فرهنگ نسلی که آرمان نمیخواهد
این نسل آرمانی ندارد. بیشتر وقت میکشد و سرگرم کارهای سطحی میشود. کمتر به فرهنگ تفکربرانگیز و آگاهیدهنده روی خوش نشان میدهد. تئاترها یا به سرگرمی بدل شده یا به قصههای رمانتیک توأم با ساز و آواز و یا شوخیهای جنسی. تعداد تئاترها زیاد شده، ولی بخش بزرگی از آن به سطح آمده است. تیراژ کتاب نیز کم شده است.
کد خبر :
۶۸۱۹۳
بازدید :
۷۲۷
قطبالدین صادقی | آمارهایی اخیرا منتشر شده است که از استقبال کم مردم از کالاهای فرهنگی و هنری مانند کتاب، تئاتر، سینما و موسیقی حکایت دارد. به این مسئله از سه زاویه میتوان نگاه کرد. اولین مسئله، فقر و بحرانهای اقتصادی است. در شرایطی که بحرانهای اقتصادی و بیکاری و بیپولی مطرح باشد، اولین سنگری که فتح میشود، فرهنگ و هنر است.
طبیعی است که مردم بیشتر بر تأمین مواد غذایی، لباس، مسکن و مسائل غریزی که به امنیت بیولوژیک آنها مربوط است، تمرکز و توجه خواهند داشت و فرهنگ است که در این میان خیلی زود قربانی میشود. مسئله دوم کثرت وسایل ارتباطجمعی مانند شبکههای ماهوارهای است که فرهنگ کاذب و سطحی برای سرگرمکردن تودهها در آنها جاری است.
بخش اعظم این برنامهها صرفا سرگرمکننده است. آنچه در مکتب فرانکفورت عنوان «صنعت سرگرمی» گرفته، تودهزده، تودهگرا و تودهپرور است. هدف آن نه آگاهیبخشی که برعکس، در خواب فروبردن فکر و ذهن و روح است. شوخیهای سطحی، قصهها و لطیفههای دمدستی، مسابقههای بیخاصیت، گفتگوهای بیحاصل و اطلاعات فرهنگی و ورزشی و هنری بسیار بیارزش در حد پرکردن اوقات فراغت و بالطبع ذهن مخاطب.
نکته سوم که کم از دو مسئله قبلی نیست، این است که نسل جوان -که همواره مخاطب فرهنگ و هنر ما هستند- در یک دوره پساانقلاب زندگی میکنند و آرمانهای بزرگی ندارند. این آرمانهای بزرگ است که زیرساخت الگوهای حرکتی و انتخابی نسلهاست.
نکته سوم که کم از دو مسئله قبلی نیست، این است که نسل جوان -که همواره مخاطب فرهنگ و هنر ما هستند- در یک دوره پساانقلاب زندگی میکنند و آرمانهای بزرگی ندارند. این آرمانهای بزرگ است که زیرساخت الگوهای حرکتی و انتخابی نسلهاست.
این نسل پویایی فکری را از دست داده و به نوعی با زندگی روزمره سازش کرده است. مثال آن بهوجودآمدن کافهتریاهایی است که مانند قارچ در اطراف دانشگاهها رشد کرده که در تضاد با فرهنگ کتابت قرار دارد و کتابفروشیها یک به یک تعطیل میشوند.
مثال دیگر اینکه به یاد میآورم اوایل انقلاب در کرمانشاه ۱۶ سینما وجود داشت، در حالی که جمعیت آن ۲۳۰ هزار نفر بود. الان این شهر تبدیل به کلانشهر شده، یعنی جمعیتش از مرز یک میلیون نفر گذشته و در واقع حدود دو میلیون نفر جمعیت دارد، اما آخرین سینمای آن نیز سال گذشته تعطیل شد! این فاجعه است.
معنیاش آن است که فرهنگ پویای هنری روز دنیا در حال تعطیلشدن است. اما شبکههای تلویزیونی داخلی و خارجی با برنامههای سرگرمکننده در آن شهر نیز بهشدت فعال هستند و به کار از خود بیگانهکردن مخاطبان مشغولاند؛ آنها را از مسائل و تفکر درباره بحرانها دور میکنند و با قصههای رمانتیک و شوخیها و مسابقههای سطحی سرگرم میکنند. نسل ما نسلی آرمانخواه بود، نسلی که پروژهای بزرگ برای آینده داشت و آن پروژه بزرگ خوشبختی جمعی بود.
هیچکدام از ما به تنهایی برای خود گامی به پیش نمیگذاشتیم و بسیاری بودند از همه جناحها -چپ، راست، میانه، مذهبی، غیرمذهبی- که جانشان را در راه آرمانها دادند. وجود آرمانخواهی بزرگ سبب میشود انسان پرسشها داشته باشد و برای جواب پرسشها دست به تلاش و کوشش بزند.
اما این نسل آرمانی ندارد. بیشتر وقت میکشد و سرگرم کارهای سطحی میشود. کمتر به فرهنگ تفکربرانگیز و آگاهیدهنده روی خوش نشان میدهد. تئاترها یا به سرگرمی بدل شده یا به قصههای رمانتیک توأم با ساز و آواز و یا شوخیهای جنسی. تعداد تئاترها زیاد شده، ولی بخش بزرگی از آن به سطح آمده است. تیراژ کتاب نیز کم شده است.
حدود ۲۰ سال پیش در نشری کتابهای با تیراژ دوهزارو ۸۰۰ نسخه چاپ میکردیم، ولی در حال حاضر گاهی تیراژ در حد ۲۰۰ یا ۴۰۰ است؛ آن هم در زمانی که ۱۸ دانشکده تئاتر و ۷۰۰ کلاس آزاد بازیگری و کارگردانی داریم و نزدیک به ۱۴۰ نمایش هر شب اجرا میشود، اما با این گستردگی عظیم کمّی، تیراژ کتاب به یکهفتم رسیده است.
حتی فیلمها، سریالها و رمانهایی که تولید میشوند، به سطحیبودن گرایش پیدا میکنند و آن لحظه جدی، دقیق و هولناکی که در اثر هنری باید با آگاهی مخاطب سروکار داشته باشد، روز به روز ضعیفتر و کمیابتر میشود؛ این یعنی بحران فکری و فرهنگی.
راه برونرفت از بحران، اول این است که نگذاریم این چراغ فرهنگ و هنر خاموش شود و همواره یک آلترناتیو و امکان انتخاب دیگر برای خوانندهها و تماشاگران جدی داشته باشیم. باید باور داشته باشیم که این نیز موجی است که میگذرد و موقتی است. دوم اینکه کارها را خوب انجام دهیم و با کیفیت بالا تا انتظارها را برآورده کند و در این بحران باید حتی بیشتر از معمول کار کنیم و با دقت، تکنیک و زیباشناسی از عرصه خود دفاع کنیم.
راه سومی هم وجود دارد و آن کمک نهادهایی است که با حمایت مالی و اداری به کمک ما بیایند. برای چاپ کتاب خوب باید سوبسید داد و کتاب را خرید. به تئاتر خوب باید سوبسید داد و نگذاشت تئاتر و کارگردانها و نویسندهها دچار فقر و بیکاری شوند و در نهایت، مطبوعات و رسانهها نیز میتواند نقش تعیینکنندهای داشته باشند؛ باید اطلاعرسانی کنند و آثار خوب را نقد، تفسیر و تشریح و ارزش و جایگاه آن را برای تودههای مردم و مخاطبان روشن کنند.
۰