چه "انسان‌هایی" که می‌توانیم باشیم!

چه "انسان‌هایی" که می‌توانیم باشیم!

مزلو معتقد بود که انگیزۀ استعلائیان یا افراد دارای تعالی، معمولاً، با ارزش‌ها و تجربیاتی برانگیخته می‌شود که فراتر از ارضای نیاز‌های اولیه و شکوفاییِ استعدادِ منحصربه‌فردِ شخص است.

کد خبر : ۸۱۰۰۱
بازدید : ۱۴۶۱
چه
آبراهام مزلو را معمولاً با نظریۀ «هرم نیازها» می‌شناسیم. هرمی که در قاعده‌اش نیاز‌های زیستی مانند خواب و خوراک قرار دارد و در رأسش «خودشکوفایی». اما مزلو در اواخر عمرش، به نظریۀ دیگری می‌اندیشید که شاید امروز بیش از هر وقت دیگری به آن نیاز داریم.
او در این «نظریۀ زِد» از فراانگیزش‌هایی حرف می‌زد که انسانیت را برایمان معنا می‌کنند: عدالت، نیکی، زیبایی، عشق و کمال. او معتقد بود بدون این افق‌های تعالی بخش، نمی‌توانیم به جامعه‌ای انسانی دست پیدا کنیم.

روان‌شناس انسان‌گرا، آبراهام مزلو، در اواخر عمر خود بر روی دیدگاه‌های جدیدی در مورد خودشکوفایی کار می‌کرد و متصور بود که انگیزۀ عالی‌تری به نام تعالی وجود دارد. او اسم نظریه‌اش را «نظریۀ زِد» گذاشت.۱

مزلو معتقد بود که انگیزۀ استعلائیان یا افراد دارای تعالی، معمولاً، با ارزش‌ها و تجربیاتی برانگیخته می‌شود که فراتر از ارضای نیاز‌های اولیه و شکوفاییِ استعدادِ منحصربه‌فردِ شخص است. این فراانگیزش‌ها شامل، ایثار در راه رسالتی فرافردی، طلب تجربۀ اوج و تعهد نسبت به ارزش‌های وجودی یا «ارزش‌های بی» می‌شود.
صداقت، نیکی، زیبایی، عدالت، معناداری، سرخوشی، سرزندگی، کمال، بی‌آلایشی، وقار و تمامیت از جمله اهداف غایی «ارزش‌های بی» محسوب می‌شوند.

مزلو مشاهده کرد زمانی که از استعلائیان پرسیده می‌شود چرا این‌گونه رفتار می‌کنند، یا چه چیز به زندگی‌شان ارزش زیستن می‌دهد، اغلب آن‌ها به این ارزش‌ها اشاره می‌کنند. هیچ دلیل دیگری وجود نداشت که توضیح دهد چرا آن‌ها زمان زیادی را به کارهایشان اختصاص می‌دهند.
این ارزش‌ها در خدمت چیز دیگری نبودند و حتی نمی‌شد آن‌ها را بهانه‌ای برای دستیابی به اهدافی دیگر قلمداد کرد. مزلو باور داشت که «برای پرهیز از بیماری و دستیابی به کامل‌ترین صورت انسانیت یا رشد، ارضای «فرانیازها» لازم است.
در راه این ارزش‌ها زیستن و مردن شایسته است. کسی که در آن‌ها تعمق کند و با آن‌ها یکی شود بیشترین شادمانی قابل درک برای انسان را دریافت خواهد کرد».۲

جهان‌بینی نظریۀ زِد و پژوهش روان‌شناختی مدرن در زمینه خِرَد۳ به نحو چشمگیری بایکدیگر شباهت دارند. در ادبیات روان‌شناختی، خِرَد را یکپارچگی میان ابعاد شناختی، احساسی و رفتاری تعریف می‌کنند.
توانایی پذیرش چشم‌انداز‌های متعدد، توانایی واکنش غیرتدافعی در چالش‌ها، توانایی ابراز طیف وسیعی از احساس برای رسیدن به معنا، توانایی ارزیابی انتقادی حقایق بشری و آگاه شدن از سرشت متناقض و نامطمئن مشکلات انسانی، همه و همه از عناصر مفهوم خرد است.

همانطور که روانشناس بالینی دیدروکرامر می‌نویسد، «انسان‌های خردمند با یادگیری و ترکیب دیدگاه‌های مثبت و منفی، خودی انسانی‌تر می‌سازند، همچنین خودی خلق می‌کنند که در مواقع ضعف و آسیب‌پذیری یکپارچگی بیشتری را از خود به نمایش می‌گذارد.
به‌نظر می‌رسد آن‌ها قادرند در قدم اول با نگرانی‌های خود رو‌به‌رو شوند و سپس از آن‌ها فراتر روند. به این ترتیب، ظرفیت دورن نگری خود را با نگرانی عمیق و پایدار برای روابط انسانی و توجه مولد به دیگران پیوند می‌زنند».۴

جهان‌بینی استعلائیان نکات ژرفی برای فرد و جامعۀ خوب دارد و دیدِ الهام‌بخشی ارائه می‌دهد از آنچه آدمی می‌تواند باشد. بهترین انسان‌ها همواره در زمان‌هایی ظهور کرده‌اند که سخت‌ترین دوره‌ها برای انسانیت بوده است. حالا که جهان تا گردن در ناامنی و تردید فرو رفته است، بهترین فرصت برای جهان‌بینی استعلائیان فراهم شده است تا بیش از هر زمانی دیگری (احتمالا ًدر طول تاریخ بشر) گونۀ انسان را ارتقا ببخشد.

جهان‌بینی نظریۀ زِد، در اولین قدم، تصویر جدیدی از روابط را به نمایش می‌گذارد: از دوستی بگیرید تا خانواده، عشق رمانیک و رابطۀ جنسی. مفهوم عشق وجودی مزلو (یا به اختصار عشق بی) تصور ایده‌آلی از آنچه همۀ ما می‌توانیم به دنبال آن باشیم عرضه می‌کند.
چه در رابطۀ معلم-کودک، دانشجو-استاد و درمانگر-بیمار، و چه در صنعت، مدیریت و رهبری. به‌جای اینکه با انسان‌ها به‌مثابۀ ابزار‌هایی برای رسیدن به اهدافمان برخورد کنیم، می‌توانیم آن‌ها را به سبب بودنشان دوست بداریم (همان چیزی که مزلو اسمش را عشق بی می‌گذارد). یعنی انسان‌ها را آن‌طور که به‌واقع هستند تحسین کنیم و درصدد آن برنیاییم که آن‌ها را مطابق مقاصد خود تغییر دهیم.

چنانکه مزلو در یکی از مقالاتش می‌نویسد:

عمدتاً باید تلاش کنیم که از یک گل رز، رز بهتری به عمل آوریم، تا اینکه بخواهیم آن رز را به سوسن تبدیل کنیم ... این امر مستلزم وجود میلی در خودشکوفایی فرد مقابل است که ممکن است کاملاً با ما متفاوت باشد. حتی نشان می‌دهد که ما تا چه درجه تقدس و خاص‌بودگی هر نوع شخصی را تأیید کرده به آن احترام می‌گذاریم.

آموزش را درنظر بگیرید. آموزش انسانی واقعی شامل آموزش همۀ جنبه‌های کودک می‌شود. در این آموزش فارغ از اینکه چقدر با برنامۀ درسی معلم همخوانی داشته باشد، با بچه‌ها به گونه‌ای رفتار می‌شود که خود کودک، هدف، آرزو و رؤیاهایش ارزشمند شناخته شود.
تصور کنید چه می‌شد اگر مدارس صرفاً مکانی برای یادگیری محتوا‌های استانداردِ آکادمیک نبودند و علاوه برآن، محیط‌هایی بودند که شگفتی، شکوه و خودشکوفایی به اندازۀ امید برای انسانیت در آن‌ها یافت می‌شد. بیشتر از آن، تصور کنید اگر مدارس چندان از بقیۀ امور زندگی جدا نبودند.
چه می‌شد اگر دانش‌آموزانی که در انتهای روز به خانه می‌روند تشویق می‌شدند تا باقی روز خود را دانش‌آموزِ جهان خارج باشند. اگر به دانش‌آموز شوق به یادگیری را القا کنیم، عین این است که «ارزش بی مهمی» را به او یاد بدهیم.

