مسعود جعفری جوزانی؛ گلایه‌ از نوکیسه‌های سینما

مسعود جعفری جوزانی؛ گلایه‌ از نوکیسه‌های سینما

شرایط امروز ایجاب می‌کند که ساخت فیلم زیر پانصد میلیون تومان ممکن نباشد، تا هر کس و ناکس سینما را به جولانگاه اندیشه‌ورزی تبدیل بکند.

کد خبر : ۷۲۱۵۹
بازدید : ۲۱۰۵
سینما به دست مشتی نوکیسه سرمایه‌دار افتاده
منصور جهانی | چندی پیش در حاشیه مراسم تولد مسعود کیمیایی برخی همکاران این فیلمساز درباره فراز و نشیب‌های زندگی او حرف زدند و ادامه بحث به کم‌کاری سینماگران قدیمی کشیده شد. مسعود کیمیایی هم در این جمع با ابراز علاقه از اینکه تمایل دارد حرفم‌هایش را به فیلم تبدیل کند، از همه مسوولان درخواست کرد فکری به حال فیلم‌هایی که میلیارد میلیارد می‌فروشند، بکنند: «سرمایه بزرگی مانند داریوش مهرجویی چند سال است که بیکار است، ناصر تقوایی همین اوضاع را دارد و من هم به سختی فیلم می‌سازم، اما نکته قابل توجه این است که به راحتی می‌شود این آقایان میلیاردی را وادار به ساخت فیلم‌های جدی با پول خیلی کم کرد چراکه در این صورت استعداد‌هایی هم یافت می‌شود.
من از آن‌ها می‌خواهم که تنها به فکر تلنبار کردن نباشند، استعداد پیدا کنند و به فکر سینمای جدی باشند.» کیمیایی با بیان اینکه این خواسته تنها با قانون محقق می‌شود و نباید تنها به صورت یک حرف باشد تاکید کرد مهرجویی چند طرح فوق‌العاده دارد، اما سرمایه‌گذاری ندارد، در این شرایط چرا این میلیاردی‌ها کمکش نمی‌کنند؟
البته گلایه کم‌کاری و بی‌توجهی به فیلمسازان صاحبنام مختص امروز و دیروز نیست و تنها مربوط به مسعود کیمیایی نمی‌شود چرا که سال‌هاست سینماگران صاحب‌نام از کم‌کاری و نبود سرمایه‌گذار رنج می‌برند و امکان فعالیتی برای آن‌ها فراهم نمی‌شود.
به همین بهانه سراغ مسعود جعفری جوزانی از فیلمسازان قدیمی سینمای ایران رفتیم که خودش هم‌ردیف کارگردانان کم‌کار سینمای ایران است و با اوگفت‌وگویی انجام دادیم و نظرش را درباره این موضوع جویا شدیم.

چندی پیش مسعود کیمیایی در جمعی از کم‌کاری و بی‌حمایتی فیلمسازان قدیمی ابراز گلایه کردند. صحبت را از اینجا آغاز کنیم که چرا اساسا فیلمسازان قدیمی و پیشکسوت سینما این روز‌ها کمتر کار می‌کنند؟
کم‌کاری بزرگان سینما نشانگر موفقیت طرح حذفی است که طی ده، بیست سال گذشته بر سینما تحمیل شده و همچنان ادامه دارد. طرحی که طی آن مقرر شده، سینما و فرهنگ را دربست زیرسلطه بی‌رحمانه سرمایه در بیاورند.
کم‌کاری سینماگران اندیشمند، در سینمای موجود هم نشان می‌دهد که اجرای این طرح کاملا موفقیت‌آمیز بوده و مجریان، موفق شده‌اند سینما را دربست در اختیار سرمایه نوکیسه‌هایی بگذارند که جز به سود، به هیچ چیز نمی‌اندیشند.
خوب به خاطر دارم در جلسه‌ای که امثال من هم دعوت داشتند، پیشنهاد که چه عرض کنم، دستور صادر شد که دفاتر کوچک باید به هم بپیوندند و کمپانی به وجود بیاورند. توضیح دادم که کمپانی‌های فیلمسازی امریکا و هند بر حسب نیاز و رشد تولید حاصل شده‌اند نه با دستور و امریه.

نظر شما با نتیجه‌ای هم همراه بود؟
البته که حرفم به جایی نرسید، حتی دستور دادند هر شرکت تولید و توزیع باید به یک شرکت تولید و یک شرکت پخش تغییر کند. گفتیم که تفکیک پخش از تولید، سبب پیروزی پخش و نابودی تهیه‌کنندگان می‌شود، فرمودند: همین است که هست. در پی این تقسیم‌ها مقرر شد که سینمای ایران را هم از کارگردان محوری به تهیه‌کننده‌محوری تغییر مسیر بدهند.
عرض کردم، این عمل سینما را از اندیشه تهی می‌کند و به زودی سینما «ستاره محور» خواهد شد و آن‌ها خواهند بود که سرمایه سینما را می‌بلعند. فرمودند، مگر در امریکا که شما درس خوانده‌اید سینما این‌گونه نیست؟ عرض کردم: «چرا، اما ما در این مملکت، انقلاب کرده‌ایم و سینما در خدمت فرهنگ باید باشد نه در تسلط مطلق سرمایه.»
فرمودند: «نهاد‌ها و بنیاد‌ها سرمایه در اختیار سینماگران خلاق و اندیشمند قرار خواهند داد.» عرض کردم: «برادر، این‌گونه طرح‌ها قبلا هم امتحان خود را پس داده‌اند و نتیجه‌ای جز رانت‌خواری به بار نخواهد آورد.» فرمودند: «شما نگران نباشید.»

راستش از اینکه در آن جمع خوشنام، در اقلیت و تنها خود را حس می‌کردم، ترجیح دادم سکوت کنم و حرفی نزدم.

البته آن سال‌ها نرخ تولید فیلم مثل امروز سرسام‌آور نبود.
آن روز‌ها میانگین تولید یک فیلم سینمایی بین ۳۰ تا ۴۰ میلیون تومان می‌شد. هیچ دفتری هم بی‌آنکه فیلم تولید کند حق پخش نداشت و اکثریت هم که دست‌شان به جایی بند نبود، راضی بودند. یادم هست یکی از حضار که سخت طرفدار سلطه سرمایه بر سینما بود با صدای رسایی که پیدا بود به آنچه می‌گوید معتقد است گفت: «مشکل بنیادین سینمای ایران این است که تولید فیلم سینمایی ارزان تمام می‌شود.
شرایط امروز ایجاب می‌کند که ساخت فیلم زیر پانصد میلیون تومان ممکن نباشد، تا هر کس و ناکس سینما را به جولانگاه اندیشه‌ورزی تبدیل بکند. مردم به سینما می‌آیند تا تخمه‌شان را بخورند و حال کنند، نه اینکه درس یاد بگیرند و زندگی تکراری خودشان را تماشا کنند.»

البته در این حرف که سینما تفریح هم هست همه حضار از جمله من با او هم عقیده بودیم، اما نه اینکه نفس سینمایی را که به ایجاد سلیقه‌های نو در جامعه کمک می‌کند، ببندیم و فقط با استفاده از سلیقه نازل و عوام‌زدگی جیب‌های خود را پر پول کنیم. به هر حال، آن‌روز گذشت و روز‌ها و ماه‌ها و سال‌های دیگر هم پیاپی گذشت تا به این وضعیت نابسامان رسیدیم که در آن، نادانی و دزدی فضیلت به حساب می‌آید و دانایی جز فقر و نکبت چیزی عاید صاحبش نمی‌کند.

مشکل اصلی از کجا ناشی می‌شد؟
به گمان من، مشکلی که طراحان سلطه سرمایه بر سینما با شرایط آن روز سینمای ایران داشتند بخشی حسادت بود، بخشی نگرش سودجویانه و بخشی نگرانی‌های سیاسی، اما عمده آن به منظور دسترسی آسان‌تر و قانونی به بیت‌المال بود. در واقع به دنبال بهانه‌ای بودند تا راحت و قانونی سالن‌ها را در انحصار بگیرند و سینما را از اندیشه و اندیشمند تهی کنند.
واقعیت این است که یک گروه کم‌سواد، اما پرنفوذ با وجود مقام‌هایی که به دست آورده بودند و جایگاه ویژه‌ای که به آن‌ها داده شده بود، ثروتمندتر شده بودند، از خود می‌پرسیدند: «چرا با اینکه ما پولدار شده‌ایم، تهیه‌کننده هم شده‌ایم، ولی احترام لازم را در جامعه نمی‌گیریم.
مشکل این جماعت، این است که پس از انقلاب سینماگر‌هایی به امید ساختن سینمای نوینی با خلوص نیت، پیش آمده بودند. سینماگرانی بودند که خود را ادامه سینمای موج نوی پیش از انقلاب می‌دانستند. گروهی که عزم کرده بودند سینمای اندیشه، سینمای فرهنگ، سینمای بالنده و سینمایی را که حرفی برای گفتن داشته باشد محور خود قرار دهند. سینمایی که پیش از انقلاب مهجور بود.
مثلا فیلم «گاو» به کارگردانی داریوش مهرجویی ساخته شد و من یادم است در سینما «کاپری» نمایش دادند و تعداد کمی هم به تماشای آن می‌نشستند. جالب آنکه کسانی که فیلم‌های پیش پا افتاده می‌ساختند و عوام به تماشای آن‌ها می‌نشستند؛ فیلم‌های «موج نو» را مسخره می‌کردند.
حتی یکی از به قول خدابیامرز دکتر کاووسی «فیلمفارسی» سازان آن روزها، در مصاحبه‌ای به مسخره گفته بود: «این فیلم به چه درد می‌خورد، سرمایه کلی این فیلم و همه درآمد آن، اندازه غذایی که سر صحنه فیلم من داده شده است نیست!»

چنین نگاهی به فیلم‌های با تفکر در همه ادوار تاریخ دیده می‌شود.
منظورم این است که متر و معیار سنجش اکثریت فیلمسازان جریان اصلی آن زمان در فروش خلاصه می‌شد و تنها سود بیشتر فضیلت بود. اما جوانان آن نسل دریافته بودند که فیلم‌های موج نو ممکن است تماشاگر کمتری داشته باشد. ولی تماشاگرش کیفیت دارد و تکثیر می‌شود.
نسل‌ها گذشت و اندیشه موج نو و فیلم‌های آن‌ها سینمای عوام‌زده را کنار زد و در واقع موج نو، عرصه را تسخیر کرد، فیلم‌هایی همچون؛ «گاو»، «قیصر»، «خداحافظ رفیق»، «رگبار»، «آرامش در حضور دیگران»، «تنگسیر» و ... آثاری بودند که هیچ ربطی به سینمای جریان اصلی نداشتند.
جریان اصلی سینمای آن زمان، چیز مسخره‌ای در حد یک شو و سیرکی بود که هرچند دیده می‌شدند، اما زود از یاد می‌رفتند. ما آن روز‌ها به این اشاره کردیم و هشدار را دادیم ولی گوش نکردند.

به مرور زمان چه اتفاقی افتاد؟
این بسترسازی که برای سینمای سرمایه‌محور انجام دادند پیش از اینکه تهیه‌کننده‌محور باشد، ستاره‌محور شد. ستاره‌های کم‌سویی که بازیگران توانایی نبودند، چهره‌هایی داشتند که این چهره‌ها به دلایل روز، محبوب واقع می‌شدند.
یک مدی را اعلام می‌کرد، یک چهره قابل قبول و پذیرفته‌شده‌ای بین مردم است و بس ... یواش یواش دستمزد ستاره‌ها را بالا بردند و خیلی آگاهانه و از روی حساب آن‌ها را به صاحبان اصلی سینما تبدیل کردند.
در حال حاضر، بر عکس دهه هفتاد و هشتاد است. دیگر کسی نمی‌پرسد که این فیلم را چه کسی ساخته است، می‌گویند که چه کسی بازی کرده است. البته باز هم از مقصدی که داشتند دور و دورتر شدند و نتوانستند تهیه‌کننده را سازنده فیلم معرفی بکنند.
چرا که اولا بیشتر این تهیه‌کننده‌ها سواد و شعورش را نداشتند، دوما اینکه تماشاگر این نوع سینما به دنبال این نیستند که چه کسی فیلم را تهیه کرده است.

تماشاگر فیلم‌های دم‌دستی فقط به دنبال نام ستاره فیلم می‌گردد. البته اعتراف می‌کنم که بیشتر آدم‌ها در سراسر دنیا، تمایل غیر قابل انکاری به فیلم‌های ملودرام اشک‌انگیز، تخیلی یا خنده‌دار و ترسناک دارند و بیشتر مضامینی را می‌پسندند که برای‌شان آشنا باشد و قبلا سر و ته آن را می‌دانند. این تمایل جمعی و فراگیر به ابتذال، یک جریان جهانی است که اهل فرهنگ برای تغییر آن، سخت تلاش کرده و می‌کنند.
البته به نظر می‌رسد تقاضا برای دیدن کار‌های مبتذل هرگز فروکش نکرده است و تولیدکنندگان ابتذال، خود را پیروز می‌دانند؛ و هر روز بر تعداد فیلم‌ها و سریال‌هایی که با احساسات سطحی عوام برمی‌انگیزد و شعور انسان را به بازی می‌گیرد، افزوده می‌شود. اما همزمان و به موازات هنرمندان و به‌ویژه سینماگران اندیشمند و خلاق، برای تغییر این وضعیت و ارتقای سلیقه جمعی تلاش می‌کنند. البته اگر مافیای سرمایه به آن‌ها اجازه کار بدهد.
باید اقرار کنم، خود من و شاید بسیاری از سینماگران امروز هم در آغاز عوام‌زده بوده‌اند. باید اقرار کنم من و دوستانم در نوجوانی اصلا نمی‌دانستیم که یک فیلم کارگردان هم دارد. آن روز‌ها بین ما بچه‌ها مد بود که اول می‌پرسیدیم چه کسی فیلم را بازی کرده است و بعدش فیلم را می‌دیدیم. مهم نبود که چه کسی آن را ساخته است.
برای اولین بار در ایران، آقای «ساموئل خاچیکیان» بود که کارگردان را به امثال من شناساند، بعد از دیدن اولین فیلم او وقتی‌که در تبلیغ روزنامه می‌نوشت: «ساموئل خاچیکیان تقدیم می‌کند» دیگر نمی‌پرسیدیم چه کسی بازی کرده است؟ همه می‌خواستند به سینما بروند و فیلم «ساموئل خاچیکیان» را ببینند. خدا رحمتش کند؛ اولین کسی بود که اندیشه و نگرش و نگاه کارگردانی را در ایران مطرح کرد.

به گمان من دلیل عقب‌نشینی کارگردانان مطرح همین نکاتی است که اشاره می‌کنید.
بله. تولید و مصرف ابتذال بالا رفته است و بیشتر تولیدات سینمایی امروز چیزی شبیه همان شو و سیرک است، مثل فیلم‌های هندی است البته مثل فیلم‌های هندی نمی‌توانند برقصند و بخوانند؛ در عوض با حرف‌های رکیک جبران می‌کنند. در نتیجه، سینماگر یا باید تن به این افتضاح بدهد یا بیکار بماند.
واقعیت این است که سینمای مافیای سرمایه‌سالار، نه تنها کارگردان‌های قدیمی بلکه کارگردان‌های جدید را هم که صاحب اندیشه هستند نمی‌خواهد.

برگردیم به صحبت‌های آقای کیمیایی و اینکه فیلم‌ها میلیارد، میلیارد می‌فروشند، اما فرصت کار برای فیلمسازان قدیمی فراهم نمی‌شود. شما چه تحلیلی بر این گفته دارید؟
آقای کیمیایی هم تجربه دارد و هم متفکر است و هم جزو پیشتازان موج نوی سینمای ایران بوده است، یکی از آدم‌های درجه یکی است که متعلق به یک فرهنگ خاص است. کم‌بها و بی‌مغز حرف نمی‌زند. واقعیت را ایشان بهتر از من می‌داند؛ فیلم‌ها که میلیارد، میلیارد می‌فروشند، این میلیارد، میلیاردی هم که می‌گویند حداقل ۴۰ درصدش نمایش است.
این‌ها پول‌های بادآورده و حرام و معمولا دزدی است که توسط عده‌ای وارد سینما می‌شود، یکی را می‌گویند «بیت کوین» خریده، یکی را می‌گویند که باباش مرده و ارث به او رسیده است. البته یکسری بازی‌های سیاسی و اقتصادی پشت هر یک از آن است.
حتی تعدادی از فیلم‌های خیلی پیش پا افتاده را در کشور‌های مختلفی مثل؛ برزیل، هند، اسپانیا و تایلند می‌سازند که شست و شوی ارز است. به خاطر اینکه ما نمی‌توانیم ارز رد و بدل بکنیم، پشت پرده این نوع کار‌ها تا آنجایی که من اطلاع دارم برای رد و بدل کردن ارز است و فیلمسازی فقط یک بهانه برای توجیه کارشان است.
هیچکس هم نمی‌پرسد این فیلم چه ارزشی داشته است که در آن کشور یا هر جای دیگری غیر از ایران ساخته شود. کشوری به این پهناوری و به این زیبایی که درباره اکثر اقوام بزرگش حتی یک فیلم هم ساخته نشده است، چطور شده که این‌ها نگران چهار نفر آدم فراری هستند که مثلا در کشور‌های دیگر زندگی می‌کنند که زندگی این‌ها را می‌آیند مطرح می‌کنند، فقط به این بهانه که بتوانند شست و شوی ارزی بکنند و به خارج بروند و برگردند.
فیلم‌هایی هم که به علت درست و قابل احترامی میلیارد، میلیارد فروش می‌کنند، به خاطر این است که سلیقه و نیاز‌های موجود جامعه را در نظر گرفته‌اند. متاسفانه سرمایه‌گذاران بیشتر این فیلم‌ها شخصیت این کار را ندارند. یعنی نه سینما مساله اساسی آنهاست و نه سینماگر که حالا اگر یک فیلمش هم میلیاردی فروش کرد، آن پول را بیاورد و دوباره فیلم بسازد.

یعنی مساله این سرمایه‌گذار‌ها اصلا سینما نیست؟
بله. یک عده از این‌ها آمده‌اند ستارگانی را که خودشان ساخته‌اند از نزدیک ببینند و یک ارتباطی با آن‌ها برقرار بکنند. کسانی هستند که واسطه‌های‌شان برای‌شان شب‌نشینی تشکیل می‌دهند. ستاره‌ها را می‌برند که در تولدشان آواز بخوانند یا در عروسی دخترشان برای آن‌ها برنامه اجرا کنند. بیشتر واسطه‌ها هم حال شب‌نشینی‌های نوکیسه‌هایی است که این مملکت را به فساد و تباهی می‌کشند.

به نظر شما چه راهکاری باید اندیشید؟
خلاصه آنکه پول به سینما بر نمی‌گردد، چون سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده نه کلاس این کار را دارد و نه سواد این حوزه و نه اصلا سینما برایش مهم است که فیلمساز‌های قدیمی، خوب و شایسته ما کار کنند. اتفاقا امثال این جماعت، همه تلاش خود را خواهند کرد که آن‌ها کار نکنند، چون آدم صاحب فکر و اندیشه، مزاحم این موجودات هستند.
این‌ها یک سری نوکر می‌خواهند، می‌خواهند که دنبال‌شان بدوند، برای‌شان چهار تا ستاره بیاورند تا در جشن‌های‌شان حضور داشته باشند. بیچاره‌ها، ستاره‌ها را در حد مطرب‌های قدیمی عروسی‌ها می‌پندارند. واسطه‌ها هم چیزی شبیه دلال‌های بنگاه شادمانی هستند، این‌ها تهیه‌کننده نیستند. این‌ها چهار تا از این ستاره‌ها را پیش این سرمایه‌گذار‌ها می‌برند و برایش قری می‌ریزند و در آنجا برنامه‌ای اجرا می‌کنند یا به هر شکلی که لازم است خوشحال‌شان می‌کنند که باز هم یک مزخرفات دیگری بسازند.
یعنی همه توجه و همه تلاش این نوع فیلم‌ها به دنبال سود بیشتر و درآمد بیشتر است، حالا چه مشروع و چه نامشروع. طبیعی است که در این سینما جا و فرصتی برای فیلمسازان اندیشمند به ویژه فیلمسازان قدیمی نباشد. با اینکه امروزه مسوولان فرهنگی در وزارت ارشاد و جا‌های دیگر سخت در تلاشند که فرهنگ و به ویژه فرهنگ در سینما را احیا کنند، بعید به نظر می‌رسد که موفق شوند چرا که امروز، سینما در سلطه سرمایه است.
روزگاری در گذشته گروهی فکر می‌کردند در حال واگذاری قدرت به سرسپردگان خویشند؛ غافل از اینکه هر سرسپرده‌ای که صاحب سرمایه شود، خواه ناخواه تابع و سرسپرده سرمایه خواهد شد. به عبارت دیگر، زمانی که قدرت به سرمایه واگذار می‌شود، بالاجبار تابعی از خصیصه آن خواهد شد، چرا که سرمایه، همواره در پی امنیت خویش و سود است و در اندک زمانی آن سرسپردگان را از اربابان سابق خود جدا و تبدیل به بردگان خود خواهد کرد. یک نمونه واقعی قابل لمس، وضعیت اروپا در قضیه برجام است.
این روز‌ها مکرر شنیده می‌شود که رهبران و مسوولان عالیرتبه کشور‌های اروپایی به کمپانی‌ها و کارخانه‌های کشور خود دستور می‌دهندکه با کشور ایران، که در تحریم است، کار بکنند، اما کسی به حرف‌شان گوش نمی‌دهد. به نظر می‌رسد که رهبران اروپا تازه دریافته‌اند که در داخل کشور خودشان هم صاحب قدرت نیستند، چرا که در این کشور‌ها قدرت به سرمایه واگذار شده است.
سرمایه می‌آید حساب می‌کند؛ می‌بیند سودی که از رابطه و داد و ستد با امریکا می‌برد بیش از سودی است که در معامله با ایران نصیبش می‌شود در نتیجه به حرف حاکم خودش گوش نمی‌کند؛ به عبارت دیگر دولت و حکومت در کشور خود بر صاحب سرمایه حاکمیت ندارد.
همانطور که وزارت ارشاد، امروز در سینمای ما حاکمیت ندارد. امروز حاکمیت در سینمای ایران در دست سرمایه است.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید