آلن پارکر؛ دیواری که صدای یک نسل شد
"دیوار" برای خودش یک زیرشاخۀ فرهنگی و جنبشی مستقل است که تماشاگرانی که آن را دیوانهوار دوست دارند در شخصیت اصلی فیلم، تنهایی، یأس، طغیان، و آرزوهای سرکوب شدۀ خودشان را در تلفیقی از واقعیت و خیال و در زبان بصری نظرگیر فیلم میبینند.
کد خبر :
۸۳۱۲۵
بازدید :
۵۶۱۰
آلن پارکر، کارگردان بریتانیایی آثار محبوبی مثل "دیوار پینک فلوید" و"سریعالسیر نیمهشب" بعد از مدتها درگیری با بیماری، در ۷۶ سالگی درگذشت. او به نسلی تعلق داشت که تکان دوبارهای به سینمای بریتانیا دادند و برای آن موفقیتهای بینالمللی کسب کردند، اگرچه در آن تناقض قدیمی سینمای بریتانیا، موفقیتشان به معنای مهاجرت به هالیوود و پشت سرگذاشتن صنعت سینمای بریتانیا نیز بود.
تفاوت پارکر با بقیه همنسلانش این بود که او در سالهایی که در آمریکا فیلم میساخت سینمای بریتانیا را کاملاً رها نکرد و حتی در فیلمهای آمریکاییاش از استعداد و عوامل فنی بریتانیایی استفاده میکرد.
پارکر برای نسلی که فیلم "دیوار پینک فلوید" را روی نوار ویاچاس کشف کردند کارگردانی بیاندازه مهم بود. نسلی که سالهای دوره نوجوانی یا جوانیشان را سپری میکردند با این فیلم، داستان آن، شخصیت اصلیاش و سبک سینماییاش همذاتپنداری زیادی داشتند و عده قابل توجهی سینمای «هنری» و یا فیلم «متفاوت» را با این اثر کشف کردند.
تفاوت پارکر با بقیه همنسلانش این بود که او در سالهایی که در آمریکا فیلم میساخت سینمای بریتانیا را کاملاً رها نکرد و حتی در فیلمهای آمریکاییاش از استعداد و عوامل فنی بریتانیایی استفاده میکرد.
پارکر برای نسلی که فیلم "دیوار پینک فلوید" را روی نوار ویاچاس کشف کردند کارگردانی بیاندازه مهم بود. نسلی که سالهای دوره نوجوانی یا جوانیشان را سپری میکردند با این فیلم، داستان آن، شخصیت اصلیاش و سبک سینماییاش همذاتپنداری زیادی داشتند و عده قابل توجهی سینمای «هنری» و یا فیلم «متفاوت» را با این اثر کشف کردند.
صحنهای از فیلم دیوار پینک فلوید به کارگردانی آلن پارکر ۱۹۸۲
"دیوار" که در دیگر جاهای دنیا هم از چنین موقعیت «کالت» (فیلمی با طرفداران پروپاقرص خودش، فارغ از کیفیتها و ارزشهای فیلم) و ویژهای برخوردار است هم اوج هنر آلن پارکر است و هم موید تناقضهای آثار او که در متن سینمای عامهپسند ساخته شدهاند، به دنبال تأثیر احساسیاند، اما قدرت سینما را به شکلی نیمهخودآگاه تثبیت میکنند.
دو هفته بعد از این که آخرین هواپیماهای آلمانی آخرین بمبهایشان را بر فراز لندن خالی کردند، آلن پارکر در سالهای آخر جنگ، در ۱۴ فوریۀ ۱۹۴۴ متولد شد و در خانهای سازمانی در منطقۀ ایزلینگتُون لندن رشد کرد. ریشههای طبقۀ کارگریاش از خانواده و محیط زندگیاش میآمدند و در شکلگیری سینمای او نقشی بسزا داشتند.
بعد از اتمام تحصیلات اولیهاش به جای رفتن به دانشگاه، به کار در آژانسهای تبلیغاتی مشغول شد و از نامهرسانی به مسئول نوشتن متن تبلیغات رسید. در همین محیط با دو تهیهکننده آینده سینمای بریتانیا دیوید پوتنام و آلن مارشال آشنا شد.
پوتنام که دنبال تهیهکردن یک فیلم بود و برای آن به فیلمنامه نیاز داشت، پارکر بیتجربه را تشویق به نوشتن کرد. پارکر در وقت اضافه (که معنایش بعد از نیمهشب و تمام شدن کارهای روزمرهاش بود) و روی میز آشپزخانه فیلمنامهای نوشت که در سال ۱۹۷۲ به نام "ملودی" ساخته شد.
کار تبلیغات همچنین او را به دنیای فیلمهای تبلیغاتی برای تلویزیون بریتانیا برد که به گفتۀ پارکر معمولاً آثاری خیلی ضعیف بودند. پارکر در زیرزمین همان دفتر تبلیغاتیای که برایش کار میکرد شروع کرد به تجربه کردن با دوربین. به گفتۀ پارکر در این مقطع، تنها چیزهایی که دربارۀ فیلمسازی میدانست گفتن دو کلمۀ «اکشن» و «کات» بود. همین دو کلمه او را کارگردان کرد.
پارکر آنقدر در ساخت فیلمهای تبلیغاتی موفق شد که با آلن مارشال شرکت ساخت فیلمهای تبلیغاتی خودش را تأسیس کرد و تبدیل شد به مهمترین نام در دنیای تبلیغات تلویزیونی و سینمایی در بریتانیا.
پارکر اولین فیلم سینماییاش، اثر نیمهبلند "به دل نگرفتم" (۱۹۷۳) را دربارۀ بحران بلوغ ساخت و روی تجربههای جنگ جهانی دوم و بمبارانهای شبانه لندن دست گذاشت. پارکر برای ساخت این فیلم خانۀ خودش را گروی بانک گذاشت و با وامی که گرفت فیلم را بدون پشتیبان مالی تمام کرد. تلویزیون بیبیسی فیلم را دید، پسندید و آن را خرید، اگرچه برای سه سال آن را نمایش نداد.
فرصت دیگری که ساخت این فیلم در اختیارش گذاشت، با دعوت از او برای ساخت فیلمی به نام "تخلیهشدگان" سر رسید. فیلم داستان دو برادر نوجوان یهودی بود که در دورۀ جنگ جهانی دوم در خانۀ یک زوج که به طور موقت سرپرستی آنها را به عهده گرفتهاند بزرگ میشوند. این فیلم جای پای او را بیش از پیش محکم کرد.
چون پارکر تا به حال در کار با کودکان و نوجوانان تبحر نشان داده بود و همچنین به خاطر علاقهای دیوانهوار به فیلمهای گنگستری هالیوود، تصمیم گرفت فیلمی گنگستری بسازد به نام "باگزی مالون" که به جای بزرگسالان بچهها نقشهای اصلی آن را بازی کنند.
دو هفته بعد از این که آخرین هواپیماهای آلمانی آخرین بمبهایشان را بر فراز لندن خالی کردند، آلن پارکر در سالهای آخر جنگ، در ۱۴ فوریۀ ۱۹۴۴ متولد شد و در خانهای سازمانی در منطقۀ ایزلینگتُون لندن رشد کرد. ریشههای طبقۀ کارگریاش از خانواده و محیط زندگیاش میآمدند و در شکلگیری سینمای او نقشی بسزا داشتند.
بعد از اتمام تحصیلات اولیهاش به جای رفتن به دانشگاه، به کار در آژانسهای تبلیغاتی مشغول شد و از نامهرسانی به مسئول نوشتن متن تبلیغات رسید. در همین محیط با دو تهیهکننده آینده سینمای بریتانیا دیوید پوتنام و آلن مارشال آشنا شد.
پوتنام که دنبال تهیهکردن یک فیلم بود و برای آن به فیلمنامه نیاز داشت، پارکر بیتجربه را تشویق به نوشتن کرد. پارکر در وقت اضافه (که معنایش بعد از نیمهشب و تمام شدن کارهای روزمرهاش بود) و روی میز آشپزخانه فیلمنامهای نوشت که در سال ۱۹۷۲ به نام "ملودی" ساخته شد.
کار تبلیغات همچنین او را به دنیای فیلمهای تبلیغاتی برای تلویزیون بریتانیا برد که به گفتۀ پارکر معمولاً آثاری خیلی ضعیف بودند. پارکر در زیرزمین همان دفتر تبلیغاتیای که برایش کار میکرد شروع کرد به تجربه کردن با دوربین. به گفتۀ پارکر در این مقطع، تنها چیزهایی که دربارۀ فیلمسازی میدانست گفتن دو کلمۀ «اکشن» و «کات» بود. همین دو کلمه او را کارگردان کرد.
پارکر آنقدر در ساخت فیلمهای تبلیغاتی موفق شد که با آلن مارشال شرکت ساخت فیلمهای تبلیغاتی خودش را تأسیس کرد و تبدیل شد به مهمترین نام در دنیای تبلیغات تلویزیونی و سینمایی در بریتانیا.
پارکر اولین فیلم سینماییاش، اثر نیمهبلند "به دل نگرفتم" (۱۹۷۳) را دربارۀ بحران بلوغ ساخت و روی تجربههای جنگ جهانی دوم و بمبارانهای شبانه لندن دست گذاشت. پارکر برای ساخت این فیلم خانۀ خودش را گروی بانک گذاشت و با وامی که گرفت فیلم را بدون پشتیبان مالی تمام کرد. تلویزیون بیبیسی فیلم را دید، پسندید و آن را خرید، اگرچه برای سه سال آن را نمایش نداد.
فرصت دیگری که ساخت این فیلم در اختیارش گذاشت، با دعوت از او برای ساخت فیلمی به نام "تخلیهشدگان" سر رسید. فیلم داستان دو برادر نوجوان یهودی بود که در دورۀ جنگ جهانی دوم در خانۀ یک زوج که به طور موقت سرپرستی آنها را به عهده گرفتهاند بزرگ میشوند. این فیلم جای پای او را بیش از پیش محکم کرد.
چون پارکر تا به حال در کار با کودکان و نوجوانان تبحر نشان داده بود و همچنین به خاطر علاقهای دیوانهوار به فیلمهای گنگستری هالیوود، تصمیم گرفت فیلمی گنگستری بسازد به نام "باگزی مالون" که به جای بزرگسالان بچهها نقشهای اصلی آن را بازی کنند.
از آنجا که تعداد زیادی بچه در این فیلم حضور داشتند، در محل فیلمبرداری فیلم، استودیوهای پاینوود، مجبور به تأسیس یک مدرسه موقت شدند تا بچهها از درسومشقشان عقب نمانند. یکی از این بچهها جودی فاستر بود که در همان سال در "راننده تاکسی" (مارتین اسکورسیزی) نیز ظاهر شد.
فیلم باگزی مالون ۱۹۷۵
فیلم به عنوان نماینده بریتانیا در کن ۱۹۷۶ شرکت کرد و با آن که مدیر کن از فیلم تا حدی تنفر داشت که قصد داشت آن را از فستیوال حذف کند، با استقبال روبرو شد و بعضی جنبههای «پاستیش» فیلم (در مفهوم تقلید عامدانه) از ژانرهای آمریکایی را ستودند.
فیلم بعدی پارکر، "سریعالسیر نیمهشب" (۱۹۷۸)، هم یکی از خوشساختترین آثار اوست و هم فیلمی مسألهدار. فیلم بر اساس داستان واقعی دانشجویی آمریکایی است که در ترکیه به خاطر حمل موادمخدر به سی سال زندان محکوم میشود، اما بعد از پنج سال موفق میشود بگریزد و کتابی دربارۀ این تجربهاش بنویسد.
فیلم در واقع دربارۀ تجربۀ زندان است و بخش «مسألهدار» آن این است که تصویری که از ترکیه داده بیش از حد یکطرفه و مملو از پارانویاهای آشنای غرب از کشورهایی از این دست است و به علاوه یک تجاوز به داستان اضافه کرده است.
دیوید رابینسن، منتقد انگلیسی، آن را "یکی از آن فیلمهای ضدخارجیها" خواند و منتقد آمریکایی ریچارد شیکل آن را "یکی از زشتترین سفرهای سادومازوخیستی" توصیف کرد. با این وجود، استقبال عمومی از فیلم بینظیر بود.
فیلم بعدی پارکر، هم بازگشتی به دنیای موزیکال بود و هم اولین فیلم «کالت» او. "شهرت" (۱۹۸۰)، چند دانشجوی هنرهای نمایشی در نیویورک را از روز آزمون ورودی تا روز فارغالتحصیلی دنبال میکند. مثل بقیه آثار پارکر، فیلم موافقان و مخالفان خودش را داشت. در حالی که هر دو دسته روی تواناییهای تکنیکی پارکر و استادی او در فیلمسازی اتفاق نظر داشتند.
پارکر یک فیلم دیگر در آمریکا ساخت ("رفتن به اوج"، ۱۹۸۲) قبل از این که برای ساخت "دیوار" به بریتانیا برگردد.
حالا تمام این فراز و فرودها در زندگی شخصی و حرفهای پارکر (ضرب تند فیلمهای تبلیغاتی، تجربۀ سرنوشتساز جنگ جهانی دوم، ریشههای طبقۀ کارگری، کار با کودکان، سینمای موزیکال) کمابیش همان عناصری است که "دیوار" را میسازد.
فیلم بعدی پارکر، هم بازگشتی به دنیای موزیکال بود و هم اولین فیلم «کالت» او. "شهرت" (۱۹۸۰)، چند دانشجوی هنرهای نمایشی در نیویورک را از روز آزمون ورودی تا روز فارغالتحصیلی دنبال میکند. مثل بقیه آثار پارکر، فیلم موافقان و مخالفان خودش را داشت. در حالی که هر دو دسته روی تواناییهای تکنیکی پارکر و استادی او در فیلمسازی اتفاق نظر داشتند.
پارکر یک فیلم دیگر در آمریکا ساخت ("رفتن به اوج"، ۱۹۸۲) قبل از این که برای ساخت "دیوار" به بریتانیا برگردد.
حالا تمام این فراز و فرودها در زندگی شخصی و حرفهای پارکر (ضرب تند فیلمهای تبلیغاتی، تجربۀ سرنوشتساز جنگ جهانی دوم، ریشههای طبقۀ کارگری، کار با کودکان، سینمای موزیکال) کمابیش همان عناصری است که "دیوار" را میسازد.
فیلم بیانۀ مشترک یک نسل بااستعداد، اما آسیبدیده از کودکان بعد از جنگ بود که در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه هفتاد و به لطف رسانههایی مثل سینما و موسیقی داشتند موفقیتی عظیم را تجربه میکردند، اما تجربههای تاریکتر گذشته هنوز رهایشان نکرده بود.
فیلم بر اساس آلبوم بینهایت موفقی از گروه پینک فلوید ساخته شد و حول زندگی امروز و تجربه کودکی یک ستارۀ موسیقی راک میگذشت. واقعیت این است که این مشهورترین و محبوبترین ساختۀ پارکر، بیشتر اعتبار او را به عنوان یک «گردآورنده» و «سامان دهنده» خلاق تثبیت میکند تا یک کارگردان.
فیلم بر اساس آلبوم بینهایت موفقی از گروه پینک فلوید ساخته شد و حول زندگی امروز و تجربه کودکی یک ستارۀ موسیقی راک میگذشت. واقعیت این است که این مشهورترین و محبوبترین ساختۀ پارکر، بیشتر اعتبار او را به عنوان یک «گردآورنده» و «سامان دهنده» خلاق تثبیت میکند تا یک کارگردان.
به عنوان مثال، به جز موسیقی که عمدۀ نیروی فیلم از آن میآید، بخش زیادی از تأثیر فیلم در سکانسهای انیمیشن آن است که ربطی به پارکر ندارد و توسط کاریکاتوریست سیاسی، جرالد اسکارف، ساخته شده. (هم اسکارف و هم راجر واترز از گروه پینک فلوید با پارکر و تفسیر او از آلبوم اختلاف نظرهایی اساسی داشتند.)
فیلم میسیسیپی در آتش ۱۹۸۸
یک بار دیگر، در حالی که بعضی منتقدان کلیدی فیلم را اثری که «خودش را بیش از حد جدی میگیرد» و «الکی باد شده» و «گُلدرشت» خواندند، واکنش عامه سینماروها متفاوت و مثبت بود. فیلم از زمان نمایش اولاش تا امروز به چیزی بیش از یک فیلم تبدیل شده.
"دیوار" برای خودش یک زیرشاخۀ فرهنگی و جنبشی مستقل است که تماشاگرانی که آن را دیوانهوار دوست دارند در شخصیت اصلی فیلم، تنهایی، یأس، طغیان، و آرزوهای سرکوب شدۀ خودشان را در تلفیقی از واقعیت و خیال و در زبان بصری نظرگیر فیلم میبینند.
فیلم بعدی پارکر، "بردی"، جایزۀ هیأت داوران کن ۱۹۸۵ را دریافت کرد، اما فیلمی است مأیوس کننده، چنان که فیلم آمریکایی بعدی پارکر "قلب فرشته" (۱۹۸۷)، با بازی رابرت دنیرو، بود.
فیلم بعدی پارکر، "بردی"، جایزۀ هیأت داوران کن ۱۹۸۵ را دریافت کرد، اما فیلمی است مأیوس کننده، چنان که فیلم آمریکایی بعدی پارکر "قلب فرشته" (۱۹۸۷)، با بازی رابرت دنیرو، بود.
شکاف بین محبوبیت نسبی و جدی گرفته نشدن او توسط منتقدان با فیلم "میسیسیپی در آتش" (۱۹۸۸) به اوج میرسد، داستان تنش نژادی در جنوب آمریکا که جاناتان رزنبام، منتقد آمریکایی، آن را به خاطر تحریفهای نابخشودنیاش از جنبش مدنی سیاهان، فیلمی «نژادپرستانه در لفاف انسانیت» خواند.
دو موزیکال دیگر پارکر در دهۀ ۱۹۹۰ "کامیتمتنز" و "اویتا" بودند که اولی در ایرلند میگذرد و دومی، داستان اوا پرون، در آرژانتین. آخرین فیلم پارکر در سال ۲۰۰۳ و به نام "زندگی دیوید گیل" به نمایش درآمد که فیلمی دربارۀ مجازات اعدام است.
پارکر در هیچکدام از فیلمهایش نتوانست آن حالت به سیم آخر زدۀ "دیوار" را تکرار کند و صدای یک نسل شود. با این وجود همین یک فیلم برای ماندگاری نام پارکر در تاریخ سینما کافی است، فیلمی که محبوبیت توضیحناپذیرش یکی از آن معماهای سینمای دهۀ ۱۹۸۰ است.
دو موزیکال دیگر پارکر در دهۀ ۱۹۹۰ "کامیتمتنز" و "اویتا" بودند که اولی در ایرلند میگذرد و دومی، داستان اوا پرون، در آرژانتین. آخرین فیلم پارکر در سال ۲۰۰۳ و به نام "زندگی دیوید گیل" به نمایش درآمد که فیلمی دربارۀ مجازات اعدام است.
پارکر در هیچکدام از فیلمهایش نتوانست آن حالت به سیم آخر زدۀ "دیوار" را تکرار کند و صدای یک نسل شود. با این وجود همین یک فیلم برای ماندگاری نام پارکر در تاریخ سینما کافی است، فیلمی که محبوبیت توضیحناپذیرش یکی از آن معماهای سینمای دهۀ ۱۹۸۰ است.
۰