بمب؛ روایت عاشقانههای دو نسل
میترا و ایرج (لیلا حاتمی و پیمان معادی) در اوج سردی حاکم بر کانون زندگی زناشوییشان، از این شور و شیدایی و حس کودکانه تاثیر میگیرند و به همکلامی میرسند و دوباره به عشق خوشامد میگویند.
کد خبر :
۶۵۹۶۱
بازدید :
۱۱۱۸
جواد طوسی | پیمان معادی قبل از بازیگری و کارگردانی، با فیلمنامه نویسی کار خود را در سینمای ایران آغاز کرد. از فیلمنامههای شاخص او میتوان به «آواز قو» ساخته سعید اسدی و «کافه ستاره» سامان مقدم اشاره کرد.
«بمب یک عاشقانه» نیز به عنوان دومین فیلم بلند سینمایی او بیش از همه وامدار فیلمنامه خوب نوشته شده و پر از جزئیاتش است.
آیدین آغداشلو در مصاحبهای راجع به سینمای علی حاتمی در مجله «دنیای تصویر»، به درستی گفت: «نوستالژی زمانی ارزش پیدا میکند که به یک اثر هنرمندانه تبدیل شود.» بدون شک، علی حاتمی یکی از شاخصترین فیلمسازان ما در پوشش هنری دادن به ذات «نوستالژی» به شمار میآید
. در حوزه نقد سینمایی و داستاننویسی نیز پرویز دوایی گرامی که اخیرا سالگرد تولدش بود، این ویژگی را داشته است. پیمان معادی از نسل هنرمندان این زمانه، نوستالژی را با حال و هوای خاص و منحصر به فرد دهه شصت میبیند و عاشقانهای را در دل آن دوران ملتهب و پر اضطراب برگزار میکند تا به جوهره اثرش رنگ و بوی هنری بدهد.
او در خلق این دنیا نسبت به فیلم اولش، چند گام به جلو برداشته است. اگر «نوستالژی» را حدیث نفس شخصی و درونی یک انسان سرشار از احساس بدانیم، خود به خود مخاطبمان را انتخاب و وجوه کمیاش را محدود کردهایم.
اما پیمان معادی در «بمب یک عاشقانه» این هوشمندی را داشته که به نگاه و حس نوستالژیکش ابعاد اجتماعی بدهد و با این تمهید، مخاطبشناسی وسیعتری را تجربه کند.
«پلان سکانس» خوب طراحی شده اول فیلم، نمایشی نوستالژیک در همان دهه شصت با یک موسیقی همخوان با این لحن است. بلافاصله در سکانس بعدی در داخل حیاط یک مدرسه پسرانه روی اشیایی همچون شیر آب، میکروفن عمودی سخنرانی، پوستر فیلم «خانه دوست کجاست» عباس کیارستمی که گوشه پاره شدهاش در باد تکان میخورد و... مکث میشود تا از این طریق به یک فضاسازی و نشانهشناسی در دل رئالیسم جاری آن دوران برسیم.
معادی برای پرداختن به ابعاد همه جانبه رئالیسم آن مقطع تاریخی، به این مکثها و خیرهشدنها و حس شاعرانه بسنده نمیکند و پیامد هولناکش را با انفجار و تخریب و هراس آدمها به نمایش میگذارد.
مهمترین ویژگی مضمونی «بمب یک عاشقانه» که ساختار بیانی مناسبش را پیدا کرده این است که «عشق» را در دو نسل جستوجو میکند و از نسلی به نسل دیگر پیشنهاد میدهد.
مهمترین ویژگی مضمونی «بمب یک عاشقانه» که ساختار بیانی مناسبش را پیدا کرده این است که «عشق» را در دو نسل جستوجو میکند و از نسلی به نسل دیگر پیشنهاد میدهد.
آن پسر نوجوان (سعید) در زیرزمین ساختمان مسکونی شان در میان جمعی نگران و پریشان، عشق را به غریزیترین شکل تجربه و با آن حرکت سایهوار دستهایش روی دیوار پناهگاه اجرا میکند.
او در این حس پرشور وصفنشدنی، تکگویی خودش را دارد: «من جنگ و موشک و صدای آژیر و زیرزمین را دوست دارم...»
متقابلا میترا و ایرج (لیلا حاتمی و پیمان معادی) در اوج سردی حاکم بر کانون زندگی زناشوییشان، از این شور و شیدایی و حس کودکانه تاثیر میگیرند و به همکلامی میرسند و دوباره به عشق خوشامد میگویند.
اما پیمان معادی ترجیح میدهد از یک «هپیاِند» باسمهای فاصله بگیرد و پایانبندی فیلمش را در اجرایی خاکستری برگزار کند: فریاد میترا که در دل ویرانیها، تکیهگاهش ایرج را صدا میزند، پردهبرداری از شعارهای دیواری مدرسه و... توپ پلاستیکی پاره و لهشدهای که زیر میله دروازه کوچک مدرسه گیر کرده...
زندگی همچنان این لایههای چندوجهی را به نمایش میگذارد و گویی جایی دلخواه و امن برای نمایش عاشقانهها نیست.
اما پیمان معادی ترجیح میدهد از یک «هپیاِند» باسمهای فاصله بگیرد و پایانبندی فیلمش را در اجرایی خاکستری برگزار کند: فریاد میترا که در دل ویرانیها، تکیهگاهش ایرج را صدا میزند، پردهبرداری از شعارهای دیواری مدرسه و... توپ پلاستیکی پاره و لهشدهای که زیر میله دروازه کوچک مدرسه گیر کرده...
زندگی همچنان این لایههای چندوجهی را به نمایش میگذارد و گویی جایی دلخواه و امن برای نمایش عاشقانهها نیست.
۰