شاغلان فقيرند، فقرا بيكار

عمده فقرای ایران از میان شاغلان هستند. حدود ٣٥ درصد تا ٣٨ درصد از دهک اول ما را که می‌شوند قشر کم‌درآمد جامعه، شاغلان تشکیل می‌دهند. این مشاهده آموزنده‌ای برای ما است که اگر عمده فقرای ما از شاغلان هستند پس مساله ما در درجه اول برای بهبود فقر این است که سطح درآمد شاغلان افزایش پیدا کند. البته آن‌هایی هم که بیکارند باید شغل پیدا کنند.

کد خبر : ۵۲۲۹۲
بازدید : ۱۳۵۰
مسعود نيلي دستيار ويژه اقتصادي رييس‌جمهور، هفته گذشته با حضور در پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي درباره جنس فقر در ايران حدود يك ساعت به سخنراني پرداخت. اين براي اولين‌بار است كه نيلي پس از اتفاقات دي‌ماه و اعتراضات اجتماعي صورت گرفته، تحليلي در خصوص فقر و نظام توزيع درآمدها ارايه مي‌كند. از نظر دستيار اقتصادي رييس‌جمهور، فقرا در ايران به سه قسمت تقسيم مي‌شوند.
شاغلان فقيرند، فقرا بيكار
نخست شاغلان فقير كه بيشترين تعداد جمعيت كشور را در بر گرفته‌اند و بايد درآمد آنها را بالا برد، سپس فقراي بيكار كه بايد از راه افزايش رشد اقتصادي براي آنها كار ايجاد كرد و در نهايت از كار افتادگان و معلولان كه با حمايت‌هاي دولت و بالا بردن توان سازمان‌هاي بهزيستي مي‌توان به آنان كمك كرد. «اعتماد» از فايل صوتي اين سخنراني يك ساعته، مهم‌ترين موضوعات مطرح را انتخاب و به صورت گفتاري كه در ادامه مي‌خوانيد، منتشر كرده است.

فقر، يك معضل بزرگ اجتماعي براي هر كشوري كه با آن درگير است، به شمار مي‌آيد. فقر، جهل و بيماري موضوعاتي هستند كه هر كدام به نوعي براي اداره كشور، مشكل درست مي‌كند كه در اين ميان مساله فقر شايد يكي از رنج‌آورترين معضلاتي باشد كه در جوامعي وجود دارد و اگر حل نشود و ابعادش بزرگ شود قاعدتا پيامدهايي را مي‌تواند ايجاد كند كه هركدام از اين پيامدها مي‌تواند هزينه‌هاي سنگيني را به كشورهاي مختلف تحميل كند.

موضوع فقر، توزيع درآمد و عدالت اجتماعي، جزو سرفصل‌هايي است كه بسيار زياد راجع به آنها صحبت شده است. به‌خصوص براي كشوري مانند ايران كه يك انقلاب بزرگ هم داشته، شعاري محوري بوده است. به باور بسياري از كارشناسان، از سال‌هاي اول انقلاب تا حتي دو دهه بعد از آن، اين موضوع به صورت يك سوال مطرح بود كه مثلا با توجه به اهميت عدالت اجتماعي و مقولاتي كه مربوط به آن آيا رشد اقتصادي مهم‌تر است يا تحقق عدالت اجتماعي؟

تا جايي كه من با اسناد سياستگذاري در سطوح مختلف آشنايي دارم، واژه‌هايي مانند عدالت اجتماعي، فقر، بهبود فقر، بهبود توزيع درآمد و غيره، جزو كليد‌‌واژه‌هايي است كه خيلي مورد تاكيد قرار مي‌گيرد. مقامات ارشد كشور هم هميشه بر تحقق عدالت اجتماعي و بهبود فقر و بهبود توزيع درآمد تاكيد داشته‌اند.
اين هم رسما گفته شده كه ما فكر نمي‌كنيم كشورمان در رفع فقر موفق باشد. شاخص‌هاي مختلفي هم كه به عدالت اجتماعي مربوط مي‌شود همين‌طور است. جداي از وضعيت شاخص‌هاي مربوط به فقر و توزيع درآمد موضوعات اقتصادي مربوط به عدالت اجتماعي هم به درستي تبيين نشدند. اين‌طور موضوعات متاسفانه ساليان سال است كه با وجود اهميت زيادي كه داشتند به صورت شعاري باقي ماند‌ه‌اند.

ما دو كليدواژه اينجا داريم، يكي فقر است و ديگري توزيع درآمد. معمولا اينها با هم به كار برده مي‌شوند ولي شايد شما بدانيد كه ممكن است فقر بهبود پيدا كند ولي همزمان توزيع درآمد بدتر شود. ممكن است فقر بدتر شود، توزيع درآمد بهتر شود.
عني دو مفهوم هستند كه با هم به كار برده مي‌شوند ولي لزوما با همديگر هم‌ حركتي ندارند. ممكن است جامعه‌اي باشد كه وضع فقر در آن بهبود پيدا كند؛ به اين معني كه قشر كم‌درآمد جامعه به نسبت وضعيت خودش در ١٠ سال گذشته در شرايط رفاهي بهتري قرار بگيرد اما نابرابري بيشتر شده باشد؛ يعني بهبودي‌اي كه در وضع قشر كم‌درآمد حاصل شده اما قشر پردرآمد جامعه با شدت بيشتري وضعش بهبود پيدا كرده است كه در اين صورت نابرابري بيشتر مي‌شود ولي فقر كاهش پيدا مي‌كند.
يا برعكس ممكن است نابرابري كمتر شود ولي فقر بدتر شود؛ به اين معني كه وضع همه بدتر شود ولي وضع قشر پردرآمد با شدت بيشتري بد شود. خب در آن صورت نابرابري كم شده و حالا آن چيزي كه در اصطلاح به عنوان طنز گفته مي‌شود توزيع عادلانه فقر، همين است كه يعني همه فقير شوند ولي قشر پردرآمد با شدت بيشتري سطح درآ‌مدش كاهش پيدا كند.

تعاريف مختلف از فقر
همان‌طور كه مي‌دانيد ما فقر را به عنوان يك شاخص در نظر مي‌گيريم كه بخشي از جامعه در تامين نيازهاي خودش دچار مشكل است كه اين مي‌شود تعريف غيردقيق فقر. زماني فقر را به عنوان يك فقر مطلق تعريف مي‌كنيم، يك وقت هست به عنوان فقر نسبي تعريف مي‌كنيم. وقتي فقر مطلق تعريف مي‌كنيم يعني اينكه آنچه بخشي از جامعه است كه در تامين نيازهاي اوليه دچار مشكل مي‌شود.
مثلا فرض كنيد براي خانواري كه در شهر متوسط يا در شهر بزرگ يا در روستا زندگي مي‌كند چقدر هزينه معيشتي دارد. كساني كه درآمدشان كمتر از اين مقدار است مي‌شوند جمعيتي كه زير فقر مطلق هستند. فقر نسبي با فقر مطلق كاملا متفاوت است.
در اين شاخص مستقل از اينكه ما راجع به كشور سوييس صحبت مي‌كنيم يا يك كشور خيلي عقب‌افتاده، سطح درآ‌مد افراد جامعه را مرتب كنيم مي‌گوييم آن ٢٥ درصد پايين را هميشه به عنوان گروهي كه دچار فقر نسبي هستند در نظر مي‌گيريم. ممكن است آن كساني كه در كشور سوييس به عنوان گروه زير خط فقر نسبي شناخته مي‌شوند نسبت به ثروتمندترين كساني كه در افغانستان زندگي مي‌كنند ثروتمندتر باشند و به نسبت اينها در شرايط مناسب‌تري زندگي كنند.
اما در جامعه خودشان در گروه فقرا قرار مي‌گيرند. درواقع هميشه فقر نسبي وجود دارد ولي فقر مطلق مي‌تواند از بين برود و در يك كشوري اصلا وجود نداشته باشد.

يك طبقه‌بندي ديگر اين است كه ما يك نوع فقر را به عنوان فقر درآمدي مي‌شناسيم، يك فقر را به عنوان فقر چندبعدي. فقر درآمدي به معني اين است كه آن درآمدي كه يك فرد دارد چقدر است و آن درآمد مابه‌ازاي كالا و خدماتي كه مي‌خواهد تامين كند چقدر برايش استاندارد زندگي ايجاد مي‌كند.
فقر چندبعدي بيشتر برمي‌گردد به اينكه چقدر در حوزه‌هاي گوناگون يك جامعه توانمند شده، به لحاظ آ‌موزش به لحاظ بهداشت و درمان به لحاظ مسكن و اينكه براي هر كدام از اينها جامعه در چه وضعيتي به سر مي‌برد. ممكن است بگوييم كشوري از نظر فقر درآمدي‌ در شرايط مساعدي نباشد، فقر چندبعدي‌اش در شرايط مساعدي باشد. پس يك تفكيك هم اين است كه ما فقر را بر حسب فقر درآمدي يا فقر چندبعدي تفكيك و تقسيم‌بندي كنيم.

يك طبقه‌بندي ديگر اين است كه با هر كدام از اينها به‌خصوص با مبناي فقر درآمدي گروه‌هاي فقير چه گروه‌هايي هستند، چه كساني فقيرند، آيا جوان‌ها بيشتر فقيرند يا بازنشسته‌ها؟ آيا شاغلان بيشتر فقيرند، يعني عمده فقراي ما را بيشتر شاغلان تشكيل مي‌دهند يا بيكاران؟

بخش اصلي فقر را شاغلان تشكيل مي‌دهند
خانواري كه كمترين مخارج را در يك ماه يا يك سال دارد فقيرترين و آن خانواري كه بيشترين هزينه را دارد مي‌شود مرفه‌ترين خانوار. سپس اينها را به جمعيت‌هاي مساوي تقسيم مي‌كنيم. بنابراين ١٠ درصد جمعيتي كه كمترين سطح برخورداري را دارند مي‌شوند دهك اول، بعدي مي‌شود دهك دوم تا مي‌رسد به دهك دهم. حال تجزيه و تحليل رفاهي مي‌كنيم كه ويژگي‌هاي فقرا در جامعه چيست و ويژگي‌هاي ثروتمندان چيست.
اولين نكته‌اي كه از اين بررسي نتيجه مي‌گيريم اين است كه عمده‌ فقراي ايران از ميان شاغلان هستند. در ايران حدود سه ميليون بيكار زندگي مي‌كنند. اين سه ميليون توزيع كه مي‌شود بين دهك‌هاي مختلف مثلا در دهك اول مي‌شود چهار درصد، در دهك دوم مي‌شود سه درصد تا مي‌رسد به ٢ درصد و يك درصد در دهك‌هاي بالاي درآمدي.

اما حدود ٣٥ درصد تا ٣٨ درصد از دهك اول ما را كه مي‌شوند قشر كم‌درآمد جامعه، شاغلان تشكيل مي‌دهند. اين مشاهده آموزنده‌اي براي ما است كه اگر عمده فقراي ما از شاغلان هستند پس مساله ما در درجه اول براي بهبود فقر اين است كه سطح درآمد شاغلان افزايش پيدا كند.
البته آنهايي هم كه بيكارند بايد شغل پيدا كنند. اما به لحاظ جمعيتي عمده فقراي ما را شاغلان تشكيل مي‌دهند. يك چيزي در حدود هشت ميليون نفر از جمعيت كشور حدود مثلا ٣٨ درصدش را شاغلان تشكيل مي‌دهند. كساني هستند كه شغل دارند اما آن شغل از كيفيت مناسب برخوردار نيست.
بنابراين بلافاصله سوالي كه مطرح مي‌شود اين است كه آيا ما مي‌توانيم فقر را در كشور بر‌حسب ويژگي‌ فقرا دسته‌بندي كنيم؟ جواب اين است كه بله مي‌توانيم اين كار را كنيم. خب آن دسته‌بندي چيست؟

