پیوند «خشم، طنز و قدرت»؛ تحلیل جامعه ایران با کمک سینما
در بدو امر به نظر میرسد میان این دو واقعیت جاری در جامعه کنونی ایران، یعنی خشم و طنز، تناقضی وجود دارد، اما میتوان ادعا کرد هر دو نمودهایی بیرونی از یک واقعیت واحد هستند! یعنی «واکنش جمعی» به ضعف دستگاههای سیاسی!
کد خبر :
۷۳۶۳۰
بازدید :
۱۶۰۰
علیاکبر سیاپوش | در خبرها آمده بود که مردم ایران به عنوان یکی از خشمگینترین مردمان جهان رتبهبندی شدهاند و این مسئله موجب برانگیختهشدن واکنشها، انتقادها و تحلیلهای متعددی شده است. غالب انتقادها به گزارش سالانه مؤسسه گالوپ به روش ارزیابی و پرسشهای اساسی مطرحشده برای محاسبه و مقایسه میزان خشم در ۱۴۲ کشور بازمیگردد.
اما در نگاهی اجمالی به میزان خشونت از نظر کمی در کشور ما چند نکته جلب توجه میکند؛ چند سالی است که آمار رسمی از میزان قتل منتشر نمیشود و آخرین آمار مربوط به سال ۱۳۹۰ بود که شمار قتلها بیش از هزاروصد واقعه در سال اعلام شد.
براساس آمار منتشرشده در ارتباط با نزاع منجر به ضربوجرح ثبتشده در پزشکی قانونی نیز با افزایش مواجه هستیم؛ بیش از ۴۲۸ هزار نزاع در ۹ ماهه نخست سال ۹۶ وجود داشته است؛ به عبارتی روزانه حدود هزارو ۶۰۰ نزاع منجر به ضربوجرح طرح شکایت شده و در پزشکی قانونی ثبت شده بود.
در چهارماهه نخست سال ۹۸ نیز ۲۱۵ هزارو ۶۴۳ نزاع در پزشکی قانونی ثبت شده است (تقریبا هزارو ۸۰۰ نزاع روزانه)؛ آمار قتلهای ارتکابیافته با سلاح سرد از سال ۸۲ (هزار و ۱۷۹ مورد) تا سال ۹۱ (۷۹۹ مورد) نیز بیانگر وجه دیگر خشونتها است؛ البته این ارقام فقط مربوط به موارد ثبتشدهاند، اما فهم بسترهای بروز چنین رفتارهایی بسیار دشوار است!
آنچه فهم ریشههای این مسئله را پیچیدهتر کرده و ارائه هر تحلیلی را دشوارتر میکند این پرسش است که اگر واقعا مردم ایران جزء خشمگینترین مردم دنیا هستند، چرا از میان ژانرهای مختلف سینما، فیلمهای طنز در صدر علائق مردم ایران قرار دارند؟!
با نگاهی به پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران این مسئله بهخوبی نمایان است که ژانر طنز بخش مهمی از ذائقه مخاطب ایرانی را تشکیل میدهد؛ برای مثال از میان پرفروشترین فیلمهای ۵۰ سال گذشته میتوان حداقل ۲۰ فیلم را در این ژانر دید.
البته پذیرش این مسئله با اندکی، اما واگر همراه است؛ برای مثال پذیرش معیار «پرفروشترین فیلم سال» جای تأمل دارد، چراکه میزان فروش هر محصول سینمایی به عواملی مانند تعداد سالنهای اختصاصیافته، مدتزمان اکران، قیمت بلیت، کیفیت سالن، فصل اکران، مصادفبودن با ایام مذهبی خاص در طول سال، گستره تبلیغات و...، مبتنی است که در مورد همه فیلمها یکسان نیستند؛ اما با نگاهی به رتبههای بعدی در پرفروشترین فیلمهای سینمایی در سالهای مختلف میتوان پذیرفت این معیار باوجود کاستیهای خود تا حد قابل قبولی بیانگر سلیقه و ذائقه مخاطب ایرانی است.
این مسئله با محاسبه «ضریب فروش» که شامل مؤلفههایی همچون تعداد سالنهای سینما، فروش کل و مدتزمان اکران است، نشان میدهد در هر سال ژانر طنز از بقیه ژانرها پیشی گرفته است؛ همچنین با احتساب متغیر نرخ توان خرید ریال در سالهای مختلف که توسط بانک مرکزی منتشر میشود، مقایسه فروش کل فیلمهای طنز در این ضریب نیز مؤید یافتههای قبلی است؛ یعنی میتوان گفت: در سالهای متمادی ژانر طنز بهطرز معناداری با دیگر ژانرهای سینمای ایران تفاوت داشته است.
برای مثال براساس گزارش منتشرشده درباره فروش سینمایی در فروردین ۹۵ دو فیلم «من سالوادور نیستم» و «۵۰ کیلو آلبالو» جمعا ۵۷ درصد کل فروش، در فروردین ۹۶ دو فیلم «گشت ۲» و «خوب، بد، جلف» مجموعا ۷۵ درصد کل فروش و در سال ۹۷ دو فیلم «مصادره» و «لونه زنبور» در مجموع ۴۱ درصد کل فروش این ماه را به خود اختصاص دادهاند.
براساس آمار، از بین ۱۱ فیلم پرفروش سالهای ۹۳ تا ۹۶ هفت فیلم در ژانر طنز هستند؛ مضافا آنکه برخی از فیلمهای اکرانشده در این سالها از گستره و حجم قابل ملاحظه تبلیغات نیز استفاده کردهاند، اما بازهم این فیلمهای طنز بودهاند که فروش بالاتری را کسب کردند؛ در سال جاری نیز تا شهریور ۹۸ از مجموع ۱۷ فیلم با فروش بیش از یک میلیارد تومان، ۱۲ فیلم به ژانر طنز تعلق دارند.
برخی در توجیه موفقیت ژانر طنز در فروش معتقدند در شرایط نابسامان اقتصادی، سویه سرگرمی و تفرجگونه سینما برجستهتر میشود و مخاطب، سینما را مفری برای رهایی از مناسبات زندگی میداند نه محفلی برای فهم و کشف رمز و رازهای آن.
درواقع، سینما هم برای به یادآوردن است هم فراموشکردن و اینکه کدامیک از این دو ویژگی تحقق و جلوه عمومی بیابد، به شرایط اجتماعی جامعه برمیگردد؛ بنابراین در جامعهای که زندگی، خود یک تجربه دشوار محسوب میشود، سینما به ابزاری برای فراموشکردن این دشواریها بدل میشود و بالطبع فیلمهای کمدی بهترین ژانر ممکن برای این هدف است.
با این حال، در بدو امر به نظر میرسد میان این دو واقعیت جاری در جامعه کنونی ایران، یعنی خشم و طنز، تناقضی وجود دارد، اما میتوان ادعا کرد هر دو نمودهایی بیرونی از یک واقعیت واحد هستند! یعنی «واکنش جمعی» به ضعف دستگاههای سیاسی!
مسئله اساسی آن است که میان دو واقعیت «خشم» (Wrath, Rage, Anger) و «طنز» (Humor Satire) در جامعه ایران چه رابطهای برقرار است؟ اما تبیین چنین رابطهای بههیچوجه کار سادهای نیست! با این حال، دشواری این کار موجب انکار وجود آن نخواهد بود!
اگرچه پاپ گریگوری «خشم» را یکی از «هفت گناه کبیره» میداند، اما فهم پیچیدگیهای خشم هنوز برای آدمی به طور کامل محقق نشده! چراکه ارائه تعریفی پدیدارشناختی از «خشم» بسیار دشوار است به این دلیل که خشم به عنوان یک کنش انسانی هم دارای ریشههای متعدد است و هم ظواهر و بروزهای متعدد دارد؛ به طور کلی جنبههای مختلف خشم را در شش گروه مختلف طبقهبندی میکنند و این طبقهبندی از مؤلفههایی همچون جهت، مکان، واکنش، روش، جنبش و هدف خشم تأثیر میپذیرد.
اما میتوان گفت: «خشم» یک «واکنش» طبیعی است در برابر محرکهای بیرونی (همچون ناامیدی؛ تهدید علیه استقلال، اختیار یا حسن شهرت؛ بیاحترامی و تعرض، نقض قاعده و احساس بیعدالتی)، اما با خود این محرکها متفاوت است. میتوان این محرکها را تحت عنوان کلیتر عدم تحقق انتظارات در رابطه متقابل میان «خود» و «دیگری» معرفی کرد؛ در نتیجه «خشم» در نقطه مقابل «عشق» قرار میگیرد.
از طرفی، «عشق» مبین رابطه تابعان با نظام سیاسی به عنوان یک «سیستم اجتماعی» است (سیستم اجتماعی در همان تعریفی که #تالکوت_پارسونز و پس از او #نیکلاس_لومان ارائه کردهاند). نظام سیاسی که در مرکز ساختار سیستمهای اجتماعی قرار میگیرد، مسئول رفع تناقضات و مشکلاتی است که این خردهسیستمها در انجام کارکرد روزمره خود با آن مواجه میشوند؛ ضعف در اجرای کارکرد خردهسیستمهای اجتماعی (همچون اقتصاد و آموزش) به معنی ضعف در کارکرد سیستم سیاسی تلقی میشود. بنابراین میتوان ادعا کرد افزایش «خشم» یا رفتارهای بیانگر خشم در یک جامعه خاص، نوعی «واکنش جمعی» به ضعف نهادهای مدیریتی در آن جامعه است.
اما رابطه «طنز» با «قدرت» پیچیدهتر است. هربرت اسپنسر معتقد بود «خنده، آزادشدن انرژی عصبی سرکوبشده است که در نهایت سبب بهوجودآمدن آرامش درونی میشود». اما این نظریه در قالب کتاب «لطیفهها و رابطه آن با ناخودآگاه» اثر #فروید در سال ۱۹۰۵ بسط یافت و از این رو در نظریات او شناختهشدهتر است.
فروید در این اثر شرح میدهد که «انرژی آزاد یا تخلیهشده در خنده به این دلیل لذتبخش است که از میزان انرژی که در مواقع معمول برای مهار یا سرکوب فعالیت روانی به کار میرود، میکاهد». این آزادشدن و تخلیه سبب بهوجودآمدن آرامش میشود.
نظریهای که فروید مطرح میکند این است که طنز نوعی «Sensus Communis» یا حس مشترک است. یعنی طنز نمودی از «ماهیت اجتماعی» و مشتمل بر نوعی رابطه غیرمستقیم جمعی است. بنابراین میتوان ادعا کرد در طنز چیزی مشترک و همگانی نهفته است؛ چیزی که به «عموم» مربوط میشود. طنز تجربهای مشترک و میانذهنی است که طنزبودنش مستلزم تأیید، مشارکت و موافقت دیگران است.
شواهد تجربی نیز نشان میدهند که حضور دیگران موجب افزایش ۳۰ درصدی احتمال خنده میشود. مطالعات همچنین نشان میدهند به طور میانگین در هر ۱۰ دقیقه مکالمه میان افراد غریبه هفت بار خنده رخ میدهد و حدود ۱۰ درصد مکالمات میان دوستان شامل خنده میشود.
این ایده که معنا را تنها در مناسبات میان افراد میتوان یافت و بنیادینبودن «منطق مکالمه» برای هر سخن، نوآوری میخائیل باختین است. آنچه در نظریه او مهم جلوه میکند کمرنگشدن «مرجعیت مؤلف» است؛ به همین دلیل، واقعیت در مناسبات میان «خود» و «دیگری» یافت میشود.
ویژگی جمعی «طنز» آن را به رابطه میان «خود» و «دیگری» مرتبط میکند؛ یعنی طنز نیز مکانیسمی همچون عشق دارد و بنابراین میتواند به عنوان مؤلفهای در رابطه تابعان و نهادهای سیاسی مدنظر قرار گیرد. باختین در مطالعه آثار رابله به بررسی دگرگونی عناصر طنز میپردازد و نشان میدهد خنده در فرهنگ قرون وسطا ابزاری برای غلبه بر نمادهای فرهنگ رسمی بوده است.
باختین مینویسد خنده تشریفات فئودالی و دولتی و هر شکلی از ایدئولوژی را رد میکند و ترس از راز و رمزها و اقتدار را از بین میبرد؛ از منظر باختین انسان قرون وسطا با سلاح خنده بر ترس و دروغ پیروز میشد و در آن عصر خنده همواره به عنوان سلاحی در دست مردم عادی باقی ماند چراکه خنده بیرون از گستره رسمی ایدئولوژی شکل گرفته و ابزار مکالمه تودهها بود.
باختین معتقد است انسان قرون وسطا دو زندگی داشت: یک زندگی رسمی، جدی، تلخ و مبتنی بر سلسله مراتب اجتماعی در سایه هراس و دیگری زندگی کارناوالی، زندگی در مکانهای عمومی، بیهراس و در پی زمینیکردن امور.
پیوند طنز و قدرت در پیشینه اجتماعی ایران سابقهای دیرین دارد و یکی از مشهورترین نمونههای آن را طنز رندانه حافظ میدانند. پژوهشگران معتقدند حافظ خود را خوار میدارد و هرچـه ننـگ و عار و گناه و... است به خود میچسباند تا از این طریق چهـره حقیقـی ریاکـاران مدعی را در عصر خود آشکار کند.
«رند» در لسان حافظ هم میخواره است و هم غلامباره، یا هم بدعتگذار است و هم تارک فرایض، یا هم ریاکار است و هم آلوده به چندین خباثت و حافظ برای دستیابی به این مقصود، از ترفندهای هنـری و شاعرانه خاصـی، از جمله تراشیدن عذر بدتر از گناه، آوردن دلیل عکس و ارتکاب گناه مضاعف بهره جسته است.
همچنین طنز در شعر حافظ به عنوان یک «صناعت بلاغی» معرفی شده نه یک نوع ادبی و شیوههای او برای طنزپردازی بسیار متنوع است که شامل ابهام، متناقضنمایی، استهزای مسائل مهم، مغالطه منطقی و نسبتدادن رفتار مخالفان به خود میشود؛ حافظ همچنین شخصیتهای نوعی مورد انتقاد را با زبان عفیف خود از دو جنبه اصول اخلاقی و آسیبهای اجتماعی به نقد میکشد و مغالطه عمدی حافظ با محتوای انتقادی او از جامعهای که ساختارهای بنیادین آن با ساختارهای قانونیاش تضاد دارد، همخوان است.
کوشش حافظ براى تصویر هنرى اجتماع نقیضین در ساخت جامعه و نشاندادن اینکه یکى از دو سوى این تناقض را عنصرى از عناصر فرقهای تشکیل مىدهد، بازگشتش به جنبه سیاسى شعر اوست.
اما طنز ادبی ایران در دوره مشروطه و با انتشار روزنامهها به «طنز مطبوعاتی» تبدیل شد؛ به باور صاحبنظران، طنز مطبوعاتی همانقدر که گسترده و تأثیرگذار است، محدودشده هم هست و بیشتر معطوف به زمینههایی خاص، از جمله مسائل سیاسی، است. بیشتر، از قدرت انتقاد میکند و گاهی هم البته از خود مردم، در سطح سیاسی آدمهایی مثل دهخدا و اشرفالدین حسینی و... از وزرا، وکلا، حتی پادشاه و دولتمردان انتقاد میکنند و سعی میکنند مسائل سیاسی و روابط قدرت را برای افکار عمومی روشن کنند.
اما این نقش طنز فقط به ایران محدود نیست. طنز در ادبیات قرن هجدهم انگلستان نیز با آثار جاناتان سویفت و الکساندر پوپ پررنگ شده است؛ پوپ حتی ریشههای طنز را در تمایلات پرخاشگرانه میداند و اثر او به نام «ریپ آو د. لاک» تصویری از جامعه آن عصر را در معرض نمایش میگذارد.
گفته شده است که توفیق هر اثر هنرى به میزان تجاوزش به حریم تابوهاى یک جامعه بستگى دارد. در مورد طنز هم که گونهاى از هنر است، مىتوان گفت که عمق آن یا استمرار و ارزش آن وابسته به میزان تجاوزى است که به حریم تابوها دارد.
تابو در معنىِ عامِ آن به کار برده شده است که شامل هر نوع مفهوم «مسلط» در محیط اجتماعى باشد؛ بهویژه از این دیدگاه که مىتواند مورد سوءاستفاده قدرتها قرار گیرد و جامعه را از سیر تکاملى بازدارد. «خانقاه» در عصرِ حافظ یک مفهوم مسلط بود. هرقدر تجاوز طنز، به حریم این تابوها بیشتر باشد، نفوذش و استمرارش بیشتر است.
طنز و خشم هریک از سویی با مکانیسم کنش ارتباطی «عشق» پیوند خوردهاند و این مکانیسمها معرف رابطه تابعان و نهادهای سیاسی هستند. به نظر میرسد طنز در تاریخ ایران بیشتر ناشی از ناتوانی جامعه در اصلاح ساختارهای ناکارآمد باشد؛ بنابراین طنز را میتوان گونهای از خشم «منفعل» یا خشم «پنهان» دانست که در آن جامعه به مثابه مؤلف سخن طنز با بههمریختن ساختارهای تثبیتشده زبانی و روایی، به مقابله با ساختارها میپردازد.
این امر موجب تلفیق «خشم» و «طنز» میشود. به عقیده فروید نیز شوخی و لطیفه سازوکاری مانند رؤیا و خواب دارد. برخی از کامهای سرخورده از هنجارهای اجتماعی که به ناخودآگاه رانده میشوند، بخشی در خوابهای ما امکان بروز مییابند و بخشی در قالب شوخیها و لطیفهها مطرح میشوند. اثر روانی لطیفه از این نظر اهمیت دارد که انرژی روانی سرکوبشده ذهن را دوباره آزاد میکند و ارضای ذهنی به بار میآورد.
براساس نظریه برتریجویی (superiority)، ما با لطیفه، فرد یا گروهی را که بر ما برتری دارند و از آنها متنفریم، تحقیر میکنیم. هرچه فرد مورد تمسخر منفورتر باشد، لذت حاصل از لطیفه بیشتر است. در دنیای وارونه لطیفه، حاکم و محکوم جایشان را عوض میکنند. انسان ستمکش وقتی این خندهها را سر میدهد که دشمن خود را از نظر اخلاقی و معنوی شکست داده باشد.
این مسئله در «طنز پرخاش» عصر پهلوی و در اعتراض به انسداد فرهنگی و هجمه به عافیتجویی و انفعال مردم یا دگردیسی مبارزان سیاسی خود را نشان میدهد. در دوره مشــروطه نیز با ورود شــعر از دربار به عرصــه جامعه و تحت تأثیر روزنامههایی که در قفقاز منتشــر میشــدند، شــعرا و نویسندگان ایرانی خیلی بیشتر از گذشته از طنز بهره بردند و میتوان گفت: آزادی و وطنپرستی و دفاع از مظلومان ازجمله ارزشهای حاکم بر شعر و نثر دوره مشروطه است.
این مسئله را که «خشم، طنز و قدرت» در جامعه ایران به هم پیوند خوردهاند، میتوان از طرق دیگر نیز بررسی کرد. برای مثال این نکته جلبتوجه میکند که رشد اقبال تماشاگران سینما به فیلمهای طنز در چه سالهایی توجهبرانگیز بوده است؛ مضافا آنکه تحلیل گفتمان طنز در این فیلمها با هدف یافتن رابطهای میان محتوای طنز و گفتمان سیاسی جاری در جامعه نیز میتواند ابعاد دیگری از رابطه طنز و قدرت را روشن کند.
همچنین بررسی محرکهای شناختهشده خشم در جامعه ایران و مشارکت کارکرد نهادها در این محرکها نیز میتواند موضوع جالبی برای پژوهشهای میدانی باشد. مطالعه دقیق زمینههای اجتماعی طنز و خشم میتواند درک رابطه میان مشکلات اجتماعی و یافتن راهحلهای احتمالی برای برخی از این مشکلات را تسهیل کند.
برای مثال هنوز بهدرستی نمیدانیم آیا رفتار ترافیکی مردم علت خشم اجتماعی است یا معلول آن؟ این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مطالعهای تطبیقی درباره زمینهها و ریشههای خشم به مثابه یک واکنش اجتماعی در دیگر کشورهایی که در گزارش مؤسسه گالوپ در کنار ایران جزء خشمگینترین مردم جهان معرفی شدهاند، در «پدیدارشناسی خشم» میتواند کمک و دیگر متغیرهای دخیل در خشم را روشن کند. اما نگارنده از اینکه تاکنون چنین پژوهشهایی شده است یا خیر، اطلاع ندارد!
۰