مردم شکاک، قاتل همسرش شد!
بازهم جواب همیشگی را داد و گفت: حالش از من بههم میخورد و دیگر از دست کارهایم خسته شده است. این حرفهایش آنقدر من را عصبانی کرد که دیگر نتوانستم تحمل کنم. چاقو را برداشتم و تهدیدش کردم و گفتم باید به من بگویی با چه کسی رابطه داری. او حرفی نزد و مدام به من میگفت: تو دیوانهای. من قصد نداشتم او را بکشم، اما آنقدر عصبانی شدم که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم
کد خبر :
۶۳۵۹۰
بازدید :
۸۲۴
مردی که در پی یک سوءظن همسرش را به قتل رسانده است وقتی برای دفاع از خود در جایگاه قرار گرفت، از اولیایدم خواست او را ببخشند و گذشت کنند.
ابتدای سال جاری مأموران پلیس با تماس تلفنی همسایههای زنی جوان متوجه شدند او با ضربات چاقو به طرز فجیعی کشته شده است.
با حضور مأموران پلیس مشخص شد این زن به دست همسرش کشته شده است. با انتقال جسد به پزشکی قانونی مأموران تحقیقات خود را دراینباره آغاز کردند و مشخص شد مقتول با همسرش از مدتی قبل درگیری داشته است.
یکی از فرزندان مقتول به مأموران گفت: مادروپدرم مدتی بود که با هم اختلاف داشتند. پدرم بیماری عصبی داشت و حالش خوب نبود و گاهی چنان خشمگین میشد که همهچیز را میشکست و کارهای ناهنجار انجام میداد. این اواخر هم خیلی با مادرم جروبحث و او را اذیت میکرد. او چند بار مادرم را کتک زد. روز حادثه ما در خانه نبودیم که مادرم را با ضربات چاقو زده بود و اصلا نمیدانیم به چه دلیل با هم دعوا کردند».
او ادامه داد: «قبل از این حادثه هم هربار با هم جروبحث میکردند، مادرم درباره علت این جروبحث چیزی نمیگفت. در ادامه مأموران از متهم بازجویی کردند و مشخص شد مرد متهم به همسرش مظنون شده است. او گفت: مدتی بود که همسرم نسبت به من سرد شده بود و دیگر مثل گذشته با من کنار نمیآمد.
من بهدلیل مشکل عصبیای که داشتم، خیلی وقتها دادوفریاد میکردم و رفتارهای عصبی از خودم نشان میدادم، اما همسرم با من مدارا میکرد. مدتی بود که دیگر تحمل نمیکرد. میگفت: دیگر من را دوست ندارد و وقتی دادوفریاد میکردم، برایش مهم نبود. به او مظنون شدم و گفتم باید توضیح بدهی به چه دلیل دیگر من را دوست نداری. او حرفی نمیزد، اما من فکر میکردم مردی در زندگی اوست».
متهم گفت: هربار میگفتم باید توضیح بدهی چه کسی در زندگی توست، قبول نمیکرد و میگفت: تو دیوانه شدهای دست از سر من بردار اگر بچههایم نبودند، تو را تحمل نمیکردم. خواب و خوراک نداشتم، حالم بد بود و مدام با هم جروبحث داشتیم. روز حادثه وقتی بچهها نبودند به او گفتم باید به من بگویی چه کسی در زندگی توست».
او ادامه داد: «بازهم جواب همیشگی را داد و گفت: حالش از من بههم میخورد و دیگر از دست کارهایم خسته شده است. این حرفهایش آنقدر من را عصبانی کرد که دیگر نتوانستم تحمل کنم. چاقو را برداشتم و تهدیدش کردم و گفتم باید به من بگویی با چه کسی رابطه داری. او حرفی نزد و مدام به من میگفت: تو دیوانهای. من قصد نداشتم او را بکشم، اما آنقدر عصبانی شدم که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم وقتی به خودم آمدم، دیدم که همسرم غرق در خون روی زمین افتاده است. اصلا یادم نمیآید که ضربات را چطور به او وارد کردم، اما قبول دارم که ضربات را من زدم. با پایان گفتههای متهم در مرحله دادسرا و صدور کیفرخواست علیه او پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد».
در جلسه رسیدگی به این پرونده ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و خواستار صدور حکم قانونی شد در ادامه اولیایدم در جایگاه قرار گرفتند بهجز یک فرزند مقتول که از پدرش گذشت کرد، سایر فرزندان او و والدین مقتول برای متهم درخواست قصاص کردند و گفتند که حاضر به پرداخت تفاضل دیه هم هستند. سپس متهم در جایگاه قرار گرفت.
او گفت: من اتهام را قبول دارم. کار اشتباهی کردم و هیچچیز توجیهکننده رفتار زشت من نیست. با زنم جروبحث کردم و عصبانی شدم و او را با ضربات چاقو زدم. همسرم زن خیلی خوبی بود او سالهای زیادی با من زندگی کرده و با همه بدیهای من ساخته بود. این مدت بهخاطر اینکه من بیماری داشتم خیلی اذیت شده بود و به همین دلیل از من فاصله میگرفت، اما من، چون حالم بد بود نمیخواستم او را از دست بدهم و بهخاطر اینکه میترسیدم او را از دست بدهم، دست به چنین کاری زدم.
در ادامه وکیلمدافع متهم در جایگاه حاضر شد و با توجه به اینکه اولیایدم فرزندان مقتول و متهم بودند، از آنها خواست در درخواست خود تجدیدنظر کنند و از قصاص پدرشان بگذرند. سپس متهم برای بیان آخرین دفاع در جایگاه حاضر شد.
او اتهام را بار دیگر قبول کرد و گفت: تنها خواستهام این است که بچههایم از کاری که کردم بگذرند و من را ببخشند من همسر و فرزندانم را خیلی دوست داشتم.
با پایان جلسه دادگاه قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
۰