قهرمانی مکتب فرانسوی ملیت

موفقیت تیم ملی فوتبال نشان داد زنبور‌های مستعد را می‌توان با مدیریت سیستم غالب فرانسوی در خدمت به کلکسیون افتخارات فرانسه به کار گرفت و این به‌کارگیری دقیقا در راستای رویکرد مکتب فرانسوی است و تناقضی با آن ندارد؛ بنابراین آن‌ها می‌توانند با مکتب فکری یادشده به این شیوه خود افتخار نیز کنند.

کد خبر : ۶۰۶۵۴
بازدید : ۷۹۳
صبریه کرمشایی | این روز‌ها این پرسش در اذهان عمومی شکل گرفته است که چگونه می‌توان با وجود نژاد‌ها و ملیت‌های مختلف در تیم‌های حاضر در جام جهانی فوتبال، از مشروعیت ملی این تیم‌ها سخن گفت؟ در عرصه ادبیات سیاسی غرب، دو مکتب شکل گرفت که یکی به مکتب فرانسوی معروف شد و دیگری به مکتب آلمانی.
مکتب فرانسوی به‌طور خلاصه معتقد به این تعریف از ملیت است؛ اگر فردی در یک سیستم فرهنگی جذب و در چارچوب هنجار‌ها و ارزش‌های آن تربیت شود و مطابق آن عمل کند، می‌تواند عضوی از جامعه غالب محسوب شود.
این مکتب در واقع ملیت را به معنای جامعه‌پذیری در فرهنگ و تاریخ یک سرزمین یا کشور می‌دانست، در‌حالی‌که مکتب آلمانی ملیت را بر اساس نژاد و خاک و تولد از پدر و مادر با نژاد غالب یک سرزمین و همسان‌نگری این دو تعریف می‌کرد؛ بنابراین برای توجیه پیروزی تیم ملی چندنژاده یا بین‌قاره‌ای فرانسوی‌ها در جام جهانی روسیه، تعریف ملیت را می‌توان با رجوع به مکتب فرانسوی درک کرد.
در حقیقت شاید ورزش و به‌ویژه رشته فوتبال به دلیل خاصیت‌های ساختاری و محتوایی خود، تنها رشته‌ای است که می‌تواند با چنین ناهنجاری موجهی روبه‌رو شود. بنابراین می‌توان گفت: جام جهانی فوتبال نمایشی از سیستم‌های قدرتمندی است که با چینش مهره‌ها از هر نقطه از کره خاکی، پتانسیل سیستم را به نمایش می‌گذارد.
جام جهانی فوتبال صرفا نمایش ستارگان پرفروغ فردی نیست؛ بلکه نمایشی جمعی به مدد سیستمی خواهد بود که حامل توانایی مدیریت، نظم، تفکر، خردگرایی ملی، جمع‌گرایی، همکاری، تکنولوژی، امکانات، اقتصاد، سیاست ملی کشور‌ها و در انتها نمایش فروغ و استعداد شخصی افراد بی‌توجه به نژاد و تبار است. بنابراین جام جهانی فوتبال می‌تواند قدرت سیستم‌های (دولت/کشورها) و نه ملت‌ها را به نمایش بگذارد.
تیم‌های ملی به وسیله دولت‌ها حمایت و روانه جام جهانی می‌شوند. درست است که ملت‌ها با دمیدن روح خود در تیم‌ها، در فازی از نمایش بازی‌ها تشریک مساعی می‌کنند، اما این قدرت سیستم‌های مختلف است که در ظهور تیم‌های قدرتمند نقش اصلی را ایفا می‌کند. ممکن است چنین تصور کرد که هنوز تفکرات سیستماتیک استعماری به شیوه‌ای نوین در عرصه فوتبال زنده است؛ به این دلیل، تفکر بهره‌گیری از ستارگان دیگر قاره‌ها تنها از سوی کشور‌های اروپای غربی و آمریکا اعمال می‌شود. وجود سه کشور اروپایی در نیمه‌نهایی یعنی انگلیس، فرانسه، بلژیک و تا حدودی آلمان، مؤید این مؤلفه در نزد اروپایی‌ها با چنین پیشینه‌ای است.
در دفاع از چنین رویکردی، عمدتا مشاهده می‌شود کشور‌های یادشده هرگز اجازه واگذاری مربیگری یا مدیریت به نژاد‌های رنگین‌پوست را نداده‌اند. در واقع آن‌ها حوزه مدیریت تصمیم‌گیری در عرصه فوتبال را که محصول توانمندی، راهبری و توان سخت‌افزاری و نرم‌افزاری نژاد غالب است، در کنترل خویش می‌گیرند
در واقع موفقیت تیم ملی فوتبال نشان داد زنبور‌های مستعد را می‌توان با مدیریت سیستم غالب فرانسوی در خدمت به کلکسیون افتخارات فرانسه به کار گرفت و این به‌کارگیری دقیقا در راستای رویکرد مکتب فرانسوی است و تناقضی با آن ندارد؛ بنابراین آن‌ها می‌توانند با مکتب فکری یادشده به این شیوه خود افتخار نیز کنند.
در نتیجه نه‌تن‌ها فرانسه به‌عنوان سرآمد این تفکر بلکه انگلیس، آمریکا و تا حدودی آلمان و در کشور‌های اسکاندیناوی مانند بلژیک و سوئد نیز از این الگو استفاده می‌کنند.
بر این اساس می‌توان گفت: جام جهانی بیست‌و‌یکم، نمایشی از رقابت ملت‌های یکدست آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا به لحاظ مکتب آلمانی در برابر قدرت سیستم‌های دولتی به لحاظ مکتب فرانسوی بود. به‌هرحال، بد یا خوب‌بودن این شیوه از بهره‌گیری از ستارگان دیگر قاره‌ها از سوی اروپایی‌ها و به‌ویژه فرانسوی‌ها، در جای دیگری شایان بررسی است.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید