فروغ؛ آخرين ساكن ظهيرالدوله
اولینبار فروغ فرخزاد را در مجلسی در خانه «هوشنگ پیرنظر» دیدم که در آن جلال آلاحمد و سیمین دانشور هم حضور داشتند. یادم است جلال در این مجلس به من گفت: جوانی خودم را در تو میبینم؛ او ابتدا مذهبی بود، بعدها تودهای شده، اما بار دیگر به مذهب بازگشت...
کد خبر :
۶۶۲۲۱
بازدید :
۲۹۷۳
جمال میرصادقی | اولینبار فروغ فرخزاد را در مجلسی در خانه «هوشنگ پیرنظر» دیدم که در آن جلال آلاحمد و سیمین دانشور هم حضور داشتند. یادم است جلال در این مجلس به من گفت: جوانی خودم را در تو میبینم؛ او ابتدا مذهبی بود، بعدها تودهای شده، اما بار دیگر به مذهب بازگشت.
جلال فکر میکرد، چون من کمی چپ میزدم سیری مشابه او را طی خواهم کرد. دیدار بعدی من و فروغ به شکل اتفاقی در خیابان بود و بعد از آن متاسفانه دیگر او را ندیدم. در آن دوره گروههای مختلفی از روشنفکران وجود داشت، ما در گروه «سخنیها» بودیم و فروغ در گروه دیگری بود که مراودات خودشان را داشتند.
فروغ در جایی قدم گذاشت که باعث ماندگاری او شد، بسیاری از شاعران آمدند و رفتند و نامی از آنها نیست، اما نام او همچنان میان شاعران زن بسیار پرآوازه و شعرش زنده است. در ایران میتوان گفت: شعر زنانه با فروغ به شهرت رسیده است.
فروغ در جایی قدم گذاشت که باعث ماندگاری او شد، بسیاری از شاعران آمدند و رفتند و نامی از آنها نیست، اما نام او همچنان میان شاعران زن بسیار پرآوازه و شعرش زنده است. در ایران میتوان گفت: شعر زنانه با فروغ به شهرت رسیده است.
به عنوان مثال شعر «پروین اعتصامی» خصوصیت مردانه دارد، به این معنا که اگر نام پروین را از ابتدای شعر برداریم، میتوان آن را به «ملکالشعرای بهار» یا «میرزاده عشقی» نیز نسبت داد. اما صدا و لحن در شعر فروغ زنانه است. بعد از فروغ، «سیمین بهبهانی» هم تلاشهایی در این راستا داشت و این حالت را در شعرهای او و همچنین «میمنت میرصادقی» میبینیم.
از میان شعرهایش غزل «ای شب از رویای تو رنگین شده/ سینه از عطر توام سنگین شده و...» را بسیار دوست دارم، این غزل بسیار زیباست و میتواند با ساز خوانده شود. آشنایی «فروغ فرخزاد» با «ابراهیم گلستان» زبان شعری فروغ را تغییر داد. در حالی که گروهی فروغ را بر ادبیات گلستان تاثیرگذار میدانند، برخی معتقدند این فروغ بود که از گلستان تاثیر پذیرفت. بنا به نظر گروه دوم، او ورود زبان گفتاری به شعر را از گلستان آموخت.
در عین حال زبان نوشتاری گلستان آهنگین و نثرش به شعر نزدیک است که همانند آن را نداریم. به نظر میرسد این روند همزمان شروع شده باشد. فروغ زمان زیادی با گلستان بود و عاشق او بود. دوستی تعریف میکرد، پس از تصادف و درگذشت فروغ روزی گلستان را دعوت کرده بودیم و فیلم «این خانه سیاه است» را تماشا میکردیم.
وقتی فیلم تمام شد، دیدیم تمام صورتش از اشکتر شده بود. اما خبر مرگ فروغ را من از «اسماعیل خویی» شنیدم، خانه ما شمیران بود و اسماعیل تلفن زد و این خبر را داد. با او به گورستان «ظهیرالدوله» رفتیم. اهل هنر همگی جمع بودند و با دلتنگی و سوگواری مراسم را به پایان رساندیم. فروغ آخرین کسی بود که در این گورستان به خاک سپرده شد و پس از او اهالی هنر و فرهنگ در بهشت زهرا به خاک سپرده شدند.
۰