ما برای چه زندگی میکنیم؟
اینکه مدام به خودمان و دیگران بگوییم که «زندگی زیباستای زیباپسند»، زندگی را زیبا نمیکند. بحث بر سر آن است که سر خودمان را کلاه نگذاریم و از جهان بیرون و معیارهای عینی آن غفلت نکنیم.
کد خبر :
۷۶۹۹۹
بازدید :
۱۰۸۶
محسن آزموده | ما برای چه زندگی میکنیم؟ این سوالی است که لابد همه ما آگاهانه یا ناخودآگاه، هزاران هزار بار از خود پرسیدهایم، از زمانی که پرسشگر شدهایم و دست چپ و راستمان را شناختهایم... آیا زندگی میکنیم که از مواهب دنیا لذت ببریم و خوشیهای گوناگون آن را، اعم از لذایذ مادی و معنوی تجربه کنیم؟ یا زندهایم که به دیگران خدمت کنیم و از درد و رنج آنها بکاهیم؟
شاید هم برای این به دنیا آمدهایم که در کنار مصرفپیشگی، ارزشی به جهان بیفزاییم؟ احتمالا همه میگویند که هر سه پاسخ... یعنی در نهایت کارنامه زندگی هر انسانی را میتوان با سه سنجه و معیار لذتها و المهایش، خوبیها و بدیهایش و ارزش (های) افزوده و مصرف (های) ش. سنجید. بسیاری خود را به یکی یا دو تا از هدفهای سهگانه بالا محدود میکنند، یعنی گروهی فقط به فکر لذتند و به تعبیر «رولو می»، جوری زندگی میکنند که در نهایت پس پشت خودشان زمین سوختهای از لذتها و تجربهکردنیها باقی بگذارند، گروهی خود را وقف کمک به دیگران میکنند و شماری نیز میکوشند چیزی به هستی بیفزایند، از طریق خلاقیت یا تولید یا کار هنری یا صنعتگری یا ...، اما بیشتر افراد، در زندگیشان، تا حدودی به هر سه هدف لذتجویی، دیگری خواهی (زندگی اخلاقی) و زیست ارزشمند میپردازند.
اما ارزیابی و سنجش اینکه هر کس به چه میزان در نیل به این غایتهای سهگانه پیش رفته، سختترین کار است. از یک طرف میتوان گفت: هر فردی خودش میتواند به سنجش بپردازد، زیرا او بیشتر از هر کسی به احوالات درونی خودش دسترسی دارد، اما از سوی دیگر، میتوان گفت که خود آدم، از موضع و جایگاهی که در آن ایستاده، نمیتواند میزان اثربخشی خودش را در هستی و دیگران ببیند و دیگران وای بسا تاریخ بهتر بتوانند در این زمینه قضاوت کنند.
اما ارزیابی و سنجش اینکه هر کس به چه میزان در نیل به این غایتهای سهگانه پیش رفته، سختترین کار است. از یک طرف میتوان گفت: هر فردی خودش میتواند به سنجش بپردازد، زیرا او بیشتر از هر کسی به احوالات درونی خودش دسترسی دارد، اما از سوی دیگر، میتوان گفت که خود آدم، از موضع و جایگاهی که در آن ایستاده، نمیتواند میزان اثربخشی خودش را در هستی و دیگران ببیند و دیگران وای بسا تاریخ بهتر بتوانند در این زمینه قضاوت کنند.
البته این نکته اخیر، بیشتر درباره آدمهای «بزرگ» صادق است، یعنی افرادی که تاثیری فراتر از محدوده جغرافیایی و تاریخی خودشان میگذارند؛ وگرنه زندگی اکثریت انسانها، آنقدر «معمولی» و ساده است که اصلا کسی به فکر آن هم نمیافتد که به ارزیابی آن بپردازد. اما به هر حال زندگی هر موجودی برای خودش مهمترین چیز است و شایسته و بایسته که هر از گاهی به ارزیابی و سنجش آن بپردازد و با دروننگری و گفتگو با دیگران، بکوشد از منظر سه معیار بالا (لذت جویی، دگرخواهی و ارزندگی) به خودش نمره بدهد.
این روزها رایج شده که مدام به ما میگویند که رضایت امری درونی است و به حرف بقیه گوش نکنید و مهم این است که خودتان راضی باشید و... (از این حرفهای چرند و بیمعنا). دعوت به فرورفتن در خود و انعزال و گسست از جمع و معیارهایش و زندگی به سبک مولانا و بودا و دیوژن، از قضا در زمانهایی پررنگ میشود که آدمها بیشتر خود را درگیر مسابقه و مقایسه با دیگران میپندارند، و گرنه این همه دعوت به جستوجوی آرامش در خود و بیخیال جمع شدن و درونی خواندن رضایت معنایی نداشت.
این روزها رایج شده که مدام به ما میگویند که رضایت امری درونی است و به حرف بقیه گوش نکنید و مهم این است که خودتان راضی باشید و... (از این حرفهای چرند و بیمعنا). دعوت به فرورفتن در خود و انعزال و گسست از جمع و معیارهایش و زندگی به سبک مولانا و بودا و دیوژن، از قضا در زمانهایی پررنگ میشود که آدمها بیشتر خود را درگیر مسابقه و مقایسه با دیگران میپندارند، و گرنه این همه دعوت به جستوجوی آرامش در خود و بیخیال جمع شدن و درونی خواندن رضایت معنایی نداشت.
این همه جملات و کتابها و کلاسهای شبهروانشناسانه، روی دیگر زندگیهای شدیدا مصرفگرای ما است که در آن همه آرمانها بیمعنا شده و مصرف و لذت و تجربه و پول به آرمان آرمانها بدل شده. این وضعیت در شرایط دعوت مضاعف و مکرر به درون و اینکه از خودت و خانوادهات و جمع رفقایت لذت ببر و بیخیال جمع و دیگران و هستی شو، تشدید میشود.
اینکه مدام به ما توصیه میکنند (و ما هم بقیه را) که کاری به قضاوت دیگران نداشته باشید و سعی کنید خوش باشید و دم را غنیمت شمرید و از کم خودتان لذت ببرید و زیادهطلب نباشید و از ...، پنهان کردن عذاب وجدان روانهایی است که اتفاقا شدیدا درگیر قضاوت دیگران هستند و هرچه بیشتر میطلبند، احساس خوشی نمیکنند و در «دم» میخواهند هزار جا باشند و هزار کار بکنند و هر چه به دست میآورند، کم است...
تغییر این شرایط با خودفریبی و توصیههای شبهاخلاقی و «فوروارد» کردن پیامهای تکراری، امکانپذیر نیست. اینکه مدام به خودمان و دیگران بگوییم که «زندگی زیباستای زیباپسند»، زندگی را زیبا نمیکند. بحث بر سر آن است که سر خودمان را کلاه نگذاریم و از جهان بیرون و معیارهای عینی آن غفلت نکنیم.
تغییر این شرایط با خودفریبی و توصیههای شبهاخلاقی و «فوروارد» کردن پیامهای تکراری، امکانپذیر نیست. اینکه مدام به خودمان و دیگران بگوییم که «زندگی زیباستای زیباپسند»، زندگی را زیبا نمیکند. بحث بر سر آن است که سر خودمان را کلاه نگذاریم و از جهان بیرون و معیارهای عینی آن غفلت نکنیم.
کردار و گفتار آدمی که زندگی خود را صرفا وقف خور و خواب و خشم و شهوت میکند، به همان اندازه دستکم از نظر اخلاق عینی مذموم است که عبادات زاهد ظاهرپرست و پارسای خلوت گزیده بیحاصل. در نهایت قاضی هم خود آدمی و هم تاریخ است، یعنی همگان و اصرار بر هر یک از دو زبانه این ترازو و فراموش کردن دیگری، خودفریبی و سر در برف فروبردن است.
۰