جهان‌بینی استعلائیان به ما این امکان را می‌دهد تا سطوح عمیق‌تری از شادی را تجربه کنیم. مزلو سلسله مراتبی احتمالی از لذت را ارائه می‌دهد که طیف آن چنین شروع می‌شود: دردی که به واسطۀ حسِ خوش لم دادن در یک وان داغ فروکش می‌کند، کیفی که از بودن کنار رفقای خوبمان احساس می‌کنیم، لذتی که از شنیدن یک موسیقی عالی عایدمان می‌شود، شوقی که از بچه‌دار شدن به‌دست می‌آوریم و خلسه‌ای که از اوج یک تجربه عاشقانه در آن فرو می‌غلتیم.
تصور کنید اگر همۀ ما از سطوح لذتی که امکان تجربۀ آن وجود دارد آگاه می‌بودیم. تصور کنید اگر سطوح لذتی که امکان تجربۀ آن وجود دارد به ما یاد داده می‌شد. در این صورت نه‌تن‌ها دایرۀ لذتمان شامل خلاصی از کمبود‌ها می‌شد، بلکه لذت‌های عمیق‌تری را هم دربر می‌گرفت که از شوق برای فراتررفتن از خودمان ناشی می‌شدند.

تحقیقات نشان می‌دهد اگر افرادی که به لحاظ بالینی افسرده و مضطرب هستند، به مدت ده روز تحت مداخلۀ ارتقای اخلاقی۵ قرار بگیرند -یعنی شاهد اعمال فضیلت‌مندانه، سخاوتمندانه و دلیرانه باشند- برای کمک به دیگران تلاش بیشتری را از خود به نمایش خواهند گذاشت.
همچنین نزدیکی بیشتری با دیگران برقرار خواهند کرد، نشانه‌های اندوه‌شان کمتر خواهد شد و درگیری کمتری با اطرفیان خواهند داشت. گاه برای درمان ناخرسندی و استرس کافی است تا به ارزش‌های بی و فرالذت‌طلبی روی بیاوریم که مثل دارو عمل می‌کند.

جهان‌بینی استعلائیان کمکمان می‌کند با کسانی که عقاید و مذاهب گوناگونی دارند تعاملات سازنده‌تری برقرار کنیم. چنانکه مزلو می‌نویسد، می‌توان از امکان مذهبی‌کردن یا تقدس همۀ زندگی و همۀ انسان‌ها سخن گفت و فقط به کسانی که هم‌هویت‌ما، هم‌کیش و هم‌حزب ما هستند، محدود نشد.

از آنجا که واژۀ مقدس اغلب مضمونی مذهبی دارد، مزلو می‌نویسد یک شخص ممکن است در مورد هر جا یا هرکس احساسی مقدس داشته باشد، یعنی در نظر به آن‌ها تکریم، اعجاب، شگفتی و شکوه احساس کند.
تصور کنید اگر پس از آن احساس عمیق روز‌های یکشنبه درکلیسا که برای یکی‌شدن و اتحاد ابنای بشر در خود حس می‌کنیم، مستقیم به سراغ توییتر نمی‌رفتیم و به مخالفانمان ناسزا نمی‌گفتیم، و درعوض آن حس مقدس را در تک‌تک مواجهاتمان در طول زندگی نگه می‌داشتیم. تصور کنید اگر همۀ ما این برخورد را با یکدیگر می‌داشتیم، چه می‌شد؟

آموزه‌های ژرفی برای چشم‌انداز کنونی‌مان به سیاست وجود دارد. مزلو به دیدگاه جدیدی نسبت به سیاست پرداخت که اسمش را «روان‌سیاست» گذاشته بود. این دیدگاه بر این آموزۀ روان‌شناختی تکیه داشت که شباهت‌های انسانی عمیق‌تر از تفاوت‌های میان ماست.
سیاست انسانی باید بر فهمی واقعی از سرشت انسان پایه‌گذاری شود، یعنی به همان اندازه که انگیزۀ مشترک انسان‌ها برای نیاز به امنیت را شامل می‌شود، بایستی رشد و نیاز به تعالی را نیز درنظر بگیرد.

برای اطمینان بیشتر، باید گفت: بر سیاستمداران واجب است که امنیت و سلامت را ارج بنهند. سخت است که بدون ثبات کافی، منتهای رشد خود را محقق کنیم. با‌این‌حال مزلو معتقد است که نباید استعداد‌های بالقوۀ خود برای خودشکوفایی و تعالی را نادیده بگیریم.
مزلو می‌نویسد: «بدون پایه‌ای استوار از نظم و قانون، رشد واقعی صورت نخواهد گرفت. ولی این امکان هم وجود دارد که جامعه‌ای در سطح قانون و نظم متوقف شود و به حدی بر آن‌ها تأکید کند که استعداد‌های بالقوۀ فرد برای رشد کردن را محدود کند».

به همین دلیل است که لیبرال‌ها و محافظه‌کار‌ها مکمل‌های خوبی برای هم هستند. جامعه هم نیاز به سیاستمدارانی دارد که عمیقاً حافظ فرهنگ سنتی و ثبات جامعه باشند و هم به مساوات‌طلبانی نیاز دارد که دغدغه‌شان خلق فرصت‌های برابر برای اقشار بسیار آسیب‌پذیر و نیازمند باشد.

در واقع تحقیقات هم نشان‌دهندۀ این است که هم حرف محافظه‌کاران معقول است و هم حرف لیبرال‌ها. تنها هر یک به نحوی متفاوت. محافظه‌کاران از ادب، ارزش‌های اخلاقی سنتی و تعهد نسبت به جنبه‌های مرزبندی شدۀ زندگی مثل دوستان، خانواده و ملیت سخن می‌گویند، در حالی که لیبرال‌ها از مساوات‌طلبی و دلسوزی در ابعاد جهانی سخن می‌گویند. به زعم مزلو جنبه‌های معقول هر دو دیدگاه می‌توانند سهم مهمی در یک سیاست جهانی واحد ایفا کنند.

در مقابل، بزرگترین خطری که یک دموکراسی سالم را تهدید می‌کند، جهت‌گیری ستیزه‌جویانه افراد در قبال یکدیگر و رشد فزاینده این ستیزه‌جویی در میان کسانی است که قدرت سیاسی را در دست دارند. بحران‌های سیاسی و نابرابری از آن‌رو که عمیق‌ترین لایه‌های ناامنی را در ما فعال می‌کنند منجر به ستیزه‌جویی، بی‌اعتمادی و بدبینی می‌شوند.
در جامعه‌ای با ناامنیِ بالا، هرچقدر که نیاز به نظم، ثبات و تعلق داشتن بیشتر تحت فشار قرار می‌گیرند، از انگیزه‌های عالی افراد کاسته خواهد شد.

بااین‌حال، در چنین شرایط آشوبناکی باید حواسمان باشد که تقلا برای دستیابی به ارزش‌های بی و «عشق بی» را زمین نگذاریم. چرا که در غیر این‌صورت در خطر آن هستیم تا آتش پوپولیسم و اقتدارگرایی را شعله‌ور کنیم.

به‌طور تاریخی، چنین به‌نظر رسیده است که منافع جامعه و منافع فرد از هم جدا و حتی گاه در خلاف جهت هم قرار دارند. (آنچه برای فرد خیر است برای تمدن شر محسوب می‌شود). بااین‌حال، اهداف و ارزش‌های فرد می‌توانند با خیر جامعه در یک راستا قرار بگیرند.
سالم‌ترین جوامع بر روی فهمی واقع‌بینانه از نیاز‌های انسانی بنا نهاده شده‌اند؛ و همین جوامع‌اند که بیشترین امکان رشدِ افراد عضو جامعه را فراهم می‌کنند. چقدر این فرصت برای همۀ افراد فراهم است تا نیاز‌های خود از جمله نیاز به امنیت، رشد و تعالی را برآورده سازند؟

تغییرات ملموسی در ساختار‌های اجتماعی جوامع انسانی وجود دارد که می‌تواند به افزایش این هم‌راستایی بینجامد. مزلو می‌گوید سالم‌ترین جوامع، آن‌هایی خواهند بود که «فضیلت‌شناس» باشند. به عبارت دیگر جوامع باید به‌جای اینکه به ثروتمندترین‌ها یا افراد صاحب‌نامِ موفق پاداش بدهند، رفتار انسان‌های فضیلت‌مند را تقدیر کنند.
این اتفاق می‌تواند از آموزش ابتدایی شروع شود، به این نحو که مهربانی و شوق به یادگیری را با نتایج یک آزمون استاندارد پاداش دهیم. این امر نه تنها خیر جمعی‌مان را تأمین می‌کند، بلکه سقف دستاورد‌هایی که افراد جامعه می‌توانند بدان دست یابند را هم افزایش خواهد داد.

زمان آن رسیده که در جامعۀ خود مسئولیت‌پذیر باشیم و در خلق شرایطی سهیم باشیم که در آن، به افرادِ جامعه کمک می‌شود تا نه‌تن‌ها به خودشکوفایی برسند، بلکه خود را نیز متعالی کنند. می‌توان همزمان هم جامعه و هم خود را به جامعه و فرد بهتری تبدیل کرد.
بهبود یک جامعه زمانی آغاز می‌شود که دیدگاهمان به سرشت انسان را تغییر دهیم و بهترین جنبه‌های یکدیگر را نشان دهیم. در این صورت حتی می‌توانیم وجود فیزیکی خود را هم متعالی کنیم و سال‌ها پس از مرگ همچنان بر نسل‌های آینده تاثیرگذار باشیم.

اطلاعات کتاب‌شناختی:
Kaufman, Scott Barry. Transcend: The New Science of Self-Actualization. TarcherPerigee, ۲۰۲۰

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را اسکات بری کوفمن نوشته است و در تاریخ ۱۳ آوریل ۲۰۲۰ با عنوان «What Humans Could Be» در وب‌سایت ساینتیفیک آمریکن منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۹۹ با عنوان «چه انسان‌هایی که می‌توانیم باشیم» و ترجمۀ مهدی صادقی منتشر کرده است.

•• اسکات بری کوفمن (Scott Barry Kaufman) روان‌شناسی آمریکایی است که دربارۀ ظرفیت‌های انسان تحقیق می‌کند. بیزنس ایندسایدر در سال ۲۰۱۵ او را یکی از ۵۰ دانشمند تأثیرگذاری دانست که نگرش ما دربارۀ جهان را تغییر می‌دهند.

••• این مطلب برشی است از کتاب جدید اسکات بری کوفمن با نام استعلایی بودن.

[۱]مزلو نظریۀ زِد را پیش می‌کشد تا بر این تأکید کند که انگیزه‌های بالاتری از آنچه داگلاس مک‌گریگور در نظریۀ ایکس و نظریۀ ایگرگ خود گفته است وجود دارد. برای بازتاب تفاوت میان استعلائیان و افراد صرفاً سالم، مزلو استدلال می‌کند که خواست‌هایی در نظریه ایگرگِ داگلاس مک‌گریگور مطرح می‌شود که در افراد صرفاً سالم ارضا می‌شود: آن‌ها عاری از هر کمبودی هستند و میل به خودشکوفاییِ استعداد شخصی و پرورش هویت، فردیت و تکینگی‌شان را برمی‌انگیزد. به باور مزلو، «این افراد پا به جهان می‌گذارند تا در آن به ارضا برسند». «آن‌ها جهان را سروری می‌کنند، رهبری می‌کنند و از آن برای اهداف نیک بهره می‌برند، دقیقاً مثل همان‌کاری که سیاستمداران سالم و انسان‌های عمل‌گرا انجام می‌دهند». به باور مزلو استعلائیان نه تن‌ها به نیاز‌های مندرج در نظریۀ ایگرگ دست پیدا می‌کنند، بلکه از آن هم فراتر می‌روند.

[۲]مزلو پیشنهاد جالب‌توجه دیگری را هم پیش پایمان می‌گذارد. او می‌گوید که کمبود ارزش‌های بی، «فراآسیب‌ها» را به دنبال خواهد داشت و آرمان‌گرایی بی‌نتیجه به موجودی «فراحسرت‌خور» تبدیل‌مان خواهد کرد. مزلو معتقد است که فراحسرت‌خور بودن استعلائیان می‌تواند شاخصی برای سلامت روان‌شان باشد. حقیقتاً هم شکایت و حسرت‌خوردن برای فقدان امنیت، جایگاه، پول، قدرت، احترام، پذیرش و محبت تفاوت زیادی با شکایت برای کمبود عمیق زیبایی، شوخ‌طبعی، نیکی، عدالت، تکینگی، تمامیت و پرمعنایی در جهان دارد.

[۳]wisdom

[۴]ارتباط معناداری میان خرد و افزایش سن وجود دارد. این شاخص در بین کسانی که آغوش‌ِ بازی در برابر تجربه دارند، کسانی که ظرفیت بالایی برای خودارزیابی و درون‌نگری دارند، کسانی که انگیزه زیادی برای رشد شخصی دارند، کسانی که فاصلۀ خود از دیدگاه افراد را حفظ می‌کنند، کسانی که مدام باور‌ها و پیش‌فرض‌ها را به پرسش می‌کشند و کسانی که اطلاعات جدید راجع‌به یک شخص را سبک‌سنگین می‌کنند، بیشتر است.

[۵]moral elevation intervention
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید