موبایلفروشیها در چه حالیاند؟
انگار گرد مرده در فضا پاشیده اند؛ خلوت و آرام. این حکایت یکی از بزرگترین و مدرنترین پاساژهای موبایل فروشی است. از خود صبح تا شب مغازهها طبق معمول باز میشوند. ویترینها هنوز میدرخشند و روی در و دیوار همچنان میتوان تبلیغات سنگین و غلیظ شرکتها را دید. ولی وضع فروش خیلی خوب نیست.
کد خبر :
۵۹۵۸۲
بازدید :
۳۳۵۲
آبها از آسیاب افتاده. تنها چند ساعت پس از شلوغ کاریها در سنتیترین بازار موبایل ایران که دامنه آن به پاساژ مدرن کناری اش هم رسید، وزیر ارتباطات وارد عمل شد، با فروشندهها سخن گفت و اعلام کرد لیست دریافت کنندگان ارز دولتی که با تکیه بر آن اقدام به واردات گوشی موبایل کرده اند منتشر میشود.
باور کردنی نیست، ولی خیلی زود سر و صداها خوابید. شدت ضربه به حدی بود که طرف مقابل بی هیچ واکنشی به داخل سنگرهای خود خزید.
حالا فشار مردم بیشتر شده است، همه میخواهند بدانند چطور بعضیها توانسته اند ارز دولتی بگیرند، در پارتهای بزرگ سفارش موبایل بدهند، اما به محض وارد کردن آنها به بازار، قیمت مصرف کننده را به دلار فضایی هشت و حتی ۱۰ هزار تومانی محاسبه کنند.
وقتی پرده افتاد اسمهای زیادی برملا شد؛ از آن شرکت نوپا گرفته که با عمر کوتاه ۲۸ روزه، مقدار سنگینی ارز دولتی دریافت کرده تا بازیگران پشت پرده بازار که بعضی هایشان در دو شرکت به واردات موبایل سرگرم هستند.
فعلا همه سرگرم لیست شده اند. مردم شگفت زده اسامی شرکتهای واردکننده و رقمهای سنگین ارز دریافتی شان را زیر و رو میکنند، طبق معمول مسئولان بهت زده اند و البته در طرف دیگر فروشندهها به مغازههای سوت و کورشان برگشته اند تا شاید به تقاضای تک و توک مشتری هایشان پاسخ دهند و با فروش لوازم جانبی از این پیچ خطرناک به سلامت بگذرند. این گزارش حاصل گشتی کوتاه در بازار موبایل و گفت و گو با چند فروشنده است.
1. انگار گرد مرده در فضا پاشیده اند؛ خلوت و آرام. این حکایت یکی از بزرگترین و مدرنترین پاساژهای موبایل فروشی است. از خود صبح تا شب مغازهها طبق معمول باز میشوند. ویترینها هنوز میدرخشند و روی در و دیوار همچنان میتوان تبلیغات سنگین و غلیظ شرکتها را دید. ولی وضع فروش خیلی خوب نیست.
موبایلهای گرانقیمت مثل آیفون طوری در ویترینها نشسته اند که انگار هیچ امیدی به بیرون آمدن از جعبه و خودنمایی ندارند. الکی که نیست. قیمتها به شکلی بالا رفته اند که دیگر نمیتوان مثل سابق وارد مغازه شد، یک موبایل انتخاب کرد و پس از پرداخت بهای آن روانه خانه شد.
حرف از ۱۰ میلیون و ۹ میلیون و هشت میلیون تومان است. با این رقمها همین چند سال پیش میتوانستید یک پراید بخرید و در آژانس محل مشغول به کار شوید. اگر خیلی در قید و بند ماشین نو نباشید، همین حالا هم میتوان با چنین پولهایی صاحب یک ماشین شد.
اما وقتی همین برچسب قیمت روی گوشیهای موبایل میخورد، دست و دل همه میلرزد. با این تفاوت که حالا دیگر آیفون تنها موبایل گرانقیمت بازار نیست و محصولاتی مانند گلکسی هم قیمتشان تا بالادستها پر کشیده است. هفت میلیون، هشت میلیون! چطور میتوان از این بازار نترسید؟
۲. یک فروشنده بی حوصله را در مغازه خلوتش گیر میاندازیم. حوصله حرف زدن ندارد و ترجیح میدهد بقیه بازی اش را روی iPhone X. تمام کند. وقتی میگوییم بعضی مردم شما را مقصر اوضاع میدانند، به رگ غیرتش بر میخورد.
میگوید مگر من رفته ام از دوبی گوشی وارد کرده ام که قیمتها را تعیین کنم؟ به چیزی که میخواهیم رسیده ایم. زبانش باز شده و از شرکتهای توزیع کننده میگوید. از آنهایی که هر روز حوالی ساعت ۱۰ و ۱۱ صبح لیستی را در کانالهای تلگرام ارسال میکنند و در آن تعیین میکنند حداقل قیمت فروش در آن روز چقدر است.
میگوید در بهترین حالت میتوانیم ۱۰ تا ۱۵ درصد روی این قیمتها بکشیم و سودمان را افزایش دهیم، اما در شرایطی که مشتری نیست و قیمتها ترسناک شده، ترجیح این است که همان معدود مشتریهای موجود را هم نگه داریم. ولی زیر قیمت شرکت میتوان گوشی فروخت؟
از احتکار میپرسیم. از اینکه شاید بعضی از همکارانش برای مشتریها تاقچه بالا بگذارند و با وسوسه گران شدن بیشتر، فعلا دست از فروش بکشند. میگوید خرید با چک است، تقویم و تاریخ هم با کسی شوخی ندارند، اگر موعد چکها فرا برسد موبایل داخل ویترین و انبار به درد کسی نمیخورد. سر ماه پول اجاره مغازه، پول آب و برق و گاز را از کجا بیاوریم؟
3. مغازه بعدی مخصوص فروش لوازم جانبی است. خیلی خودشان را با خود گوشی طرف نمیکنند. از قدیم میگویند این دسته فروشندهها نانشان در روغن است، چون میتوانند با دردسر کمتری به سود برسند. فروشنده به نسبت بقیه همکارانش پرانرژیتر به نظر میرسد.
با خنده میگوید حالا که مردم نمیتوانند گوشی جدید بخرند، با تعویض قاب و محافظ و عروسک آن را نونوار میکنند. خدا را شکر! کاسبی خوب است. او از تولید کنندههای ایرانی حرف میزند که حالا بخشی از بازار لوازم جانبی را به دس ت. گرفته اند.
قاب ایرانی با شکلها و طرحهای مختلف تولید میکنند و هر روز کارشان را گسترش میدهند. میگوید جام جهانی رونق بازار لوازم جانبی شده. همین یکی دو هفته گذشته کلی قاب با طرح پرچم ایران فروخته ام.
۴. نمایندگی یکی از برندهای موبایل را با داستانی شگفت انگیز به یاد میآورم. با جوانی که جلوی فروشگاه ایستاده بود و تلاش میکرد با زبان بازی مردم را بکشد داخل، چون نمایندگی شان یک طرح تعویض گوشی اجرا میکرد. به این ترتیب که مشتری گوشی موبایل قدیمی اش را تحویل میداد و یک مدل جدیدتر برمی داشت.
اگر چه موبایل قدیمی را با قیمت خوبی برنمی داشتند، ولی در عوض با فروش اقساطی تلافی میکردند. حالا امروز انگار آن خاطره مال سالها پیش است. دور و کمرنگ. کسی جلوی نمایندگی نیست. فروشندهها داخل روی صندلیها نشسته اند و انگار میدانند کسی که پایش را داخل میگذارد حتما مشتری نیست.
قیمت یکی از جدیدترین گوشی هایشان را میپرسم. یکی دوتایشان سرشان را بیشتر از قبل داخل صفحه موبایل شان فرو میکنند. یکی انگار که صدایش از ته چاه بیرون بیاید، میگوید نداریم. میپرسم کی موجود میشود و صدایی از ته چاه جواب میدهد: معلوم نیست!
5. ویترین مغازهها هنوز شکوه و جلای قدیمی را حفظ کرده اند. درست است که خیلی از موبایلهای پر زرق و برق ماکت هستند، اما هنوز میتوان جعبههای آکبند آیفون را با چشمان غیر مسلح تشخیص داد.iPhoneXهای ۲۵۶ و ۶۴ گیگابایتی دسته دسته کنار هم نشسته اند. اگر قیمتها را بدانید نگران میشوید.
باید از خودتان بپرسید طرف چطور دلش آمده موبایلهای ۱۰، ۱۱ میلیون تومانی را این طوری بی ترس و لرز پشت ویترین بگذارد. فروشنده میگوید موبایل دزدی به لطف رجیستری ور افتاده. اگر خود گوشی را ببرند، چطور میخواهند آن را فعال کنند. طوری رفتار میکنم انگار خریدارم، اما در جواب میشنوم برای فروش نیست. چون قیمت ندارند. اگر الان بفروشند، معلوم نیست دوباره بتوانند آن را در ویترین جایگزین کنند. مسئله فقط قیمت نیست. با توجه به اتفاقات اخیر حتی شاید واردات هم متوقف شود.
6. حسین آقا را مدتهاست میشناسم. مغازه کوچکش را با چنگ و دندان اداره میکند و خیلی روی حلال و حرام معامله حساسیت به خرج میدهد. حرف هایش قابل اطمینان است. میگوید ترجیح میدهد خطر نکند. به این معنی که حاضر نیست از شرکت گوشی جدید تحویل بگیرد.
6. حسین آقا را مدتهاست میشناسم. مغازه کوچکش را با چنگ و دندان اداره میکند و خیلی روی حلال و حرام معامله حساسیت به خرج میدهد. حرف هایش قابل اطمینان است. میگوید ترجیح میدهد خطر نکند. به این معنی که حاضر نیست از شرکت گوشی جدید تحویل بگیرد.
اگر مشتری داشته باشد، همان روز گوشی را از انبار شرکت سفارش میدهد. پولش را میدهد، سودش را حساب میکند و خلاصا ویترین فروشگاهش به اشغال موبایلهای کم خطر درآمده. قبلا باید آنها را موبایلهای ارزانقیمت و اقتصادی صدا میزدیم، اما حالا باید برای همانها حداقل یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان خرج کنید.
از آن زیریک A۳، ۲۰۱۷ بیرون میآورد. میگوید قبل این داستانها طرف میآمد با یک میلیون، یک میلیون و ۱۰۰ و حتی ۹۵۰ هزار تومان یکی از این گوشیها میخرید. قیمت امروز دو میلیون و ۷۰۰ هزار تومان و در خوشبینانهترین حالت دو میلیون و ۴۰۰ هزار تومان است. با این قیمت اگر بفروشم ضرر میکنم. برای همین میگویم ندارم.
از مشتریها میپرسم از اینکه چطور خودشان را با اوضاع جدید وفق میدهند. میگوید بعضیها چارهای ندارند اگر موبایلشان خراب شود تعمیر میکنند، اما اگر نابود شده باشد، به ناچار باید یک جدیدش را بخرند. برای همین سراغ موبایلهایی میآیند که بین ۹۰۰ هزار تا ۵، ۱ میلیون تومان فروخته میشود. از طرف دیگر بازار موبایلهای دست دوم رونق گرفته.
قبلا به خاطر دردسرش سخت با این بازار کنار میآمدیم. حالا دردسرها هم زیاد شده اند و باید علاوه بر نگرانیهای سابق، با سامانه رجیستری و گزینه تغییر مالکیت درافتاد، اما چارهای نیست. بازار آیفون دست دوم پررونقتر است. چون مردم ترجیح میدهند با سه چهار میلیون تومان عوض موبایل میان رده جدید اندرویدی لااقل آیفون اپل دستشان باشد.
7. پاساژ بزرگ و مدرن را در حالی ترک میکنم که حالا جمعیت بیشتری در آن به چشم میخورد. همه شان لباس یک تیم فوتبال را به تن کرده اند و هدفشان تماشای بازی از نمایشگرهای بزرگ پاساژ است. در طبقه فودکورت هم جمعیت زیادی سرگرم ور رفتن با سفارششان هستند.
یک طبقه پایینتر میتوان مغازههای فروش لوازم جانبی را با چراغهای روشن شان دید، اما در فروشگاههای موبایل انگار گرد مرگ ریخته اند. کرکرهها یکی در میان پایین است. فروشندههایی که سنگر را حفظ کرده اند با موبایل هایشان سرگرم هستند و جواب آنهایی را که وارد مغازه میشوند را سرسنگین میدهند. در فروشگاههای آنلاین هم اوضاع بهتر از این نیست. اگر آنها را بکاوید زیر بیشتر گوشیها نوشته شده «موجود نیست»
۰