ماجرای غضب امیرکبیر به کاتبی که لباس فاخر نپوشید

ماجرای غضب امیرکبیر به کاتبی که لباس فاخر نپوشید

قرار نبود لباس نماد نابرابری باشد. لباس قرار بود به ما آسایش دهد، ولی در جامعه ‏شهری فعلی این را نمی‌بینیم و این دلیلی است که باید در پرسش از پوشش جدی گرفت و به آن فراتر از ‏صنف خیاطان و دست‌اندرکارانش نظر کرد. ‏

کد خبر : ۷۴۸۹۴
بازدید : ۲۳۵۲۱
ناصرالدین شاه به امیرکبیر دستور داده بود تا صبح زود به دیدنش برود. امیرکبیر زمانی به ‏محل دیدار رسید که شاه با لباس راحتی در باغ قدم می‌زد. امیرکبیر به محض دیدن شاه در آن لباس قصد ‏خروج کرد. شاه او را فراخواند و علت را پرسید. او پاسخ داد که آمده اعلی‌حضرت را ببیند. شاه با ‏شنیدن این صحبت با تندی و خشم از او پرسید پس من کیستم؟ او گفت: «اکنون شما شاه نیستید.
شاه باید ‏تاج بر سر بگذارد. حمایل ببندد، ردای سلطنتی بپوشد، شمشیر بر کمر بسته دارد و با عظمت بسیار ‏جلوه شود.» می‌گویند پس از این اتفاق، شاه دیگر با آن هیأت حاضر نشد، دیگر نه کسی او را آنچنان ‏که آن روز بود، دید و نه سخنی دراین‌باره شنیده شد. ‏

این روایت به جامانده از زمان قاجار، یکی از روایت‌هایی است که از اهمیت لباس، میان ایرانی‌ها ‏می‌گوید. پوشاکی که حالا بعد از گذشت یک قرن، تحولات بسیاری تجربه کرده و البته تاریخچه‌ای ‏طولانی دارد. تاریخچه‌ای که در دلش پارچه، نخ، بزاز، خیاط و مشتری را جای داده است.‏

خیاطان، فراموش‌شدگان دوره‌های مختلف
امیرکبیر به کاتبان و مولفان دستور داده بود همواره با لباس فاخر حاضر شوند و روی لباس خود جبه ‏بپوشند. یک بار که در فضای سبز خارج از شهر قدم می‌زد کاتبی را دید که بدون جبه قدم می‌زند. آن ‏شخص تصورش را نمی‌کرد نخست‌وزیر را آنجا ببیند.
امیرکبیر پرسید چرا جبه نپوشیده‌ای؟ او خطای ‏بزرگ‌تری مرتکب شد و پاسخ داد اینجا بیابان است. امیرکبیر گفت: مگر تو انسان نیستی که به خود ‏احترام نمی‌گذاری؟ حال که تو حرمت خویش نگه نمی‌داری ما هم فراتر می‌رویم و به تو احترام ‏نمی‌گذاریم. بعد هم دستور داد کلاهی بر سر او بگذارند. او مغضوب و تا مدت‌ها از پوشیدن لباس فاخر ‏منع شد. ‏

لباس در دوران قاجار اهمیت زیادی داشت. این را سهیلا شهشهانی، پژوهشگری می‌گوید که نویسنده ‏کتاب «پوشاک دوران قاجار» است و سال‌ها روی لباس مردمان آن دوره کار کرده است: «اکثر ‏زندگینامه‌ها نشان می‌دهد خیاطان کار را از کودکی یعنی هفت تا دوازده سالگی آغاز کردند و این موجب ‏شده از ریزه‌کاری‌های حرفه آشنا شوند. لباس در فرهنگ ایرانی از قدیم‌الایام نشان آدمیت است. لباس ‏هویت‌ساز است و لازم است از دوره قاجار صحبت کنیم.»
او می‌گوید ناپلئون سوم به ناصرالدین شاه ‏توصیه کرد توازن میان نوگرایی و سنت را حفظ کند و مانند عثمانی‌ها مقلد اروپا نشوند. او به شاه گفت: ‏عثمانی‌ها با کنار گذاشتن لباس خود و پذیرفتن لباس اروپا نه‌تنها در چشم مردم خود خوار شدند، بلکه ‏حیثیت خود در اروپا را هم از دست دادند و ندانستند که پیمودن راه تمدن با حفظ شئونات گذشته منافاتی ‏ندارد: «ایرانیان به مدل لباس دقت بسیار داشتند. خیاط را وادار می‌کردند بسیار دقیق کار کند که این امر ‏مورد تأیید خیاطان هم بود.» ‏

ماجرای لباس برای افرادی که مسافر ایران می‌شدند هم جذاب بود. شاردن در سفرنامه‌اش دراین‌باره ‏می‌نویسد: «لباس زنان در بسیاری از بخش‌ها، چون لباس مردان است. تنبان همان‌طور تا قوزک پا ‏می‌رسد. زنان با نیم‌چکمه‌ای پای خود را می‌پوشانند. بالاپوش زنان بلندتر است و سر خود را کامل ‏می‌پوشانند.» ‏.

اما در آن فاصله بین لباس مرد و زن معنادار است و ماجرا به فاصله اقتصادی اجتماعی برمی‌گردد. ‏فاصله‌ای که باید چند و، چون آن را در روابط قدرت جست‌وجو کرد. شهشهانی که خود لباس سوزن‌دوزی ‏بر تن کرده از اهمیت مد به‌عنوان محرکه صنعت پوشاک می‌گوید و اینکه شاردن در سفرنامه‌هایش ‏نوشته پوشاک ایرانی در دوره صفویه بسیار ارزان تمام می‌شده است.
«با وجود این کشوری نیست که ‏تجملات در لباسش این‌قدر زیاد باشد. درست است مردم مدت مدیدی یک لباس را می‌پوشند، اما از هر ‏لباس چند تایی دارند که عوض می‌کنند. در نوروز و جشن عروسی لباس نو می‌پوشند. آن‌ها معتقدند هر ‏روز باید لباس‌شان را عوض کنند و متشخصان دو روز پشت هم یک قبا را تن نمی‌کنند.»

در کتاب‌های گوناگون از سرنوشت صنوف مختلف مطالب فراوانی داریم، از معماران و آشپزان و ‏آهنگران گرفته تا صنوف دیگر، اما مطلب در مورد خیاطان اندک است که شاید یکی از دلایلش این بود ‏که این شغل بسیار خانگی بود.
شهشهانی دراین‌باره می‌گوید: «از دوره قاجار صنف خیاطان ‏وجود داشت و ارامنه ازجمله مردمان مورد تأیید در این حرفه بودند، اما تولید انبوه لباس اغلب درباره ‏لباس‌های نظامی انجام می‌شد و همواره در میان سپاهیان تعدادی خیاط و پینه‌دوز بودند، چون در ‏میدان نبرد لباس‌ها نیاز به تعمیر و مرمت داشت.» ‏

شهشهانی به اهمیت جاده ابریشم در رفت‌وآمد لباس‌ها اشاره می‌کند. جاده‌ای که هنوز هم مهم ‏است و می‌تواند محل اتصال با دنیای بیرون باشد: «راه آینده، راه جاده ابریشم است. ما باید به اصل ‏ارتباط چندهزار ساله خود از راه ابریشم برگردیم.» ‏

لباس استتار نیرو‌های نظامی، ابتکار ایرانیان
مردان شیک‌پوش حاضر در جمع، اغلب از خیاطان قدیمی‌اند. هرکدام نشسته به تاریخی نگاه می‌کنند که ‏بر آن‌ها گذشته و روز‌هایی که مقابل صنعت پوشاک است. برای آن‌ها که دیگر سوزن نمی‌زنند و ‏لباس‌هایی که دیگر دست خیاطان را به خود نمی‌بیند، این روزگار، روزگار سختی است. روزگار ‏سیطره صنعت. آنها، اما در همه این سال‌ها برای بخش‌های مختلف کشور لباس دوختند و البته هیچ‌کدام ‏هم بر دیگری برایشان ارجحیت داشته.
حالا احمد محیط طباطبایی، پژوهشگر می‌گوید تنوع فرهنگی ‏بر روی همه پدیده‌های فرهنگی اثر گذاشته است. از معماری بنا‌ها بگیرید تا معماری تن آدمی که همان لباس ‏است: «ما در سرزمینی زندگی می‌کنیم که تنوع اقلیمی گسترده دارد و در عین حال مرز‌های ذاتی و نه ‏قراردادی برای این سرزمین رقم خورده.
مرز‌ها اینجا با خط‌کش جدا نشده‌اند. مرز، فرهنگی و تاریخی ‏است و کوه‌ها و دریا‌ها آن را تعیین کرده. به همین دلیل گاه به ایرانی‌ها خرده می‌گیرند که چرا ایران ‏دارای یک لباس مشخص مانند هند و چین و ... نیست؟ افرادی که این ایراد را می‌گیرند تفاوت ایران با ‏سایر سرزمین‌ها را نمی‌دانند. لباس‌ها در گذر زمان شکل گرفته و پذیرفته شده‌اند. لباس‌های بومی هم ‏هیچکدام بر دیگری برتری ندارند و آن‌ها هم می‌دانند این برتری وجود ندارد‎.»
این لباس‌ها معرف مردم و ‏شخصیت آن منطقه است؛ بنابراین میان لباس شخصی و ملی تفاوت است. در دوره‌های مختلف ‏حکومت‌ها براساس مسائل اقتصادی و سیاسی تغییر لباس می‌دادند، اما تغییرات اگر اصیل نمی‌بود از ‏بین می‌رفت.
او می‌گوید ایران هیچ وقت در سیستم فرهنگی خودش خام‌فروش نبود، مگر در صد ‏سال اخیر. یعنی همیشه پدیده طبیعی را تبدیل و عرضه کردیم. «اگر دامداری می‌کرد فقط شیر و گوشت ‏را نمی‌فروخت، بلکه قالی و قالیچه و فرش هم محصول دیگرش است. یا ابریشم هم همین است. این کار ‏در همه صنایع تولیدی ما بوده است.» ‏

گروه‌های صنفی هم در کشور رفتار فرهنگی خاص داشته‌اند و نقش‌شان فرهنگی بوده؛ فتوت‌نامه‌ها نقش ‏بسیاری از آن‌ها را نشان می‌دهند و خیاطان هم از این وضع برخوردار بودند. «لباس استتار که برای ‏نیرو‌های نظامی است ابتکار ایرانیان بوده و نادرشاه برای لشکرکشی به هند به خیاطان می‌گوید از موی ‏شتر پارچه تهیه شود تا بتوانند استتار کنند. درحالی‌که لباس انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها رنگ روشن بوده ‏است.» ‏

از دوران باستان تاکنون
ماجرای پوشاک در ایران به دوران کهن برمی‌گردد. بهشهری‌ها حدود ٧هزار‌سال پیش از میلاد ‏نخستین ابزار ریسندگی و بافندگی را داشتند و در قدیمی‌ترین بخش‌های شهر باستانی شوش که در ‏خوزستان قرار دارد، سوزن‌های سوراخ‌دار پیدا شده است‎.

آن‌طور که در این کتاب آمده، ‏‎ ‎پوشاک در ایران کهن اهمیت زیادی داشت و می‌توان دریافت ‏که مردمان به آراستگی خود بسیار توجه می‌کردند. این موضوع از این مسأله سرچشمه می‌گیرد که ‏ایرانیان نخستین مردمانی بودند که شلوار و کت آستین‌دار بر تن می‌کردند. حتی یونانیان به دلیل پوشیدن ‏شلوار ایرانیان را به تمسخر می‌گرفتند.
ایرانیان شلوار‌هایی نیز تهیه کرده بودند که تنگ و چسبان بود و ‏با استفاده از چرم دوخته شده بود که آن را برای سوارکاری استفاده می‌کردند. با این حال ‏اسکندر مقدونی، با آنکه به ایران حمله و آن را اشغال کرده بود، لباس ایرانی می‌پوشید.
این ‏دستاورد‌ها و نوآوری‌های دیگری که در دوران‌های بعدی رخ داد، زبانزدی برای ایران در عرصه ‏پوشاک شد. نقش زدن بر روی لباس هم از زمان‌های گذشته در ایران اهمیت داشت. با نگاهی بر تابوت ‏اسکندر می‌توان دریافت که ایرانیان شلوار‌هایی با پارچه‌های بسیار زیبا و طرحدار بر تن دارند.
‏گلدوزی هنری بود که در دوران صفویه به اوج شکوفایی رسید و حتی هنرمندانی از روم شرقی را نیز ‏شیفته خود ساخته بود. ماجرا در دهه‌ها و سده‌های بعدی هم همین‌طور بود، لباس جایگاهش را در میان ‏مردم حفظ کرد و توانست به‌عنوان گواهی برای تاریخ‌نویسان بدل شود‎.

لباس؛ عامل فقر، نابرابری و خشونت در دنیای مدرن
نعمت‌الله فاضلی- جامعه‌شناس| اگر بخواهیم دوره‌های مختلف پوشاک ایرانی را بررسی کنیم، باید بگوییم که در دوره معاصر لباس ‏تبدیل به پرسشی همگانی شده است. در دوره پیشامعاصر لباس پرسش و مناقشه نبود. افراد با توجه به ‏ساختار فرهنگی‌شان لباس را تهیه و استفاده می‌کردند.
لباس برایشان عنصری عادی و روزمره بود. ‏مردم در شهرها، روستا‌ها و حتی عشایر به صورت خودآگاه یا ناخوداگاه درگیر فرم لباس و رنگ و ... ‏نبودند و نمی‌پرسیدند این لباس از کجا آمده. ‏

اما در دوره معاصر اتفاق دیگری افتاد. ما در این دوره شاهد این بودیم که پوشش از دل تحولات ‏اقصادی و اجتماعی برآمد و مورد پرسش قرار گرفت و این پرسش از ساحت وجودی ما نشأت گرفت. ‏در دنیای معاصر مردم دیگر لباس نمی‌پوشند.
ما در جایی از کتاب «صنعت پوشاک ایران (از‌هامبار ‏سوم تا‌هاکوپیان)» و به نقل از خود آقای‌هاکوپیان می‌خوانیم که آقای گلپایگانی، از خوانندگان قدیم به ‏کسی می‌گفته که برایش هفته‌ای یک دست کت و شلوار می‌دوخته. باید بگویم عوض کردن هفته‌ای یک ‏دست لباس مجال زیستن با لباس را به فرد نمی‌دهد.
آن لباس حافظه او نمی‌شود، چون در تن او نمی‌ماند. ‏او از طریق این لباس کار دیگر می‌کند و دیگر تن‌پوش فرد نیست. اما باید بدانیم امروز دیگر فقط ‏گلپایگانی نیست که درگیر این مواجهه با لباس است و این وضع به همه افراد سرایت کرده است.
ما ‏در لباس‌هایمان راحت نیستیم. مسأله و سایز اندازه نیست یا مد روز بودنش، بلکه دایم از لباس خود ‏می‌پرسیم. لباس از ناخودآگاه به خودآگاه آورده شده. امروز لباس با ساحت قدرت درآمیخته و از ‏مشروطه به بعد لباس امری طبقاتی شده است. قبلا هم شاهان و .. لباس خاص داشتند، ولی قشر کوچکی ‏بودند و از زمانی‌که کشور وارد دوران مدرنش شد، رضاشاه با سیاست فرهنگی خودش لباس را با ‏سیاست همگانی درگیر جامعه کرد. ‏

لباس شهری و کلانشهری داشتن بر خیاطی و صنعت پوشاک و ارکان بازار هم تأثیر گذاشت و ‏پس از آن ما از طریق لباس‌هایمان با کلانشهر‌ها انس گرفتیم. حالا شاهد این واقعیت هستیم که نظم ‏جامعه جدید نظم مبتنی بر پوشش است. هیچگاه در تاریخ آنچه در زندگی روزمره آدم‌ها را به هم معرفی ‏می‌کرد لباس‌ها نبود، اما در زندگی فعلی افراد با لباس شناخته می‌شوند. جایی از آقای‌هاکوپیان می‌پرسند آیا ‏مشتریان شما بر کیفیت خیاطی اثر می‌گذارند و ایشان می‌گویند این تأثیر بسیار جدی است. ‏

اینجاست که لباس فراتر از قیمت و کیفیت نقش ایفا می‌کند و ما امروز به معنای واقعی کلمه درگیر ‏لباس هستیم. دلیل این اتفاق هم نه صرفا به خاطر زندگی شهری و تقسیم کار و حکومت، بلکه به این ‏خاطر است که بدن آدمی دیگر آن بدنی نیست که در طول تاریح بوده. ترتیب لباس‌ها فقط ما را زیبا ‏نمی‌کنند، بلکه ما را درگیر بحران زندگی روزمره می‌کنند.
در سال‌های اخیر جسمانی ‏شدن فرهنگ باعث شده تا لباس معنایی پیچیده و حتی آزاردهنده داشته باشد. لباس ‏تبدیل به بحران وجودی شده و به همین دلیل کمد‌های پر از لباس در موقعیتی که فقر داریم و مصرفی ‏شدن جامعه زمانی که بحران محیط‌زیست حاکم است عاملی است که لباس خودش را مانند پتکی ‏ویرانگر به بدن‌ها تحمیل می‌کند.
لباس عامل فقر و نابرابری و خشونت و تضاد شده است. وضع ‏لباس در دنیای معاصر آن‌قدر بحرانی است که دیگر ارزش ستایش ندارد و ما بدل به خادمان لباس ‏شده‌ایم. درحالی‌که قرار نبود لباس نماد نابرابری باشد. لباس قرار بود به ما آسایش دهد، ولی در جامعه ‏شهری فعلی این را نمی‌بینیم و این دلیلی است که باید در پرسش از پوشش جدی گرفت و به آن فراتر از ‏صنف خیاطان و دست‌اندرکارانش نظر کرد. ‏
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید