چرا مجبوریم برای محبوبیت تا کمر در سیلاب برویم؟
پرسش این است که آیا در ایران این روزنامهها از سوی مقاماتی که امروز تا کمر در آب میروند، خوانده شده است؟ اگر نخواندهاند، چگونه کسب تخصص کردهاند.
کد خبر :
۶۹۰۵۱
بازدید :
۹۹۴۱
فریدون مجلسی | سیل بزرگ سراسری نوروز ۹۸ در ایران، مانند شوکی بزرگ دولتمردان را گویی با نوعی احساس گناه در شرایطی تدافعی قرار داد. هر جناح برای جلب اعتماد جریحهدارشده عمومی، میکوشیدند و میکوشند ضمن بهرخکشیدن توانمندی خود و خوابآلودبودن جناح مقابل، تا کمر و بیش از آن در آب فرو روند تا ثابت کنند که در فداکاری در انجام وظایف یا فوقوظایف خود کم نگذاشتهاند. اما شاید دیر به این فکر افتادهاند.
میگویند مطبوعات رکن چهارم دموکراسی هستند؛ یعنی بلندگوی جامعهاند و نقاط ضعف را مطرح میکنند و به رخ میکشند و دولتمردان را به فکر درمان میاندازند. اما، فقط سانسور نیست که رکن چهارم را به چرخ پنجم تبدیل میکند، نادیدهگرفتن هم نوعی سانسور است؛ یعنی نادیدهانگاشتن مقولاتی هم که جان بهدر میبرند و مطرح میشوند که انگار به قول قدیمیها بگویند: «بنویس خطّت خوب شه».
میگویند مطبوعات رکن چهارم دموکراسی هستند؛ یعنی بلندگوی جامعهاند و نقاط ضعف را مطرح میکنند و به رخ میکشند و دولتمردان را به فکر درمان میاندازند. اما، فقط سانسور نیست که رکن چهارم را به چرخ پنجم تبدیل میکند، نادیدهگرفتن هم نوعی سانسور است؛ یعنی نادیدهانگاشتن مقولاتی هم که جان بهدر میبرند و مطرح میشوند که انگار به قول قدیمیها بگویند: «بنویس خطّت خوب شه».
در دهه ۱۳۶۰ در گردشی با دوستان در کوههای بالادست نور در حاشیه خزر، وارد جنگلی بکر با درختان عظیم سر به فلککشیده شدیم که گروهی مقتدرانه و با اره برقی مشغول انداختن آنها بودند. از چندوچون که پرسیدیم، دیدیم در تیول فلان جای خاص بود و ساکت ماندیم. آثار آن در سالهای بعد در فراگیرشدن سیلها در دامنههای همان کوهها مکرر آشکار شده و منعکس هم شده است. اما آیا در میان مقامات تا کمر در آب، خوانندهای هم داشته است؟
خود من در ۲۶ خرداد ۹۴ در «کرگدن» که آن زمان ضمیمه «اعتماد» بود، نوشتم: «.. نکته مورد نظر ما در اینجا فاجعه جنگلزدایی است که نیاز به تولید و مصرف چوب و کاغذ موجب بیابانیشدن میلیونها هکتار جنگل سرسبز شده است. سیلهای عظیم و ازمیانرفتن خانه و زندگی میلیونها نفر همانند سیلهایی که ما نیز در گرگان و بابلرود آزمودیم، هشداری بیدارکننده بود که چین را به محاسبه واداشت: مجموع سودهایی که از بریدن درختان عایدشان شده بود، به پای جزئی از خساراتی که در اثر بریدنشان وارد شده بود، نیز نمیرسید. چین بریدن درخت را ممنوع و برای بهرهبرداری از آن ضوابط و اصولی «پایدار» وضع کرد.
ژاپن در قرن گذشته به همین نتیجه و ممنوعیت رسیده بود. اکنون دوسوم از خاک کشور کوچک ژاپن زیر پوشش جنگلی است. کرهجنوبی بعد از جنگهای داخلی به این امر همت گمارد و اکنون میلیونها هکتار کوهستانهای آن کشور که هرگز جنگلی نبودهاند، در زیر پوشش مخملین جنگل قرار گرفته، در آب و هوا و اقلیم آن کشور و در حیات وحش آن اثر گذاشته است.
با ممنوعیت جنگلزدایی و قانونمند و پایدارشدن بهرهبرداری از نیاز آنها به چوب کاسته نشد. اکنون سالهاست که آنان نیاز اضافی خود را با واردکردن چوب از کشورهای فقیرتر و اغلب استوایی رفع میکنند. چوب مورد نیاز خود را وارد، یا به عبارت دیگر، مشکل یا مسئله زیانبخش خودشان را صادر میکنند و این بخشی از مسئله توسعه است...».
مأخذ من کتاب «فروپاشی» بود که هنگام ترجمه آن به این باب رسیده بودم: «.. مبادله بعدی میان چین و سایر کشورها شامل وارداتی دوبرابر صادراتش است: واردات الوار که به معنی صادرات جنگل زدایی است. چین در مصرف الوار مقام سوم را در جهان دارد، زیرا چوب ۴۰ درصد انرژی روستایی را به شکل هیزم تأمین میکند و تقریبا کل مواد اولیه برای صنایع کاغذ و خمیر کاغذ را تأمین میکند. اما شکافی روزافزون میان تقاضای فزاینده چین به تولیدات چوبی و افول عرضه داخلیاش پدید آمده است؛ بهویژه از زمانی که پس از سیلهای ۱۹۹۸ ممنوعیت ملی درختاندازی به اجرا گذاشته شد.
از اینرو واردات چوب به چین از زمان ممنوعیت شش برابر افزایش یافته است. چین به عنوان واردکننده الوارهای حارهای از کشورهای هر سه قارهای که در گستره حاره قرار دارند (بهویژه از مالزی، گابُن، پاپوآ نیوگینه و برزیل)، اکنون دومین مقام را پس از ژاپن دارد که بهسرعت از آن کشور نیز پیشی میگیرد.
چین از منطقه معتدله نیز الوار وارد میکند؛ خصوصا از روسیه، نیوزیلند، ایالات متحده، آلمان و استرالیا. با ورود چین به سازمان تجارت جهانی، انتظار میرود واردات الوار آن افزایش بیشتری هم پیدا کند، زیرا تعرفه تولیدات چوبی در آستانه کاهش از ۱۵ تا ۲۰ درصد به دو تا سه درصد است. در نتیجه معنیاش این است که چین نیز مانند ژاپن جنگلهای خودش را حفظ خواهد کرد که، اما فقط به بهای صدور جنگل زدایی به کشورهای دیگر خواهد بود که بسیاری از آنها (از جمله مالزی، پاپوآ نیو گینه و استرالیا) هماکنون به جنگل زدایی فاجعهبار رسیده یا در مسیر رسیدن به آن هستند...».
پرسش این است که آیا در ایران این روزنامهها از سوی مقاماتی که امروز تا کمر در آب میروند، خوانده شده است؟ اگر نخواندهاند، چگونه کسب تخصص کردهاند. مسئله جنگلزدایی فقط یکی از دلایل سیلزایی است. برنامهریزیهای دفاع شهری، دیوارهسازی پلکانی رودخانهها، نیاز به صرف درآمد ملی در اجرای پروژههای ملی دارد.
ساخت گالریهای وسیع در مکانهایی که مانند دروازه قرآن نیاز به احداث بزرگراه است و هزاران پروژه اشتغالزای آموزشی و کشاورزی و صنعتی ایمن دیگر که مستلزم کاهش جاهطلبیهای خارجی و پرداختن به عمران و اقتدار داخلی است تا ناچار نشویم برای جلب محبوبیت تا کمر در سیلاب رویم و نتوانیم پاسخگوی شیونهای کسانی باشیم که همه چیز خود را از دست دادهاند!
۰