کرونا و دولت

در بحبوحه هر بحران، به ویژه بحران‌هایی که در جریان آن همه ما قطع نظر از سن و جنس و رنگ و داشته‌هایمان همچون پر کاهی بی‌دفاع، دستخوش امواج خروشان اقیانوس طبیعت می‌شویم، هیچ آرامشی بیش از آن نیست که بیندیشیم بخشی از این روح جمعی هستیم.

کد خبر : ۷۷۳۵۹
بازدید : ۴۸۷۲
بابک زمانی | شنبه‌صبح بیمارستان آموزشی ما حال‌وهوایی دیگر دارد. همه با چشم‌هایی که از پشت ماسک هم نگرانی در آن‌ها موج می‌زند، در رفت و آمدند، اما از ازدحام همیشگی خبری نیست. پزشکان و پرستاران جوان عمدتا دختر‌ها و پسرهایمان که سرباز‌های شجاع این نبرد نابرابرند، با چشم‌هایی خسته و خواب‌ندیده شب را بر بالین بیماران به صبح رسانده‌اند. خسته، اما همچنان مصمم و شوخ! شوخ حتی در زمان به یادآوری کلنجاری که با بیمار کرونا مثبت در ساعات طولانی رفته‌اند.
راستی آیا همین‌ها بودند که تا همین چند وقت پیش در غوغایی که همه پزشکان را به یک چوب می‌راند، می‌رنجیدند و دم بر نمی‌آوردند؟ اگرچه تک‌تک جوانان ما یک‌دم در دفاع از مرز‌های کشور و مرز‌های سلامت حتی به قیمت جان، باز نمی‌مانند، اما هیولای طبیعت را فقط و فقط عقل و انسجام و انضباط حریف است. یعنی همه آنچه در دولت مدرن متبلور است. دولت شگفت‌انگیزترین مخلوق بشر است.
ماشینی است با ساختاری پیچیده، هوشمند، مقتدر، پیشگو و برنامه‌ریز، مصداق مدرن و صیقل‌خورده شعار قدیمی یکی برای همه، همه برای یکی! هر چه جامعه پیشرفته‌تر و تکنولوژیک‌تر حضور دولت الزامی‌تر و محسوس‌تر. فارغ از خواست و اراده ما دولت و حکومت بخشی از وجود همه ماست. تردید در وجودش یا سستی در ایمان به او اگر با حیات مغایر نباشد، قطعا نوعی «ازخودبیگانگی» به دقیق‌ترین معناست!
در بحبوحه هر بحران، به ویژه بحران‌هایی که در جریان آن همه ما قطع نظر از سن و جنس و رنگ و داشته‌هایمان همچون پر کاهی بی‌دفاع، دستخوش امواج خروشان اقیانوس طبیعت می‌شویم، هیچ آرامشی بیش از آن نیست که بیندیشیم بخشی از این روح جمعی هستیم. ما را می‌بیند، حالا را و آینده را هم می‌بیند و در صورت لزوم هدایت خواهد کرد.
هیچ‌چیز هم، اما اضطراب‌آورتر از تصور عدم حضور این روح جمعی، عقل‌گریزی‌اش، نابینایی‌اش یا کتمان واقعیت از سوی او نیست. وقتی که او فقط و فقط از تو متابعت می‌خواهد، اما تو را نادیده می‌انگارد، بر امنیت گوش‌هایت، بر صداقت چشمانت و بر اصالت ترس‌ها و زلالی افکارت تردید می‌کند، وقتی که اجبار را در جایی که نباید به کار می‌برد و آنجا که باید چشم می‌بندد، باز هم می‌کوشی همه را معقول و لازم بدانی.
می‌کوشی صرف حضورش را مغتنم بدانی -حضوری که خود او آن را نه اظهار می‌کند و نه قدر می‌گذارد-، اما بی‌تردید از خودبیگانگی‌ای عمیق بر جانت و جان‌های دیگر چنگ خواهد انداخت. بیهوده نیست که در همه دنیا اعتماد به ملت و سیستم‌های آن را بزرگ‌ترین سرمایه ملی می‌دانند، روز‌های ملی را بزرگ می‌دارند و در یک روز همه پرچم بر آستانه در می‌گذارند و.... شنبه توان‌فرسا به پایان رسید، تنها خاطره خوش که به خواب می‌سپاری، چهره شاد و مصمم و امیدوار جوانانی است که امروز صبح بر بالین بیماران دیده‌ای، اما سؤالات و تردید‌هایی که بی‌گدار بر ذهن می‌آیند، خواب را پاره‌پاره می‌کنند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید