سینما چارلی

اگر چه بر سالن، رنگ و لعابی زدند، اما باز نشد، آنچه باید بشود. چنین سینماهایی، مشتریان خود را هم داشتند. آن‌هم فراوان. مثل آن شهرستانی‌ها و روستایی‌هایی که بسیاری از فیلم‌ها را ندیده، یا حتی به ولایت‌شان نرسیده بود.

کد خبر : ۸۳۰۳۷
بازدید : ۶۴۹۳
آلبرت کوچویی| در دهه چهل، در خیابان جمهوری امروز، سینما چارلی بود، اسمی مناسب و درخور، اما با فیلم‌های اکران تکراری که البته آن نام را هم زیر سوال می‌برد. چارلی و این همه فیلم کیلویی؟ البته از چنین سالن سینماها، در تهران بسیار بود؛ و صد البته در لاله‌زار پیشین هم. خاطرم هست، سینما‌هایی بودند که فقط یک گونه فیلم سینمایی، به نمایش درمی‌آوردند.
مثل سینما فلور یا ناتالی، در حوالی مخصوص و امیریه آن هنگام، که فقط خاص فیلم‌های هندی بودند. حالا، سینما‌های وسترن و به قول آن زمان‌ها، بزن بزن یا تاریخی و... جای خود داشتند. باری، سینمای چارلی بعد از مدتی شد سینما ماژستیک.

اما باز اکران‌هایش، تکراری ماندند. اگر چه بر سالن، رنگ و لعابی زدند، اما باز نشد، آنچه باید بشود. چنین سینماهایی، مشتریان خود را هم داشتند. آن‌هم فراوان. مثل آن شهرستانی‌ها و روستایی‌هایی که بسیاری از فیلم‌ها را ندیده، یا حتی به ولایت‌شان نرسیده بود.
می‌آمدند برای تماشای اکران‌های تکراری. ما آبادانی‌ها، یعنی بهتر بگویم، شرکت نفتی‌ها، از برکت وجود شرکت نفت، بخت بلندتری داشتیم، فیلم‌های همزمان با اکران اروپا و امریکا را به زبان اصلی تماشا می‌کردیم. این را که در سفر‌های تابستانی به بچه‌های تهرانی می‌گفتیم، آن را لاف می‌پنداشتند. مثل همه ادعا‌های دیگری که داشتیم که حقیقت بود، اما به تصور غیر آبادانی‌ها، لاف بودند.

در سینما‌های شرکت نفت، چه کارمندی، چه کارگری، اکران‌ها، همزمان با اروپا و امریکا بود. البته، با یکی، دوسال بعد همین فیلم‌ها، دوبله شده می‌آمدند و در سینما‌های غیر شرکت نفتی، به نمایش در می‌آمدند. در سینما‌های رکس، خورشید، شیرین و... که بیشتر در مرکز آبادان، یعنی بازار بودند.
البته این‌ها سینما‌های تابستانی و زمستانی بودند. تابستان‌ها، روباز و زمستان‌ها، چادر کشیده، سرپوشیده می‌شدند. در سینما تاج آن هنگام آبادان، فیلم‌های دوبله، یا فارسی، فقط سه‌شنبه‌ها، نمایش داده می‌شدند. سانس‌های صبح جمعه هم خاص فیلم‌های کمدی و البته بیشتر، لورل وهاردی و چارلی چاپلینی بودند. برای ۵ ریال، ۱۰ ریال ورود به این سانس‌ها، چه بهانه‌هایی سرهم می‌کردیم.

در تهران هم، سینماها، تقسیم بندی‌های خودشان را داشتند، در برخی از آنها، مثل شهر فرنگ یا شهر قصه، یا رادیوسیتی، فیلم‌های ایرانی، جای نداشتند. سینما، در کنار رادیو، در شهر‌هایی که هنوز تلویزیون به آنجا راه نیافتاده بود، همه رویا‌های نسل ما، نسل جوان دهه سی و چهل سینما بود.
با این فیلم‌ها، اسپارتاکوس می‌شدیم، البته با شمشیر‌های چوبی، کرک داگلاس می‌شدیم و به جنگ با «غلو» و «اکو» سیاه می‌رفتیم و آن‌ها را در خیال خود، از پا در می‌آوردیم. با بن هور، ویکتور ماتیور، ارابه ران می‌شدیم و سامسون می‌شدیم؛ و البته، که لورل و هاردی و چارلی چاپلین هم.

همه دارایی ما، «فریم»‌های این فیلم‌ها بود، که به قیمت کلان - در حد خودمان- خرید و فروش می‌شدند. آن وقت فریم‌ها را در جعبه‌های جادویی مقوایی و یک لامپ، توی اتاق تاریک، یا حیاط چادر شب کشیده، با مشقت تماشا می‌کردیم.
گاه چند صد فریم را جمع می‌کردیم و در یک اکران مثلا خصوصی، با دوستان، به تماشا می‌نشستیم. چه فریم‌های تماشایی! و شب‌ها را تا صبح با رویای آن قهرمان به صبح‌های آبادان وصل می‌کردیم!
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید