جنگ جهانی سوم؛ صحنه قدرت فناوریها
به جای راضی کردن مردم، وابستهسازی دنبال میشود. راهبرد فتح قلبها و مغزها است که دنیا را اداره میکند. بهرغم اینکه رسانههای صوتی و تصویری در حال حاضر یک جنگافزار اصلی هستند
کد خبر :
۸۳۱۶۵
بازدید :
۶۳۳۸
احسان محبی نظر | در سال ۱۹۶۸، انجمن سیاست خارجی (Foreign policy association) آمریکا که یک بنیاد غیرانتفاعی درخصوص مطالعات تخصصی روابط بینالملل و آیندهپژوهی این حوزه است، کتابی با عنوان «به سوی ۲۰۱۸» به مناسبت پنجاه سالگی خود منتشر و پیشبینیهای نخبگان آمریکایی همچون مشاور علم و فناوری کاخ سفید را از جهان در سال ۲۰۱۸ در آن ارائه کرد.
تقریبا تمامی این اشخاص، ابتدا آینده را از جنبههای فناوری محور بررسی کردهاند: کنترل آبوهوا در سطح وسیع توسط یک نهاد بینالمللی مورد اجماع، شبکههای عظیم اطلاعات، کامپیوترهای جیبی و حتی کمربندهای ضد گرانش! اما در این میان سه موضوع را میتوان از این پیشبینیها برداشت کرد: آینده جهان در بلندمدت و وضعیت پایدار (Steady state) را فناوری و نوآوری شکل میدهد، نظم جدیدی با تضعیف شدید آمریکا در دنیا شکل خواهد گرفت و حریم خصوصی یک چالش خواهد بود.
اگر بخواهیم یک بررسی اجمالی از آن سال تاکنون داشته باشیم، میتوانیم بگوییم که رکود و بیکاری شدید در آمریکا، پایان تجاوز شوروی در افغانستان در فوریه ۱۹۸۹، سقوط دیوار برلین در نوامبر همان سال و انحلال اتحادیه جماهیر شوروی در دسامبر ۱۹۹۱ موجب آغاز «دوران گذار» در عرصه روابط بینالملل از حدود سی سال پیش شد که دنیا در حال انتقال از نظام دوقطبی به وضعیت نهایی خود است.
مهمترین مولفههای این دوران، چرخش معنایی (Ideational turn)، اهمیتیافتن عوامل معنایی و غیرمادی قدرت، جابهجایی فناوری و قدرت اقتصادی از غرب به شرق و ظهور کنشگران غیردولتی و کاهش نسبی قدرت حاکمیتهای رسمی و سنتی است که موجب بازتوزیع قدرت در عرصه بینالمللی شده است.
تحولات اقتصادی، چرخش آرام قدرت از حوزه آتلانتیک (اقیانوس اطلس) به حوزه پاسیفیک (اقیانوس آرام) را رقم زده است و بهرغم سالها نظریهپردازی و هنجارسازی غرب برای «جهانیسازی» و نئولیبرالیسم، مجددا «منطقه» در جغرافیای قدرت اهمیت یافته است که ظهور اصطلاحات جهان مناطق (World of regions) یا نظم جهانی چندمنطقهای (Multiregional world order) اخیرا در ادبیات روابط بینالملل بر آن مهر تایید میزند.
ما در جهانی هستیم که عبور سریع تهدیدات و فرصتها از مرزها، ناتوانی اکثر دولتها در مدیریت مستقل چالشها، تضعیف شدید هنجارسازی اقتصادی اروپا و آمریکا پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ در برابر جبهه شرق، ناکارآمدی سازمانهای بینالمللی و رویای «چندجانبهگرایی» و عملیاتینشدن توافقات و ابتکارعملهای صلحآمیز (همچون ابتکار توافق جهانی (Global compact) کوفی عنان یا پیشنهاد جهان علیه خشونت و افراطیگری (WAVE) ایران را دارد.
در اجلاس داووس سال گذشته، بیل گیتس یک اینفوگرافی منتشر کرد که با افزایش ثروت جهان در ۲۰۰ سال اخیر، فقر از ۹۴ درصد در سال ۱۸۲۰ به ۱۰ درصد در ۲۰۱۵ کاهش یافته است.
در اجلاس داووس سال گذشته، بیل گیتس یک اینفوگرافی منتشر کرد که با افزایش ثروت جهان در ۲۰۰ سال اخیر، فقر از ۹۴ درصد در سال ۱۸۲۰ به ۱۰ درصد در ۲۰۱۵ کاهش یافته است.
طرفداران نئولیبرالیسم با خوشحالی از این موضوع یاد میکنند و میگویند با افزایش دارایی ثروتمندان، فقر در جهان نیز کاهش مییابد. در نگاه اول شاید مشخص نباشد، اما این تنها یک بازی تبلیغاتی با آمار است؛ زیرا اولا معیار فقر، نحوه توزیع GDP در کشورها نیست، ثانیا خط فقر ۵/ ۱ دلار در روز عدد مناسبی برای اکثر کشورها نیست و ثالثا تنها ۵ درصد این ثروت به ۶۰ درصد افراد فقیر کل دنیا میرسد و ۹۵ درصد آن در اختیار سرمایهداران قرار میگیرد.
نتیجه آن است که نسبت افراد فقیر همچنان ۶۰ درصد در این سالها باقی مانده است که پیشبینی میشود با ادامه شیوع کرونا نیز افزایش یابد. در کنار تمامی این تحلیلها، یک واقعیت آشکار میشود که قطب جدیدی در دنیای در حال گذار ما در حال شکلگیری است و آن در واقع امپراتوری است که کل دنیا را استعمار میکند: فضای مجازی.
درحالیکه سیاستمداران و نظریهپردازان دانشگاهی سرگرم بحث درباره توهمات خود بودند، فضای مجازی بهعنوان چرخش معنایی واقعی عصر ما رخ داد که دوران گذار را از دوران جنگ سرد متمایز میکند. این اتفاق از نظر تاریخی مصادف با انتشار مرورگر موزاییک در آغاز دوران گذار در اوایل دهه ۹۰ میلادی بود، اما بعدها این فضای مجازی و اقتصاد دیجیتال پیرامون آن بود که دوران گذار را شکل داد و نه بالعکس.
امروزه چین که با پیشی گرفتن شاخص اقتصادی GDP (PPP) خود از آمریکا در سال گذشته تبدیل به اقتصاد اول دنیا شد، برنامه رهبری جهانی خود (Made in China ۲۰۲۵) خود را کاملا مبتنی بر فناوری و تحول دیجیتال قرار داده است.
در مقابل ظهور شرکتهای چندملیتی بهعنوان کنشگر در این عرصه، ورود دولتها به سرمایهگذاری در اقتصاد دیجیتال (متاسفانه در ایران این موضوع هنوز صورت نگرفته است) و رواج فزاینده رمزارزها مشارکت مردم واقعیتهای اقتصادی این موضوع را بیان میکنند؛ اما در کنار آن یک جنگ جهانی چریکی در یک واقعیت متفاوت نیز صورت میگیرد که این بار هدف آن تخریب زیرساختهای طرف مقابل یا نفت نیست بلکه «داده» است. زمانی در روزنامه گاردین نوشته شد: «اگر نگران فاشیسم هستید، نگران ترامپ نباشید. نگران زاکربرگ باشید».
این جمله کاملا صحیح است، تنها در آمریکا بیش از دو سوم دسترسی به اخبار را فیسبوک در اختیار دارد و بهطور کلی، شکلدهی افکار عمومی بهعنوان یک هدف اصلی در این جنگ را در دست دارد. فناوریهای قدرت در این دوران بسیار متفاوت شده است: با روانسیاست (Psychopolitics - معادل فارسی وجود نداشت و نگارنده خود مجبور به ابداع ترجمه معادل شد) اعمال سخت حاکمیت دیگر نیاز نیست و تنها با «اغواگری» میتوان اهداف را با هزینهای به مراتب کمتر و پایدارتر پیش برد.
به جای راضی کردن مردم، وابستهسازی دنبال میشود. راهبرد فتح قلبها و مغزها است که دنیا را اداره میکند. بهرغم اینکه رسانههای صوتی و تصویری در حال حاضر یک جنگافزار اصلی هستند، اما در ۱۰ سال آینده، این «الگوریتمهای شبکههای اجتماعی» هستند که ذهن مردم را بدون آنکه بدانند مدیریت میکند.
این بار نه با اجبار نظامی، نه با ارسال تجهیزات یا طرحهای کلان تبلیغاتی خارجی، بلکه با الگوریتمها به کشورهای دیگر را تحت سلطه قرار میدهند. در عرصه استقلال ملی، مهم نیست اینستاگرام آمریکایی فراگیر باشد یا لایکی سنگاپوری، مهم اینجاست که ملی نیستند و اعمال حاکمیت و استقلال در آن میسر نیست. اگر ذهنهای مردم را در اختیار بگیرند تقریبا کل حوزههای اقتصاد، فرهنگ، سیاست و... را در میان مدت هم کنترل میکنند.
اگرچه بیش از ۱۰ سال پیش، راهبرد دقیق «شبکه ملی اطلاعات» برای مواجهه با این تهدیدات و بهرهبرداری فرهنگی اقتصادی از فرصتهای مثبت فضای مجازی توسط رهبر معظم انقلاب مطرح شد و بارها بر «حضور جریانساز در فضای مجازی» تاکید کردهاند، اما تقریبا هیچ برنامه مشخصی برای عملیاتیسازی آن در عرصه داخلی و خارجی توسط مدیران تدوین و اجرایی نشده است.
بحث در این باره بسیار مفصل است، امیدوارم که بالاخره پیشفرض خود را از جنگ، از یک تقابل نظامی پرسروصدا تغییر دهیم و باور کنیم یک جنگ جهانی به مراتب خطرناکتر در حال وقوع است که اگر نقشآفرینی موثر و دقیقی نداشته باشیم، شاید تا صدها سال هم نتوانیم خود را بازیابی کنیم. اقتصاد، سیاست، فرهنگ، افکار عمومی و حتی میدان عملیات و نوع برداشت از واقعیت در حال تغییر است، گویی هماکنون، ما در جنگ جهانی سوم هستیم.
۰