وارن بافت؛ زندگی و موفقیت سرمایه‌دار بزرگ

وارن بافت؛ زندگی و موفقیت سرمایه‌دار بزرگ

وارن بافت نقشه‌‏های بزرگی برای آن پول در سر داشت. خانه‌‏ای به مبلغ ۳۱هزار و ۵۰۰ دلار خریداری کرد و یکی از اتاق‏‌خواب‏‌های آن را به دفتر کارش تبدیل کرد. آن روز‌ها زندگی‏‌اش دیگر شکل گرفت. همسر و سه فرزند داشت. در کنار آن کسب‌‏وکار موفق خودش را مدیریت می‏‌کرد.

کد خبر : ۷۰۲۵۵
بازدید : ۱۰۹۵۴
وارن بافت؛ زندگی و موفقیت سرمایه‌دار بزرگ
نسیم بنایی | قصه او قصه موفقیت است. مردی که در آستانه ۹۰ سالگی همه را با شیوه‌های سرمایه گذاریِ خود شگفت زده کرده است. متولد ۳۰ آگوست ۱۹۳۰ است. وارن ادوارد بافت سرمایه گذار بزرگ آمریکایی از همان کودکی تمایل خود را هم به پول و هم به کسب وکار نشان می‌داد. آشنایان او از دوران کودکی به خاطر می‌آورند که چطور مغزش همانند ماشین حساب کار می‌کرد. او ستون‌های طولانیِ اعداد را پشت سر هم قرار می‌داد و محاسبات را به صورت ذهنی پیش می‌برد؛ او هنوز هم این استعدادش را با هیجان به نمایش می‌گذارد و همکارانش را با محاسبه کردنش به وجد می‌آورد.

وقتی تنها شش سال داشت شش بسته کوکاکولا را به قیمت ۲۵ سنت از مغازه پدربزرگش خرید و هر بطری نوشابه را با سود پنج سنت فروخت. وقتی همسالانش سرگرم قایم‌موشک بازی بودند او پول جمع می‌کرد. پنج سال بعد از آن هم، نخستین قدمش را در دنیای پیشرفته مالی برداشت.

۱۱ ساله بود که سه سهم از سیتیز سرویس برای خودش و خواهرش دوریس خرید. قیمت هر سهم در آن زمان ۳۸ دلار بود. مدت زمان زیادی از خرید سهام نگذشته بود که ارزش آن به ۲۷ دلار در ازای هر سهم سقوط کرد. وارن ترسیده بود، اما قاطعانه تصمیم گرفت سهم خود را حفظ کند. او سهامش را نفروخت تا ارزش آن به ۴۰ دلار در ازای هر سهم رسید. وقتی ارزش هر سهم به ۴۰ دلار رسید، خیلی سریع تصمیم به فروش آن‌ها گرفت؛ تصمیمی که خیلی زود هم از آن پشیمان شد. قیمت هر سهم در سیتیز سرویس به ۲۰۰ دلار رسید. این تجربه برای او درسی ماندگار در سرمایه گذاری داشت: باید صبور بود.

وارن در راه تحصیل
بافت در سال ۱۹۴۷ یعنی زمانی که ۱۷ساله بود از مدرسه راهنمایی فارغ التحصیل شد. هیچ گاه تصمیم نداشت به دانشکده برود. آن زمان از طریق تحویل روزنامه‌ها به مشتریان توانسته بود پنج هزار دلار پس انداز کند (این رقم معادل با ۴۲.۶۱۰ دلار در سال ۲۰۰۰ است). پدرش برنامه‌های جذاب تری برایش در نظر گرفته بود. او پسرش را به مدرسه کسب وکار وارتون در دانشگاه پنسیلوانیا فرستاد.

دو سال نگذشته بود که صبر بافت در مدرسه تمام شد. هر روز گلایه می‌کرد و می‌گفت: دانسته هایش بیش از دانسته‌های استادهایش است. بالاخره در سال ۱۹۴۸ موفق شد پدرش را راضی کند تا به اوما‌ها برگردد و در دانشگاه نبراسکا درس بخواند. هرچند به صورت تمام وقت مشغول به کار بود، توانست زمانش را به گونه‌ای مدیریت کند که سه ساله از دانشگاه فارغ التحصیل شود.

وارن بافت برای تحصیل و فارغ التحصیل شدن هم صبوری را پیشه کرد. با همین صبر و تلاش بود که بالاخره موفق شد به مدرسه کسب وکار دانشگاه هاروارد راه پیدا کند. البته تاریخی‌ترین تصمیم هم در مورد او گرفته شد: «بسیار جوان»! در نهایت به دانشگاه کلمبیا راه پیدا کرد؛ جایی که به آموزشِ بهترین سرمایه گذاران شهرت دارد. حضور در این دانشکده زندگی او را برای همیشه تغییر داد.

روز‌هایی در کنار بنجامین گراهام
دهه ۲۰ میلادی بود که بنجامین گراهام به اوج شهرت خود رسید. او از معروف‌ترین فعالان بورس بود که توانست نام خود را در تاریخ بورس نیویورک برای همیشه حک کند. در دورانی که مردم در همه نقاط جهان سرمایه گذاری را امری خطیر می‌دیدند و به سختی برای سرمایه گذاری اقدام می‌کردند، گراهام به سهامی روی می‌آورد که ارزش آن کم و در نتیجه خالی از هر نوع خطری بود. یکی از معروف‌ترین سرمایه گذاری‌های او نیز خطوط لوله نفت شمالی بود که کمپانی راکفلر آن را مدیریت می‌کرد.

ارزش هر سهم این شرکت برابر با ۶۵ دلار بود. اما وقتی گراهام ترازنامه‌های شرکت را مطالعه کرد به این نتیجه رسید که ارزش هر سهم برابر با ۹۵ دلار است. گراهام از همین مسیر هر روز بیشتر از گذشته شناخته می‌شد. وقتی ۴۰ ساله بود کتابی منتشر کرد که درباره بازار سهام بود. در آن دوران سرمایه گذاری در بازار سهام یک شوخی به حساب می‌آمد، اما گراهام آن را جدی گرفت. او اصلی را برای سرمایه گذاری معرفی کرد که کاملاً مستقل از قیمت سهام بود.

سرمایه گذاران با روشی که گراهام معرفی کرده بود می‌توانستند درباره ارزشمند بودنِ یک شرکت تصمیم بگیرند. کمی بعد از آن، گراهام کتابی با عنوان «سرمایه گذار باهوش» را معرفی کرد. وارن بافت این کتاب را بهترین کتاب در حوزه سرمایه گذاری می‌دانست و به همین خاطر آن را به جهانیان معرفی کرد.

گراهام با اصول ساده، اما عمیقی که در حوزه سرمایه گذاری داشت موفق شد به چهره‌ای سرنوشت ساز و مهم در زندگیِ وارن بافتِ ۲۱ ساله تبدیل شود. وارن به مرور بیشتر با گراهام آشنا شد و از اندیشه‌های او آگاهی پیدا کرد. او یک روز از خلال کتاب‌ها متوجه شد که مربی اش زمانی رئیس شرکت بیمه‌ای به نام گیکو بوده است. به امید راه یافتن به این شرکت به واشنگتن رفت، اما با در‌های بسته مواجه شد. البته وارن تسلیم ناپذیر بود. آن قدر آن جا ایستاد و در زد تا سرایداری در را به روی او باز کرد. بخت با او یار بود، در حالی که تصور می‌کرد کسی در ساختمان نباشد، مدیر در طبقه ششم بود. او همان روز چهار ساعت با مدیر آن شرکت صحبت کرد و از همان جا زندگی اش عوض شد و به برکشایر هاتاوی راه پیدا کرد.

وارن با موفقیت به تحصیلش در دانشگاه کلمبیا ادامه داد. او تنها دانشجویی بود که موفق شد نمره A+ را از کلاس‌های گراهام دریافت کند. متاسفانه هم بن گراهام و هم پدرش بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه کلمبیا به او توصیه کردند که قدم به وال استریت نگذارد و آنجا کار نکند. بافت هم کاملاً مصمم به گراهام پیشنهاد داد که به صورت رایگان در کنار او کار کند. اما گراهام نپذیرفت و وارن ناچار شد راه دیگری را در پیش بگیرد.

بازگشت به خانه
وارن به خانه بازگشت و در محل کار پدرش مشغول به کار شد. همان جا بود که با دختری به اسم سوزی تامپسون آشنا شد. این رابطه خیلی زود جدی شد. در نهایت آن‌ها در آوریل ۱۹۵۲ ازدواج کردند. زوج جوان آپارتمان سه خوابه‌ای را به قیمت ۶۵ دلار در ماه اجاره کردند. آپارتمان در حقیقت یک ویرانه بود. وارن و همسرش این فضا را به طور اشتراکی با خانواده‌ای از موش‌ها استفاده می‌کردند. همین جا بود که دختر آن‌ها به دنیا آمد. آن‌ها برای اینکه بتوانند پول خود را پس انداز کنند برای دخترک با کشوی دراور یک تخت خواب کوچک درست کردند.

در سال‌های نخستِ زندگیِ مشترک، سرمایه گذاری‌های وارن محدود به یک ایستگاه تگزاکو و چند مشاور املاک بود. اما هیچ کدام موفقیتی به همراه نداشت. در همین دوران او تصمیم گرفت در کلاس‌های شبانه دانشگاه اوما‌ها مشغول به کار شود و تدریس کند. البته ناگفته نماند که او این کار را برای غلبه بر ترسش از حرف زدن در برابر جمعیت انجام داد. به مرور، همه چیز عوض شد. بالاخره یک روز بن گراهام با این سرمایه گذار جوان تماس گرفت و درخواست کرد برای همکاری نزد او برود. وارن در نهایت به فرصتی که مدت‌ها در انتظارش بود، دست پیدا کرد.

آغاز همکاری با بن گراهام
وارن و سوزی به خانه‌ای در نیویورک نقل مکان کردند. بافت روزهایش را با تحلیلِ گزارش‌های S&P سپری می‌کرد. او در حقیقت به دنبال فرصتی برای سرمایه گذاری بود. در همین دوران بود که اختلاف میانِ فلسفه وارن بافت و بن گراهام نمایان شد.

به مرور مشخص شد که وارن علاقه زیادی به آگاهی پیدا کردن از چگونگی عملکرد یک شرکت دارد. در واقع او به دنبال پاسخ به این پرسش بود که چه چیزی یک شرکت را از رقبایش بالاتر نگه می‌دارد. بن فقط به دنبال آمار و ارقام بود، اما وارن در وهله نخست به دنبال شیوه مدیریت یک شرکت بود. گراهام بیشتر سر خودش را با ترازنامه‌های یک شرکت گرم می‌کرد، اما وارن به دنبال شیوه‌های رهبری و مدیریت شرکت‌ها بود. وارن طی سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۶ موفق شد سرمایه اش را از ۹ هزار و ۸۰۰ دلار به ۱۴۰ هزار دلار برساند. در همین دوران تصمیم گرفت به اوما‌ها برگردد و برای اقدامات بعدی اش برنامه ریزی کند.

در ماه می‌سال ۱۹۵۶ بافت تصمیم گرفت شرکتی را به کمک خواهر و خاله اش راه اندازی کند. در پایان همان سال او ۳۰۰ هزار دلار سرمایه را مدیریت می‌کرد.

پول زیادی نبود، اما پول کمی هم نبود. وارن نقشه‌های بزرگی برای آن پول در سر داشت. خانه‌ای به مبلغ ۳۱هزار و ۵۰۰ دلار خریداری کرد و یکی از اتاق خواب‌های آن را به دفتر کارش تبدیل کرد. آن روز‌ها زندگی اش دیگر شکل گرفت. همسر و سه فرزند داشت. در کنار آن کسب وکار موفق خودش را مدیریت می‌کرد.

پنج سالِ بعدی جزو سال‌های خوب زندگی اش بود که در آن‌ها به صورت مستمر پیشرفت می‌کرد و به سود‌های چشمگیری دست می‌یافت. رفته رفته به فردی مشهور در اوما‌ها تبدیل شد. در سال ۱۹۶۲ در سرمایه‌ای ۷.۲ میلیون دلاری شراکت داشت. سهم او در این سرمایه یک میلیون دلار بود.

وارن کم کم شرکایی در نقاط مختلف امریکا پیدا کرد. از طریق همین شرکا موفق شد شرکت‌هایی را در نقاط مختلف راه اندازی کند. در سال ۱۹۶۲ با چارلی مانگر آشنا شد و شراکتش را با او آغاز کرد. این دوستی و شراکتش تا چهل سال بعد ادامه داشت.

۱۰ سال بعد سهام او به قدری شد که دیگر همه او را آقای بافت صدا می‌کردند. دوران طلایی وارن از راه رسیده بود. وارن بافت شراکت‌های جدیدی را آغاز کرد. در دوران جنگ ویتنام اوضاع به هم ریخته شده بود. بازار سهام متلاطم شد. خیلی‌ها در این دوره لطمه خوردند. اما در همان دوران وارن بافت به سود بالایی دست پیدا کرد. همه این‌ها باعث شد که او به شهرت زیادی دست پیدا کند.

به قدرت رسیدن برکشایر هاتاوی
نقش بافت در شرکت برکشایر هاتاوی از سال‌ها قبل تعریف شده بود. دهمِ می ۱۹۶۵ بود که بافت با در اختیار داشتن ۴۹درصد از سهام شرکت به عنوان مدیر این شرکت معرفی شد. پیش از او مدیران نتوانسته بودند مدیریت صحیحی برای شرکت داشته باشند، اما او توانست شرکت را به درستی مدیریت کند تا آن را به سرانجام برساند. کمی بعد وارن به جای خودش کن چیس را به عنوان رئیس این شرکت انتخاب کرد و به او اختیار کامل داد. این شرکت مدیریت بهتری پیدا کرد و به همین خاطر در مسیر موفقیت گام برداشت. در آن زمان وارن برای شرکت وام هم گرفت و توانست به کمک آن وضعیت شرکت را بهبود ببخشد.

کمی بعد وارن تصمیم گرفت کل شرکت را خریداری کند. در سال ۱۹۷۰ نیز او به عنوان مدیرعامل این شرکت معرفی شد. او در نامه‌ای به سهام داران اعلام کرد که همه چیز در حال تغییر است. از آن زمان به بعد این تاجر موفق شد شرایط را برای خودش و شرکت بهبود ببخشد. او سرمایه گذاری‌های بزرگی کرد که همگی نتیجه بخش بود. کم کم برکشایر هاتاوی به شرکتی بزرگ تبدیل شد که هر روز سود می‌کرد و ارزش آن بالا می‌رفت.

ارزش هر سهمِ این شرکت در فاصله سال‌های ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۵ از ۲۰ دلار به ۹۵ دلار رسید.

سال‌ها بعد وارن بافت روی این شرکت بیش از ۱۵میلیون و ۴۰۰ هزار دلار سرمایه گذاری کرد. این سرمایه گذاری‌ها در کنار مالکیت این شرکت به او قدرت زیادی بخشیده بود. با همین رویه، برکشایر هاتاوی به شرکتی بزرگ تبدیل شد.

سوزان در ۴۵ سالگی تصمیم گرفت وارن را ترک کند هرچند همچنان همسر او بود، اما دیگر با او زندگی نمی‌کرد. او تاکید داشت که می‌خواهد جدا از همسرش زندگی کند. این اتفاق وارن را از پای درآورد. سوزان همیشه بهترین همراه او در زندگی اش بود. وارن تلاش می‌کرد با سفر‌ها و اتفاقات مختلف شرایط را برای خودش تغییر بدهد. به هر حال این تغییرات برای این تاجر بسیار بزرگ و سنگین بود. بالاخره او با شرایط کنار آمد. حالا در ۷۰ سالگی وارن بافت به فردی مشهور تبدیل شده است. همه، شرکت برکشایر هاتاوی را به نام او می‌شناسند. به مرور برنامه‌های خیریه ایِ خود را آغاز کرد. این برنامه‌ها باعث شد همه نام او را به خوبی بشناسند. به همین خاطر است که اکنون او را به عنوان فردی بشردوست می‌شناسند. در اوما‌ها به او معجزه اوما‌ها می‌گویند. او در سال‌های متمادی از سطوح پایین جامعه موفق شد به فردی سرشناس تبدیل شود؛ وارن نه‌تن‌ها در امریکا بلکه در همه نقاط جهان شناخته شده است. همه او را به عنوان فردی سرمایه گذار می‌شناسند. هر کاری که وارن بافت انجام می‌دهد در نهایت عده‌ای دنبال کننده دارد چرا‌که همه تصور می‌کنند با دنبال کردنِ مسیر او می‌توانند به این ثروت کلان برسند. معجزه اوما‌ها باید در سرمایه گذاری‌های خود بیشترین دقت را داشته باشد؛ هر اقدام او می‌تواند هزاران دنبال کننده در جهان داشته باشد و وضعیت بسیاری از افراد را تغییر بدهد. یک اشتباه او می‌تواند هزاران نفر را به خاک سیاه بنشاند هرچند کار‌های درستِ او هم می‌تواند به نفع خیلی‌ها تمام شود.
منبع: سازندگی
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید