مردی که فقط می‌تواند "بله" و "خیر" بگوید!

مردی که فقط می‌تواند "بله" و "خیر" بگوید!

بروز مشکلات ارتباطی پس از یک سکتۀ شدید، امری معمول است. اما گراهام پاولی یک مورد غیرمعمولی است.

کد خبر : ۸۱۶۱
بازدید : ۲۴۷۵
مردی که فقط می‌تواند

فرادید | بروز مشکلات ارتباطی پس از یک سکتۀ شدید، امری معمول است. اما گراهام پاولی یک مورد غیرمعمولی است.

به گزارش فرادید به نقل از بی‌بی‌سی انگلیسی، او می‌تواند همۀ چیزی را که شما به او می‌گویید متوجه شود، اما عملاً تقریباً هیچ پاسخی نمی‌تواند بدهد. او مجبور است که فقط با "بله" و "خیر" کارش را راه بیاندازد.

صحبت کردن با گراهام، آدم را یاد بازی بیست سوالی می‌اندازد.

در آپارتمان گراهام روی مبلی نشسته‌ام و به گزارش پزشکیش نگاه می‌کنم. او سعی دارد به من بگوید که آن را برایش بخوانم.

دقیقاً نمی‌شود که تمام کلمات گراهام به "بله" و "خیر" محدود می‌شود. او می‌تواند "و"، و "اممم" را هم بگوید که یعنی بله و همینطور می‌تواند "آررر" را هم به زبان بیاورد. وقتی که می‌گوید "و آررر" منظورش این است که حرفش ادامه دارد و می‌خواهد که شما منظورش را حدس بزنید.

وقتی که گزارش را خواندم می‌گوید: "و آررر...".

می‌گویم: "آره، برایم خیلی جالب بود که این گزارش را دیدم."

"خیر"

"ببخشید، مطمئنی اشکال ندارد که به گزارش نگاه کنم."

"اممم، اممم، و آررر..."

"می‌خواهی بهش نگاهی بیاندازی؟"

"خیر" و دست چپش را به شکل نامفهومی تکان می‌دهد.

"می‌شود نگهش دارم؟"

"نه". پل وبلی، دوست گراهام، هم شروع به حدس زدن می‌کند. می‌گوید: "خوب است؟ او اولین کسی است که تا حالا گذاشتی گزارشت را بخواند؟"

گراهام می‌گوید: "نه، نه، نه".

این وضعیت یکی دو دقیقه‌ای ادامه پیدا می‌کند.

مردی که فقط می‌تواند

گراهام در جولای 2013 دچار یک سکتۀ شدید شد که باعث شد در ابراز وجود دچار اشکال شود. او نمی‌تواند به خوبی بخواند یا بنویسد، اما قادر است که هر چیزی را که به او گفته می‌شود بفهمد. او نمی‌تواند دست راستش را حرکت دهد و حرکت پای راستش هم محدود شده است. هر دوی این موارد اسباب زحمت او شده‌اند.

سکته زمانی اتفاق می‌افتد که رسیدن خون به بخشی از مغز قطع می‌شود و اغلب دلیل آن وجود لختۀ خونی در یک رگ است. کَت بِرک، معاون آموزش موسسه سکته، می‌گوید: "تاثیرات سکته می‌تواند طیف گسترده‌ای از آسیبها را متوجه مغز کند که اغلب این آسیبها زندگی فرد را زیر و رو می‌کنند."

پروفسور تونی رود، رییس بخش سکتۀ سیستم بهداشت ملی انگلستان، می‌گوید: "گراهام دچار آفازی شده است. این که دچار مشکلات شدید ارتباطی شوید، اما از بخش درک زبانی شما متاثر نشود، پدیده‌ای غیرمعمول است."

اما با وجود غیرمعمول بودن، می‌تواند اتفاق بیافتد. او می‌افزاید: "هرچند بخشی از مغز که ارتباط را کنترل می‌کند، ارتباط نزدیکی با بخشی از مغز که کنترل درک کردن را بر عهده دارد، دارد، اما این دو از هم جدا هستند. آفازی می‌تواند به این معنی باشد که در یافتن کلمۀ مناسب دچار مشکل شوید. اما اشکال بدتر آن نیز وجود دارد که در آن بیمار ابداً هیچ درکی از چیزی که او گفته می‌شود ندارد و قادر نیست چیزی بگوید."

مردی که فقط می‌تواند

ظاهراً مورد گراهام بسیار شدید است، اما قبلاً هم چنین مواردی وجود داشته‌اند. او نمی‌تواند بنویسد یا بیش از یکی دو کلمه را بخواند، اما می‌تواند تلویزیون و فیلمها را دنبال کند. او می‌تواند از تلفن استفاده کند، اما بیش از یکی دو حرف را نمی‌تواند اس ام اس کند.

گراهام همیشه لباسهای مرتب می‌پوشد و کراوات می‌زند. 56 ساله است و در یک مرکز برای افراد نیازمند به مراقبتهای ویژه در لندن زندگی می‌کند. آپارتمان او در طبقۀ چهارم برجی نوساز است و در آنجا 24 ساعته تحت مراقبت قرار دارد. تقریباً همۀ دیوارهای آپارتمان با نقاشی‌های رنگ روغن پوشانده شده است.

پُل می‌گوید: "همۀ اینها را او کشیده است. او عاشق کاراواجو است. خودش در آن تابلو هست."

عذاب تغییری که بر سر گراهام آمده، وقتی که او را بشناسید آشکارتر می‌شود. سکته باعث شد کارهایی را که هویت او را می‌ساخت دیگر نتواند انجام دهد. پل می‌گوید: "او نقاشی می‌کشید، طراحی می‌کرد و لباسهایش را خودش می‌دوخت. او دیگر هیچکدام از این کارها را نمی‌تواند انجام دهد. بسته‌های مداد رنگی و رنگ روغن روی میز ناهارخوری بی‌استفاده افتاده است.

گراهام با استفاده از مهارتهای حرکتی دست چپش می‌تواند با آیپد کارهای ساده کند، اما امکان انجام حرکتهای پیچیده را ندارد. از ظاهرش، پاکیزگی‌اش و نظم آپارتمانش، مشخص است که گراهام آدمی است که به جزییات علاقه دارد. در پوشۀ سیاهرنگی که در کمد اتاقش نگه می‌دارد، مجموعۀ معرفی‌نامه‌های شغلی‌اش را نگه داری می‌کند.

دور نامه‌ها کش پلاستیکی اناخته است. گراهام یک به یک آنها را برمی‌دارد و نشانم می‌دهد. او یک مهندس مکانیک بوده‌ است. سیر نامه‌ها نشان می‌دهد که او ساخت چرخ خیاطی شروع کرده و تا ساخت قطعات هواپیما پیش رفته است.

مردی که فقط می‌تواند

ویدیوهایی از او در یوتیوب هست که گراهام را در حال نواختن هارمونیکا نشان می‌دهند. وقتی که پل برای سر زدن به او آمد، گراهام داشت یکی از این ویدیوها را در آیپدش نگاه می‌کند. عکسهای قاب شدۀ خانوادگی روی میزهای اتاق پذیرایی و اتاق خواب دیده می‌شود. اکثر این عکسها مربوط به پسرش است که در 9 سالگی از دنیا رفت.

جلیقه‌های روشنی که گراهام خودش دوخته به ترتیب رنگ در اتاق خواب آویزان شده‌اند. یکی از آنها را به ما نشان می‌دهد. رویش نوشته شده، "آلکس". آلکس اسم پسر اوست.

پل هر یکشنبه به دیدن گراهام می‌آید. به غیر از پل، گراهام دوستان زیادی ندارد که به دیدنش بیایند. او 12 سال پیش از همسرش جدا شد و سپس محله‌اش را هم عوض کرد.

او دخترهایش را زیاد نمی‌بیند. یکی از دخترانش بیمار است و در بیمارستان و دختر دیگرش هر چند هفته به او سر می‌زند. او به ندرت همسر سابقش را می‌بیند، اما می‌گوید که روابطشان به هم خوب است. خواهرش هم هر از گاهی به دیدنش می‌آید. گراهام برادر دیگری هم داشت که چند سال پیش از دنیا رفت.

مردی که فقط می‌تواند

برک می‌گوید: "مغز خاصیت پلاستیکی دارد و اگرچه بخشهایی از مغز که گراهام برای صحبت استفاده می‌کرد از بین رفته‌اند، اما بخشهای دیگر را می‌توان تربیت کرد تا به مرور مسئولیت بخش از دست را رفته را برعهده بگیرند.

رود می‌گوید: "من از گفتن این حرف که فرد درمان نخواهد شد بدم می‌آید، اما واقعیت این است که احتمالاً او هرگز به طور کامل درمان نخواهد شد. گفتاردرمانی و صحبت کردن با مردم به بهبود سطح ارتباطی گراهام کمک می‌کند."

وقتی از گراهام می‌پرسیم که احساسش نسبت به اتفاقی که برایش افتاده چیست، زیر گریه می‌زند.

دیدن اینکه این مرد مثبت اندیش بدون حرف زدن گریه می‌کند، تصویر کوچکی از بلایی است که سکته بر زندگی او آورده است.

مردی که فقط می‌تواند

مردی که فقط می‌تواند
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید