جزئیات اسیدپاشی خواستگار ناکام روی دختر جوان
صدای «سوختم سوختم» فقط یک کلمه ساده نبود، فریادهای بیاختیاری بود که کوههای سرخاب تبریز را به رعشه انداخت. معصومه آخرین قربانی اسیدپاشی سال گذشته است که تنها یک روز قبل از نوروز امسال به وسیله خواستگار سابق خود اسیدپاشی شد.
کد خبر :
۵۴۳۳۹
بازدید :
۱۴۶۰
درست ٣٠ ساعت قبل از سال تحویل امسال حاشیه اتوبان پاسداران تبریز شاهد فریادهای دختری بود که از رهگذران پرشتاب کمک میخواست. صدای «سوختم سوختم» فقط یک کلمه ساده نبود، فریادهای بیاختیاری بود که کوههای سرخاب تبریز را به رعشه انداخت. معصومه آخرین قربانی اسیدپاشی سال گذشته است که تنها یک روز قبل از نوروز امسال به وسیله خواستگار سابق خود اسیدپاشی شد.
بعد از سمیه، زیور، آمنه، مرضیه، سیما و... اینبار نوبت معصومه بود؛ دختر ٢٦ سالهای که مثل بیشتر ماجراهای اسیدپاشی سالهای اخیر به وسیله خواستگار سابق خود آسیب دیده است. هرچند خبر کوتاه «اسیدپاشی در اتوبان پاسداران تبریز» در هیاهوی شب عید گم شد و از یادها رفت، ولی برای خانواده معصومه این فقط یک خبر کوتاه و گذرا نبود. درد و داغی بود که معصومه زیبا را روزها روی تخت بخش سوختگی بیمارستان سوانح و سوختگی تبریز خوابانده است.
روایت مادر
مادر معصومه با یادآوری روز حادثه بیتابانه میگوید: معصومه کوچکترین فرزند من است. ساعت ١٢ ظهر بیستوهشتمین روز اسفند سال گذشته بود، به رسم خوشیمنی و تازهشدن سال قرار بود برای خرید با معصومه به بازار برویم. من به دلیل پادردی که دارم آرامآرام پلههای خانه را پایین میآمدم تا به کوچه برسم و معصومه جوانِ من با سرعت از پلهها پایین رفت. ولی وقتی به کوچه رسیدم خبری از دخترم نبود.
انگار پرواز کرده و رفته بود. او ادامه میدهد: دلنگران شدم. با تلفن همراهش تماس گرفتم. جواب داد. با گریه گفت: «مامان، محمد جلوی در موهای من را کشید و با زور سوار ماشین خودش کرد و گفت: میخواهد با من حرف بزند». مادر معصومه با گریه روایت میکند:، ولی بعد از آن روز دخترم به جای خانه سر از بیمارستان درآورد. چشمهای زیبای دخترم آسیب دیده و هر دو چشماش پیوند قرنیه شده است که پزشک معالجش گفته هفته بعد چشمانش را باز میکند تا تأثیر عمل مشخص شود. اسید بهطورکلی صورتش را سوزانده است.
بخشهایی از دستانش و قسمتی از سینهاش هم با اسید آسیب دیده است. مادر معصومه موهای حنازدهاش را زیر روسری مرتب میکند و گوشه چادر را روی چشمان نمناکش میکشد و میگوید: این دختر چشم و چراغ من بود. تهتغاری خانهام بود. کمک کنید تا حق دخترم پایمال نشود و آن اسیدپاش تاوان این کار را ببیند.
شاید محمد فکر کرده، چون دخترم پدر ندارد، میتواند با او چنین کاری کند. شاید مادر معصومه نمیداند که طبق قانون فعلی اسیدپاشی که از سال ١٣٣٧ تصویب شده، فقط به مواد سوزاننده اشاره شده و اشد مجازات برای اسیدپاشان پنج تا ١٠ سال در نظر گرفته شده است.
روایت معصومه
درد دارد. درد زخمها امانش را بریده و بهسختی میتواند صحبت کند. تا امروز چهار بار به اتاق عمل رفته است. چند بار هم برای عمل پیوند چشمانش به بیمارستان دیگری انتقال داده شده و دوباره برگشته به همین بیمارستان. سفیدی دستان کشیدهاش نشان میدهد دختری که با این چهره آسیبدیده در یک بعد از ظهر بهاری روی تخت بیمارستان سینا خوابیده، چه صورت خوشرنگی داشته است.
معصومه میگوید: تا سوم راهنمایی درس خواندم و بعد از آن به کارهای هنری مختلف علاقهمند شدم. در ٢٠ سالگی ازدواج کردم و خیلی زود و در کمتر از دو ماه بعد از ازدواج که متوجه مشکلات و اعتیاد همسرم شدم طلاق گرفتم. پس از آن در یک آرایشگاه مشغول به کار شدم. تا اینکه چند ماه پیش با محمد آشنا شدم. از من خواستگاری کرد، ولی با تحقیقات خانوادهام متوجه شدم که او آدم خوشسابقهای نیست. با ترسی که از ازدواج گذشتهام داشتم، اینبار دیگر نمیخواستم دوباره با چنین فردی ازدواج کنم و دوست داشتم یک زندگی معمولی و با آرامش را تجربه کنم.
به همین دلیل به محمد پاسخ منفی دادم. ولی او دستبردار نبود. در این مدت مدام پیام میفرستاد و من به هیچکدام جواب نمیدادم. تا اینکه این اتفاق رخ داد. او ادامه میدهد: مقابل در خانه منتظر مادرم بودم تا بیاید و برای خرید شب عید به بازار برویم که محمد سر راهم سبز شد. با زور من را به داخل خودرو شخصیاش هل داد و گفت: فقط میخواهم حرف بزنیم. وارد اتوبان پاسداران شد.
دوباره تقاضای ازدواجش را مطرح کرد و من باز هم پاسخ منفی دادم. در یک حرکت ناگهانی از زیر صندلی چیزی درآورد و روی صورتم پاشید. سوختم. سینه و صورتم میسوخت. فریاد زدم. ولی او دست برنمیداشت و این بار از زیر لباسش یک قمه درآورد و میخواست انگشتانم را قطع کند که الان جای خراش آن روی انگشتانم مانده است. بعد من را از ماشین به حاشیه اتوبان پرت کرد.
درد امتداد دارد
به گفته خانواده معصومه، حتی پس از انتقال او به بیمارستان باز هم محمد دستبردار نبوده و حتی تا پشت درهای بخش سوختگی بیمارستان هم آمده و ادعا داشته بالاخره معصومه را میکُشد. چند ساعت بعد از اسیدپاشی با ردیابیهای پلیسی محمد دستگیر میشود.
هر چند هنوز هم دست از سر این خانواده برنداشته و با تلفنهای گاهوبیگاه خانواده معصومه را تهدید میکند و میگوید بهزودی از زندان بیرون آمده و دوباره روی بقیه خانواده هم اسید میپاشد، ادعایی که فایل ضبطشده آن روی گوشی برادر معصومه همچنان موجود است.
۰