پوزخند به مخاطب بدسليقه

پوزخند به مخاطب بدسليقه

سینمای کمدی چند سال اخیر ایران فرمولی جذاب مخاطب‌پسند یافته است که تا به امروز، تا به همین لحظه با فرمانی ثابت به مسیر خودش ادامه داده است. از سریال‌ساز تلویزیون تا مجری روز‌های آتی برنامه هفت، همه در حال پیروی از این فرمول جادویی هستند.آنچه در ادامه می‌خوانیم مروری بر نقاط ضعف کمدی‌های در حال اکران چند سال اخیر در سینمای ایران است.

کد خبر : ۶۵۸۵۶
بازدید : ۹۰۵
دو مرد، در میانه عمر، پس از مرگ پدرزن مسافر چین و تایلند، عازم سفری مشابه می‌شوند. سفری برای کشف خانم یایا، یکی از نزدیکان پدرزن. خانم یایا، اما یک شریک تجاری نیست؛ او در چیز دیگری با پدرزن مرحوم شراکت داشته، شراکتی از نوع لذت؛ اما دو داماد میانسال خود را در برزخی اخلاقی می‌یابند.
اینکه آیا لذت برابر با خیانت پذیرفتنی است یا خیر. پس آنان روی پرده سینما رفتاری از خود نشان می‌دهند تا مطیع امر اخلاقی باشند. هر چند در همان تایلند، برزخ لذت و ذلت، درمی‌یابند امر اخلاقی می‌تواند گریبانگیرشان شود. وقتی کلاش سابق صنف، در تایلند قصد گرفتن مچ آنان را دارد، آن هم به خاطر خانم یایایی که هیچ خدمات لذت‌جویانه‌ای به دو داماد میانسال نداده است.

فیلم کاهانی خنده‌دار نیست، اما یک کمدی است. به معنای دقیق کلمه یک ساتیر است. «خانم یایا» قصد دارد یک وضعیت فرهنگی-اجتماعی را دستمایه قرار دهد و آن را به سمت مخاطبش پرتاب کند. شاید کمی هتاکانه به نظر رسد؛ اما هنجارشکنانه است. قرار نیست مخاطب در سالن سینما بنشیند و پاپ کورن بخورد و برای مسخره‌بازی‌های بیهوده مرسوم، ریسه برود.

«خانم یایا» فیلمی برای تمسخر مخاطب ایرانی است. مخاطبی که برایش دیدن سواحل برزیل یا تایلند جاذبه‌های فرامتنی دارد که لزوما هم می‌توانند سینمایی نباشند.
پوزخند به مخاطب بدسليقه
مخاطب ایرانی دچار جهالت زیباشناسی، تصور می‌کند سینمای کمدی محافظه‌کار فارسی هنجارشکن است. او نمی‌داند سینمای گیشه خود برای خود تابو است. سینمای پولساز در مسیری پا نمی‌گذارد که مخاطب عام را ازدست دهد. فیلمفارسی ترسو است. کاهانی این را می‌داند و با علم به همین موضوع ساتیر می‌سازد. همه‌چیز برای یک ساتیر پست‌مدرن مهیاست.

کاهانی همانند فیلم‌های برزیلی بی‌خود این روز‌ها مخاطبش را به تایلند می‌برد. در فیلم او فاحشه حریص است، همان چیزی که نرینه‌های ایرانی را حریص‌تر کند. او هر دو مرد ماجرا را می‌خواهد. آن‌ها را به ماساژ می‌برد. همه‌چیز در آستانه برهنگی است، ولی مرد‌ها پا نمی‌دهند. مرد‌ها همان ترسو‌های جهان بیرون پرده هستند که جهان گناهکارانه رویایی را با فضولی در پرده می‌جویند. کاهانی همه را به سخره می‌گیرد.

اوج این سخره زمانی است که تایلندی و فارسی اهمیتی نمی‌یابند. همه می‌فهمند. زبان بی‌معنا می‌شود. مانعی در کار نیست. تو را می‌خواهم به هر روشی جواب می‌دهد. آه از نهاد مخاطب آماده برای غش‌های هیستریک بلند می‌شود. بیماری‌های روان‌نژندش عود می‌کند.
اگر من جای ناصر بودم همه را... این افکار در مغز معیوب مخاطب ایرانی رژه می‌رود. کاهانی، اما آب سردی در شرجی نفرین شده پاتایا تحویلت می‌دهد. بازیگران بفروش، یکی از یکی مسخره‌تر، تعمدی است و این اصل ساتیر پست‌مدرن است. همانند لبوفسکی کبیر که لبوفسکی صغیر به‌جا می‌گذارد. اینجا یک کج‌دهنی ثبت می‌شود. آن هم در بدترین شکل ساختن.
نما‌های شلخته و بی‌معنا. همه‌چیز برای به گند کشیدن مخاطب است. پس همان بهتر از سالن بیرون برود. تجربه دیدن فیلمی که در ۱۵ دقیقه نخست نیمی از مخاطبانش رفتند. شاید به سبب آنکه توقع داشتند یایا برهنه شود و ماساژ تایلندی بدهد.

سینمای کمدی چند سال اخیر ایران که به نظر با شاهکار سینمایی «من سالوادور نیستم» آغاز شد، فرمولی جذاب مخاطب‌پسند یافت، فرمولی که تا به امروز، تا به همین لحظه با فرمانی ثابت به مسیر خودش ادامه داده است. از سریال‌ساز تلویزیون تا مجری روز‌های آتی برنامه هفت، همه در حال پیروی از این فرمول جادویی هستند. یک خارج، یک قهرمان کمدی و یک داستان نیم‌بند برای نزدیکی میان این دو شخصیت.
نتیجه کار یک فیلم توریستی است برای دیدن خارج از کشوری که فیلمساز می‌خواهد به مخاطبش حقنه کند و یک داستان درباره برتری فرهنگی ایرانیان بر دیگر ممالک دور. نتیجه کار می‌شود چند رقص خراسانی، کمی آواز سنتی، پختن حلوا برای شادی رفتگان، تجلیل از بچه‌های بیست‌متری جوادیه، روزگار خوب فیلم فارسی و صف‌های طولانی فیلم‌بین‌های ایرانی و در‌نهایت خانواده دوستی ایرانی در همه اقصا نقاط جهان.

اما نکته این است که این برتری فرهنگی در برابر چه چیزی عیان می‌شود. مثلا در «تگزاس» ایران جزیره امنی است برای همگان در برابر برزیل خطرناک برای پری‌رویان؛ پس مردان غیور ایرانی دختر زیبای فارسی‌گو را راهی ایران می‌کنند تا برای فیلم دنباله‌ای هم در‌نظر بگیرند.

«خانم یایا» دقیقا کج‌دهنی به این سینما و سلیقه‌ای است که مخاطبش را یافته است. او دوربینش را به تایلند می‌برد و نشان می‌دهد این نشان فرهنگی نصب شده به سینه سینمای فیلم فارسی چندان هم فرهنگی نیست. خانواده آن چیزی نیست که در «من سالوادور نیستم» یا «تگزاس» می‌بینیم.
خانواده جایی است برای شک‌ورزی، اینکه آیا پدرزن در تایلند خائن به حساب می‌آمده یا خیر و آیا در شرایط برابر، داماد‌ها می‌توانند فرآیندی برابر را تجربه کنند. مفهوم خانواده در قامت ایرانی‌اش، یک ترومای فلسفی می‌آفریند و نتیجه‌اش ملغمه دردناکی است که مخاطب ایرانی را می‌آزارد. او می‌خواهد دو داماد خیانت کنند و خیانت هم خنده‌دار باشد.
به نحوی که از خنده روده‌بر شوند. جایی که عطاران در تعویض لباسش مضحکه بیافریند و این مضحکه او را به وجد آورد. او دوست دارد چیزی ببیند که در ویدیو‌های منتشر شده از ایرانیان در تایلند دیده است؛ شوخ‌طبعی‌های هرزه‌نگارانه با تایلندی‌ها و این بار در یک فرمت باکیفیت، روی پرده سینما.

در بیشتر فیلم فارسی‌های توریستی اخیر یک شخصیت میانجی در مقام مترجم حضور دارد. جالب آن است که این شخصیت بی‌خاصیت‌ترین شخصیت ممکن در یک فیلم است. شخصیتی که گاهی در قامت عاشق معشوق غربی ظاهر می‌شود و گاه در نقش قهرمان، اما هیچ‌گاه این شخصیت دیلماج نمی‌تواند توأمان به هر دو زبان تکلم کند. او با بلغور کردن آوا‌هایی به دخترک غربی چیزی می‌گوید و سپس فارسی را بسان بلبل تنغم می‌کند.

در «خانم یایا» این شخصیت زائد، چون آپاندیس عود کرده به دور انداخته شده تا موقعیتی ابزورد آفریده شود. موقعیتی که در آن جهان میان تایلند و ایران زدوده شود. به نوعی دیگر خبری از آن برتری فرهنگی -که بیشتر به واسطه زبان القا می‌شود- نیست؛ بلکه همه چیز به یک همسانی سوق پیدا می‌کند. دیگر ماساژ تایلندی یا عشرت‌کده‌های مختصر فیلم عجیب نیست. آنچه عجیب است نفهمیدن ذائقه بد ایرانی‌ها توسط خویشتن است.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید