چه چیزی «چه گوارا» را به چریک محبوب تبدیل میکند؟

تاریخ رسمی زندگی چه گوارا تقریبا در همه جا یکسان روایت شده است، البته روایتهای متعدد. اما بعضا با توجه به دیدگاههای فکری متفاوت چپگرایان و سوسیالیستهای ضد امپریالیستی او را در بالاترین سطح میستایند و امروزه نقش بستن چهره او بر تی شرتها و پرچمها یا دانشگاهها و لیوانهای قهوه و در و دیوار اکثر شهرهای دنیا دیگر شهرتی جهانی یافته است.
کد خبر :
۶۳۳۶۸
بازدید :
۳۹۰۶
اریک سلین در نقش کارگزار و فرهنگ در انقلابها با بررسی نقش حیاتی بازیگران منفرد (کارگزار) و ایدهها (فرهنگ) تلاش میکند تا فصلی جدید در اهمیت این بازیگران را بررسی کند.
به زعم او فیدل کاسترو در یکی از مهمترین مبارزات نظامی و روانی انقلاب، دو تن از کاریزماتیکترین جانشینان خود را به خارج میفرستاد تا پیاده روی تهییج کننده و مشهور جنگ استقلال را در جاهای دیگر پیاده کنند. یکی از آنها کامیلو سین فرنگس و یکی ارنستو چه گوارا بود.
بر این مبنا چه گوارا را عنصری مهم برای متحد ساختن مردم در جهت هدفی انقلابی محسوب میکند که اسطوره انقلاب کوبا را شکل داد. با این مقدمه هدف این یادداشت کوتاه علاوه بر نگاهی اجمالی به زندگی چه گوارا، بررسی او با توجه و از منظر دو دیدگاه است، ابتدا این که میتوان و لزوما باید او را در ساختار تئوریهای انقلاب واکاوی و تحلیل کرد و سپس این که اگر قرار باشد نگرشی جدید به چه گوارا داشته باشیم به یقین باید با توجه به مفهوم هرمنوتیک او را بررسی کرد.
البته هرمنوتیک باید با کمی تنزل از مفهوم فلسفی آن باشد. مراد من این است که با استناد به معرفت هرمنوتیک به «فرآیند فهم یک اثر» بپردازیم و برای شناخت چه گوارا به عنوان یک اثر تاریخی به روشهای متعدد برای بازیابی یک تاریخ و مولفههای متعدد و چند جانبه آن توجه کنیم؛ زیرا درباره چه گوارا نوستالژی عمیقی از آرمانگرایی مطلقی بر ذهن نسلی از انقلابیون و سپس جوانان و دانشجویان به ویژه دانشجویان و جنبش ۱۹۶۸ فرانسه نقش بسته است و این آرمانگرایی خستگی ناپذیر و تسلیم نشدنی امروزه اسطوره همه عدالت خواهان شده است.
بر این مبنا چه گوارا را عنصری مهم برای متحد ساختن مردم در جهت هدفی انقلابی محسوب میکند که اسطوره انقلاب کوبا را شکل داد. با این مقدمه هدف این یادداشت کوتاه علاوه بر نگاهی اجمالی به زندگی چه گوارا، بررسی او با توجه و از منظر دو دیدگاه است، ابتدا این که میتوان و لزوما باید او را در ساختار تئوریهای انقلاب واکاوی و تحلیل کرد و سپس این که اگر قرار باشد نگرشی جدید به چه گوارا داشته باشیم به یقین باید با توجه به مفهوم هرمنوتیک او را بررسی کرد.
البته هرمنوتیک باید با کمی تنزل از مفهوم فلسفی آن باشد. مراد من این است که با استناد به معرفت هرمنوتیک به «فرآیند فهم یک اثر» بپردازیم و برای شناخت چه گوارا به عنوان یک اثر تاریخی به روشهای متعدد برای بازیابی یک تاریخ و مولفههای متعدد و چند جانبه آن توجه کنیم؛ زیرا درباره چه گوارا نوستالژی عمیقی از آرمانگرایی مطلقی بر ذهن نسلی از انقلابیون و سپس جوانان و دانشجویان به ویژه دانشجویان و جنبش ۱۹۶۸ فرانسه نقش بسته است و این آرمانگرایی خستگی ناپذیر و تسلیم نشدنی امروزه اسطوره همه عدالت خواهان شده است.

شاید همین یک جمله او برای پایبندی اش به عدالت کفایت کند که باید همیشه آماده باشی تا در اعماق وجودت هر بی عدالتی را که بر هر فردی در هر نقطهای از دنیا اتفاق میافتد حس کنی، این بهترین خصوصیت انقلابی است.
بر این مبنا چه گوارا یک پروژه مطالعاتی با انبوهی از پرسش هاست، که چرا جنبش خاص او ناکام ماند، ارزیابی او از جنبشهای دهقانی در آفریقا و بولیوی چه بود و چرا او را در خود حل نکرد و گرفتار قدرت رسمی نشد. او با امید فراوان تا واپسین حیات به مبارزه با امپریالیسم باور داشت و با تلخ کامی و تنهایی در مصاف با مزدوران امپریالیسم کشته شد و همین باور قلبی، او را جاودانه کرده است.
تاریخ رسمی زندگی چه گوارا تقریبا در همه جا یکسان روایت شده است، البته روایتهای متعدد. اما بعضا با توجه به دیدگاههای فکری متفاوت چپگرایان و سوسیالیستهای ضد امپریالیستی او را در بالاترین سطح میستایند و امروزه نقش بستن چهره او بر تی شرتها و پرچمها یا دانشگاهها و لیوانهای قهوه و در و دیوار اکثر شهرهای دنیا دیگر شهرتی جهانی یافته است و لیبرالها نیز از منتقدان جدی رفتار و کنش سیاسی او هستند و برخی نیز سکوت میکنند، گرچه عموما او را در پایبندی به باورهایش ستایش میکنند. مگر جهان چند اسطوره از این نوع به خود دیده و میشناسد؟
ارنستو چه گوارا از پدری ایرلندی و مادری اسپانیایی در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در «روزاریو» دومین شهر مهم و بزرگ آرژانتین به دنیا آمد. او در خانوادهای ممتاز از تبار اسپانیایی و ایرلندی با گرایشهای سیاسی چپ بزرگ شد. «ارنستو» بزرگترین فرزند خانواده بود. در سال ۱۹۵۳ از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد و سپس سفر به دیگر کشورهای آمریکایی را آغاز کرد، سفری که نقطه عطفی در زندگی او بود.
او را به عنوان یک دانشجوی جوان پزشکی سراسر آمریکای جنوبی را سفر کرده و پس از مشاهده فقر، گرسنگی و بیماری در کشورهای مختلف آمریکای لاتین بهترین شیوه را پناه بردن به اصول مارکسیست - لنینیستی ناب یافت و اردوگاه سرمایه داری غرب را عامل مهمی در به استثمار کشیدن جهان دانست. او در مکزیکوسیتی با رائول و فیدل کاسترو دیدار کرد و به جنبش ۲۶ ژوئیه آنها پیوست که در پی براندازی دیکتاتوری «باتیستا» در کوبا بودند.
«گوارا» در دسامبر ۱۹۵۶ از جمله مبارزانی بود که به منظور آغاز مبارزه چریکی از عرشه کشتی کوچک «گرانما» قدم به خاک کوبا گذاشتند. او که پزشک گروه بود همچون یک فرمانده ارتش شورشی ظاهر شد.
در پی سقوط «باتیستا» در دسامبر ۱۹۵۶، چه گوارا یکی از رهبران حکومت تازه کارگران و دهقانان شد و پستهای دولتی متعددی، چون ریاست بانک مرکزی کوبا و وزارت صنایع به او واگذار شد. چه گوارا بارها به نمایندگی از کوبا در مجامع مختلف، چون سازمان ملل متحد شرکت کرد.
او در یک سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل گفت: «کوبا به اینجا آمده است تا موضع خود را درباره مهمترین مسائل مورد مناقشه اعلام کند و این کار را با احساس مسئولیت تمام و تا جایی که امکان دارد، از این تریبون به انجام خواهد رساند و در عین حال، گفتاری از سر صداقت و راستی خواهد داشت... باید شاهد خانه تکانی و حرکت رو به جلوی این مجمع باشیم... باید مجمع عمومی نوزدهم در تاریخ سازمان ملل همواره برجسته شود و در یادها بماند. ما برای این هدف تلاش میکنیم.
چه چیزی چه گوارا را به چریک محبوب تبدیل میکند؟
احساس میکنیم که حق داریم و متعهد به انجام آن هستیم، زیرا کشور ما یکی از نقاط پر اصطکاک جهان امروز است، جایی که اصول حاکم بر استقلال کشورهای کوچک در آن همه روزه بلکه هر دقیقه، به معرض آزمایش در میآید... برای بقا شروع دیگری هم هست: حفظ وحدت ملی، ایمان و قاطعیت در دفاع از کیان کشور و انقلاب... نمایندگان محترم! به استحضارتان میرسانم که این شروط در کوبا وجود دارد.
او در یک سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل گفت: «کوبا به اینجا آمده است تا موضع خود را درباره مهمترین مسائل مورد مناقشه اعلام کند و این کار را با احساس مسئولیت تمام و تا جایی که امکان دارد، از این تریبون به انجام خواهد رساند و در عین حال، گفتاری از سر صداقت و راستی خواهد داشت... باید شاهد خانه تکانی و حرکت رو به جلوی این مجمع باشیم... باید مجمع عمومی نوزدهم در تاریخ سازمان ملل همواره برجسته شود و در یادها بماند. ما برای این هدف تلاش میکنیم.
چه چیزی چه گوارا را به چریک محبوب تبدیل میکند؟
احساس میکنیم که حق داریم و متعهد به انجام آن هستیم، زیرا کشور ما یکی از نقاط پر اصطکاک جهان امروز است، جایی که اصول حاکم بر استقلال کشورهای کوچک در آن همه روزه بلکه هر دقیقه، به معرض آزمایش در میآید... برای بقا شروع دیگری هم هست: حفظ وحدت ملی، ایمان و قاطعیت در دفاع از کیان کشور و انقلاب... نمایندگان محترم! به استحضارتان میرسانم که این شروط در کوبا وجود دارد.
یکی از مسائل مهمی که مجمع باید به آن بپردازد و برای ما اهمیت خاصی دارد که برای آن راه حلی بیابیم، همزیستی مسالمت آمیز بین دولتهایی است که نظام اقتصادی و اجتماعی متفاوتی دارند.»
او در مقام یکی از رهبران جنبش ۲۶ ژوئیه به برگزاری گردهماییهای گروههای سیاسی - که سرانجام در ۱۹۶۵ به بنیان گذاری حزب کمونیست کوبا انجامید - یاری رساند.
او در مقام یکی از رهبران جنبش ۲۶ ژوئیه به برگزاری گردهماییهای گروههای سیاسی - که سرانجام در ۱۹۶۵ به بنیان گذاری حزب کمونیست کوبا انجامید - یاری رساند.
گوارا در اوایل ۱۹۶۵ از همه مسئولیتها و پستهای دولتی کناره گیری کرد و به منظور کمک به پیشبرد مبارزههای ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری در دیگر کشورها، کوبا را ترک کرد و همراه با داوطلبانی که بعدها «بولیوی» به او پیوستند، نخست به کنگو «زئیر» رفت و در جنبش ضد امپریالیستی آن کشور به رهبری «پاتریس لومومبا» شرکت جست. از نوامبر ۱۹۶۶ تا اکتبر ۱۹۶۷ جنبش چریکی بولیوی را بر ضد دیکتاتوری نظامی آن کشور رهبری کرد. در هفتم اکتبر ۱۹۶۷ در عملیات رزمی ساخته سازمان سیا به دست نظامیان بولیوی زخمی و دستگیر و روز بعد از آن تیرباران شد.
این معرفی کوتاهی از زندگی بلند و سراسر فراز و نشیب چه گوارا است که ماهیتی جهانی دارد. گرچه تفسیرها از انقلابی بودن تا تروریست جهانی بودن او متفاوت است. اولین راهبرد چه گوارا در زندگی، عمل به انقلاب سوسیالیستی و سپس صدور آن به همه جای جهان تحت ستم بوده است.
از زندگی تا مرگ او سپس تبدیل به اسطوره شد. آریل هافمن که زمانی مشاور سالوادور آلنده بود، درباره چه گوارا نکاتی حساس و البته احساساتی را بیان کرده است: «در همان اکتبر ۱۹۶۷ هم که ارنستو چه گوارا - معروف به چه - در جنگلهای بولیوی کشته شد، دیگر برای نسل من اسطورهای بود، نه فقط در آمریکای لاتین، که در سراسر دنیا. همچون بسیاری حماسه ها، قصه پیچیده و پر ابهام این پزشک آرژانتینی که شغل و وطنش را به هدف آزادی فرودستان جهان رها کرد با یک سفر آغاز شد...
چه، قدرت مسلط دنیا. چه، مرشد اخلاقی مردمان دارد اعلام میکند باید از ویرانههای انسان کهن، انسانی نو، انسانی بی منیت و با عشقی سوزان به دیگران، به هستی داد. چه، این مرد سودایی، انقلاب را وا میگذارد تا گرچه دچار بیماری آسم است، در جاهای دیگر نبرد را علیه ظلم و استبداد ادامه دهد.
پس چطور میشود این محبوبیتِ همه گیر چه گوارا به خصوص میان جوانان مرفه را درک کرد؟ شاید در این روزگار بی پدر و مادرِ هویتها و پیوندهای مدام در تغییر و تحول، تصورِ ماجراجوی بی پروایی که سرنوشتِ کشورها را عوض کرد و مرزها را درنوردید و بی آن که حتی یک بار به علائق و اصولش پشت کند از محدودیتها گذشت، برای جوانِ بی قرارِ عصر ما مطلوبترین ترکیب را فراهم میآورد، او را به وسطِ عرصه ملتهبِ رعایتهای اخلاقی میبَرَد و همزمان برای میل امروزین شان به زدن به کوه و در و دشت هم جذاب و دلپذیر است.
برای آنها که هیچ گاه جا پای او نخواهند گذاشت و ضمنا خودشان را در دنیایی از بدبینی، منافع شخصی، و مصرفِ دیوانه وار گرفتار میبینند، هیچ چیز به قدر رویکردِ «چه» در تحقیر آسایش و رفاهِ دنیوی و امیال معمول و پیش پا افتاده انسانی نمیتواند همدلی برانگیزد و مایه خشنودی شان باشد.
این معرفی کوتاهی از زندگی بلند و سراسر فراز و نشیب چه گوارا است که ماهیتی جهانی دارد. گرچه تفسیرها از انقلابی بودن تا تروریست جهانی بودن او متفاوت است. اولین راهبرد چه گوارا در زندگی، عمل به انقلاب سوسیالیستی و سپس صدور آن به همه جای جهان تحت ستم بوده است.
از زندگی تا مرگ او سپس تبدیل به اسطوره شد. آریل هافمن که زمانی مشاور سالوادور آلنده بود، درباره چه گوارا نکاتی حساس و البته احساساتی را بیان کرده است: «در همان اکتبر ۱۹۶۷ هم که ارنستو چه گوارا - معروف به چه - در جنگلهای بولیوی کشته شد، دیگر برای نسل من اسطورهای بود، نه فقط در آمریکای لاتین، که در سراسر دنیا. همچون بسیاری حماسه ها، قصه پیچیده و پر ابهام این پزشک آرژانتینی که شغل و وطنش را به هدف آزادی فرودستان جهان رها کرد با یک سفر آغاز شد...
چه، قدرت مسلط دنیا. چه، مرشد اخلاقی مردمان دارد اعلام میکند باید از ویرانههای انسان کهن، انسانی نو، انسانی بی منیت و با عشقی سوزان به دیگران، به هستی داد. چه، این مرد سودایی، انقلاب را وا میگذارد تا گرچه دچار بیماری آسم است، در جاهای دیگر نبرد را علیه ظلم و استبداد ادامه دهد.
پس چطور میشود این محبوبیتِ همه گیر چه گوارا به خصوص میان جوانان مرفه را درک کرد؟ شاید در این روزگار بی پدر و مادرِ هویتها و پیوندهای مدام در تغییر و تحول، تصورِ ماجراجوی بی پروایی که سرنوشتِ کشورها را عوض کرد و مرزها را درنوردید و بی آن که حتی یک بار به علائق و اصولش پشت کند از محدودیتها گذشت، برای جوانِ بی قرارِ عصر ما مطلوبترین ترکیب را فراهم میآورد، او را به وسطِ عرصه ملتهبِ رعایتهای اخلاقی میبَرَد و همزمان برای میل امروزین شان به زدن به کوه و در و دشت هم جذاب و دلپذیر است.
برای آنها که هیچ گاه جا پای او نخواهند گذاشت و ضمنا خودشان را در دنیایی از بدبینی، منافع شخصی، و مصرفِ دیوانه وار گرفتار میبینند، هیچ چیز به قدر رویکردِ «چه» در تحقیر آسایش و رفاهِ دنیوی و امیال معمول و پیش پا افتاده انسانی نمیتواند همدلی برانگیزد و مایه خشنودی شان باشد.

ممکن است آدم فکر کند دوریِ «چه» از ما، این نکته بدیهی که امروز دیگر تکرار کردن راه و رسم زندگی او ناممکن است، او را اینچنین جذاب میکند و آیا واقعا «چه» با موهای هیپی وار و سبیل کم پشتِ انقلابی اش، یک حلقه رابطِ پست مدرنیستیِ عالی نیست برای پیوند زدن دنیای امروز به فقط و فقط نشانهها و آداب و رسوم و لباسِ دهه شصتی که غیر محافظه کار و پر از فتنه بود.
آن گذشته مملو از آشوب؟ آیا قابل تصور است که یکی از تنها دو آمریکای لاتینی که در فهرست مهمترین شخصیتهای قرن بیستم هفته نامه «تایم» آمده، چهره اش خیلی راحت مَسخ شود به نمادِ طغیان و تمرد، چون دیگر خطرناک نیست؟
من نمیتوانم خیلی مطمئن باشم. مشکوکم جوانانِ عالم بفهمند مردی که پوسترش از روی دیوار نگاه شان میکند، نمیتواند این قدر آدم بی ربطی باشد، آن قدیسِ بی دینی که آماده مرگ است، چون تحمل دنیایی را ندارد که در آن فرودستانِ زمین، آوارگان و واماندگانِ تاریخ، تا به ابد به انبوه حاشیههای دنیا تبعید میشوند.
حتی با این که دیگر به این نتیجه رسیده ام که باید احترام قهرمانان مُرده و وظیفه سنگینی که شهادت شان به دوشِ زندگان میگذارد، نگه دارم، اما میخواهم به خودم اجازه دهم پیشگویی کنم یا شاید هشدار میدهم؛ همین الان روی این سیاره بیشتر از سه میلیارد نفر با درآمدِ زیر دو دلار در روز زندگی میکنند و هر روز که میگذرد چهل هزار کودک - بیشتر از هر ثانیه یکی - از بیماریهایی مرتبط با گرسنگی مزمن جان میسپرند.
هست، همیشه هست، شرایط ناعادلانه و نابرابر وحشتناکی که دههها قبل باعث شد «چه» سفرش را به سمت گلوله تقدیر و عکس در انتظارش در بولیوی آغاز کند. قدرتمندان زمین باید حواس شان را جمع کنند: «پس این تی شرتهایی که سعی کرده ایم او را محصور کنیم، چشمانِ چه گوارا همچنان بی قرار و مشتعل اند.»
دیدگاههای مشابه بسیاری از این دست درباره چه گوارا بیان شده است. فیدل گفت: من از مرگ دو تن بسیار متاسف و اندوهگین شدم، مادرم و چه. ژان پل سارتر او را کاملترین انسان عصر ما نامید.
من نمیتوانم خیلی مطمئن باشم. مشکوکم جوانانِ عالم بفهمند مردی که پوسترش از روی دیوار نگاه شان میکند، نمیتواند این قدر آدم بی ربطی باشد، آن قدیسِ بی دینی که آماده مرگ است، چون تحمل دنیایی را ندارد که در آن فرودستانِ زمین، آوارگان و واماندگانِ تاریخ، تا به ابد به انبوه حاشیههای دنیا تبعید میشوند.
حتی با این که دیگر به این نتیجه رسیده ام که باید احترام قهرمانان مُرده و وظیفه سنگینی که شهادت شان به دوشِ زندگان میگذارد، نگه دارم، اما میخواهم به خودم اجازه دهم پیشگویی کنم یا شاید هشدار میدهم؛ همین الان روی این سیاره بیشتر از سه میلیارد نفر با درآمدِ زیر دو دلار در روز زندگی میکنند و هر روز که میگذرد چهل هزار کودک - بیشتر از هر ثانیه یکی - از بیماریهایی مرتبط با گرسنگی مزمن جان میسپرند.
هست، همیشه هست، شرایط ناعادلانه و نابرابر وحشتناکی که دههها قبل باعث شد «چه» سفرش را به سمت گلوله تقدیر و عکس در انتظارش در بولیوی آغاز کند. قدرتمندان زمین باید حواس شان را جمع کنند: «پس این تی شرتهایی که سعی کرده ایم او را محصور کنیم، چشمانِ چه گوارا همچنان بی قرار و مشتعل اند.»
دیدگاههای مشابه بسیاری از این دست درباره چه گوارا بیان شده است. فیدل گفت: من از مرگ دو تن بسیار متاسف و اندوهگین شدم، مادرم و چه. ژان پل سارتر او را کاملترین انسان عصر ما نامید.
البته این گونه برداشتها میتواند مبالغه آمیز نیز باشد، اما برای عصری که فاقد اسطورههای بزرگ و بعضا اخلاقی است، وجود پدیدهای مانند چه گوارا نعمتی برای بشریت تلقی میشود فراتر از دیدگاههای موصوف.
آنچه از زندگی چه گوارا بر میآید این که او به عدالت انسانی و اخلاق در سوسیالیسم باوری جدی و عمیق داشت. صدور انقلاب را نسخهای مهم و اساسی برای رفع عقب ماندگی جهان سوم میدانست و حرکت به سمت پرولتاریای لترناسیونالیسم و انقلاب جهانی را نسخه پیروزی تلقی میکرد و به انسان تراز نو معتقد بود.
آنچه از زندگی چه گوارا بر میآید این که او به عدالت انسانی و اخلاق در سوسیالیسم باوری جدی و عمیق داشت. صدور انقلاب را نسخهای مهم و اساسی برای رفع عقب ماندگی جهان سوم میدانست و حرکت به سمت پرولتاریای لترناسیونالیسم و انقلاب جهانی را نسخه پیروزی تلقی میکرد و به انسان تراز نو معتقد بود.
گفتههای به یاد مانده از او مؤید این دیدگاه است، کما اینکه در راه خود استوار نیز ماند: «اگر تو برابر هر بی عدالتی از خشم به لرزه بیفتی، بدان یکی از رفقای ما هستی و رسالت یک انسان برای رسیدن به آزادی در صف ایستادن نیست، بلکه بر هم زدن صف است.»
و سرانجام در بازگشت به بررسی نقش کارگزار و فرهنگ با استناد به اریک سلین گزارههایی خواهم داشت: بر اساس فرض او میراث فعالیت انقلابی در آمریکای لاتین بیش از همه بیانگر مکان ها، تاریخها و مهمتر از همه قهرمانان است. توپاک آمازو، توسن لوورتور، خوزه مارتی، امایلیانو زاپاتا... چه گوارا از اولین مخالفتها علیه غاصبان اسپانیایی بودند و نسلهای بعدی انقلابیون درصدد بوده اند با توسل به این شخصیتها و ایده آلها به مبارزات انقلابی خود قدرت و احترام بخشند. برعکس مردم به دنبال این بودند که مبارزات خود را از طریق اسطورهای که حول این شخصیتها ایجاد شده بود معنا و درک کنند.
و سرانجام در بازگشت به بررسی نقش کارگزار و فرهنگ با استناد به اریک سلین گزارههایی خواهم داشت: بر اساس فرض او میراث فعالیت انقلابی در آمریکای لاتین بیش از همه بیانگر مکان ها، تاریخها و مهمتر از همه قهرمانان است. توپاک آمازو، توسن لوورتور، خوزه مارتی، امایلیانو زاپاتا... چه گوارا از اولین مخالفتها علیه غاصبان اسپانیایی بودند و نسلهای بعدی انقلابیون درصدد بوده اند با توسل به این شخصیتها و ایده آلها به مبارزات انقلابی خود قدرت و احترام بخشند. برعکس مردم به دنبال این بودند که مبارزات خود را از طریق اسطورهای که حول این شخصیتها ایجاد شده بود معنا و درک کنند.

کیش انقلابی قهرمانان در بسیاری از جاها به ایجاد فرهنگ سیاسی عمومی مقاومت، شورش و انقلاب انجامیده است. گزاره اصلی سلین این است که یکی از اجزای مهم پتانسیل انقلابی هر جمعیتی این است که رهبران انقلابی از نوع ادراک مردم در خصوص گزینههای پیش رو اطلاع داشته باشند.
این گزینهها منبع عمل جمعی یا جعبه ابزاری از سمبل ها، سرگذشت ها، آیینها و جهان بینیها را تشکیل میدهد. منبع عمل جمعی منابع لازم را برای ایجاد استراتژیها اقدام و نحوه برخورد با جامعه در اختیار بازیگران انقلابی قرار میدهد. بر این مبنا او نقش کارگزار را بسیار حیاتی میداند، زیرا رهبران انقلابی برای بسیج مردم از مفاهیم جاودانه مانند عدالت و آزادی، برابری و دموکراسی و رهایی از فقر و رنج استفاده میکنند.
استدلال سلین البته ماهیتی عام دارد و او بیشتر چارچوبی را ارائه میدهد که لاجرم تمام نیروهای نخبه انقلابی با پوششی از این مفاهیم کسب قدرت سیاسی را دنبال میکنند و جامعه مشروعیت لازم این هدف را در اختیار آنها قرار میدهد.
استدلال سلین البته ماهیتی عام دارد و او بیشتر چارچوبی را ارائه میدهد که لاجرم تمام نیروهای نخبه انقلابی با پوششی از این مفاهیم کسب قدرت سیاسی را دنبال میکنند و جامعه مشروعیت لازم این هدف را در اختیار آنها قرار میدهد.
اما درباره چه گوارا و معدودی از رهبران مانند گاندی یا ماندلا - که البته استثنا هستند - شاید نتیجه گیری تلاش برای سوء استفاده از قدرت صرف مصداق نداشته باشد، زیرا آنچه اینها را ماندگار و جاودانه یا محبوب کرده است، رعایت اخلاق انسانی در مناسبات سیاسی و توجه به حاشیه نشینان و محرومان و فقرای جهان است و البته پدیده نابرابری مهمترین نگرانی آنها برای بشریت و مهمتر این که عمل و منش سیاسی در پیوند با اخلاق قرار میگیرد.
شاید اگر ماندلا بخشش و گذشت نمیکرد و یا چه گوارا مصالحه میکرد و در ساختار قدرت کوبا میماند و در سنی کوتاه توسط مزدوران کشته نمیشد، جاودانگی در کار نبود. کنش رفتاری او در پیوند با گفتار او مشی صداقت و راستی در مسیر را به مردم نشان میدهد و همین است که راز ماندگاری اوست.
شاید اگر ماندلا بخشش و گذشت نمیکرد و یا چه گوارا مصالحه میکرد و در ساختار قدرت کوبا میماند و در سنی کوتاه توسط مزدوران کشته نمیشد، جاودانگی در کار نبود. کنش رفتاری او در پیوند با گفتار او مشی صداقت و راستی در مسیر را به مردم نشان میدهد و همین است که راز ماندگاری اوست.
منبع:هفته نامه صدا
۰