تاثیرات طلاق عاطفی بر میزان خشونت
بروز خشونت در میان افراد با زمینههای قوی همراه است. ما هیچخشونتی را نمیشناسیم که بدون زمینه باشد؛ بنابراین درباره خشونت بین زوجها هم باید به سراغ ریشههای خانوادگی برویم و متصور باشیم که ممکن است زوجها هر کدام در خانوادههایی رشد پیدا کرده و پرورش یابند که با الفبای خشونت بیگانه نباشند.
بروز خشونت در میان افراد با زمینههای قوی همراه است. ما هیچخشونتی را نمیشناسیم که بدون زمینه باشد؛ بنابراین درباره خشونت بین زوجها هم باید به سراغ ریشههای خانوادگی برویم و متصور باشیم که ممکن است زوجها هر کدام در خانوادههایی رشد پیدا کرده و پرورش یابند که با الفبای خشونت بیگانه نباشند.
همچنین باید گفت که جامعه هم در این میان بی تاثیر نیست، جامعهای که مولفههای خشونت را دارد و روی افراد تاثیر میگذارد. البته ما جامعه خشنی نداریم، اما با مولفههایی که منجر به خشونت در اماکن عمومی و فضای خانوادگی میشوند، مواجه هستیم؛ بنابراین مولفههای خشونت بهعنوان پیش زمینههای بروز رفتار نامناسب در میان افراد ورود پیدا میکنند.
گذشته از این ناکامیهایی که افراد در طول زندگی خود تجربه میکنند، موجب بروز خشونت میشود. برای مثال در دوران پس از ازدواج افراد از مرکزیت توجه محو میشوند و مجددا با شروع ناکامیهای جدید در زندگی مشترک امکان دارد که خشونت در میان آنها بروز پیدا کند.
تکرار ناکامیهای آموخته شده در زندگی
باورها و نگاههای خشن دو حالت دارند: در واقع مولفهها و مصادیق خشونت خودشان را دوباره در رفتارها نشان میدهند. یک ریشه خشونت زوجها به شرایط اولیه ازدواج برمی گردد، به شرایطی که افراد بر اساس آن ازدواج را به اصطلاح تجربه میکنند. در اینجا توقعاتی در افراد ایجاد میشود.
تا جایی که افراد از مهارتهای کافی برای ارتباطات موثر و شناخت افراد یا طرف مقابل برخوردار نیستند؛ بنابراین بهصورت احساسی وارد یک زندگی مشترک میشوند. این در حالی است که گاهی دیدارها و ارتباطاتی پیش از ازدواج وجود دارند که صد در صد احساسی هستند و، چون مبنای منطقی و عقلانی در این ارتباطات کمتر به چشم میخورد، توقعاتی که شکل میگیرند، بی پایه و بی اساس هستند.
همین توقعات در ادامه زندگی مشترک با ناکامیهایی که افراد در زندگیشان تجربه میکنند پیوند میخورد، یعنی چیزهایی بهصورت ذهنی در افراد شکل گرفته و انتظاراتی که به وجود آمده دقیقا نقطه عکس آن توقعات است. در واقع ناکامیهایی خود به خود آموخته میشوند؛ یعنی افراد ناکامیهایی را میآموزند که مرتبا در زندگی مشترکشان با آن مواجه هستند.
صدور احکام خصمانه
ناتوانیها و عدم پوشش نیازهای افراد در طول زندگی مشترک موجب میشود که زوجها از همدیگر سرد شوند، یعنی توانایی و مهارتهای لازم را برای توجه به نیازهای همدیگر و ارتباط موثر و حل تعارض نداشته باشند. این تعارضات خود به خود روی افراد اثر منفی میگذارد و تبدیل به مواضع خصمانه بهصورت پنهانی میشود. در ادامه این نوع زندگی مشترک هم بگومگوها شروع شده و مشاجرات شکل میگیرند. از سوی دیگر، مشاجرات نیز کمکم به سمتی میروند که افراد نسبت به همدیگر با رفتارهای غیرمحترمانه برخورد میکنند.
این رفتارهای غیرمحترمانه ریشه در همان بی اعتمادی و بی مهارتی افراد دارد که نمیتوانند ارتباط موثر را برقرار کنند. در اینجا میبینیم که انواع خشونت در بین زوجها اعم از کلامی، فیزیکی، بی توجهی، غفلت و خیانت شکل میگیرند. در کنار همه اینها ارتباطات بین افراد نیز دچار بحران شده و انحرافات ایجاد میشوند، یعنی افراد نیازهای ارتباطی را نه از شریک زندگی بلکه از افرادی بیرون از فضای خانواده خودشان تامین میکنند که در اینجا دوباره میتواند بهنوعی خشونت علیه آن رابطه باشد.
آن چنان که افراد به تدریج علیه همدیگر در ذهنشان احکام خصمانه صادر میکنند، همدیگر را به دروغ مورد اتهام قرار میدهند و نسبت به ارزشهای خانوادگی بی توجه میشوند، ارزشهایی که در خانواده وجود دارند، مانند احترام به خانوادههای همدیگر و مسائلی که بهلحاظ شرعی و قانونی باید بین زوجها رعایت شود. اگر در این میان فرزندانی هم در دل همچین فضای مسمومی که عمدتا مشتمل بر مشاجره و بی اعتمادی است وجود داشته باشند، وضعیت به مراتب بدتر میشود.
به عبارت دیگر گاهی ممکن است اعضای خانواده با هم سر یک سفره بنشینند و به مسافرت هم بروند، ولی عمدتا سردی و بی میلی در بینشان وجود دارد که روی فرزندان هم اثر گذاشته و الگوهای منفی به آنها منتقل میکند. اینجاست که روابط خشن در انواع مختلف افراد را به سمت ناکامیهای جدیدتر سوق میدهد. هر چقدر خشونت بیشتر باشد، شکاف بین افراد بیشتر میشود و طلاق عاطفی شکل میگیرد مبنایی برای بروز خشونت هاست، خشونتی که بسته به شرایط افراد بروز داده میشود.
بیتوجهی زوجها به مشاوره
باید مهارتهای کنترل خشم را در زوجها تقویت کنیم. توصیه ما این است که قبل از ورود به ازدواج افراد تحت آموزشها و مهارتهای لازم برای کنترل خشم، مواجهه با بحران و حل چالشها و مسائل قرار گیرند. این در حالی است که برخی زوجها اکنون با همان روشهای تربیتی که پیشتر به آن اشاره داشتم بزرگ شده، تشکیل خانواده داده و درگیر فضای خشن هستند. در اینجا نیاز به آموزشهای اجتماعی مداوم، مستمر و مشاورههای خانوادگی است.
البته سیستم مشاوره در کشور با چالشهایی مواجه است. معمولا خانوادهها خیلی احساس نیاز به مشاوره ندارند. مگر اینکه به بنبست برسند، چرا که هیچوقت برای حفظ شرایط موجود به مشاوره مراجعه نمیکنند؛ بنابراین باید فرهنگسازی صورت بگیرد و برای زوجها آموزشهای لازم گذاشته شود.
چند مهارت داریم از جمله خودآگاهی، کنترل خشم، حل مساله، مواجهه با بحران، ارتباط موثر و مهارت تصمیمگیری که برای زوجها الزامی است. در کنار همه این مهارتها حل تعارض بین زوج و پذیرش تغییر تفاوتها از جمله مواردی است که باید پیش از ازدواج آموزش داده شود. البته باید بگویم کلاسهای فرمالیته دو ساعته تحت عنوان آموزشهای پیش از ازدواج که بهصورت فشرده برگزار شده و مجوز ازدواج یا عقد را صادر میکنند، کافی نیستند.
ما باید آموزشها را تقویت کنیم و نظام برنامهای و سر فصلهای آموزشی را به سمتی ببریم که پیش از ازدواج و حتی حین ازدواج افراد به گونهای ترغیب شوند که در کلاسها شرکت کرده و مهارتهای کافی را دریافت کنند. در عین حال برخی افراد مشکلات زمینهای دارند که نباید آنها را فراموش کنیم، مانند فقر، بیکاری، اعتیاد و ... که میتوانند بهنوعی تقویتکننده خشونت باشند. فردی که چنین مشکلاتی دارد، خواه ناخواه بهلحاظ رفتاری به سمت خشونت گرایش پیدا کرده و پرخاشگری را تجربه میکند.
کوروش محمدی - رئیس انجمن آسیبشناسی ایران
منبع: آرمان امروز