اگر مجبور باشیم بین رییسی و جلیلی انتخاب کنیم
اما وکیلی که مستظهر به رای مردم باشد هرگز تبدیل به وکیلالدوله نمیشود و در برابر رای و نظر پادشاه مستبد سر خم نمیکند. مجلس نمایشی در زمان محمدرضاشاه تبدیل به فاجعه شد و همان خیرالموجودین نیز از آن کنار رفتند.
کد خبر :
۷۴۸۶۴
بازدید :
۵۰۷۶
سیدعلی میرفتاح | در اینکه سپاه منشا خدمات ارزشمندی به کشور و انقلاب بوده، تردیدی نداریم. از این بالاتر، جمله معروف امام نیز غیرقابل، چون و چراست: «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود». دینی که سپاه به گردن کشور دارد، مربوط به زمان جنگ و مقابله با ضدانقلاب مسلح نیست.
همین الان هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در برقراری امنیت و نظم و در دفاع تام و تمام از فرم و محتوای انقلاب اسلامی نقش محوری دارد و بر ما فرض است که قدردان ایثار و تلاش دلسوزانه پاسداران باشیم. اما این دین و قدردانی نباید مانع از نقد رویکردهای سیاسی گروهی از پاسداران باشد، بهتر آن بود که سپاهیان توصیه امام خمینی را جدیتر میگرفتند و کلا و جزئا خود را از مناقشات سیاسی - جناحی دور نگه میداشتند.
اما حالا با هر توجیه و دلیلی که به این عرصه آمدهاند باید نقدها را بشنوند و موقعیت سیاسی خود را به دور از مناسبات نظامی بازتعریف کنند. آنچه سردار عزیز جعفری در برنامه تلویزیونی جهانآرا گفته ربطی به مقام و موقعیت سپاه ندارد، بلکه اظهارنظر سیاسی پاسداری است که پیش از این فرمانده بوده، هماکنون نیز در رتبه بالا قرار دارد.
معالوصف در عالم سیاست حرف او قابل نقد است بلکه میشود تخطئهاش کرد. ابتدا اجازه بدهید یک روایت تاریخی را خدمتتان عرض کنم. رضاشاه بعد از آنکه به قدرت رسید سعی کرد همه دستاوردهای مشروطه را حفظ کند و به ارزشهای مشروطیت وفادار بماند.
او خود را پادشاه مشروطه خواند و قانون و مجلس را محترم شمرد. منتها در عمل نه قانون محترم ماند و نه مشروطه. او در عمل خود را بالاتر از قانون نشاند و از مجلس نیز جز ظاهری بیخاصیت، اجازه نداد چیزی باقی بماند. او نهتنها تحمل مدرس و بهار را نداشت، بلکه از اینکه مردم کوچه و خیابان برایش تعیینتکلیف کنند و نماینده به مجلس بفرستند، خوشش نمیآمد.
او مجلس را حفظ کرد، اما با کمک تیمورتاش و فروغی و داور، مجلس را تبدیل به مجلس فرمایشی کرد. انصاف این است که اغلب نمایندگان زمان رضاشاه، بخصوص در دورههای اول خیرالموجودین بودند و مردم هم اگر بنا بود رای بدهند جز آنها گزینهای نداشتند.
مثال معروف «یک کیلو گلابی» در آن زمان هم صادق بود و مردم گلابی قابل اعتنایی جز آنها سراغ نداشتند که وکیلالملهاش کنند؛ لذا دولت مستقر خودش میبرید و خودش هم میدوخت و رجال تحصیلکرده را روانه بهارستان میکرد. در واقع همو که تایید صلاحیت میکرد، خودش هم رای میداد و توازن قدرت را مدیریت میکرد.
اما وکیلی که مستظهر به رای مردم باشد هرگز تبدیل به وکیلالدوله نمیشود و در برابر رای و نظر پادشاه مستبد سر خم نمیکند. مجلس نمایشی در زمان محمدرضاشاه تبدیل به فاجعه شد و همان خیرالموجودین نیز از آن کنار رفتند.
این بار علم و اعوان و انصار دربار برای حفظ حکومت و مصلحت مردم، مناسبات دیگری را صلاح میدانستند. برای همین مردم بالکل با انتخابات و مجلس قهر کردند و شد آنچه شد. اخیرا از سوی بعضی از منتقدان سفت و سخت اصلاحات، نهاد انتخابات زیر سوال رفته و گاهی به تلمیح و گاهی به تصریح انتخاب مردم تخطئه شده است.
یعنی اشکالات دولت را بعضی از منتقدان به انتخاب غلط مردم برمیگردانند و ضعف و فتور مجلس را هم به خطای رایدهندهها در زمان رایگیری نسبت میدهند برای همین گروههای منتقد، اما قدرتمند چاره را در آن دیدهاند که مسائل مهم و حیاتی کشور را معطل رای و نظر مردم نگذارند و حرکتهای سینوسی چپ و راست را بیش از این اجازه ندهند تداوم یابد.
به تجربه ثابت شده که مردم جز در یکی، دو نوبت معمولا به راه و روشی میروند که دلسوزان نظام و مدیران ارشد توقع ندارند و نمیپسندند. دلواپسان معتقدند این مسیری که مردم پیش گرفتهاند، به خصوص تحت تاثیر تبلیغات «مسموم» غرب و ایادیاش، چه بسا به لیبرالیسم ختم شود و زحمات زحمتکشان و آرمانخواهان را به باد دهد.
فلذا بهتر آن دیدهاند تا دیر نشده با بیل سر این چشمه غلط را بگیرند و دایره انتخاب مردم را روز به روز محدودتر کنند و مثلا در برابرشان دو گزینه بیشتر نگذارند: اصولگرا، اصولگراتر. خوشبختانه اخیرا صحبتی از بنیانگذار جمهوری اسلامی در دیدار با نمایندگان خبرگان منتشر شده که «انتخاب مردم» را حتی اگر برخلاف اصول متقن و مورد نظر خبرگان باشد، محترم میشمرد.
اگر تاریخ این چهار دهه را با دقت بیشتری مطالعه کنیم، درمییابیم که در اصل دو رویکرد بیشتر وجود ندارد؛ یکی همین که مطمئن باشیم جمع اشتباه نمیکند، بکند هم مسوولیتش با خودشان، دیگری اینکه مردم را نگذاریم تصمیم غلط بگیرند و راه غلط بپیمایند. هدف، وسیله را توجیه میکند، میشود و مجاز است که جلوی انتخاب غلط مردم را بگیریم. گروه دوم معتقد است یک انتخاب بنیصدر برای هفت پشت کشور کافی است، پس هر طور که هست باید جلوی تکرار چنین انتخابی پیشاپیش گرفته شود.
از دید بعضی از اصولگرایان صاحب قدرت، انتخاب مرحوم هاشمی و آقای خاتمی و آقای روحانی هم فرق زیادی با انتخاب بنی صدر نداشته و این بزرگواران جز هزینه روی دست نظام چیز دیگری نگذاشتهاند و جز دور کردن کشور از آرمانهای انقلابی کار دیگری نکردهاند. اولی قطار انقلاب را روی ریل بازار آزاد و غربزدگی انداخت، دومی حرف از اصلاح و گفتوگوی تمدنها زد و سومی چیزی نمانده بود که کشور را تمام و کمال به دامن «غرب» و برجام و دیپلماسی خنده بیندازد.
در این میان نمایندگان مجلس هم مگر چند استثنا، غالبا آب به آسیاب دشمن ریختهاند و کار را بر مدیران اصلی کشور سخت کردهاند. اگر میبینید امروز اصل نهادهای انتخابی زیر سوال میروند و به هر زور و ضربی هست از همه طرف سعی میکنند دایره انتخاب را تنگتر کنند، دلیلش این است که از بالا رفتن ضریب خطای انتخابات میترسند و عین بازی مار و پله نگرانند که نمایندهای یا رییسجمهوری بیاید و زحمتشان را به باد دهد.
کار را به مدار سابق برگرداند. اما از این طرف مردم هم بیکار نبودهاند و نیستند و اگرچه دایره انتخابشان چندان وسیع نبوده و نیست، اما در همین دایره محدود هم کار خودشان را کردهاند و پیام خودشان را رساندهاند و میرسانند. حتی آنجا که مردم قهر کردهاند، اگر نیک نگاه کنید، میبینید که به زبان بیزبانی پیام خود را رساندهاند.
مردمی که ۱۰۰ سال تجربه آزادیخواهی و مردمسالاری و ۴۰ سال تجربه انقلاب و نظام دارند، بعید است تبدیل به «بله قربانگو» شوند و در دایره تنگ «آنچه ما میگوییم» بگنجند. من نمیتوانم آینده را پیشبینی کنم، اما از یک چیز مطمئنم. مردم هر کاری بخواهند میکنند و این قطار را هر جا بخواهند میبرند. کسی هم جلودارشان نخواهد بود. مردم انتخابشان را میکنند و حرف شان را میزنند و کارشان را میکنند حتی اگر مجبور باشند بین رییسی و جلیلی یکی را انتخاب کنند.
۰