تیرگی حال ما و بهانههای کوچک شادی
بهانههای کوچکی که ما را به گفتن اینکه: «حال همه ما خوب است» وامیدارد، هرچند که در پس آن به نجوا میگوییم: «اما تو باور نکن...».
کد خبر :
۵۹۲۵۷
بازدید :
۷۵۹
محمدعلی آرامی | زیستن در روزگاری که مدرنش مینامند، سختیها و تلخیهای خود را دارد و لاجرم پیامدهای روانی و جسمانیاش را؛ روزگاری که از بامدادش که چشم باز میکنیم خبرها هجوم میآورند و شبهنگام که سر بر بالین میگذاریم، خبرهایی دیگر چشمها را از خوابرفتن بازمیدارند و ایبسا آن را با کابوس برهم میریزند.
آرزوی دیرینه بشر برای فهمیدن آنچه در جهان میگذرد جامه عمل پوشیده است. انگار انسان میخواست با اطلاع از آخرین خبرها به سطحی از آگاهی برسد که جهان را تغییر دهد و به مسیر دلخواهش پیش ببرد، اما مژده ارشمیدسواری که مخترعان تلویزیون، ماهواره و اینترنت پس از موفقیتهای پیدرپی خود میدادند و بنگاههای خبری نیز در پخش سریع و در لحظه آنچه در اقصا نقاط جهان میگذرد از یکدیگر پیشی میگرفتند با ما چه کرده است.
آرزوی دیرینه بشر برای فهمیدن آنچه در جهان میگذرد جامه عمل پوشیده است. انگار انسان میخواست با اطلاع از آخرین خبرها به سطحی از آگاهی برسد که جهان را تغییر دهد و به مسیر دلخواهش پیش ببرد، اما مژده ارشمیدسواری که مخترعان تلویزیون، ماهواره و اینترنت پس از موفقیتهای پیدرپی خود میدادند و بنگاههای خبری نیز در پخش سریع و در لحظه آنچه در اقصا نقاط جهان میگذرد از یکدیگر پیشی میگرفتند با ما چه کرده است.
جسم و روح بشر در تناقض عجیبی در حال لهشدن است. در حال شنیدن یا دیدن داستانی هستیم که تا چین طبیعی خنده بر گوشه چشمانم نقش میبندد، منظرهای دلخراش کیسههای اشکیمان را به فعالیت میاندازد.
تصویر چهره ما قابل تفسیر نیست. وقتی که از جدال موفقیتآمیز جوانهای وطن با تیمهای قدرتمند جهان به وجد میآییم و میرود تا خاطره یک شادی اجتماعی را در صفحات تاریخمان ثبت کنیم، حادثهای دلخراش در گوشهای از کشورمان اتفاق میافتد و گوشیهای مدرن ما که با شبکههای اجتماعی نصبشده بر آنها منبع موثقی از اخبار شدهاند، شادی را به غم و لبخند را به اشک مبدل میکنند.
چنین است آنچه در جهان ما میگذرد و اگر یک واقعه صلح و آشتی در گوشهای از جهان ما را به آینده بشر امیدوار میکند، شنیدن خبرهای تلخی مانند مرگ پرستاری جوان و کودکانی بیگناه در غزه و یمن و سوریه و... ما را به سرشت انسان بدگمان میکند و کلام آدورنو را به خاطرمان میآورد:
«روشنگران کوشیدند انسان را توانا کنند بر ترس خود غلبه کند و از این راه به سروری و آقایی بر جهان برسد؛ اما دنیای روشنشده کاملا در تیرگی بدبختی فرورفته است».۱
چنین وضعیت برزخگونهای است که تن و روان ما را میآزارد و منشأ اضطراب و افسردگی آشکار و پنهان ماست. ذهن ما خسته است؛ خسته از انبوه خبرهای تلخ و گاه شیرین، اما ارگانیسم ما و رانه زندگی آنچنان قدرتمند است که از همین خبرهای کوچک و موفقیتهای نسبی جلوههایی از شادیهای اجتماعی را به نمایش میگذارد که امید را در دلهای ما زنده نگه دارد
. بهانههای کوچکی که ما را به گفتن اینکه: «حال همه ما خوب است» وامیدارد، هرچند که در پس آن به نجوا میگوییم: «اما تو باور نکن...».۲
پینوشتها:
۱. تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر. ۱۹۴۷. «ظلمت خِرَد» (Eclipse of Reason)
۲. برگرفته از شعری از سیدعلی صالحی.
۱. تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر. ۱۹۴۷. «ظلمت خِرَد» (Eclipse of Reason)
۲. برگرفته از شعری از سیدعلی صالحی.
۰