مي‌گوييم كه ما سه نوع فقر در كشور داريم يكي فقر شاغلان يك دسته از فقراي ما كساني هستند كه شغل دارند و فقيرند دوم فقر بيكاران، سوم فقر كساني كه به لحاظ از‌كار‌افتادگي، توانمندي‌هاي جسمي و ذهني ندارند، نمي‌توانند كار كنند.
گروه اول كساني كه شاغل هستند و فقيرند كه قابل توجه است؛ اين عارضه به دو دليل پديد مي‌آيد، يا مناسبات كار، مناسبات عادلانه‌اي نيست يا مناسبات كار مشكل ندارد خود درآمدزايي آن فعاليت كم است. ما در صنعت بنگاه‌هايي داريم كه به آن مي‌گوييم بنگاه‌هاي بزرگ. يك بنگاه را مي‌گوييم متوسط و يك بنگاه را مي‌گوييم كوچك، يك بنگاه را مي‌گوييم بنگاه خرد. بنگاه بين ١٠ تا ٤٩ نفر يعني زير ٥٠ نفر بنگاه كوچك، بين ٥٠ تا ١٥٠ نفر براساس برخي تعاريف تا ٢٠٠ نفر، بنگاه متوسط. بنگاه بالاي ٢٠٠ نفر را مي‌گوييم بنگاه بزرگ.

بنگاه‌هاي زير ١٠ نفر را هم بنگاه‌هاي خرد مي‌ناميم. مشكل كشور اين است از كل اشتغالي كه در بخش صنعت وجود دارد، چيزي در حدود ٦٥ تا ٧٠درصد از اشتغال در بنگاه‌هاي خرد است. تقريبا كمترين بخش اشتغال در بنگاه‌هاي بزرگ است. حالا از نظر درآمد، حدود ٧٠ درصد از درآمدي كه در صنعت كشور ما ايجاد مي‌شود در بنگاه‌هاي بزرگ است.
پس يك درآمد خيلي كمي در بخش خرد صنعت ما دارد ايجاد مي‌شود آن تقسيم مي‌شود به يك عدد خيلي بزرگ به عنوان تعداد شاغلان. نتيجه مي‌گيريم كه درآمد در يك قسمت از فعاليت‌هاي اقتصادي ايجاد مي‌شود اما اشتغال در يك جاي ديگر است. پس لزوما افزايش اشتغال منجر به افزايش برخورداري و افزايش سطح درآمد نمي‌شود. اينكه يك نفر شاغل است به اين معني نيست كه از فقر خارج است.

اينكه يك نفر يك كاري پيدا كرده به اين معني نيست كه ديگر حالا مشكل ندارد بلكه به دليل همين ناپيوستگي‌ بين قسمتي كه درآمد ايجاد مي‌شود و قسمتي كه شغل ايجاد مي‌شود سبب شده بسياري از شاغلان ما در فقر به سر ببرند و فاصله بين درآمد شاغلان ما خيلي زياد باشد. راه‌حل اين است كه بنگاه خرد در يك فرآ‌يند رشد تبديل شود به يك بنگاه كوچك.
بنگاه كوچك در يك فرآيند رشد تبديل شود به يك بنگاه متوسط، بنگاه متوسط تبديل شود به يك بنگاه بزرگ. اما چرا اين اتفاق در اقتصاد ما نمي‌افتد؟ به دليل اينكه بنگاه‌هاي بزرگ در اقتصاد ما بنگاه‌هاي خردي نبودند كه بزرگ شدند. بنگاه‌هاي بزرگي بودند كه از اول بزرگ ايجاد شدند.
نتيجه اين مي‌شود كه بين بنگاه‌هاي در اندازه‌هاي مختلف ارتباط برقرار نيست و اين باعث مي‌شود كه جريان درآمدي از بنگاه بزرگ سرازير نشود به سمت بنگاه‌هاي كوچك و متوسط و خرد. پس اگر ما فقراي‌مان را شناسايي كنيم يك دسته فقير شاغلان هستند، بعد بيكاران و بعد كساني كه مشكل ازكارافتادگي دارند؛ مشخص است گروهي كه توان كار ندارند گروهي هستند كه بايد زير‌پوشش نظام تامين اجتماعي باشند.
گروه دوم كه بيكار هستند قاعدتا بايد شغل پيدا كنند اما اين گروه اصلي كه بزرگ‌ترين هستند يعني شاغلان بايد با رشد اقتصادي سطح درآمد در اقتصاد افزايش پيدا كند تا آنها نيز درآمد بيشتري داشته باشند. پس دعواي بين رشد و عدالت اجتماعي وجود ندارد.

نسبت درآمدي در ايران به امريكا نزديك‌تر از اروپا است
توزيع درآمد اين است كه چه نسبتي بين فقير و غني در يك كشور وجود دارد و اين نسبت تا چه اندازه نسبت قابل قبولي است و آيا لازم است كه بهبود پيدا كند يا نه. توزيع درآمد در اقتصاد ايران يك شكل نسبتا خاصي دارد. اگر همين دهك‌هاي اول تا دهم را از كمترين به بيشترين مرتب كنيم، مي‌توان اين تقسيم‌بندي را ريزتر هم كرد. مثلا بياييم صدك بگيريم؛ آنجا به‌جاي هر دسته هشت‌ميليوني، هر دسته يا صدك ٨٠٠ هزار نفري خواهد بود.
درواقع ٨٠٠ هزار نفر كم‌درآمدترين جامعه مي‌شود صدك اول بعد مي‌آ‌يد تا صدك صدم. حالا اگر بياييم ببينيم كه اختلاف سطح برخورداري هر صدك با همسايه‌هاي خودش چه اندازه است و آن را تا رسيدن به صدك اول ادامه دهيم، كه درواقع كم‌درآمدترين است به يك شكل خيلي جالبي مي‌رسيم، به يك U شكل مي‌رسيم.
به اين معني كه اختلاف سطح درآمد، اختلاف سطح رفاه در بخش بسيار فقير جامعه و در بخش بسيار ثروتمند جامعه خيلي زياد است و وسط كه چيزي حدود ٦٢ تا ٦٥ ميليون نفر از جمعيت كشور را شامل مي‌شود، اختلاف سطح درآمدشان با همديگر خيلي كم است. بنابراين ما يك نابرابري در دو سر اين طيف توزيع درآمد داريم ميان افراد خيلي برخوردار و خيلي فقير. به همين خاطر وقتي اين دو طرف را با هم تقسيم مي‌كنيم اگر دهكي بگيريم مي‌شود نسبتا تقريباً ١٤ به ١. يعني اينكه دهك دهم ١٤ برابر تقريبا دهك اول صاحب درآمد است.
نسبت ١٤ به ١، براي كشور ما اگر ما مقايسه كنيم با كشورهاي ديگر نسبت قابل قبولي نيست. به عنوان مثال اگر شما امريكا را با اروپا مقايسه كنيد نتيجه اين است كه امريكا نابرابرتر است. يعني اروپا در واقع يك مقداري سياست‌هاي اجتماعي قوي‌تري دارد و در امريكا نابرابري بيشتر است.
اين نسبت ١٤ به ١ بيشتر به امريكا نزديك است تا به اروپا. يعني ما با وجود اينكه خيلي تاكيد داشتيم روي مساله عدالت اجتماعي، اين فاصله، فاصله غيرقابل قبولي است. به محض اينكه فاصله دو سر اين توزيع درآمد را بگذاريد كنار يكدفعه ايران شبيه به يكي از عادلانه‌ترين كشورهاي دنيا مي‌شود. يعني اين نشان مي‌دهد كه مساله نابرابري در ايران شكل ويژه‌اي دارد.
در اين دو، سه سال گذشته زياد شنيديد كه موضوع يارانه نقدي را ما چرا داريم به همه مي‌دهيم، بياييم از يك عده حذف كنيم به يك عده بدهيم. آنقدر اين سطح درآمد در دهك‌هاي مياني به هم نزديك است كه همين ٤٥٥٠٠ تومان اين گروه را حذف مي‌كنيد به گروه بعدي‌اش مي‌دهيد كه الان فقيرتر است، آن از اين ثروتمندتر مي‌شود. يعني جاي دهك‌ها با همديگر عوض مي‌شود و به‌دنبال آن مي‌تواند اختلال‌هاي بزرگ اجتماعي و غيره به وجود آيد.
بنابراين آن چيزي كه به عنوان شكل خاص توزيع درآ‌مد در كشور ما هست و مي‌توانيم بگوييم اين است كه توزيع درآمد نابرابري در كشور ما گسترده نيست و بازمي‌گردد به دو سر طيف. كاري كه مي‌شود انجام داد اين است كه نظام مالياتي ما بايد به سمت ماليات بازتوزيعي حركت كند تا ماليات كسب سود؛ از قشر پردرآمد جامعه بگيرد و به صورت پرداخت به قشر كم‌درآمد جامعه بتواند كار كند و موثر واقع شود.

نظام مالياتي نه ثروتمندان را مي‌شناسد و نه فقرا را
آن چيزي كه در سياستگذاري ما نقص دارد اين است كه نه نظام مالياتي ثروتمندها را مي‌شناسد كه از ‌آنها ماليات بگيرد نه نظام حمايتي فقرا را مي‌شناسد كه بخواهد به آنها كمك كند اما هر دو با خطاهاي خيلي زياد در حال انجام است. آن خطا اين مي‌شود كه هر حمايتي مي‌خواهيم انجام دهيم بلافاصله فراگير مي‌شود.
يعني اگر بخواهيم يارانه پرداخت كنيم، مي‌گوييم بياييم به فقرا بدهيم مي‌گوييم خب فقرا چه كساني هستند؟ پس معلوم مي‌شود يك ملاك و معيار روشن و مشخصي نداريم كه بخواهيم بگوييم چطوري فقرا را شناسايي كنيم كه بخواهيم آنها را مورد حمايت قرار دهيم.

امسال يك تغيير نسبتا بزرگي در ميزان پرداختي مستمري كميته امداد و سازمان بهزيستي صورت گرفت يعني بطور متوسط ميزان پرداخت به خانوارهاي تحت پوشش كميته امداد و بهزيستي ٣ تا ٤ برابر شد. اين يكدفعه تغيير بزرگي بود.
هرچند عددش بايد خيلي افزايش پيدا كند ولي اين افزايش بزرگي بود كه در سال ١٣٩٦ اتفاق افتاد. چيزي كه مطرح شد اين بود كه در سال ١٣٩٧ دولت بيايد اعلام كند هر كسي كه در ايران زندگي مي‌كند و مثلا‌ خانوار سه‌نفره هست و خودش ادعا مي‌كند كه كمتر از اين عددي كه ما داريم الان به كميته امداد پرداخت مي‌كنيم دريافتي دارد.
مثلا اگر آنجا دارد ٧٠٠ هزار تومان پرداخت مي‌كند، به يك خانوار ممكن است يك خانوار پنج‌نفره بيايد بگويد كه من ٥٠٠ هزار تومان درآمد دارم اين هم شواهد و قرائن و دلايل خودم براي اينكه اين مقدار دارم دريافت مي‌كنم آن‌وقت دولت اين حق را دارد كه بيايد اطلاعات اين فرد را بگيرد بررسي كند به‌‌صورت كامل، مانند حساب بانكي، بقيه موارد را بررسي كند. فرض كنيد كه معلوم شد درست مي‌گويد به جاي ٧٠٠هزار توماني كه بايد پرداخت كنيم ٥٠٠ هزار تومان دارد، آن وقت مابه‌التفاوت اين را دولت پرداخت مي‌كند.
آن‌وقت اين مفهومش چيست؟ مفهومش اين مي‌شود كه دولت يك سطحي را به عنوان استاندارد زندگي براي اولين‌بار مي‌تواند بيايد تعريف كند بگويد هر خانوار سه‌نفره‌اي كه در ايران دارد زندگي مي‌كند در سال ١٣٩٧ من نمي‌خواهم كه ميزان برخورداري‌اش از اين حد پايين‌تر باشد.
درواقع اگر اين كار انجام شود مفهومش اين است كه دولت براي اولين‌بار يك استاندارد تعريف‌شده زندگي را تعريف كرده كه خودش را پشتيبان آن قرار داده كه مي‌گويد من اين را تامين مي‌كنم. وقتي اين شد به تناسب بهبودي كه در وضع اقتصاد از سال ١٣٩٨ به بعد صورت گيرد، اينها را افزايش دهد. بنابراين يك جمعيتي با هويت مشخص بر اساس شناسايي‌اي كه صورت گرفته معلوم مي‌شود كه اينها جمعيت فقير كشور هستند كه زير پوشش يك نظامي به نام نظام تامين اجتماعي قرار گرفته‌اند.

سياست بازتوزيع ثروت در دستور قرار گيرد
در نظام مالياتي رسالت بازتوزيعي وجود ندارد. ماليات كاري كه انجام مي‌دهد اين است كه فقط بودجه دولت را تامين مي‌كند يعني يك درآمدهايي را وصول مي‌كند با اين هدف كه فقط بودجه دولت را بتواند تامين كند. اينكه ما ماليات را به‌ منظور بازتوزيع بگيريم يعني از آن صدك‌صدم بتوانيم بگيريم به قشر كم‌درآمد پرداخت كنيم.
اگر بخواهيم بهبود توزيع درآمد داشته باشيم، كه امكان‌پذير است، و مثلا مي‌توان‌ آن نسبت ١٤ به ١ كه عرض كردم را به١٠ به ١ تقليل داد. اگر بخواهد اين اتفاق بيفتد، لازمه‌اش اين است كه هم از آن طرف ماليات گرفته شود هم از اين طرف.
يعني منابعي كه به قشر كم‌درآمد جامعه پرداخت مي‌شود حاصل مالياتي باشد كه از قشر پردرآمد جامعه گرفته مي‌شود و اين بتواند يك ارتباطي بين آن منابعي كه وصول مي‌شود و منابعي كه پرداخت مي‌شود برقرار كند؛ اين خودش يك بودجه بازتوزيعي مي‌شود كه ما از چه كساني داريم مي‌گيريم به چه كساني پرداخت مي‌كنيم كه مي‌تواند يك شكل بازتوزيع در جامعه ما ايجاد كند. چنانچه اين كار عملي شود يك مقداري در جهت احياي سرمايه اجتماعي در جامعه هم مي‌تواند موثر واقع شود.

حس نابرابري بيش از شاخص آن شده است
آن چيزي كه پيمايش‌هاي اجتماعي صورت گرفته مي‌گويند و من آخرين آن را الان يادم هست مربوط به سال ١٣٩٤ مي‌شود.
چيزي كه ما مشاهده مي‌كنيم در جامعه ايراني اين است كه حس نابرابري از خود نابرابري خيلي بزرگ‌تر است. يعني اينكه مردم آن چيزي كه فكر مي‌كنند از ميزان نابرابري با آن چيزي كه واقعا وجود دارد متفاوت است يعني اين محاسبات يك چيزي دارد مي‌گويد، آن چيزي كه مردم دارند حس مي‌كنند يك چيز ديگر را دارد مي‌گويد و يكي از موارد خيلي جالبي كه در آن پيمايش اجتماعي گزارش شده بود اين بود كه اگر اشتباه نكنم حدود ٧٠‌درصد از جمعيت ايران وقتي از آنها سوال مي‌كنيد مي‌گويند ما جزو ٣٠ درصد كم‌درآمد جامعه هستيم.
يعني واقعا همين‌طور فكر مي‌كنند. شما ديده‌ايد وقتي در مورد قطع يارانه‌ها صحبت مي‌شود همه مي‌گويند بايد يارانه ثروتمندان را قطع كنيم با اين حساب كه حتما خودشان جزوش نيستند. يعني درواقع آن تصوري كه وجود دارد اين است كه وقتي ما چند تا ماشين خيلي لوكس در خيابان مي‌بينيم آن را به منزله اين مي‌گيريم كه كلا اين بخشي كه در شرايط خيلي مرفه و بالا دارد زندگي مي‌كند اينها يك جمعيتي هستند كه اگر از اينها منابع گرفته شود تا چند نسل ما را ممكن است كه بتواند تامين كند. مانند اين مي‌ماند كه در خيلي از كشورها هواشناسي وقتي كه گزارش دما را مي‌دهد دو تا دما اعلام مي‌كند يكي مي‌گويد دماي هوا چقدر است يكي مي‌گويد آن دمايي كه شما روي پوست‌‌تان حس مي‌كنيد چقدر است.
آن كشورهايي كه باد در آنها زياد است آن دمايي كه روي پوست‌شان حس مي‌كنند سه تا چهار درجه فاصله دارد با آنكه واقعا‌ هست. يعني اگر از يك نفر سوال كنيد بگوييد هواشناسي مي‌گويد الان اينقدر است مي‌گويد او دارد دروغ مي‌گويد، من دارم مي‌بينيم چقدر سرد است.
مردم ما هم حس‌شان اين است كه در يك جامعه خيلي نابرابرتر از چيزي كه هست، دارند زندگي مي‌كنند. حالا به خاطر اينكه سيستم كسب درآمد در كشور ما مبتني بر رانت و غيره هست بنابراين همه فكر مي‌كنند آن كسي كه به يك ثروتي رسيده به نوعي حق او را ضايع كرده تا به آن سطح ثروت رسيده است. بنابراين اگر هر دولتي در جهت بازتوزيع حركت كند اين احياي سرمايه اجتماعي را مي‌تواند به همراه داشته باشد.
آن چيزي كه خيلي الان به آن نياز داريم يعني الان جامعه ما به نظر مي‌رسد كه از نظر اعتماد به تصميم‌گيرندگان از نظر حسي كه مردم داشته باشند به اينكه همه‌چيز و همه كارها دارد خوب تصميم‌گيري مي‌شود، خوب دارد سياستگذاري مي‌شود، شايد در يكي از شرايط خيلي نامساعدي دارد به سر مي‌برد. يكي از آثار جانبي اينكه يك سياست بازتوزيعي در كشور دنبال شود اين است كه اين را ترميم كند وگرنه ممكن است ما دچار شرايط خيلي سختي شويم به لحاظ اين حسي كه الان در جامعه ما هست و ممكن است عواقب بدي داشته باشد.

ما دو كليدواژه اينجا داريم، يكي فقر است و ديگري توزيع درآمد. معمولا اينها با هم به كار برده مي‌شوند ولي شايد شما بدانيد كه ممكن است فقر بهبود پيدا كند ولي همزمان توزيع درآمد بدتر شود. ممكن است فقر بدتر شود، توزيع درآمد بهتر شود.

مشكل كشور اين است كه از كل اشتغالي كه در بخش صنعت وجود دارد، چيزي در حدود ٦٥ تا ٧٠درصد از اشتغال در بنگاه‌هاي خرد است. تقريبا كمترين بخش اشتغال در بنگاه‌هاي بزرگ است. حالا از نظر درآمد، حدود ٧٠ درصد از درآمدي كه در صنعت كشور ما ايجاد مي‌شود در بنگاه‌هاي بزرگ است.

آن چيزي كه در سياستگذاري ما نقص دارد اين است كه نه نظام مالياتي ثروتمندها را مي‌شناسد كه از ‌آنها ماليات بگيرد، نه نظام حمايتي فقرا را مي‌شناسد كه بخواهد به آنها كمك كند اما هر دو با خطاهاي خيلي زياد در حال انجام است. آن خطا اين مي‌شود كه هر حمايتي مي‌خواهيم انجام دهيم بلافاصله فراگير مي‌شود. يعني اگر بخواهيم يارانه پرداخت كنيم، مي‌گوييم بياييم به فقرا بدهيم مي‌گوييم خب فقرا چه كساني هستند؟
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید