کیرکگور؛ سقراط کپنهاگ
سبک فلسفی کیرکگور از سقراط، فیلسوف آتن باستان، الگو میگرفت. سقراط دوره میگشت و به هر کس میرسید سؤالهای سخت میپرسید. شجاعت چیست؟ عدالت چیست؟
کد خبر :
۷۳۱۴۶
بازدید :
۷۵۸۵
کلر کارلایل* | موفقترین صادرات دانمارک در سالهای اخیر را به سختی میتوان به انگلیسی ترجمه کرد:
«hygge». شاید «تنآسایی» بهترین معادل باشد. از نظر دانمارکیها «hygge» حس رضایت و گرما و صمیمیت به آدم میدهد: به بخاریهای هیزمی و لباسهای گرم و پتوهای نرم روی مبلی شیک فکر کنید و بوی خوش نان تازه چاوداری که از آشپزخانه میآید. «hygge» مدتهای طولانی در فرهنگ دانمارک اهمیت داشته، ولی شاید عجیب نباشد که بسیاری از ما این زیباشناسی گرم و هوسانگیز را بهخصوص در دورههای بحرانی جذاب مییابیم.
«hygge». شاید «تنآسایی» بهترین معادل باشد. از نظر دانمارکیها «hygge» حس رضایت و گرما و صمیمیت به آدم میدهد: به بخاریهای هیزمی و لباسهای گرم و پتوهای نرم روی مبلی شیک فکر کنید و بوی خوش نان تازه چاوداری که از آشپزخانه میآید. «hygge» مدتهای طولانی در فرهنگ دانمارک اهمیت داشته، ولی شاید عجیب نباشد که بسیاری از ما این زیباشناسی گرم و هوسانگیز را بهخصوص در دورههای بحرانی جذاب مییابیم.
ولی فیلسوف قرننوزدهمی سورن کیرکگور - یکی دیگر از صادرات مشهور دانمارک - این شوق وافر به تنآسایی را بیمارگون میداند. کیرکگور کل عمرش را در کپنهاگ گذراند و این شهر را دچار بیماری خاصی میدانست: نوعی رضایت خاطر روحی که سرپوشی است بر اضطراب و یأسی که به نظر او همه انسانها تجربهاش میکنند.
کیرکگور هم مثل همه هموطنان دانمارکیاش در کلیسای لوتری غسل تعمید یافت؛ در دهههای ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰ یکریز کتاب مینوشت و آموختههایش را زیر سؤال میبرد و در عین حال دنبال صورت اصیلتری از حیات دینی میگشت.
سبک فلسفی کیرکگور از سقراط، فیلسوف آتن باستان، الگو میگرفت. سقراط دوره میگشت و به هر کس میرسید سؤالهای سخت میپرسید. شجاعت چیست؟ عدالت چیست؟ آدمهایی که فکر میکردند جواب این سؤالات را میدانند بعد از اینکه با سقراط حرف میزدند مات و مبهوت میماندند.
سقراط خود را خرمگسی فرستاده خدایان میدانست: «من به تک تک شما نزدیک میشوم و تحریک و تشویقتان میکنم...، ولی شاید شما برافروخته شوید، مثل آدمی که از چرت شیرینش پریده، و توی گوش من بزنید، و به راحتی مرا بکشید؛ آنوقت مابقی عمرتان را در خواب خواهید بود، مگر آنکه خدا، به لطف و مرحمتش، کسی را بفرستد تا شما را نیش بزند و از خواب غفلت بیدار کند».
سقراط خود را به چنین آدم مزاحمی تبدیل کرد که سرنوشتی جز مرگ در انتظارش نبود، آنهم به جرم «هتک حرمت».
کیرکگور، با الگوبرداری از سقراط، در آثار خلاق و دشواری همچون «ترس و لرز»، «مفهوم اضطراب» و «مرض تا به موت» درصدد بههمزدن آرامش مخاطبان و تحریک آنان بود. او در دورهای زندگی میکرد که تغییرات اجتماعی به سرعت در حال وقوع بود: تکنولوژیهای جدیدی مثل راهآهن، تلگراف و صنعت چاپ زندگی روزمره را لااقل برای آدمهای پولداری مثل او آسانتر میکردند.
او بر این عقیده بود که زندگی روحانی نیز خیلی راحت شده. مسیحیت در فرهنگ قرن نوزدهم چنان جا افتاده بود که برای بسیاری از مسیحیان چیزی نبود جز رعایت ارزشهای خانواده بورژوایی.
پیام کیرکگور فراتر از مرزهای مسیحیت رفت: هرچه نباشد، او دلبسته وضع بشر بود و بصیرتهایش به نسلهای مختلفی از خوانندگان مؤمن و غیرمؤمن منتقل شد. او آدمها را تشویق میکرد با رنج مواجه شوند نه اینکه از آن فرار کنند. دلیلش این نبود که از فلاکت خوشش میآمد، بلکه این بود که باور داشت لذت و آرامش حقیقی از اعماق قلب انسان بر میخیزد و تنها با دستوپنجه نرمکردن با عدم قطعیتهای زندگی میتوان به آن دست یافت.
طرفه آنکه این نظر کیرکگور که همه از اضطراب و یأس رنج میبرند میتواند آرامشبخش باشد. او در «مرض تا به موت» مینویسد: «درست همانطور که یک پزشک ممکن است بگوید به احتمال زیاد هیچ آدمیزادی پیدا نمیشود که کاملا سالم باشد، هر کسی که واقعا نوع بشر را بشناسد ممکن است بگوید هیچ آدمیزادی پیدا نمیشود که اندکی مأیوس نباشد، که در اندرون خویش بیقرار نباشد، کشمکشی درونی نداشته باشد، طبعی ناسازگار، اضطرابی از چیزی ناشناخته یا چیزی که حتی جرأت شناختش را به خود نمیدهد».
به گفته کتابهای جدید درباره خودیاریگری که به افراد میآموزند چطور بیخوابیشان را درمان کنند، انسانها حتی وقتی در پر قو زندگی کنند و تختخوابهای راحت داشته باشند باز هم موقع خوابیدن و استراحت مشکل دارند. کیرکگور دچار بیماری بیخوابی شدید بود، و عادت داشت شبها تا دیروقت کار کند. در طول روز ساعتها پیادهروی میکرد و با خود حرف میزد، و قهوههایی قوی که میخورد انرژیاش را دوچندان میکرد.
این حالات بیقرار که احتمالا دلیل مرگ او بود، علامت اشتیاق وافرش به غذای روح و شور و شوقش به حقیقت و جستوجوی مصرانهاش برای یافتن خدایی گریزپا بود. گرچه این نوع بیقراری وجودی میتواند عذابآور باشد، کیرکگور آن را نشانه اصلی حیات میدانست.
ما معمولا میکوشیم در سایه خواهشهای مادیمان و حواسپرتیهای ناشی از آن، که غیرمستقیم خود را در تجربه اضطراب نشان میدهد، از خودمان فرار کنیم. ولی همین بیقراری است که ما را انسان کامل میکند: انسانی کنجکاو، پرسشگر، جستوجوگر، پویا و رو به رشد.
خواندن آثار کیرکگور راحت نیست، و پذیرفتن بیقراری روحی او نیز راحت نیست. قرار هم نیست باشد. ولی با اینکه بسیاری از چهرههای مشهور و تسکینبخش دانمارکی همعصر او مدتهاست به دست فراموشی سپرده شدهاند، کیرکگور کماکان قهرمانی مخالف تنآسایی است.
ما از زاویه دید او میتوانیم نگاهی تازه به میلمان به آسایش بیندازیم. البته که میخواهیم به مقام امن و آرام برسیم: انسانبودن دشوار است، و در اندرونمان شاید درست ندانیم که هستیم و کجاییم و چرا هستیم. بیایید هر طوری هست دور بخاریهای هیزمی جمع شویم، آن شعلههای تابان و همواره متغیر سؤالاتی را پیشروی ما میگذارند.
* کلر کارلایل مدرس فلسفه در دانشگاه لیورپول است. کتاب کیرکگور (راهنمای سرگشتگان) او سال گذشته با ترجمه محمدهادی حاجیبیگلو (انتشارات علمی و فرهنگی) به فارسی منتشر شد.
منبع: روزنامه شرق به نقل از مجله پراسپکت
۰