوزه ندارید، خیلی از این شبکهها جمع شدهاند، ادغام شدهاند و کار سخت شده.
نکته دیگر این است که دکهها پدیدههای عجیبی در بحث توزیع مطبوعات هستند، یعنی آخرین اولویتشان فروش مطبوعات است.
موضوع سوم هم تعداد بسیار زیاد مطبوعات است. به قول مدیر یکی از همین سیستمهای توزیع، هیچ کجای دنیا این تعداد نشریه روزانه در پایتختش منتشر نمیشود. دکهها آنقدر شلوغ و نابسامان هستند که ممکن است روزنامه شما در این شلوغی گم شود.
جدا از اینکه میشود به خود مطبوعات در مورد نوع تولید محتوا ایراد گرفت یا از مردم انتقاد کرد که چرا دیگر به کاغذ آنقدر بها نمیدهند، من مساله اصلی را مشکل در رساندن نشریه به دست مخاطب میدانم.
در کشورهای دیگر سیستم پست و توزیع خانه به خانه آنقدر قوی است که دست کم نیمی از تیراژ اغلب مطبوعات از طریق اشتراکهای رسمی و غیررسمی به دست مردم میرسد.
ما خودمان هم که در دهه ۶۰ روزنامهخوان بودیم، روزنامه را هر روز دم در خانه تحویل میگرفتیم. الان مردم خیلی لطف میکنند که با این هوای آلوده، با این ترافیک بد و با این وقت کم برای خرید روزنامه به سراغ دکهها میروند.
هفته پیش در تهران باران بارید، همین باران به راحتی میتواند مطبوعات را برای یک هفته ناامید کند. عرض من این است که جدای از مشکلات فرهنگی، مشکلات اجرایی خیلی در مطبوعات جدیتر است.
فکر میکنید میشود برگشت به همان سیستم اشتراک و توزیع پستی؟
ما بنیانگذاران پست در جهان بودیم ولی الان بدترین شیوه پست را خودمان داریم. به نظرم به راحتی میتوانیم به سیستم توزیع از طریق اشتراک برگردیم.
فکر میکنید میشود برگشت به همان سیستم اشتراک و توزیع پستی؟
ما بنیانگذاران پست در جهان بودیم ولی الان بدترین شیوه پست را خودمان داریم. به نظرم به راحتی میتوانیم به سیستم توزیع از طریق اشتراک برگردیم.
ببینید در مورد تاکسی در هیچجا، شیوه این نیست که در جایی منتظر بمانید تا یک ماشین پر شود و مسافر بزند و بعد راه بیفتد، خب یکسری جوانها نشستند، فکر کردند استارتآپ راه انداختند و نتیجهاش راهاندازی تپسی و اسنپ و... شد.
متاسفانه در سیستم مطبوعات کسی اصلا به این موضوع فکر نمیکند. به نظرم همان سیستمهای توزیع که گفتم باید همتی بکنند، بنشینند و راهحلی برای این موضوع پیدا کنند.
مشکل از همین مسائل اجرایی است و گرنه در کشورهایی که خودشان مبدع شبکههای اجتماعی بودهاند هم مطبوعاتشان به اندازه ما ضربه نخورده است.
ممکن است ما یک بخشی از آسیب دیدن مطبوعات را در مشکلات سیاسی ببینیم که خب مثلا در کشورهای دیگر تا این حد سانسور وجود ندارد، یک بخشی هم به مسائل فرهنگی برمیگردد یعنی عادات مطالعه و روزنامهخوانی و تولید محتوای روزنامهها، اما یک بخشی هم که به نظرم خیلی عمده است موضوع توزیع و رساندن مطبوعات به دست مخاطب است.
به فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اشاره کردید. بله کشورهایی که استفاده از شبکههای اجتماعی از آنجا آغاز شد در حوزه مطبوعات به اندازه ما مشکل ندارند، اما به هر حال این سوال مطرح است که وقتی آن کارشناسانی که تحلیل و یادداشت به مطبوعات میدادند حالا خودشان صاحب کانال تلگرامی هستند و سایر اخبار هم به سرعت دست به دست میچرخد، چرا مردم باید با این حجم از مطلب رایگانی که در دسترس دارند روزنامه بخرند؟
برای مردم که نمیتوانیم خیلی تعیین تکلیف کنیم، اما ما به عنوان تولیدکننده مطبوعات باید هرازگاهی دست به بازسازی و بازتولید خودمان بزنیم. من چند سال پیش، قبل از اینکه شبکههای اجتماعی اینقدر فراگیر شوند مطلبی خواندم در مورد اینکه در دنیا روزنامهها دارند به سمت هفتهنامه شدن، هفتهنامهها به سمت ماهنامه شدن و ماهنامهها به سمت فصلنامهشدن میروند.
به فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اشاره کردید. بله کشورهایی که استفاده از شبکههای اجتماعی از آنجا آغاز شد در حوزه مطبوعات به اندازه ما مشکل ندارند، اما به هر حال این سوال مطرح است که وقتی آن کارشناسانی که تحلیل و یادداشت به مطبوعات میدادند حالا خودشان صاحب کانال تلگرامی هستند و سایر اخبار هم به سرعت دست به دست میچرخد، چرا مردم باید با این حجم از مطلب رایگانی که در دسترس دارند روزنامه بخرند؟
برای مردم که نمیتوانیم خیلی تعیین تکلیف کنیم، اما ما به عنوان تولیدکننده مطبوعات باید هرازگاهی دست به بازسازی و بازتولید خودمان بزنیم. من چند سال پیش، قبل از اینکه شبکههای اجتماعی اینقدر فراگیر شوند مطلبی خواندم در مورد اینکه در دنیا روزنامهها دارند به سمت هفتهنامه شدن، هفتهنامهها به سمت ماهنامه شدن و ماهنامهها به سمت فصلنامهشدن میروند.
این تغییر فقط یک تغییر فرمی نیست، یک تغییر محتوایی جدی است. اگر پدیدهای به اسم خبر و حتی نظرهای آنی و فوری را که جدیدا بلافاصله پس از هر اتفاقی در قالب تحلیل منتشر میشوند، کنار بگذارید فکر میکنم که ما یک وظیفهای داریم و باید تعریف جدیدی برای خودمان پیدا کنیم.
با همین ایده بود که من روزنامه سازندگی را شروع کردم. آن موقعی که روزنامه شرق را منتشر میکردیم میگفتیم که ما یک روزنامه حرفهای و فراگیر هستیم که قرار است همه آدمها را در آن پوشش دهیم.
به همین دلیل ستون سرمقاله امروز در اختیار یک فرد بود و فردا در اختیار فردی دیگر و این آدمها گاهی با دیدگاههای بسیار متفاوت و حتی متضاد سرمقاله مینوشتند در حالی که سرمقاله در تعریف کلاسیکش بیانگر موضع و دیدگاه آن روزنامه بود.
خب ما بنا به ضرورت آن زمان که اواخر دوران اصلاحات بود و میخواستیم باری را به دوش بگیریم تا یک فضای تفاهم ملی را در روزنامه به وجود آوریم آن کار را بر عهده گرفتیم. حالا این کار آنقدر گسترش پیدا کرده که تقریبا هیچ روزنامهای از روزنامههای دیگر تمایز و تفاوتی ندارد، به جز دستهبندی کلی روزنامههای اصولگرا/ اصلاحطلب که آن هم البته در خیلی جاها مخدوش میشود.
نمیدانم حالا پروژه ما تا چه اندازه موفق خواهد بود، اما اگر شما به روزنامه شخصیتی مستقل بدهید که مردم بگویند مثلا روزنامه سازندگی نه فقط با روزنامه جوان و کیهان که حتی با روزنامه اعتماد هم فرق میکند، با روزنامه شرق هم فرق میکند و خودش کاراکتری دارد بعد دلیلی پیدا میکنند برای اینکه این روزنامه را بخرند.
نمیدانم حالا پروژه ما تا چه اندازه موفق خواهد بود، اما اگر شما به روزنامه شخصیتی مستقل بدهید که مردم بگویند مثلا روزنامه سازندگی نه فقط با روزنامه جوان و کیهان که حتی با روزنامه اعتماد هم فرق میکند، با روزنامه شرق هم فرق میکند و خودش کاراکتری دارد بعد دلیلی پیدا میکنند برای اینکه این روزنامه را بخرند.
مثلا در فرانسه روزنامه «فیگارو» و «لوموند» و «لیبراسیون» سه فضای فکر کاملا متفاوت را تشکیل میدهند. یکی از مشکلات ما که در همان بحث دکه و توزیع به آن اشاره کردم همین است که نه تنها هر کسی برای خودش کانال زده بلکه اگر دستش برسد روزنامه هم تاسیس میکند.
در حالی که جناح سیاسی، فکری و حتی نیروی طبقاتی- اجتماعی میتوانند با هم کار کنند. در کشوری مثل امریکا معلوم است که روزنامه «نیویورکتایمز» دیدگاههای حزب دموکرات را پوشش میدهد، طبقه متوسط شهریِ لیبرال، «نیویورکتایمز» میخوانند، آنهایی که محافظهکارترند «واشنگتنپست» میخوانند، کسی که میخواهد مطالب سرگرمکنندهتر ببیند «یواساس تودی» میخواند و آنکه سرمایهگذار است و میخواهد کار اقتصادی کند به سراغ «والاستریت ژورنال» میرود.
اگر توانستید این لیست را به عدد دورقمی برسانید بهتان جایزه میدهم. یعنی واقعا زیر ۱۰ روزنامه صاحب گفتمان دارند و با هم کار میکنند البته خب باید در نظر گرفت که این روزنامهها سابقه دیرینه هم دارند و مثلا قدمت برخیشان به ۱۵۰ سال میرسد. برای همین ما در حوزه نشریات در عین اینکه میتوانیم مثل برادر و خواهر باشیم باید از هم متمایز باشیم، شاید اینگونه بتوانیم دوباره اعتماد مردم را جلب کنیم.
دلیل شعار مجله روزانهای که برای سازندگی انتخاب کردهاید همین است؟
مجله روزانه دو بعد دارد. یک بعدش عبور از خبر است یعنی ما تقریبا خبر چاپ نمیکنیم، روزنامه ما در هر دو صفحه یک موضوع دارد و ۳۲ صفحه روزنامه شامل ۱۵ عنوان تقریبا ثابت است. مثل سرآشپزی که در یک رستوران به مشتریان پیشنهاد میدهد، ما هم در این دریای اخبار فراگیر که همه جا هست به مخاطب میگوییم که ۱۵ موضوع مهم وجود دارد که میتوانید مطالعه کنید.
دلیل شعار مجله روزانهای که برای سازندگی انتخاب کردهاید همین است؟
مجله روزانه دو بعد دارد. یک بعدش عبور از خبر است یعنی ما تقریبا خبر چاپ نمیکنیم، روزنامه ما در هر دو صفحه یک موضوع دارد و ۳۲ صفحه روزنامه شامل ۱۵ عنوان تقریبا ثابت است. مثل سرآشپزی که در یک رستوران به مشتریان پیشنهاد میدهد، ما هم در این دریای اخبار فراگیر که همه جا هست به مخاطب میگوییم که ۱۵ موضوع مهم وجود دارد که میتوانید مطالعه کنید.
به علاوه قطع و گرافیکمان هم مجلهای است. بعد دیگر هم همان داشتن دیدگاه است. برایم در همین یک هفته جالب بود که آن توجهی که به سرمقالههای ما حتی در فضای مجازی میشود خیلی بیشتر از خبر بوده.
یعنی مردم میخواهند بدانند که وقتی ماجرایی مثل سقوط هواپیما اتفاق میافتد باید چه کرد، چه راهکاری دارد؟ چگونه میتوانیم واکنش فعالانه داشته باشیم؟ در مجموع در این یک هفته احساس خوبی از شروع کار داشتهام. امیدوارم که سیستم توزیع هم به ما کمک کند و مردم هم همراهی کنند تا این موضوع مجله روزانه جا بیفتد.
بخشی از شور و شوق مردم در آن دوران اوج مطبوعات پس از دوم خرداد که باعث میشد مردم گاهی دو، سه روزنامه از دکه بردارند آدمهایی بودند که ستون مینوشتند، تحلیل و گزارش داشتند و نام آنها باعث رونق مطبوعات بود. شما با خبرنگاران بسیاری کار کردهاید از دوره اوج همشهری و شرق گرفته تا امروز. چقدر توانستیم آن بدنه را تربیت و تقویت کنیم تا به جایی برسند که نامشان باعث شود مخاطبان به سمت خرید روزنامه بروند؟ مطبوعات چقدر میتواند نیروهایش را در بلندمدت حفظ کند؟
واقعیت این است که دو، سه اتفاق بد رخ داد. اول اینکه بخشی از این نیروها و آدمها از کشور رفتهاند و دارند از رسانههای دیگر صحبت میکنند در حالی که به نظرم اگر میبودند هم شاید همان حرفها را میتوانستند بزنند. حتی آنهایی که الان دارند بازتر صحبت میکنند هم جاذبهشان را از دست دادهاند، چون این بیپرواتر صحبت کردن همیشه هم هنر نیست.
بخشی از شور و شوق مردم در آن دوران اوج مطبوعات پس از دوم خرداد که باعث میشد مردم گاهی دو، سه روزنامه از دکه بردارند آدمهایی بودند که ستون مینوشتند، تحلیل و گزارش داشتند و نام آنها باعث رونق مطبوعات بود. شما با خبرنگاران بسیاری کار کردهاید از دوره اوج همشهری و شرق گرفته تا امروز. چقدر توانستیم آن بدنه را تربیت و تقویت کنیم تا به جایی برسند که نامشان باعث شود مخاطبان به سمت خرید روزنامه بروند؟ مطبوعات چقدر میتواند نیروهایش را در بلندمدت حفظ کند؟
واقعیت این است که دو، سه اتفاق بد رخ داد. اول اینکه بخشی از این نیروها و آدمها از کشور رفتهاند و دارند از رسانههای دیگر صحبت میکنند در حالی که به نظرم اگر میبودند هم شاید همان حرفها را میتوانستند بزنند. حتی آنهایی که الان دارند بازتر صحبت میکنند هم جاذبهشان را از دست دادهاند، چون این بیپرواتر صحبت کردن همیشه هم هنر نیست.
ایراد دوم این است که برخی از این افراد قدر خودشان را نمیدانند و اینقدر اینور و آنور مینویسند که ارزش و اعتبار سخنشان کم میشود. یک زمانی کسی که در اطلاعات مینوشت در کیهان نمینوشت و کسی که در کیهان مینوشت به اطلاعات مطلب نمیداد، برای خودشان جایگاهی تعریف میکردند.
الان این موضوع انگار مهم نیست، اسم یک استادی را میتوانید از شنبه تا پنجشنبه هر بار در یک روزنامه ببینید. مشکل سوم این است که ما نویسنده تربیت نکردیم. بحران مصاحبه در مطبوعات، ظرف سالهای گذشته ما را به جایی رسانده که خبرنگاران تبدیل شدهاند به کسانی که آنها را با یک ضبط صوت به سراغ فلان چهره مشهور میفرستیم تا صحبتهایش را برایمان بیاورند. این کار در مجلات قابل توجیه است، چون مجله جای کسانی است که به نوعی کارشناس باشند، اما روزنامه، مال روزنامهنگار و خبرنگار است، روزنامه مال کسی است که خبر و گزارش و بررسی مینویسد و ما در این سالها به بچههای خودمان این مجال را ندادیم که اینگونه بنویسند.
خود من به خاطر مجالی که بهم داده شد جرات نوشتن پیدا کردم، مثلا زمانی که آقای شمسالواعظین سردبیر ما بود تشویق شدم، فرصت پیدا کردم و نوشتم. به نظرم ما که نسل دوم خرداد هستیم و در آن زمان رشد کردیم باید به دیگران مجال بدهیم که بتوانند گزارش و یادداشت و تحلیل بنویسند تا روزنامه به جای اینکه جایگاه افراد بیرون از روزنامه شود، برگردد به دست خود روزنامهنگاران.
واقعیتش این است که آمدن یک روزنامه تازه به لحاظ خبری ممکن است موجی ایجاد کند، اما موضوع مهم تداوم و پیگیری است.
واقعیتش این است که آمدن یک روزنامه تازه به لحاظ خبری ممکن است موجی ایجاد کند، اما موضوع مهم تداوم و پیگیری است.
من البته فکر میکنم در حال حاضر مشکل اصلی مطبوعات است. آنچه ما این روزها با آن درگیریم هم همین است، یعنی مطالبه زیادی برای روزنامه وجود دارد (نمیخواهم اغراق کنم، منظورم مطالبه در حد معقول و طبیعی است)، اما به نظر میرسد روزنامه به سختی ممکن است به دست مردم برسد.
۰