پرسه زدن؛ وقت‌کشی یا وقت‌شناسی

پرسه زدن؛ وقت‌کشی یا وقت‌شناسی

پنداری از وقتی پرسه‌زدن از زندگی‌مان رخت بربست دیگر ارزشی نیافریده‌ایم. ما هنر به محضر رفتن را فراموش کرده‌ایم و تاجرانه یاد گرفته‌ایم همه چیز را به محضر خود آوریم؛ لیکن به قول دوسنت‌اگزوپری حواس‌مان نیست آن شهابی که شاعرانه به محضرش می‌رویم خط نوری است در آسمان، اما شهابی که تاجرانه به محضر ما می‌آید و پیش پای‌مان می‌افتد، سنگ بی‌فروغ و سوخته‌ای بیش نیست.

کد خبر : ۵۷۵۷۲
بازدید : ۹۸۷
پرسه زدن؛ وقت‌کشی یا وقت‌شناسی محمد بهشتی | سعدی در گلستان حکایت دیدارش با تاجری را در جزیره کیش آورده؛ تاجری که بسیار سفر کرده بود و سودای سفر‌های بسیار داشت؛ به روم، به حلب، به یمن، به چین و هندوستان و اسکندریه و... سعدی تاجر را دنیادوست معرفی می‌کند این درحالی است که خودِ سعدی را به کثرت سفر می‌شناسیم؛ می‌دانیم که او به حجاز و شام و آسیای صغیر رفته و محتملا به هندوستان، چین، یمن، ترکستان و شمال آفریقا نیز سفر کرده است. پس فرق سعدی با تاجر چیست.
در روزگار سعدی به «تاجر»، «سوداگر» نیز می‌گفتند. همانقدر که از نظرگاه سعدی سفر‌های تاجر دلالت بر دنیادوستی داشت، احتمالا از نظر تاجر نیز سعدی در حال اتلاف وقت و پرسه‌های بیهوده بود. سوداگر برنامه‌ریزی می‌کند، تعیین هدف می‌کند، حسابگر است، وقت را غنیمت می‌شمرد، هیچ مسیری را بیهوده و نسنجیده نمی‌رود، قدر مالش را می‌داند و... پس از چه رو مذموم است.
اینگونه که بنگریم نه فقط تاجران، که همه ما سوداگریم. بسیاری از کار‌های روزمره ما از رانندگی بگیریم تا کار کردن، تحصیل کردن، سفر رفتن، کتاب خواندن و حتی معاشرت‌های‌مان، تاجرانه است. فراوان نیست موقعیت‌هایی که سعدیانه تصمیم گرفته‌ایم از جایی به جای دیگر برویم یا اوقاتی که بی‌قصد خرید کردن به تماشای مغازه‌ها پرداخته‌ایم؛ به عبارت دیگر «پرسه زدن» از زندگی عموم ما مغفول است.
شاید با این بهانه که عصر جدید، عصر سرعت است و خود را موظف به هماهنگی با آن می‌دانیم. با همه شتابی که داریم وقت کم می‌آوریم پس حتی‌الامکان از وقت‌کشی و بطالت می‌پرهیزیم. پرسه زدن معمولا حالت جوان عاشقی را به یاد می‌آورد که گرد خانه معشوق می‌گردد.
از دید آنان که تجربه عاشقی ندارند، او در حال وقت‌کشی است. در حالی که به‌عکس، عاشق در جست‌وجوی وقت است؛ در انتظار آن لحظه که پرده کنار رود و او یک نظر معشوقش را ببیند. پرسه زدن در کمین نشستن و رصد کردن است.
آنکه پرسه می‌زند پذیرفته که آنچه ارزشمند است بیرون از وجود اوست و لذا عزم کرده که روی نیاز آورد و به درگاه رود. در فرهنگ لغات «پرسه زدن» هم‌ریشه «پرسش» و «پرسیدن» و همان «سوال» یا «درخواست» است که دراویش و سائلان برای کشتن حس عُجب و کبر می‌کردند.
عاشق نیز در گدایی نظر لطف معشوق، مشغول پرسه است؛ لیکن به قول حافظ معشوق، فقط شاهدِ زیبارو و خوش خط‌وخال نیست. بلکه هر آن چیز که واجد لطفی است شایسته پرسه‌زنی و ناز کشیدن است و گدایی‌اش به معنی بیچارگی نیست که عین چاره است. آن زمان که فارغ‌البال نسبت به سودا‌ها و تمنا‌ها و بی‌پروا نسبت به سود و زیان بوده‌ایم، چیز‌هایی را یافته‌ایم که در بازار نمی‌فروشند.
سرمایه خیابان کسانی‌اند که پرسه می‌زنند و نه کسانی که به هدفی خاص از جایی به جای دیگر می‌روند. مخاطب زیبایی‌های پیشخوان مغازه‌ها پرسه‌زنانی‌اند که قصدشان نه خرید کالایی که در هر مغازه‌ای پیدا می‌شود، که حظ بردن از لطفی است که در پیشخوان عرضه شده و بی‌قیمت است.
نتیجه پرسه‌زنی صاحب‌خبر شدن است؛ درست همان زمان‌هایی که چشم‌های‌مان بر هدف خاصی متمرکز نبوده، یا گوش‌مان مشغول صدای خاصی نبوده، فرصت دیدن و شنیدن و تامل در کیفیاتی را یافته که به سادگی به چنگ نمی‌آید. بی‌علت نیست که در گذشته برای باخبر شدن در بازار پرسه می‌زدند.
در واقع خبر ارزشمندترین کالایی بود که در بازار مبادله می‌شد و آنکسی که به سودایی به بازار می‌آمد، ای‌بسا از این دستاورد محروم می‌ماند. اینگونه که بنگریم پرسه زدن، آن فرصتی از عمر است که خود را در معرض دیدن و شنیدن و استشمام قرار داده‌ایم، درست مثل یک شاعر. بهترین پرسه‌زنان شاعرانند.
شاعری نقطه مقابل سوداگری است؛ شاعر خود را صاحب‌محضر نمی‌داند و برای همین فرصت پیدا می‌کند به محضر لطیف‌ترین و پنهانی‌ترین معنای امور مشرف شود. بدین اعتبار شاعران به زیارت امور می‌روند.
رهاورد پرسه‌های شاعران از جنس گلاب است که در گل پرده‌نشین بوده؛ از جنس باغ ایرانی است که پرده‌نشینِ طبیعتِ ایران بوده؛ از جنس گلستان و بوستان سعدی است که اگر سعدی‌ای نبود که پرده‌های زبان فارسی را کنار زند، این معانی هنوز پرده‌نشینِ زبان بود. تاجران در خوش‌بینانه‌ترین صورت، در حال سودجویی از ارزش‌هایی‌اند که اگر شاعران نبودند هیچوقت پدید نمی‌آمدند.
پنداری از وقتی پرسه‌زدن از زندگی‌مان رخت بربست دیگر ارزشی نیافریده‌ایم. ما هنر به محضر رفتن را فراموش کرده‌ایم و تاجرانه یاد گرفته‌ایم همه چیز را به محضر خود آوریم؛ لیکن به قول دوسنت‌اگزوپری حواس‌مان نیست آن شهابی که شاعرانه به محضرش می‌رویم خط نوری است در آسمان، اما شهابی که تاجرانه به محضر ما می‌آید و پیش پای‌مان می‌افتد، سنگ بی‌فروغ و سوخته‌ای بیش نیست.
در دنیای سودازده‌ای که گرفتار سرعت است شاید همچنان هنر ما پرسه زدن باشد؛ از اینکه دیگران ما را عاطل و باطل بپندارند چه باک!

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید