والدینی که در خیابان‌های شلوغ رها می‌شوند

یک روز صبح دست پدرش را گرفته و برده تا در خیابان گشتی بزنند. پدر که می‌گویم حرف از مردی ٨٥ساله است که حافظه‌اش مثل قبل‌ترها یاری نمی‌کند. هوش و حواس درست و حسابی ندارد و گذشته را خوب به یاد نمی‌آورد. پیرمرد اما ذوق گشت زدن در خیابان را دارد و این‌که می‌تواند با پسرش یک زیارتی برود و ناهاری بخورد. این طرف ماجرا اما طور دیگری است. همه چیز قرار نیست به گشت و گذار ختم شود. بیرون رفتن و زیارت بهانه است. بهانه‌ای برای این‌که لا‌به‌لای شلوغی‌های تجریش پدر را رها کنند و بروند خانه‌شان.

کد خبر : ۷۹۵۳
بازدید : ۱۶۱۳
یک روز صبح دست پدرش را گرفته و برده تا در خیابان گشتی بزنند. پدر که می‌گویم حرف از مردی ٨٥ساله است که حافظه‌اش مثل قبل‌ترها یاری نمی‌کند. هوش و حواس درست و حسابی ندارد و گذشته را خوب به یاد نمی‌آورد. پیرمرد اما ذوق گشت زدن در خیابان را دارد و این‌که می‌تواند با پسرش یک زیارتی برود و ناهاری بخورد. این طرف ماجرا اما طور دیگری است. همه چیز قرار نیست به گشت و گذار ختم شود. بیرون رفتن و زیارت بهانه است. بهانه‌ای برای این‌که لا‌به‌لای شلوغی‌های تجریش پدر را رها کنند و بروند خانه‌شان.

زندگی سخت شده و کسی از پس نگهداری پدر برنمی‌آید. خرج و مخارج کمرشکن شده است. بچه‌ها بهانه می‌آورند، یک نفر باید باشد که با حواس جمع مدام مراقب پدری باشد که حافظه‌اش تحلیل رفته. خانه اجاره‌ای یک‌خوابه که کفاف نگهداری پدر را نمی‌دهد. پیرمرد نیاز به مراقبت دارد و چون همه سختی‌ها یک دفعه به آدم فشار می‌آورد هیچ راهی جز سر راه گذاشتن پدر وجود ندارد.

مثل قدیم‌تر‌ها که بچه‌ها را می‌گذاشتند سر راه تا یک نفر پیدا شود و مسئولیت نگهداری‌اش را برعهده بگیرد. این‌طوری شاید پدر هم به یک آسایشگاه خوب منتقل شود و آنجا کنار هم‌سن و سال‌هایش از یاد ببرد که روزگاری زن و زندگی و سر و سامانی داشته و همه چیز بر وفق مراد بوده است.

خانه سالمندان جایی است شبیه به مهد کودک
حکایت سر راه گذاشتن سالمندان، حکایتی تازه است. حکایتی که شنیدن آن برای بار نخست غیرممکن به نظر می‌رسد. مگر می‌شود یک آدم سالمند را در یک شهر درندشت رها کرد و نسبت به باقی عمر او بی‌تفاوت بود؟ اما واقعیت همین است؛ واقعیتی که بعید نیست تا چند‌سال دیگر رنگ عادت به خود بگیرد.

مثل خانه سالمندانی که این روزها دیگر کسی را شوکه نمی‌کند. یک زمانی اگر فرزندی، پدر یا مادر خود را به سرای سالمندان می‌برد، با واکنش‌های تندی مواجه می‌شد و مورد سرزنش قرار می‌گرفت. سوال اصلی هم این بود که مگر می‌شود پدر و مادری را که یک عمر زحمت کشیدند به همین راحتی‌ها فراموش کرد و اجازه داد تا باقی عمر را کنار غریبه‌ها زندگی کنند؟ اما حالا سرای سالمندان با مهد کودکی مقایسه می‌شود که بچه‌ها را وقت خردسالی به آنجا می‌برند.

این‌که آدم کنار هم‌سن و سال‌هایش احساس راحتی بیشتری می‌کند مهم‌ترین توجیهی است که خانه سالمندان را موجه جلوه می‌دهد. دلیلی که تبدیل به یک امر عادی شده و شنیدنِ خبرِ سپردن پدر یا مادر پیری به خانه سالمندان غم‌انگیز به نظر نمی‌رسد.

پیر شدن جمعیت ایران و نگرانی برای سالمندان
براساس آمار‌های غیررسمی ٨٧‌درصد سالمندان در طول عمر خود برای یک‌بار هم که شده آزار و اذیت را تجربه می‌کنند. همین تجربه مشترک هم باعث شده تا پدیده‌ای به نام سالمندآزاری این روزها به فرهنگ لغات عامه مردم اضافه شود. اگر تا پیش از این کودک‌آزاری بارها مورد توجه قرار می‌گرفت، با توجه به تغییر سبک زندگی و البته پیرتر شدن جمعیت کشور، سالمندآزاری پدیده‌ای است که به‌تازگی از آن یاد می‌شود.

