مردی که با مرگ شوخی کرد
مراسم یادبود استاد مهرداد ابروان منتقد، مدرس، بازیگر و کارگردان تئاتر که دوم اردیبهشتماه دچار سکته قلبی شد و از دنیا رفت، عصر ۱۰ اردیبهشت ماه با حضور اساتید، دانشجویان و خانواده این مرحوم در تالار مشاهیر مجموعه تئاتر شهر برگزار شد.
"من منتظرم آدمها بمیرند تا در مجالس آنها شرکت کنم، پیراهن مشکی بپوشم، درباره آنها صحبت کنم و در حقیقت خودم را مطرح کنم. تا وقتی مهرداد ابروان زنده بود خیلی به او توجهی نمیکردم و وقتی مُرد من خیلی به او توجه کردم و یادم آمد که آدمی به نام مهرداد هم بود، کسی که هرگز در پی اینکه بعد از مرگش از او اسطوره بسازند، نبود. "
مراسم یادبود استاد مهرداد ابروان منتقد، مدرس، بازیگر و کارگردان تئاتر که دوم اردیبهشتماه دچار سکته قلبی شد و از دنیا رفت، عصر ۱۰ اردیبهشت ماه با حضور اساتید، دانشجویان و خانواده این مرحوم در تالار مشاهیر مجموعه تئاتر شهر برگزار شد.
زندهیاد ابروان عضو هیات علمی گروه آموزشی هنر و ادبیات نمایشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر بود. این هنرمند متولد ۱۳۴۳ شیراز و دارای مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه تربیت مدرس بود و کارگردانی آثاری، چون «شتر خوش باور»، «مرداب نشینان»، «کبودان و اسفندیار» و «اسب» را بر عهده داشت.
ابروان در نمایشهای «آن جا، آن سوی کلام» به کارگردانی مجید سرسنگی، «سیزیف و مرگ» به کارگردانی مجید سرسنگی، «یکی بود، یکی نبود» به کارگردانی مجید سرسنگی، «دفینه گندم» به کارگردانی سیدرضا شانهساز شیرازی و مجموعههای تلویزیونی «زیر گنبد کبود» و «خاکستر و باد» به عنوان بازیگر حضور داشت.
نصرالله قادری نویسنده، کارگردان، منتقد تئاتر و استاد دانشگاه با بیان اینکه "قرار بود که دکتر فرهاد ناظرزاده امروز در بین ما باشند، اما به علت کسالتی که داشتند، نتوانستند در این مراسم حاضر شوند" درباره مهرداد ابروان گفت: من برای اینکه بخواهم درباره مهرداد ابروان صحبت کنم، باید از فاعل "ما" استفاده کنم، اما برای اینکه به کسی برنخورد آنها را به "من" تبدیل میکنم. مهرداد را از دوران دانشجویی میشناسم او همبازی و همکار من بود و سالها در کانون منتقدین در کنار هم بودیم.
او در ادامه بیان کرد: "من" منتظرم که آدمها بمیرند تا در مجالس آنها شرکت کنم و پیراهن مشکی بپوشم و درباره آنها صحبت کنم تا در حقیقت خودم را مطرح کنم. من آدمها را زنده دوست ندارم و تا وقتی زنده اند برایم ارزشی ندارند. تا وقتی او زنده بود خیلی به او توجهی نمیکردیم و وقتی مُرد من خیلی به او توجه کردم و یادم آمد که آدمی به نام مهرداد هم بود. او با مرگ هم شوخی کرد. او به خوبی یاد گرفته بود که تمام آفرینها و نفرینها بیثمر است. او زندگی کردن را یاد گرفته بود و نه زنده بودن را.
قادری در پایان صحبتهایش گفت: او بعد از بازی کردن (اجرای نقش در تئاتر) بهترین شغل را انتخاب کرد و معلم شد. در معلمی صادق بود و آنچه را میدانست، میگفت. من وقتی آدمها میمیرند محاسن شان را میبینم و از آنها اسطوره میسازم. مهرداد هرگز در پی اینکه از او اسطوره بسازند نبود. وقتی که بود همه میگفتند که او کسی است که دنیا را بازی گرفته است و به هیچ فکر نمیکند. امروز شاید باید جور دیگری فکر کنیم. او با رفتنش یک چیز را به من آموخت: دوستم بدار، امروز، فردا، همیشه.
سپس مهرداد رایانی مخصوص نمایشنامه نویس و مدرس تئاتر با حضور در جایگاه در ابتدای صحبتهایش از حضار خواست تا برای شادی روح این هنرمند فاتحهای قرائت شود و سپس یادآور شد: من در سال ۷۶ ارتباطم با مهرداد ابروان بیشتر شد. روزی که خبر فوت ایشان را شنیدم تا ساعتها نمیتوانستم باور کنم و ترسیده بودم. وقتی هم که علی معلم فوت کرد، یک شاعری برای او متنی نوشت و خودش هم مدتی بعد فوت کرد! برای همین با وجود آنکه مهدی نصیری به من میگفت که مطلبی برای فوت ابروان بنویس، ولی من نمیتوانستم و بسیار دگرگون بودم.
او اضافه کرد: مهرداد دو خصوصیت داشت که به واسطه ارتباطی که با او در ایام جشنوارهها در استانها داشتم و همراهش میشدم متوجه شدم. یکی از آنها این بود که او از واژه «وصل نیکان» بسیار لذت میبرد به این معنی که او هر از چندی به سراغ لیست اسامی و شماره تلفنهای دوستان و به خصوص استادانش میرفت و به آنها تلفنی میزد و احوال پرسی میکرد.
یکی از ویژگیهای او این بود که نسبت به کسانی که علاقهمند بود سعی میکرد این ارتباط را حفظ کند. دومین نکته این است که آدم بسیار وارسته و چشم سیری بود، او بارش را در این سن بسته بود و از تمامی لحظات لذت میبرد.
مهرداد رایانی در پایان صحبتهایش به درگذشت هوشنگ آزادی ور هم اشاره کرد و از حضار درخواست کرد تا برای شادی روح این هنرمند فاتحهای قرائت کنند.
در ادامه مراسم احمد جولایی از همکاران مهرداد ابروان و مدرس تئاتر در استان بوشهر با بیان این نکته که مهرداد ابروان از اساتید جریان ساز استان بوشهر بودند گفت: از سال ۷۲ با ذهنیت آقای دکتر ناظرزاده گروه نمایش بوشهر شکل گرفت جایی که آخرین بار آقای دکتر ابروان در آن حضور داشت. من او را دهه ۶۰ که وارد دانشگاه شدم شناختم.
وقتی من فارغ التحصیل شدم آقای ناظرزاده به من گفتند که الان که به شهرت باز میگردی گروه تئاتر را دایر کن. بعد از تاسیس گروه در بوشهر تاکنون سه نسل مدرس در این دانشگاه آمدند؛ که مهرداد ابروان جز دومین نسل اساتید این دانشگاه است. در همان سالها اولین جشنواره تئاتر دانشگاهی در بوشهر برگزار شد.
آخرین جشنواره هم از ۳ تا ۷ اردیبهشت درست در سال روز فوت استاد ابروان است. این جریان سازی تئاتر به دست کسانی رخ داد که معلم بودند.
او ادامه داد: همین جشنواره تئاتر دانشجویی در سال دوم در نوشهر برگزار شد و در سال سوم گفتند که ما بودجه به شما نمیدهیم، اما ما گفتیم که خودمان برگزار میکنیم. «خانه کوچک نمایش» در بوشهر سالنی است مانند تالار مولوی در تهران و ما درآن سالها فضایی را ایجاد کرده بودیم که امکاناتمان از صدا و سیما هم بیشتر بود. این معلمان خیلی در این زمینه موثر بودند. اگر در آن دوره سالی ۴ تئاتر در بوشهر روی صحنه میرفت الان حدود ۲۰۰ تئاتر است. این روند جریان سازی با معلمانی، چون ابروان ایجاد شده است.
جولایی در پایان گفت: او کسی بود که از خودش خرج تئاتر کرد و نه اینکه از تئاتر خرج خودش کند. حافظه بسیار قوی داشت و تمام اطلاعاتی را که میخواستی به لحظه میتوانست پاسخ دهد، ویژگی دیگرش آرامشش بود و هیچگاه با هیچ کس تنش نداشت و آخرین ویژگی او لبخندی بود که همیشه روی صورتش بود.
سپس خسرو بامداد بازیگر، کارگردان و نمایشنامه نویس تئاتری درباره این هنرمندِ درگذشته، اظهار کرد: من با آقای مهرداد ابروان بیشتر در بوشهر آشنایی پیدا کردم. البته بعدها با حضور در انجمن منتقدان و تئاترهایی که داشتند ایشان را بیشتر شناختم. مهرداد به عنوان یک استاد بسیار فرهیخته و اهل مطالعه بودند و علاقه فراوانی به ادبیات نمایشی داشت.
او ارتباط بسیار قوی با دانشجویانش برقرار میکرد به طوری که بعضی اساتید از او میپرسیدند که چرا اینقدر با آنها هستید؟ درصورتی که ما فقط در سر کلاس درس آنها را میبینیم. او خیلی جوان و زود فوت کرد. چون هنوز جوانها و نسلهای آیندهها میبایست از حضور او استفاده میکردند و واقعا حیف شد.
در آخرین قسمت از مراسم یادبود مهرداد ابروان، منوچهر اکبرلو از اعضای کانون ملی منتقدان تئاتر با بیان اینکه "آشنایی من با مهرداد از سالیان قبل از آنکه حضوری او را ببینیم با خواندن انتقادهایش شروع شده بود" بیان کرد: او را اولین بار در دانشگاه آزاد دیدم.
در آن سالها او هنوز موهای جلو پیشانیاش نریخته بود و ما متوجه شدیم که بچهها ما را باهم اشتباه میگیرند و با همین اتفاق شوخیهای بسیاری شد و گاها به جای هم سرکلاس میرفتیم. در این چند روز تعداد نقدهایی که از او داشتم را خواندم تا بتوانم ویژگیهای مشترک آنها را دربیاورم.
این منتقد افزود: من و او معتقدیم که نقد ذاتش سازنده است و نقد تخریبی وجود ندارد. او بسیار مثبت اندیش بود و اساسا هیچ نوع نقد تخریبی از او ندیدم حتی وقتی میدانست که نمایش خوب نبوده و نمایشنامه به خطا رفته! بنابراین او هیچ گاه از فرصتهایش سو استفاده نکرد و بسیار وارسته بود و از تمام لحظاتش لذت میبرد. هر کسی درباره رفتگان دیدگاهی دارد من شخصا معتقدم روح او شاد است، زیرا او در زندگیاش از هر آنچه داشت لذت میبرد و خیرخواه دیگران بود.