اثر تازه جوجو مویز"باز هم من"
در پی داستانهای لوئیسا کلارک، این بار او وارد نیویورک میشود، تا زندگی جدیدی را شروع کند. او با آغاز کارش در منزل «لئونارد گوپنیک» و همسر جوانش «اگنس» قدم به دنیای ثروتمندان نیویورک میگذارد.
کد خبر :
۵۹۳۷۳
بازدید :
۳۸۰۴
کتاب باز هم من جدیدترین اثر جوجو مویز در هفته اول انتشار خود در جایگاه دوم پرفروشها قرار گرفت. نویسنده انگلیسی این بار، باز هم به سراغ شخصیت اصلی داستان «من پیش از تو» و «پس از تو»، لوئیسا کلارک رفته و سیر زندگیاش پس از سفر به نیویورک را نشان میدهد.
این نسخه از کتاب باز هم من (Still Me)، متن کامل و بدون سانسور بوده به همۀ علاقهمندان آثار جوجو مویز (Jojo Moyes) توصیه میشود.
در پی داستانهای لوئیسا کلارک، این بار او وارد نیویورک میشود، تا زندگی جدیدی را شروع کند. او با آغاز کارش در منزل «لئونارد گوپنیک» و همسر جوانش «اگنس» قدم به دنیای ثروتمندان نیویورک میگذارد.
این نسخه از کتاب باز هم من (Still Me)، متن کامل و بدون سانسور بوده به همۀ علاقهمندان آثار جوجو مویز (Jojo Moyes) توصیه میشود.
در پی داستانهای لوئیسا کلارک، این بار او وارد نیویورک میشود، تا زندگی جدیدی را شروع کند. او با آغاز کارش در منزل «لئونارد گوپنیک» و همسر جوانش «اگنس» قدم به دنیای ثروتمندان نیویورک میگذارد.
دنیایی که زندگی و تجارب جدیدی برایش به ارمغان میآورد و کیلومترها دور از «سم»، طی رفت و آمدهایی که با خانوادههای اعیان نیویورکی پیدا میکند، با شخصی به نام «جاش» آشنا میشود. «جاش» کسی است که تمامی خاطرات گذشته از عشق ناکامش، «ویل» را برایش تداعی میکند و...
جوجو مویز (Jojo Moyes) نویسنده این کتاب، سالها در زمینه روزنامهنگاری فعالیت داشته است. اما از سال ۲۰۰۲ و با انتشار اولین رمانش، پناه گرفتن از باران؛ نویسندگی شغل دائم او شد و فقط گاهی مقالاتی برای دیلی تلگراف مینویسد. بیشتر بخوانید: یک شاهکار برای نویسنده
در بخشی از کتاب باز هم من میخوانیم:
روزی روزگاری، دختر کوچکی در این دنیا زندگی میکرد. او خیلی شاد بود یا دست کم خودش به خودش میگفت که خیلی شاد است. او مانند خیلی از دخترهای دیگر بود، دوست داشت تلاش کند تا متفاوت به نظر برسد، شبیه کسی که خودش نبود؛ اما مانند بسیاری از دختران دیگر، زندگی مسیر او را تغییر داد و به جای اینکه کاری کند دنیایی متناسب با خود بسازد، عادت کرد خود را پنهان کند، عادت کرد آن قسمت از روح و وجودش را مخفی کند که او را متفاوت، بیهمتا و بینظیر میساخت. برای مدتی با دنیا جنگید؛ اما دنیا آنقدر کتکش زد که او به این نتیجه رسید اگر خودش نباشد، دنیا جای امنتری برای زندگی کردن خواهد بود. هر کدام از ما راههای بسیاری برای ساختن نسخهای از خودمان داریم. زمانی زندگی من فقط در برداشتن قدمهایی بسیار ساده خلاصه میشد، چیزی که گمان میکردم سرنوشت برایم مقدر کرده است؛ اما از مردی که تقدیر خود را نپذیرفته بود آموختم که میتوان آنچه را برایمان مقدر شده است نپذیریم. سپس بانوی پیری را ملاقات کردم که توانسته بود برخلاف آنچه همه اعتقاد داشتند باید باشد، خود تازهای از خود بسازد و سرنوشت خود را آنگونه رقم بزند که خود میخواهد.
من میتوانستم انتخاب کنم لوئیزا کلارک از نیویورک یا لوئیزا کلارک از استورتفولد باشم یا ممکن است لوئیزا کلارکی وجود داشته باشد که من هنوز ملاقاتش نکردهام. نکتۀ مهم این است که بدانید باید کسی را همراه خود سازید که بخواهد همراهتان باشد نه اینکه شما را، چون پروانهای زیبا روی دیوار اتاقش میخ کند. نکتۀ مهم این است که بدانید همیشه میتوانید به نوعی راهی برای دوباره ساختن خودتان پیدا کنید.
جوجو مویز (Jojo Moyes) نویسنده این کتاب، سالها در زمینه روزنامهنگاری فعالیت داشته است. اما از سال ۲۰۰۲ و با انتشار اولین رمانش، پناه گرفتن از باران؛ نویسندگی شغل دائم او شد و فقط گاهی مقالاتی برای دیلی تلگراف مینویسد. بیشتر بخوانید: یک شاهکار برای نویسنده
در بخشی از کتاب باز هم من میخوانیم:
روزی روزگاری، دختر کوچکی در این دنیا زندگی میکرد. او خیلی شاد بود یا دست کم خودش به خودش میگفت که خیلی شاد است. او مانند خیلی از دخترهای دیگر بود، دوست داشت تلاش کند تا متفاوت به نظر برسد، شبیه کسی که خودش نبود؛ اما مانند بسیاری از دختران دیگر، زندگی مسیر او را تغییر داد و به جای اینکه کاری کند دنیایی متناسب با خود بسازد، عادت کرد خود را پنهان کند، عادت کرد آن قسمت از روح و وجودش را مخفی کند که او را متفاوت، بیهمتا و بینظیر میساخت. برای مدتی با دنیا جنگید؛ اما دنیا آنقدر کتکش زد که او به این نتیجه رسید اگر خودش نباشد، دنیا جای امنتری برای زندگی کردن خواهد بود. هر کدام از ما راههای بسیاری برای ساختن نسخهای از خودمان داریم. زمانی زندگی من فقط در برداشتن قدمهایی بسیار ساده خلاصه میشد، چیزی که گمان میکردم سرنوشت برایم مقدر کرده است؛ اما از مردی که تقدیر خود را نپذیرفته بود آموختم که میتوان آنچه را برایمان مقدر شده است نپذیریم. سپس بانوی پیری را ملاقات کردم که توانسته بود برخلاف آنچه همه اعتقاد داشتند باید باشد، خود تازهای از خود بسازد و سرنوشت خود را آنگونه رقم بزند که خود میخواهد.
من میتوانستم انتخاب کنم لوئیزا کلارک از نیویورک یا لوئیزا کلارک از استورتفولد باشم یا ممکن است لوئیزا کلارکی وجود داشته باشد که من هنوز ملاقاتش نکردهام. نکتۀ مهم این است که بدانید باید کسی را همراه خود سازید که بخواهد همراهتان باشد نه اینکه شما را، چون پروانهای زیبا روی دیوار اتاقش میخ کند. نکتۀ مهم این است که بدانید همیشه میتوانید به نوعی راهی برای دوباره ساختن خودتان پیدا کنید.
منبع:کتابراه
۰