اهمیت چنین پدیده‌ای هم زمانی بیشتر معلوم می‌شود که طبق پیش‌بینی‌ها، رشد جمعیت سالمندی ایران تا ‌سال ١٤٠٤ سه برابر رشد جمعیت کشور خواهد شد و با افزایش جمعیت سالمندی این پدیده فراگیری بیشتری خواهد داشت. ضمن این‌که سبک زندگی نیز تغییر خواهد کرد.

این روزها خانواده خیلی از کارکردهای خود را از دست داده است و بعید نیست تا ٢٠‌سال آینده بخش دیگری از این کارکرد‌ها هم کمرنگ شود. بنابراین سالمندان به حاشیه خواهند رفت و کسی فرصت پرداختن به آنها را نخواهد داشت. این پیش‌بینی با مقایسه ٢٠‌سال گذشته و توجه جوانان به سالمندان به‌راحتی به دست می‌آید.

پیرمردی که با کتک پرستاران از دنیا رفت
بی‌احترامی لفظی مداوم، اذیت و آزار، تهدیدهای متداول مانند دوست نداشتن سالمند، مورد پسند نبودن، دشنام دادن، تمسخر و استهزای سالمند در جمع همگی جزو آزار و اذیت‌هایی است که در کشور ما نمود بسیاری پیدا کرده است.

این مسأله نه‌تنها در خانواده‌ها که حتی توسط پرستاران و برخی مراکز نگهداری سالمندان هم اتفاق می‌افتد. نمونه چنین اذیت و آزارهایی را به‌راحتی در صفحه حوادث می‌توان پیدا کرد. نمونه‌اش هم تعطیل شدن خانه سالمندان میرعماد گرگان بود؛ جایی که پرستاران آن سالمندان را به طرز وحشتناکی کتک می‌زدند. ثبت چنین صحنه‌هایی توسط دوربین‌های مدار بسته باعث شد تا این خانه سالمندان تعطیل شود و پرستارانی که با بدرفتاری خود باعث مرگ پیرمرد شده بودند، راهی زندان شوند.

البته این تنها یک نمونه از سالمندآزاری‌هایی است که به‌صورت علنی خود را نشان می‌دهد. ممنوعیت برقراری ارتباط با دیگران، بی‌توجهی نسبت به نیازهای جسمانی، اجتماعی و روانی سالمند، همه از دیگر انواع خشونت‌های روانی است که سلامت روانی سالمند را به مخاطره می‌اندازد و موجب بروز احساساتی چون بی‌میلی به زندگی، سرزنش خود، نداشتن اعتماد به نفس و نگرش مثبت، احساس یأس و ناامیدی و درماندگی، ترس از مردم، اضطراب و درنهایت کناره‌گیری سالمند می‌شود.

سالمندان توسط قانون هم حمایت نمی‌شوند
با توجه به شرایط و نیازهای خاص دوران سالمندی، وجود مددکار سالمندان بسیار ضروری به نظر می‌رسد، این درحالی است که در هیچ‌یک از کلینیک‌های مشاوره یا سراهای سالمندان مددکار ویژه‌ای که با شرایط خاص سالمندی آشنا باشد، حضور ندارد.

از طرف دیگر هنوز ابعاد سالمندآزاری آن‌قدر شفاف نشده که همه در مورد آن اطلاع داشته باشند. متاسفانه قانون نیز در این‌باره نظر شفافی ارایه نداده است. سالمندان از هیچ حمایت قانونی در بسیاری از اشکال آزار برخوردار نیستند. بسیارند فرزندانی که به بهانه سن بالا و عدم توان تصمیم‌گیری، حق مالکیت سالمند را برای اموال خود سلب می‌کنند.

حتی در بسیاری موارد سالمند حق تصمیم‌گیری در مورد مکان سکونت خود یا نوع درمان و محل درمان خود را ندارد. در این بین نبود قوانین محکم موجب شده تا به‌راحتی این حقوق از سالمند سلب شود. درحالی‌که قوانینی در تمام دنیا وجود دارد که به صراحت از حقوق سالمندان در این حوزه‌ها دفاع می‌کند. به‌راحتی افرادی که مرتکب سالمندآزاری می‌شوند، می‌توانند از گریزگاه‌های قانونی استفاده و فرار کنند.

در دنیا برای جلوگیری از این روند قوانین بسیار محکمی وجود دارد. سالمند حق دارد محل زندگی خود را انتخاب و حتی نوع درمان و پزشکش را مشخص کند. سالمند می‌تواند برای اموال خود تصمیم بگیرد و همه اینها این امکان را می‌دهد تا افراد در دوران پیری نیز عزت نفس و شأن و مقام خود را داشته باشند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید