کمدیهایی که هیچکس را شاد نمیکند
به نظرم سینمای کمدی در ایران از آن ژانرهایی است که بهشدت وابسته به شرایط سیاسی - اجتماعی است؛ مثلا این روزها فیلمهایی زیر عنوان کمدی ساخته میشوند که به قول آقای پوریا در بسیاری از موارد نمیشود عنوان کمدی را به عنوان ژانر به آنها اطلاق کرد
کد خبر :
۷۰۷۲۵
بازدید :
۲۰۵۵
تینا جلالی | در سالهای گذشته یکی از مهمترین موضوعاتی که سرفصل مشترک اکثر رسانههای هنری بوده و تقریبا بیشتر منتقدان در نوشتههای خود به این موضوع پرداختهاند، بحث به ابتذال کشیده شدن فیلمهای کمدی در سالهای اخیر است. اینکه چرا فیلمهای کمدی ایران دچار چنین سرنوشتی شده و چگونه به ابتذال تن داده موضوع این میزگرد است؛ میزگردی که امیر پوریا و کیوان کثیریان دو منتقد و کارشناس سینما به بحث و تبادل نظر درباره این موضوع پرداختهاند.
صحبت راجع به ابتذال سینمای کمدی است؛ واقعا چه اتفاقی برای فیلمهای کمدی ایران افتاده است که هر روز ناامیدکنندهتر به نظر میرسد؟
امیر پوریا: به نظرم ابتذال در سینمای کمدی بحث تازهای نیست و در تمام دورههای معاونت سینمایی و تولیدات سینمای ایران در دولتهای نهم و دهم و یازدهم هم مشابه همین سوال درباره بهاصطلاح کمدیها که ترجیح میدهم در کل این گفتگو با عبارت «شبه ِکمدی» از آنها نام ببرم، مطرح شد. چون سینمای ایران بیش از یک دهه است که به سخاوت در قالب کمدی، کاری ندارد ولی هر موضوع جدی دور از شعارها و کلیشهها را زیر سوال میبرد و برای فیلمهای مرتبط با آن، مساله میسازد.
کیوان کثیریان: من فکر میکنم سینمای ایران در همه دورهها به فیلمهای کمدی توجه نشان داده است؛ منتها با شدت و ضعف چه از نظر کیفی و چه کمی. به نظرم سینمای کمدی در ایران از آن ژانرهایی است که بهشدت وابسته به شرایط سیاسی - اجتماعی است؛ مثلا این روزها فیلمهایی زیر عنوان کمدی ساخته میشوند که به قول آقای پوریا در بسیاری از موارد نمیشود عنوان کمدی را به عنوان ژانر به آنها اطلاق کرد در جامعهای که با فشارهای مختلفی روبروست و مردم دقیقا زیر سختترین فشارها با جدیترین مسائل شوخی میکنند و در شبکههای اجتماعی نشر میدهند، غیرطبیعی نیست که جنس شوخیهای این قبیل فیلمها هم به همان سطح شوخیهای سطحی تنزل کند و البته جامعه بحرانزده هم نیمچه اقبالی به آنها نشان دهد.
صحبت راجع به ابتذال سینمای کمدی است؛ واقعا چه اتفاقی برای فیلمهای کمدی ایران افتاده است که هر روز ناامیدکنندهتر به نظر میرسد؟
امیر پوریا: به نظرم ابتذال در سینمای کمدی بحث تازهای نیست و در تمام دورههای معاونت سینمایی و تولیدات سینمای ایران در دولتهای نهم و دهم و یازدهم هم مشابه همین سوال درباره بهاصطلاح کمدیها که ترجیح میدهم در کل این گفتگو با عبارت «شبه ِکمدی» از آنها نام ببرم، مطرح شد. چون سینمای ایران بیش از یک دهه است که به سخاوت در قالب کمدی، کاری ندارد ولی هر موضوع جدی دور از شعارها و کلیشهها را زیر سوال میبرد و برای فیلمهای مرتبط با آن، مساله میسازد.
کیوان کثیریان: من فکر میکنم سینمای ایران در همه دورهها به فیلمهای کمدی توجه نشان داده است؛ منتها با شدت و ضعف چه از نظر کیفی و چه کمی. به نظرم سینمای کمدی در ایران از آن ژانرهایی است که بهشدت وابسته به شرایط سیاسی - اجتماعی است؛ مثلا این روزها فیلمهایی زیر عنوان کمدی ساخته میشوند که به قول آقای پوریا در بسیاری از موارد نمیشود عنوان کمدی را به عنوان ژانر به آنها اطلاق کرد در جامعهای که با فشارهای مختلفی روبروست و مردم دقیقا زیر سختترین فشارها با جدیترین مسائل شوخی میکنند و در شبکههای اجتماعی نشر میدهند، غیرطبیعی نیست که جنس شوخیهای این قبیل فیلمها هم به همان سطح شوخیهای سطحی تنزل کند و البته جامعه بحرانزده هم نیمچه اقبالی به آنها نشان دهد.
این فیلمها به بهانه شادسازی جامعهای که زیر فشار است، امتیازهای قابلاعتنایی در اکران هم میگیرند؛ وگرنه سینمایی که تحت عنوان کمدی مثلا در دهه ۶۰ و ۷۰ تولید شد کجا و فیلمهای حال حاضر کجا؟
پوریا: یک بحث همیشگی وجود دارد مبنی بر اینکه مردم در فشار هستند و نیاز به خندیدن دارند. نکتهای است که بارها و بارها در صحبتها تکرار شده و من میخواهم در حوالی و حواشی آن چیزی بگویم که به نظرم مهم است. این حرف انگار بر این موضوع تاکید دارد که وقتی جامعهای دچار مشکلات اقتصادی یا بحرانهای اجتماعی است یا برخی بیثباتیها و نگرانیها برای زیست مردم وجود دارد پس گرایش به تماشای فیلم کمدی هم در این شرایط بالا میرود.
پوریا: یک بحث همیشگی وجود دارد مبنی بر اینکه مردم در فشار هستند و نیاز به خندیدن دارند. نکتهای است که بارها و بارها در صحبتها تکرار شده و من میخواهم در حوالی و حواشی آن چیزی بگویم که به نظرم مهم است. این حرف انگار بر این موضوع تاکید دارد که وقتی جامعهای دچار مشکلات اقتصادی یا بحرانهای اجتماعی است یا برخی بیثباتیها و نگرانیها برای زیست مردم وجود دارد پس گرایش به تماشای فیلم کمدی هم در این شرایط بالا میرود.
درحالیکه اصلا چنین نیست. ژانر کمدی با تمام زیر ژانرهای مختلف که عملا در چند دهه اخیر باعث شده فراتر از یک ژانر تلقی و مثل یک لحن برای روایت فیلم انتخاب شود یا حتی به نظر من یک نوع جهانبینی است در همه جای جهان طرفداران خاص خود را دارد بهویژه به لحاظ صنعت و گردش صنعتی و اهمیت چرخه اقتصادی سینمای امریکا همیشه محبوب مردم بوده و پرفروش است ولی طبیعتا نه هر نوع کمدی. در ایران هم لزوما هر فیلم کمدی نمیفروشد.
فیلم «زندانیها»ی مسعود دهنمکی که نوروز اکران شد چندان نفروخت، فیلم «ژن خوک» که بههرحال گرایشی به کمدی دارد اصلا فروش متقاعدکنندهای نداشت. اینگونه نیست که همه کمدیها بفروشند. ولی نکتهای که در اینجا وجود دارد اینکه در امریکا از مجموعه فیلمهای پرفروش سال هیچوقت با فهرستی در سال مواجه نمیشویم که کمدی در بین فیلمهای اکران شده نباشد.
بنابراین، این مساله کلی جهانی است که کمدی قالب محبوبی است؛ قالبی است که اغلب اوقات رده سنی در آن کمتر مطرح میشود تماشاچیها به شکل گستردهتر در اکیپهای دانشجویی، دبیرستانی یا در طیف افراد یک خانواده حتی فراتر از خانواده یعنی فامیل میتوانند به تماشای این نوع فیلمها بنشینند؛ اتفاقی شبیه به اینکه یک جمع خانوادگی که بگوبخندهایشان از خانه به سالن سینما منتقل و همین نکات باعث میشود بخشی از تماشاگران کمدی در همه جای جهان یکی باشند که بطور معمول با آن طیف پرشمار تماشاگران فیلمها فرق میکنند.
مخاطبان فیلمهای دیگر را معمولا علاقهمندان به ژانر تریلر یا مشتاق به فیلمهای اکشن یا ژانر وحشت تشکیل میدهند. در ایران هم معمولا بدنه پیگیران سینما را مخاطبان فیلمهای اجتماعی که مسائل روز در آن مطرح میشود و با نگرش رسمی همسو نیست تشکیل میدهند که این افراد تعدادشان زیاد نیست. در مورد فیلم کمدی مخاطب تعدادشان زیاد میشود.
از صحبتم به اینجا میخواستم برسم. جملاتی را نظیر مردم مشکل زیاد دارند و احتیاج به خنده دارند توجیه ساخت این آثار دمدستی نکنیم. فیلمهایی را که فیلمنامههایش یکبار نوشته میشود و بخش عمدهای از آنها با بداهه سر صحنه یا پر کردن حفرهها و چالههای داستان، با مزه ریختن بیمزه بازیگران برطرف میشود و فکر میکنند به این شکل متاع مرغوب کمیکی در اختیار مردم گذاشتهاند، با این نکات توجیه نکنیم.
مردم نیاز به خنده ندارند ولی بسیاری اوقات مکانیسم روانی تماشاگر، ذهن و احساس و برخورد روانی تماشاگر با فیلمها بهگونهای است که باوجود مشکلاتی که خود با آن دستوپنجه نرم میکنند وقتی مشکلات دیگران را بر پرده میبینند دمی و مقطعی فکرشان از مشکلات منحرف میشود. فروش بسیار بالای خیلی از فیلمهای اجتماعی از سگکشی تا زیرپوست شهر از شوکران تا همین فیلم متری شیش و نیم تا فیلمهای فرهادی ثابتکننده این نکته است.
کثیریان: همینطور است. این بهانهای بیش نیست. یعنی برگرفته از نگاه سطحی جامعهشناختی است که حالا، چون جامعهای در غم و اندوه است و بهتر است با این نوع فیلمها شاد باشد یا این فیلمها برای خنداندن و شاد کردن مردمی است که اندوهگین و غمگینترین هستند. اما مهم اینجاست که این فیلمها در ساختار از اصول اولیه ژانر و شاید حتی اصول اولیه سینما دور میشوند و درنهایت محصولی ساخته میشود که نه دروپیکر دارد و نه از فیلمنامه خوبی برخوردار است و نه انسجام دارد.
کثیریان: همینطور است. این بهانهای بیش نیست. یعنی برگرفته از نگاه سطحی جامعهشناختی است که حالا، چون جامعهای در غم و اندوه است و بهتر است با این نوع فیلمها شاد باشد یا این فیلمها برای خنداندن و شاد کردن مردمی است که اندوهگین و غمگینترین هستند. اما مهم اینجاست که این فیلمها در ساختار از اصول اولیه ژانر و شاید حتی اصول اولیه سینما دور میشوند و درنهایت محصولی ساخته میشود که نه دروپیکر دارد و نه از فیلمنامه خوبی برخوردار است و نه انسجام دارد.
صرفا به خاطر چند شوخی سطحی که گاهی از توقع مردم خارج است ساخته میشوند. یعنی مردم توقع ندارند فلان شوخی جنسی را بر پرده سینما ببینند همین بهانه است که این فیلمها موردتوجه بخشی از مردم قرار میگیرد و تازه نه همه مردم. این تحلیل بهانهای ساده و سطحی است برای اینکه این نوع فیلمها برای سودآوری ساخته و اکران شوند.
اینجا پرسشی که به وجود میآید دشواریهای ساخت فیلم کمدی است. میخواهم بدانم آیا فیلمسازان در ساخت با موانعی روبهرو میشوند که ناچار به بیان مسائل پیشپاافتاده میشوند؟
کثیریان: اتفاقا برخی مسوولان که برای فیلمها مجوز صادر میکنند گاهی برای اینگونه فیلمها امتیاز قائل شده و در ممیزی سهلگیرتر میشوند به دلیل اینکه این فیلمها قرار است در نشاط اجتماعی به مردم کمک کند که همه میدانیم اینگونه نیست. همین دلایل باعث میشود ممیزیها در مورد فیلمهای کمدی در مقایسه با فیلمهای دیگر که معمولا نقدی اجتماعی هم دارند، کمتر باشد.
اینجا پرسشی که به وجود میآید دشواریهای ساخت فیلم کمدی است. میخواهم بدانم آیا فیلمسازان در ساخت با موانعی روبهرو میشوند که ناچار به بیان مسائل پیشپاافتاده میشوند؟
کثیریان: اتفاقا برخی مسوولان که برای فیلمها مجوز صادر میکنند گاهی برای اینگونه فیلمها امتیاز قائل شده و در ممیزی سهلگیرتر میشوند به دلیل اینکه این فیلمها قرار است در نشاط اجتماعی به مردم کمک کند که همه میدانیم اینگونه نیست. همین دلایل باعث میشود ممیزیها در مورد فیلمهای کمدی در مقایسه با فیلمهای دیگر که معمولا نقدی اجتماعی هم دارند، کمتر باشد.
بههرحال سیستم ممیزی در ایران پیچیده است؛ البته کمی هم بستگی به صاحب فیلم دارد. به تهیهکننده و پخشکننده هم بستگی دارد. کمی بستگی به این دارد که فیلمساز با چه کسی شوخی کرده باشد و به چه کسی متلک گفته باشد و آن آدمی که الان به او متلک میگویند دارای چه پست و مقامی سیاسی و اجتماعی باشد.
با یک رییسجمهور در دوران ریاستش نمیتوان شوخی کرد ولی بعد از اینکه از صندلی قدرت کنار میرود انواع شوخیها را با او میکنند و اصلا هم دچار ممیزی نمیشوی. این موضوع بستگی به این دارد که در چه برههای زمانی با چه کسی شوخی میشود و چه بازتاب اجتماعی دارد. ممیزی در ایران وابسته به بازخورد احتمالی است که ممیزیان فکر میکنند نمایش فیلم درپی دارد.
به همین دلیل است که میبینیم خیلی از فیلمهای سخیف دمدستی شبهکمدی گاهی در ممیزی کمتر به مشکل برمیخورند و همین فیلمها که معنای سطحی و دمدستی دارند در مواقعی به نفع فیلمساز تمام میشوند و بهراحتی برایشان مجوز ساخت صادر میشود.
این از نکاتی است که در سیستم حال حاضر ممیزی سینمایی داریم وگرنه اگر مشخص باشد چه چیزهای خط قرمز نظارت سینمایی ماست راحتتر میتوان دربارهاش صحبت کرد. یک مثال واضح، آقای دهنمکی است که یکسری شوخی با آدمها میکند و در فیلمهایش یکسری حملات به جریانها میکند ولی میبینیم که فیلمش مشکلی در اکران و نمایش و زمان ساخت پیدا نمیکند ولی اگر درصدی از آن نکات را فیلمساز دیگری در فیلمش مطرح کند فوری فیلمش توقیف خواهد شد.
نکته مهمتر این است که در حوزه سینمای کمدی هم اگر طنز درست و اصولی داشته باشید و یک فیلم کمدی به معنای درست کلمه بخواهید بسازید، اتفاقا دچار مشکل خواهید شد. نمونه ساده فیلم آقای مهرجویی است که طبیعتا جزو فیلمهای ماندگار سینمای ما است، اما در زمان خودش با مشکلات خیلی زیاد مواجه شد. فیلم توقیف شد.
فیلم به نظر آنها تاویلپذیر بود. عدهای میخواستند به خود نارنجک ببندند و مهرجویی را بغل کنند یعنی آنقدر مساله از نظر آنها جدی بود. ولی فیلمهای شبهکمدی الان، چون تاثیرگذار نیست و، چون فقط برای خنده آنی ساختهشده تا بلیت خریده شود و بدون اینکه مخاطب فکر کند به چی خندیده و چرا خندیده و اصلا به چه کیفیتی خندیده، به راحتی نمایش داده میشود، اما این فیلمها اصلا ماندگاری ندارند. یکسال دیگر حتی کسی یادش نیست این فیلم ساخته و اکران شده. کسی یادش نمیآید اصلا قصهاش چی بود. از این لحاظ در ممیزی این فیلمها خیلی آزادتر با آنها رفتار میشود.
پوریا: به نظر من نوع ممیزی ظاهرا نرمتری که درباره این نوع شبهکمدیها اعمال میشود بحث بسیار مهمی است. همچنین دردسری که برای ما منتقدان دارد که ما از زاویه نگرانی برای سینما و ارزشهای سینمایی و سطح هنری و حتی کمدی خوب و بامزه تلقی شدن یک فیلم بحث و تردیدمان را مطرح میکنیم ولی دوستان در نشریات اصولگرا بابت غرهای همیشگی که میخواهند به وزارت ارشاد بزنند و معتقدند این وزارتخانه باید سانسور سفت و سختتری اعمال کند، به این فیلمها از زاویه نگرانی برای اخلاقزدگیهای سطحی میپردازند و آنوقت است که به نظر میرسد ما همسو با این جناحها هستیم... یعنی با آن نگاه دگمی که مانع شوخیپردازیهای این نوع فیلمها میشود در یک مسیر قرار میگیریم. این دردسر کار ماست. اما میخواهم اینجا با جزییات توضیح دهم. چند بار در برنامههای تلویزیونی هم این موضوع را مطرح کردم.
آن چیزی که تحت عنوان شوخیهای جنسی گفته میشود در فیلمهای کمدی ایرانی وجود ندارد. یک مثال من از شوخی جنسی بزنم: «وقتی دو کاراکتر جک لمون و تونی کرتیس در فیلم «بعضیها داغشو دوست دارند» ناچار میشوند برای نجات جان خودشان درحالیکه مرد هستند لباس زن بر تن کنند و زنپوشی کنند تاکسی آنها را پیدایشان نکند و گروه گنگستری آنها را نکشند، آنها در موقعیتی قرار میگیرند که یک پسرک آسانسورچی با آنها به عنوان یک زن شوخی کرده و سربه سرشان میگذارد.
پوریا: به نظر من نوع ممیزی ظاهرا نرمتری که درباره این نوع شبهکمدیها اعمال میشود بحث بسیار مهمی است. همچنین دردسری که برای ما منتقدان دارد که ما از زاویه نگرانی برای سینما و ارزشهای سینمایی و سطح هنری و حتی کمدی خوب و بامزه تلقی شدن یک فیلم بحث و تردیدمان را مطرح میکنیم ولی دوستان در نشریات اصولگرا بابت غرهای همیشگی که میخواهند به وزارت ارشاد بزنند و معتقدند این وزارتخانه باید سانسور سفت و سختتری اعمال کند، به این فیلمها از زاویه نگرانی برای اخلاقزدگیهای سطحی میپردازند و آنوقت است که به نظر میرسد ما همسو با این جناحها هستیم... یعنی با آن نگاه دگمی که مانع شوخیپردازیهای این نوع فیلمها میشود در یک مسیر قرار میگیریم. این دردسر کار ماست. اما میخواهم اینجا با جزییات توضیح دهم. چند بار در برنامههای تلویزیونی هم این موضوع را مطرح کردم.
آن چیزی که تحت عنوان شوخیهای جنسی گفته میشود در فیلمهای کمدی ایرانی وجود ندارد. یک مثال من از شوخی جنسی بزنم: «وقتی دو کاراکتر جک لمون و تونی کرتیس در فیلم «بعضیها داغشو دوست دارند» ناچار میشوند برای نجات جان خودشان درحالیکه مرد هستند لباس زن بر تن کنند و زنپوشی کنند تاکسی آنها را پیدایشان نکند و گروه گنگستری آنها را نکشند، آنها در موقعیتی قرار میگیرند که یک پسرک آسانسورچی با آنها به عنوان یک زن شوخی کرده و سربه سرشان میگذارد.
آنها هم خیلی حرص میخورند. یکی از آنها میگوید تحملش سخت است و اعصابش خرد میشود. آنیکی میگوید تو یک عمر گاو وحشی بودی (اشاره به گاوبازی توسط ماتادورها) همیشه میخواستی شاخ بزنی و حالا چند دقیقه است در لباس زن آن پارچه قرمز شدی که گاو میخواهد به آن پارچه قرمز حمله کند و به آن شاخ بزند. پس حالا یک مقدار تحملکن.»
این شوخی جنسی است که مربوط میشود به مناسبات مرد و زن از زاویه اذیت و عصبیتی که بابت متلک و برخوردهای این مدلی از جانب جامعه مردانه به جامعه زنانه تحمیل میشود. این را میگوییم شوخی جنسی که میتواند کاملا دایر بر یک ارزش انسانی باشد و در دل یک موضوع مربوط به مناسبات زن و مرد مطرح شود ولی در این فیلمهای شبهکمدی سینمای ما مثلا آدمها حرکتی با کمرشان میکنند و بهجای اسامی، ضمیر به کار میبرند.
مثلا در فیلم اشاره میکنند «اونت کجاست» که بعد متوجه میشویم منظورش بادبزن است. در این فیلمها این تکه جملات قرار است تصوری از شوخی به وجود بیاورد که مخاطب با کف دستش به پشت آن دستش بزند و بگوید که دیدی چی گفت؟ اینها قاعدتا در جکهای محیطهای مجازی و در فضای خصوصی بین مردم ردوبدل میشود ولی وقتی همین نکات را در فیلم سینمایی میبینیم غافلگیر میشویم.
یعنی مخاطب از دور زدن سانسور میخندد.
پوریا: دقیقا و فکر میکند این اتفاق بامزهای است. نکته جالب این است که حتی یک شوخی این فیلمها در ذهن ما نمیماند. کیوان بهدرستی اشاره کرد که این فیلمها شادی در جامعه ایجاد نمیکنند. ما هنوز بعد از سالها شوخیهای فیلم «اجارهنشینها» و «مکس» و «مارمولک» را نقل میکنیم و میخندیم، اما شوخی مندرج در این فیلمها یاد کسی نمیماند و هرگز برای ما تکرار یا تداعی نمیشود و در دل زندگی روزمره ما جاری نیست.
یعنی مخاطب از دور زدن سانسور میخندد.
پوریا: دقیقا و فکر میکند این اتفاق بامزهای است. نکته جالب این است که حتی یک شوخی این فیلمها در ذهن ما نمیماند. کیوان بهدرستی اشاره کرد که این فیلمها شادی در جامعه ایجاد نمیکنند. ما هنوز بعد از سالها شوخیهای فیلم «اجارهنشینها» و «مکس» و «مارمولک» را نقل میکنیم و میخندیم، اما شوخی مندرج در این فیلمها یاد کسی نمیماند و هرگز برای ما تکرار یا تداعی نمیشود و در دل زندگی روزمره ما جاری نیست.
ولی در آن لحظه روی پرده سینماها برایمان عجیب به نظرمی رسد. آقای گلمکانی در میزگرد گذشتهای که با هم داشتیم درست اشاره کرده بودند که قهرمان گیشه در ایران تقابل با سانسور است. اینکه مردم بیخودی فکر میکنند این نکته در فیلم چقدر عجیب بود. حالا همه این نکات را بدتر و رهاتر در جمع خصوصی میگویند و میشنوند ولی، چون در سالن سینما در جمع عمومیتر دیده میشود پس اتفاق نگو و نپرسی افتاده و همین نکته باعث فروش فیلم میشود.
پرسش اصلی و هدف اصلی این میزگرد را اینجا مطرح میکنیم و آن اینکه چه عاملی در سالهای اخیر باعث تنزل سطح کیفی فیلمهای کمدی شده است؟
کثیریان: به نظر من فیلمنامههای دمدستی و سطح پایین، بازیهای رها و کنترل نشده، کارگردانی با اندازههای غیراستاندارد، توجه به سینمای بازاری بهشدت زودبازده و... ازجمله این عوامل است. زودبازده از این جهت که فیلمها زود ساخته شود و زود به نتیجه برسد و زود وارد بازار شود تا خیلی زود به سود برسد.
پرسش اصلی و هدف اصلی این میزگرد را اینجا مطرح میکنیم و آن اینکه چه عاملی در سالهای اخیر باعث تنزل سطح کیفی فیلمهای کمدی شده است؟
کثیریان: به نظر من فیلمنامههای دمدستی و سطح پایین، بازیهای رها و کنترل نشده، کارگردانی با اندازههای غیراستاندارد، توجه به سینمای بازاری بهشدت زودبازده و... ازجمله این عوامل است. زودبازده از این جهت که فیلمها زود ساخته شود و زود به نتیجه برسد و زود وارد بازار شود تا خیلی زود به سود برسد.
در این نوع فیلمها همهچیز با عجله و با استانداردهای پایین صرفا برای رسیدن به سود بیشتر با هدف پایین آوردن سطح سلیقه مردم ساخته میشود، چون قرار نیست کار ماندگاری تولید شود. به قول امیر از این فیلمها چیزی در ذهن مخاطب نمیماند. فیلمهای کمدی پارسال را در نظر بگیرید که حتی اسمشان یادمان نیست و قرار هم نیست اسم این فیلمها در یاد کسی بماند.
بنابراین بزن و در رو، بسازوبفروش یا هر اسم دیگری که میتوان رویش گذاشت ساخته میشود. در این فیلمها اساسا کیفیت فیلم برای سازندگان مهم نیست، خندههای آنی مدنظر است. همینطور که امیر گفت: مردم به این فیلمها اشتیاق نشان میدهند و برایشان سوال است که چطور این فیلمها با این الفاظ روی پرده آمده و چطور سانسور نشده؟ پس برای دیدنش روی پرده عجله میکنند و ازآنجاییکه در این فیلمها قرار بر سانسور نیست، فقط قرار است چیزی در بازار عرضه شود تا از این طریق مردم را به سینما بکشانند و در نهایت گفته شود ما این مقدار فیلم کمدی داریم.
شما الان نگاه کنید در ژانرهای مختلف سینمایی که مردم دوست دارند و سلیقههایی مختلف به این نوع فیلمها تمایل دارد اصلا این نوع فیلمها تولید نمیشود، همچون فیلم ورزشی، پلیسی، ترسناک، رزمی، دادگاهی یا معمایی انواع مختلف که جذابیتهای خیلی زیادی هم در سینما دارد اساسا ساخته نمیشود، برای اینکه تنها چیزی که دیدنی و قابلرویت است و خیلی سریع سازندگان به نتیجه خود میرسند فیلم کمدی است که بگوییم و مردم بخندند و به چند نفر دیگر هم توصیه کنند و ما هم سود خودمان را ببریم. برای این نوع سینما توجه به کیفیت اصلا نمیصرفد.
فیلمساز با خودش میگوید قرار نیست اجارهنشینها بسازم که در تاریخ سینما بماند، قرار است چیزی بسازم که از این طریق به سود برسم. مثل کالای دمدستی همچون شیر و ماست که مردم خوششان میآید و سریع میخرند. نه کالای فرهنگی.
پوریا: در ادامه ماجرای بازاری دیدن فیلمهای کمدی یک تفکیک جزیی هم لازم و ضروری است؛ مبنی بر اینکه پخشکننده و تهیهکننده چنین فیلمهایی را میتوان با کمی نگاه اغماض بخشید، چون بر آنها حرجی نیست. نکته دیگر بحث سیستم دولتی است که بهسادگی برای چنین فیلمهایی مجوز ساخت و پخش صادر میکنند برای اینکه آخر سال بیلان کاری خود را باید اعلام کنند و آمار دهند که این فیلمها آنقدر میلیارد تومان فروش داشتهاند.
پوریا: در ادامه ماجرای بازاری دیدن فیلمهای کمدی یک تفکیک جزیی هم لازم و ضروری است؛ مبنی بر اینکه پخشکننده و تهیهکننده چنین فیلمهایی را میتوان با کمی نگاه اغماض بخشید، چون بر آنها حرجی نیست. نکته دیگر بحث سیستم دولتی است که بهسادگی برای چنین فیلمهایی مجوز ساخت و پخش صادر میکنند برای اینکه آخر سال بیلان کاری خود را باید اعلام کنند و آمار دهند که این فیلمها آنقدر میلیارد تومان فروش داشتهاند.
حال اینکه از چه طریقی این فیلمها فروش داشته برایشان اصلا مهم نیست. برای اینکه نکته سیاسی اجتماعی و موضوع جدی عمیقی در این فیلمها مطرح نشده. اینجا منظورم از جدیت آن مفاهیم جدی است که در دل فیلمهای کمدی هم میتواند وجود داشته باشد، چون تاریخ سینما و طنز ما سرشار از نکات جدی است که در دل فیلمها و مطالب کمدی و طنز قرار داده شده است که بسیار ماندگار و به یادماندنی شدهاند.
ولی، چون این فیلمها حرفهای جدی ندارند پس نظارتشان هم سهلتر صورت میگیرد. اما بحث من در اینجا با خود فیلمسازان و فیلمنامهنویسان است که اگر توجه کنیم بعضی فیلمسازها به هر حال هویت فرهنگی دارند و نسبت به این سینما شناختی دارند یا دغدغه مسائل اجتماعی دارند و پیش از این فیلمهای قابلتحمل، تاملتر و جدیتری ساختهاند، همچون منوچهر هادی که سابقه «قرنطینه» و «زندگی جای دیگری است» را در کارنامه خود دارد.
مصطفی احمدی آدم دانایی در زمینه سینمای غرب است و ترجمههایی از اینگمار برگمان و وودی آلن انجام داده. فیلم اول مهدی نادری بدرود بغداد هم به لحاظ بصری فیلم قابل اعتنایی بود است. اینکه چطور میشود این فیلمسازها تن به ساخت این نوع فیلمها میدهند همه منتقدان و اهالی رسانه را متعجب کرده است.
آخر چطور میشود این فیلمسازها وقتی فیلم کمدی میسازند نتیجهاش کاملا برعکس میشود. منوچهر هادی ماحصل کارش در فیلمهای کمدی میشود «رحمان ۱۴۰۰»، «آینه بغل»، «من سالوادور نیستم». مهدی نادری «سامورایی در برلین» را میسازد و مصطفی احمدی به «میلیونر میامی» میرسد.
آخر چطور میشود این فیلمسازها وقتی فیلم کمدی میسازند نتیجهاش کاملا برعکس میشود. منوچهر هادی ماحصل کارش در فیلمهای کمدی میشود «رحمان ۱۴۰۰»، «آینه بغل»، «من سالوادور نیستم». مهدی نادری «سامورایی در برلین» را میسازد و مصطفی احمدی به «میلیونر میامی» میرسد.
سوال دیگر من این است که چرا وسواسهای این افراد حین ساخت فیلم کمدی از بین میرود؟ همان حرف کیوان که این افراد فکر میکنند هدف اقتصادی فیلم تامین میشود، پس کاری به وجوه دیگر فیلم نداریم. چرا این فیلمسازان فکر نمیکنند که این فیلمها را نمیتوانند از کارنامهشان حذف کنند؟
پس لااقل سعی کنند در همین فیلم کمدی هم نکات به دردبخور و ماندگاری مطرح یا مناسبات شخصیتپردازی کاراکترها را بهتر رعایت کنند. اینجا از مثال دیگری استفاده میکنم. در فیلم «رحمان ۱۴۰۰» به وضوح عجله در ساخت فیلم مشهود است.
در سکانسهای مشترک (خیلی کم) بین مدیری و گلزار آشکارا میتوان متوجه شد که هر دو بازیگر برای پلانهای طرف مقابل روز فیلمبرداری حضور نداشتند به همین جهت وقتی گلزار در کلوزآپ حرف میزند آن سری که در اورشولدر پشتش را میبینیم خود مدیری نیست و در پلانهایی که به نماهای مقابل کات میشود اصلا حرکت و زاویه سر با پلان مقابل نمیخواند یعنی کاملا معلوم است که بدلی جای گلزار نشسته و پلانهای مدیری را گرفته و بالعکس.
وقتی کسی از بیرون ماجرا نگاه میکند به این نکته میرسد که وقتی کسی در طول یک سال چند پروژه را با هم هندل میکند نتیجهاش همین فیلمها میشود. از بیرون هم کسی اگر به ماجرا نگاه کند به این نکته میرسد که وقتی منوچهر هادی سریال «دلدادگان» را روی آنتن دارد و ساخت سریال «عاشقانه» او تمام نشده است و از طرفی در تدارک سریال «دل» هم هست و این وسط هم فیلم «رحمان ۱۴۰۰» را میسازد، این حجم کار چه چیزی را مشخص میکند؟
کاملا معلوم است چیزی تحت عنوان مکث روی فیلمنامه در فرآیند تولید اثر اصلا وجود نداشته است. این در حالی است که نگرش به این موضوع میتوانست مسوولانهتر باشد، اما نکته دیگری اینجا مطرح است و آن اینکه در سالهای دهه شصت وزارت ارشاد برای رخت بر بستن ابتذال از سینمای ایران خیلی سخت میگرفت؛ به این معنی که به فیلمهای کمدی سخیف یا فیلمنامههای ضعیف درجه جیم میداد تا این فیلمها اکران خوبی در سینما نداشته باشند و در سالهای بعدتر مجوز اکران به برخی از این فیلمها نمیداد و این فیلمها سر از بازار ویدیو در میآوردند و اصطلاح شانه تخم مرغی به این فیلمها اطلاق میشد.
در حال حاضر چرا کیفیت عمومی سینمای ایران برای ارشاد مهم نیست؟
کثیریان: به نظر من در سالهای اخیر شرایط سینمای ما این فشار را بر فیلمسازها تحمیل کرده تا به سمت ساخت این نوع فیلمها بروند. چون در اکران حمایتی از فیلمهای غیر از فیلم کمدی نمیشود. نمونهاش حسین قناعت. او این همه فیلم کودک ساخته است و احتمالا با خود میگوید من هم باید در بورس باشم و فیلم من هم باید اکران شود، به همین جهت فیلم «لازانیا» را میسازد.
کثیریان: به نظر من در سالهای اخیر شرایط سینمای ما این فشار را بر فیلمسازها تحمیل کرده تا به سمت ساخت این نوع فیلمها بروند. چون در اکران حمایتی از فیلمهای غیر از فیلم کمدی نمیشود. نمونهاش حسین قناعت. او این همه فیلم کودک ساخته است و احتمالا با خود میگوید من هم باید در بورس باشم و فیلم من هم باید اکران شود، به همین جهت فیلم «لازانیا» را میسازد.
یا مهدی نادری سامورایی در برلین را به کارنامهاش اضافه میکند. شما نگاه کنید بنیاد سینمایی فارابی به عنوان نهادی که باید از سینمای فرهنگی حمایت کند و این حمایت در سیاستگذاری این بنیاد نوشته شده، در حال حاضر سرگروه خود را به «دختر شیطان» اختصاص داده و این فیلم را اکران میکند.
در واقع ماموریتها گم شده است. فارغ از اینکه دولتی شدن یا نشدن سینما را قبول داشته باشیم، دولت فعلا وظیفهاش باید حمایت از فیلمهای فرهنگی و باارزشتر باشد، چون بالاخره فیلمهای تجاری راه خود را در اکران پیدا میکنند و به فروش میرسند، اما حمایت در اکران باید از فیلمهای فرهنگی انجام شود تا امثال قناعت و نادری بتوانند فیلمهایی را که دلشان میخواهد بسازند.
فیلمهایی هم که این فیلمسازها دلشان میخواهد بسازند فیلمهای هنر وتجربه یا مخاطب خاص نیست، فیلمهای بدنه سینما است که اتفاقا در ژانرهای مختلف است. فیلمهایی که هم میفروشد و هم گلیم خود را از آب بیرون میکشد. چون اصل سینمای ایران از این جنس فیلمها بود که در دنیا مطرح شده بود نه از جنس «هشتک» و «لازانیا» و نه از سینمای کم مخاطب و خاص.
به این نکته توجه کنیم که سینمای ما بدنهای داشت که این بدنه در حال حاضر در حال حذف شدن است؛ بدنهای که هم میفروشد و هم فیلم باارزش تولید میکند.
پوریا: موضوع همین است. در جلسهای که آقای اربابی هم حضور داشت به این موضوع اشاره کردم که در مدیریت فرهنگی سینمای ایران این بحث صفر و صدی شده است؛ به این معنی که از طرفی وزارت ارشاد ادعا میکند که خودش را بابت کمک به خصوصی شدن سینمای ایران در بررسی کیفیت فیلمها کنار کشیده است و از طرف دیگر در بحث نظارت به وفور دخالتهای عجیب و فراتر از مفهوم بررسی فرهنگی میکند؛ گو اینکه انگار سینماگران قیم و آقا بالا سر میخواهند و باید ولی خود را بیاورند و همه جزییات کلامی را که در فیلمها به کار میرود و دیدگاهی را که سینماگر در فیلمش مطرح میکند کاملا کنترل کند. انگار که جهانبینی فیلمساز توسط وزارت ارشاد شکل میگیرد.
پوریا: موضوع همین است. در جلسهای که آقای اربابی هم حضور داشت به این موضوع اشاره کردم که در مدیریت فرهنگی سینمای ایران این بحث صفر و صدی شده است؛ به این معنی که از طرفی وزارت ارشاد ادعا میکند که خودش را بابت کمک به خصوصی شدن سینمای ایران در بررسی کیفیت فیلمها کنار کشیده است و از طرف دیگر در بحث نظارت به وفور دخالتهای عجیب و فراتر از مفهوم بررسی فرهنگی میکند؛ گو اینکه انگار سینماگران قیم و آقا بالا سر میخواهند و باید ولی خود را بیاورند و همه جزییات کلامی را که در فیلمها به کار میرود و دیدگاهی را که سینماگر در فیلمش مطرح میکند کاملا کنترل کند. انگار که جهانبینی فیلمساز توسط وزارت ارشاد شکل میگیرد.
به جای این بحث ارشاد میتوانست مرحله تبدیل تدریجی سینما با گردش سرمایه خصوصی را بر این مبنا بگذارد و بگوید که «مردم میخواهند» مدیریتی داشته باشد که اولا از فیلم فرهنگی جدی درست و تاثیرگذار و درگیرکننده برای تماشاگر به قدر کافی حمایت شود، چه حین دریافت مجوز ساخت و چه زمان دریافت مجوز نمایش و هم اینکه مردم اگر متریال کمدی میخواهند یک چیز دیگری هم به جز سخاوتهای رایج در سینما برای دیدن داشته باشند که به تماشای آن بنشینند.
جالب اینجاست که برخی فیلمها در صحنههای ابتدایی میخواهند نکاتی را برای مخاطب تعریف کنند. مثل فیلم «ما همه با همه هستیم» یا «لسآنجلس تهران»، اما در ادامه به سمت عجیب و غریبی میروند که جز رقصیدن راه دیگری در جذب مخاطب ندارند.
این مشکل عمده به مدیریت فرهنگی برمیگردد که جایی برای حمایت باقی نمیگذارد. مثال خوشایندی نیست ولی بعد از حذف «رحمان ۱۴۰۰» از اکران نوروزی با تاکید بر اینکه فیلم بدی است و بد ساخته شده و اشاره کردم شتابان ساخته شده است، اما دیدیم که این حذف هیچ افتی در فروش فیلم «متری شیشونیم» حاصل نکرد.
فرض کنیم مردمی باشند که بگویند میخواستیم به تماشای «رحمان ۱۴۰۰» برویم و بخندیم ولی، چون الان این فیلم روی پرده نیست به تماشای فیلم متری شیش و نیم نمیرویم که دیدیم اینگونه نشد و اتفاقا حتی فروش «متری شیشونیم» بیشتر هم شد.
این فقط مثالی بود برای اینکه بگویم اگر سالن و سانسهای کافی در اختیار فیلمهای واجد ارزش قرار بگیرد قطعا این فیلمها فروش خواهد داشت. فیلمهایی که واجد هر دو شکل ارزش، یعنی هم درگیر کردن احساس تماشاگر در بحث سرگرمیسازی و هم ارزشها و دلمشغولیها دغدغههای فیلم خوب ساخته شدن در آنها لحاظ شود. به نظر من در حال حاضر وزارت ارشاد این وظیفه خود را به عنوان بخش فرهنگ فراموش کرده است و فقط در جایگاه مرشد به آدمها میخواهد بگوید مچتان را بیاورید پایینتر.
کثیریان: در پایان به این نکته مهم اشارهکنم که ما به عنوان مخاطبان جدیتر سینما که مینویسیم و فیلمها را نقد میکنیم به نقد اینگونه فیلمها باید بیشتر توجه کنیم. وقتی ما به عنوان منتقد به دیدن این فیلمها نمیرویم، چون ارزش کافی برای این فیلمها قائل نیستیم، همین خود باعث میشود این فیلمها از حاشیه امنی برخوردار باشند.
کثیریان: در پایان به این نکته مهم اشارهکنم که ما به عنوان مخاطبان جدیتر سینما که مینویسیم و فیلمها را نقد میکنیم به نقد اینگونه فیلمها باید بیشتر توجه کنیم. وقتی ما به عنوان منتقد به دیدن این فیلمها نمیرویم، چون ارزش کافی برای این فیلمها قائل نیستیم، همین خود باعث میشود این فیلمها از حاشیه امنی برخوردار باشند.
به لحاظ رسانهای کسی هیچ نقد منفی روی این فیلمها نمینویسد و این فیلمها از حاشیه امن رسانهای برخوردار شدند؛ البته میدانم که امیر چنین فیلمهایی را میبیند و حتما راجع به آنها مینویسد ولی منتقدان باید چنین فیلمهایی را ببینند و راجع به آنها نقد بنویسند.
نگاه سطحی جامعهشناختی است که، چون جامعهای در غم و اندوه است بهتر است که با این نوع فیلمها شاد باشند. اما مهم اینجاست که این فیلمها در ساختار از اصول اولیه ژانر و شاید حتی اصول اولیه سینما دور میشوند و درنهایت محصولی ساخته میشود که نه دروپیکر دارد و نه از فیلمنامه خوبی برخوردار است و نه انسجام دارد.
ممیزی در ایران وابسته به بازخورد احتمالی است که ممیزیان فکر میکنند نمایش فیلم درپی دارد. به همین دلیل است که میبینیم خیلی از فیلمهای سخیف دمدستی شبهکمدی گاهی در ممیزی کمتر به مشکل برمیخورند.
فیلمنامههای دمدستی و سطح پایین، بازیهای رها و کنترل نشده، کارگردانی با اندازههای غیراستاندارد، توجه به سینمای بازاری بهشدت زودبازده و... ازجمله این عوامل است. زودبازده از این جهت که فیلمها زود ساخته شود و زود به نتیجه برسد و زود وارد بازار شود تا خیلی زود به سود برسد.
بنیاد سینمایی فارابی به عنوان نهادی که باید از سینمای فرهنگی حمایت کند و این حمایت در سیاستگذاری این بنیاد نوشته شده، در حال حاضر سرگروه خود را به «دختر شیطان» اختصاص داده و این فیلم را اکران میکند. در واقع ماموریتها گم شده است.
فیلمساز با خودش میگوید قرار نیست اجارهنشینها بسازم که در تاریخ سینما بماند، قرار است چیزی بسازم که از این طریق به سود برسم. مثل کالای دمدستی همچون شیر و ماست که مردم خوششان میآید و سریع میخرند. نه کالای فرهنگی.
وقتی ما به عنوان منتقد به دیدن این فیلمها نمیرویم، چون ارزش کافی برای این فیلمها قائل نیستیم، همین خود باعث میشود این فیلمها از حاشیه امنی برخوردار باشند. به لحاظ رسانهای کسی هیچ نقد منفی روی این فیلمها نمینویسد و این فیلمها از حاشیه امن رسانهای برخوردار میشوند.
سینمای ایران بیش از یک دهه است که به سخاوت در قالب کمدی، کاری ندارد ولی هر موضوع جدی دور از شعارها و کلیشهها را زیر سوال میبرد و برای فیلمهای مرتبط با آن، مساله میسازد.
جملاتی را نظیر مردم مشکل زیاد دارند و احتیاج به خنده دارند توجیه ساخت این آثار دمدستی نکنیم. فیلمهایی را که فیلمنامههایش یکبار نوشته میشود و بخش عمدهای از آنها با بداهه سر صحنه یا پر کردن حفرهها و چالههای داستان، با مزه ریختن بیمزه بازیگران برطرف میشود و فکر میکنند به این شکل متاع مرغوب کمیکی در اختیار مردم گذاشتهاند، با این نکات توجیه نکنیم.
حتی یک شوخی این فیلمها در ذهن ما نمیماند. این فیلمها شادی در جامعه ایجاد نمیکنند. ما هنوز بعد از سالها شوخیهای فیلم «اجارهنشینها» و «مارمولک» را نقل میکنیم و میخندیم، اما شوخی مندرج در این فیلمها یاد کسی نمیماند و هرگز برای ما تکرار یا تداعی نمیشود و در دل زندگی روزمره ما جاری نیست. ولی در آن لحظه روی پرده سینماها برایمان عجیب به نظرمی رسد.
بعضی فیلمسازها به هر حال هویت فرهنگی دارند و نسبت به سینما شناختی دارند یا دغدغه مسائل اجتماعی دارند و پیش از این فیلمهای قابلتحمل، تاملتر و جدیتری ساختهاند، آخر چطور میشود این فیلمسازها وقتی فیلم کمدی میسازند نتیجهاش کاملا برعکس میشود.
به نظر من در حال حاضر وزارت ارشاد وظیفه خود را به عنوان بخش فرهنگ فراموش کرده است و فقط در جایگاه مرشد به آدمها میخواهد بگوید مچتان را بیاورید پایینتر.
نگاه سطحی جامعهشناختی است که، چون جامعهای در غم و اندوه است بهتر است که با این نوع فیلمها شاد باشند. اما مهم اینجاست که این فیلمها در ساختار از اصول اولیه ژانر و شاید حتی اصول اولیه سینما دور میشوند و درنهایت محصولی ساخته میشود که نه دروپیکر دارد و نه از فیلمنامه خوبی برخوردار است و نه انسجام دارد.
ممیزی در ایران وابسته به بازخورد احتمالی است که ممیزیان فکر میکنند نمایش فیلم درپی دارد. به همین دلیل است که میبینیم خیلی از فیلمهای سخیف دمدستی شبهکمدی گاهی در ممیزی کمتر به مشکل برمیخورند.
فیلمنامههای دمدستی و سطح پایین، بازیهای رها و کنترل نشده، کارگردانی با اندازههای غیراستاندارد، توجه به سینمای بازاری بهشدت زودبازده و... ازجمله این عوامل است. زودبازده از این جهت که فیلمها زود ساخته شود و زود به نتیجه برسد و زود وارد بازار شود تا خیلی زود به سود برسد.
بنیاد سینمایی فارابی به عنوان نهادی که باید از سینمای فرهنگی حمایت کند و این حمایت در سیاستگذاری این بنیاد نوشته شده، در حال حاضر سرگروه خود را به «دختر شیطان» اختصاص داده و این فیلم را اکران میکند. در واقع ماموریتها گم شده است.
فیلمساز با خودش میگوید قرار نیست اجارهنشینها بسازم که در تاریخ سینما بماند، قرار است چیزی بسازم که از این طریق به سود برسم. مثل کالای دمدستی همچون شیر و ماست که مردم خوششان میآید و سریع میخرند. نه کالای فرهنگی.
وقتی ما به عنوان منتقد به دیدن این فیلمها نمیرویم، چون ارزش کافی برای این فیلمها قائل نیستیم، همین خود باعث میشود این فیلمها از حاشیه امنی برخوردار باشند. به لحاظ رسانهای کسی هیچ نقد منفی روی این فیلمها نمینویسد و این فیلمها از حاشیه امن رسانهای برخوردار میشوند.
سینمای ایران بیش از یک دهه است که به سخاوت در قالب کمدی، کاری ندارد ولی هر موضوع جدی دور از شعارها و کلیشهها را زیر سوال میبرد و برای فیلمهای مرتبط با آن، مساله میسازد.
جملاتی را نظیر مردم مشکل زیاد دارند و احتیاج به خنده دارند توجیه ساخت این آثار دمدستی نکنیم. فیلمهایی را که فیلمنامههایش یکبار نوشته میشود و بخش عمدهای از آنها با بداهه سر صحنه یا پر کردن حفرهها و چالههای داستان، با مزه ریختن بیمزه بازیگران برطرف میشود و فکر میکنند به این شکل متاع مرغوب کمیکی در اختیار مردم گذاشتهاند، با این نکات توجیه نکنیم.
حتی یک شوخی این فیلمها در ذهن ما نمیماند. این فیلمها شادی در جامعه ایجاد نمیکنند. ما هنوز بعد از سالها شوخیهای فیلم «اجارهنشینها» و «مارمولک» را نقل میکنیم و میخندیم، اما شوخی مندرج در این فیلمها یاد کسی نمیماند و هرگز برای ما تکرار یا تداعی نمیشود و در دل زندگی روزمره ما جاری نیست. ولی در آن لحظه روی پرده سینماها برایمان عجیب به نظرمی رسد.
بعضی فیلمسازها به هر حال هویت فرهنگی دارند و نسبت به سینما شناختی دارند یا دغدغه مسائل اجتماعی دارند و پیش از این فیلمهای قابلتحمل، تاملتر و جدیتری ساختهاند، آخر چطور میشود این فیلمسازها وقتی فیلم کمدی میسازند نتیجهاش کاملا برعکس میشود.
به نظر من در حال حاضر وزارت ارشاد وظیفه خود را به عنوان بخش فرهنگ فراموش کرده است و فقط در جایگاه مرشد به آدمها میخواهد بگوید مچتان را بیاورید پایینتر.
۰