فیلم قانون مورفی؛ مسخره‌بازی‌های هوشمندانه

فیلم قانون مورفی؛ مسخره‌بازی‌های هوشمندانه

سر‌کار‌گذاشتن‌ها نیز کاملا هوشمندانه است و برمی‌گردد به همان ذات انفجاری کارگردانش و از خلال این راهبرد، «مهناز افشار» تیر می‌خورد (!) و در طول فیلم، این شوخی مدام تکرار می‌شود تا حتی به وقت دوست‌کُشی «بهمن» (امیر جعفری)، حواس‌مان سمت یک فیلم جدی نرود.

کد خبر : ۶۷۱۷۱
بازدید : ۱۰۱۷
فیلم قانون مورفی؛ مسخره‌بازی‌های هوشمندانه
اولا «قانون مورفی» مصداق بارز تک‌چشم در شهر کورهاست و این نمی‌دانم تعریف است یا تحقیر؛ اما می‌شود این‌گونه آغازید که فیلم در میان کمدی‌های «بفروش» این سال‌ها، کمتر لودگی و بیشتر تلاش در راستای سینمایی تمام‌سرگرمی است و استراتژی‌اش دیوانه‌بازی در راستای «سرکاری»‌های هوشمندانه و آغازش نه‌چندان بد.
شروع فیلم، یک دزد و پلیس بازی است که تا به امروز در سینمای ایران این میزان خل‌خلی تعلیق‌وارِ آگاهانه بی‌سابقه بوده و نما‌ها -که با بدترین تدوین ممکن به هم چسبیده- و اسلوموشن‌های تماما اشتباه و شوخی‌های سطحی، کاری می‌کند که -به‌عنوان یک فیلم ایرانی- تجربه‌اش نکردیم و این‌ها نه حُسن فیلم؛ بلکه به عقب‌ماندگی ما و سینمای ما پهلو می‌زند و شاید به همین علت است که این نه یک نقدِ صرف؛ بلکه یادداشتی است درباره جایگاه «قانون مورفی» در سینمای ایران که در قیاس با سینمای رو به ابتذالِ واقعیت‌نمای ما، نقاط قوت و ضعفش بررسی و به نقش «رامبد جوان» در سینمای ایران می‌پردازد.

ضمن اینکه اگر فیلم را با هم‌ردیف‌های جهانی‌اش (اکشن-کمدی‌های مشهورِ این سال‌ها) بررسی کنیم، «قانون مورفی» خیلی فیلم توسری‌خوری است و واقعا جای تأسف دارد که در سال ۲۰۱۸ چنین اشتباهات فاحشی در فیلم‌نامه، کارگردانی و تمهیدات تکنیکی است؛ اما فیلم دقیقا همان چیزی است که سینه‌فیل‌ها به آن می‌گویند «باحال» و من خواهم گفت: «هیجانِ صرف که کمتر لود‌گی می‌کند» و در انتها مانند دیگر آثار صرفا هیجانی ایرانی (و حتی «رامبد جوانی»)، روشنفکربازی درنمی‌آورد و پیام اخلاقی نمی‌دهد و ادعای بزرگ در سر ندارد.

کارش همان کاری است که از شهربازی انتظار داریم و فیلم‌ساز نیز همین را می‌خواهد و همین را بلد است. نگاه کنید به نقد فیلم «نگار» (فیلم پیشینِ «رامبد جوان») که در همین ستون نوشته بودم: «روشنفکری ذهنی، بدویت عینی»؛ چون آنجا پای فیلم‌ساز فراتر از دانسته‌هاش رفته بود. پتانسیل «رامبد جوان» همین است و من -با اینکه سلیقه‌ام ذره‌ای همسو با بهترین آثار این‌گونه فیلم‌ها نیست («قانون مورفی» که جای خود دارد) - به‌عنوان یک منتقد وظیفه می‌دانم در دفاعی نسبی از تلاشی در راستای اکشن-کمدی ساختن و مبتذل‌نشدن، بنویسم و از کارگردان «اسپاگتی در هشت دقیقه» در بدترین حالت (بدترین برای من و بهترین برای فیلم‌ساز)، انتظار «آقا و خانم اسمیت» (داگ لیمان) و «مردان سیاه‌پوش» و «جاسوس» (ساخته پال فیگ) را هم ندارم.

دوم اینکه می‌توان با بررسی نقش‌آفرینی‌ها، فیلم‌ها و سریال‌ها، برنامه‌سازی‌ها و مجری‌گری «رامبد جوان» به این مهم پی بُرد که فردِ مذکور در ذات خود، مقدار زیادی مواد منفجره نهفته دارد که اغلب با بی‌تدبیری و نبود دانش کافی، این انفجار به تبعات بدی دست یافته و به ضد خود تبدیل شده است؛ و این بی‌تدبیری می‌تواند از جانب تهیه‌کننده، نویسنده کمکی یا مسئولی دیگر اتفاق اُفتاده باشد که سعی در کنترل انفجار فیلم و جلوگیری از خودکشی فیلم‌ساز داشته است.

رجوع کنید به «اسپاگتی...» و «پسر آدم، دختر حوا» و بدترینش؛ «نگار» که در هر سه این آثار، فارغ از نقش تهیه‌کننده (که می‌تواند کنترل‌کننده بوده باشد یا نه)، نقش دیگری به‌عنوان یک فیلم‌نامه‌نویس میان‌مایه به چشم می‌خورد و وجود این دو آشپز (که قطعا یکی از این آشپزها، به دیوانگی دنیای «جوان» نزدیک هم نبوده)، به شوری غذا و ضعف بی‌بروبرگرد فیلم انجامیده است. در «ورود آقایان ممنوع» البته همه‌چیز متفاوت است و به علت وجود یک فیلم‌نامه‌نویس متوسط -که همواره بر الگو‌های رایج روایی آمریکایی متکی است- با خودکشی «رامبد جوان» مواجه نیستیم و حالا در «قانون مورفی» این خودکشی به بالاترین حد خود دست یافته؛ اما پیداست که در مقایسه با باقی آثار نام‌برده، جایگاه بهتری دارد؛ زیرا فیلم تماما خودکشی است و سرکاری و هیجانی و «دیوانه‌بازی».

انگار یا کسی باید با ارائه فیلم‌نامه‌ای «رامبد جوان» را سخت کنترل کند (مثل «قاسم‌خانی») یا اصلا کسی اطراف این بمب ساعتی نگردد و بگذارد همه‌چیز به نابودی کشانده شود. در این حالت تنها به دو چیز نیاز داریم: فیلم‌نامه‌ای درست و تیم اجرائی کارگشا که «قانون مورفی» از فقدان هر دو رنج می‌برد.

سوم و آخر هم بازمی‌گردم به آغاز: «قانون مورفی» در طول زمانی درخور‌توجه، دو پلیس نشان می‌دهد که دارند مسخر‌گی درمی‌آورند و می‌خندانند و آدم‌بده‌ای دارد فرار می‌کند.

ماشین آقا‌دزده وارد یک پاساژ می‌شود و پلیس‌ها به دنبال آن و... تقریبا هر شامورتی‌ای که تصور کنید، درآورده می‌شود تا ما بترسیم، به وجد بیاییم و بخندیم (که البته چیزی که اهمیت دارد، تلاش در راستای القای این عواطف است؛ وگرنه خوابش را ببینید اگر من یکی خندیده باشم یا هیجانی داشته باشم)؛ اما در انتها اصلا نمی‌فهمیم سارق چه شد! کجا رفت؟ دعوا سر چه بود؟ و بعدتر که این حجم از تعلیقِ دیوانه‌وار را به کل سرکاری درمی‌یابیم، تکلیف‌مان با «قانون مورفی» معلوم می‌شود.

این سر‌کار‌گذاشتن‌ها نیز کاملا هوشمندانه است و برمی‌گردد به همان ذات انفجاری کارگردانش و از خلال این راهبرد، «مهناز افشار» تیر می‌خورد (!) و در طول فیلم، این شوخی مدام تکرار می‌شود تا حتی به وقت دوست‌کُشی «بهمن» (امیر جعفری)، حواس‌مان سمت یک فیلم جدی نرود.

در پایان نیز راهبردِ سرکار‌گذاشتن، به اوج خود می‌رسد؛ وقتی «امیر جدیدی» -که اینک در کسوت یک روح درآمده- با آدم‌های زنده ارتباط برقرار می‌کند، و بَد‌مَن داستان (منوچهر) را همان «مورفی» می‌بیند و انتقام زندگی‌اش را از «منوچهر/مورفی» می‌گیرد و با موسیقی سرتاسر خل‌وار، فیلم تمام می‌شود. در کنار این‌ها اضافه کنید صحنه‌های نسبتا جالبی مثل حضور «سیروس گرجستانی» را که وسط تعلیق، خنده می‌اندازد.
ضمنا صحنه‌های خیلی بد هم کم نیستند که فیلم را جای بدی سوق می‌دهند؛ مثل صحنه رقص که لودگی است یا لحظه پیداشدن کودکِ «بهمن» و رفتار‌های عاطفی که از لحنِ خل‌خلی بیرون می‌زند؛ اما با تمام این رخداد‌های ناگوار، فیلم از خیلی آثار غیر‌جدی سینمای ایران بهتر است. آیندگان ببینند چه سینمای مفلوکی داریم و من هنوز نمی‌دانم دارم تعریف می‌کنم یا تحقیر!
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید