علی‌اکبر دهخدا؛ "چرند و پرند" و مکتب جدید روزنامه‌نگاری

علی‌اکبر دهخدا؛ "چرند و پرند" و مکتب جدید روزنامه‌نگاری

دهخدا در تبعید، مقالات بسیار تندی علیه محمدعلی‌شاه می‌نوشت تا حدی که ادوارد براون این همه تندی را خلاف مصلحت می‌دانست. پس از بازگشت به ایران، نماینده مجلس دوم شد. او گذشته از سمت نمایندگی مجلس، مقالات سیاسی انتقادی نیز می‌نگاشت.

کد خبر : ۸۶۷۷۱
بازدید : ۵۵۵۷
علی‌اکبر دهخدا؛
دهخدا یکی از نخبگان برجسته سیاسی - ادبی ایران در عصر مشروطه است. دهخدا در سال‌های طولانی حیات سیاسی فرهنگی‌اش به اصلی‌ترین مسائل سیاسی ایران، در زمان خود پرداخت. در میان هم‌قطارانش، کمتر کسی پیدا می‌شد که به‌اندازه او جامعیت فکر و عمل را با هم داشته باشد و هم در عرصه اندیشه و نظر و هم در عرصه عمل، به‌عنوان ناظری منتقد و بصیر، وضع موجود را بشناسد.

دهخدا، بسان اندیشه‌گران پیش از خود، از همان اوان جوانی، گام در ترقی‌خواهی گذاشته بود و با بهره‌گیری از علوم جدید سیاسی و نیز بهره فراوانی که از علوم قدیمه داشت، به‌خوبی ریشه‌های قدیم و جدید تفکر و فرهنگ را در ایران روزگار خود می‌شناخت.
بیهوده نیست که او در دگردیسی فکری‌اش، اگرچه سیاست را کنار نمی‌نهد، اما راه ترقی را بیش از همه در فرهنگ می‌بیند و لغت‌نامه و امثال و حکم را می‌نویسد. آگاهی او از اندیشه‌های نو، موجبات بسط ایده‌های جدید را در اندیشه‌اش ایجاد کرد و پیروزی جنبش مشروطه‌خواهی، بروز آن را میسر ساخت.
او استبداد را به‌عنوان یک معضل بنیادین در نظر می‌گیرد و با نماد‌های آن به ستیز برمی‌خیزد. در این میان، ستیز با محمدعلیشاه پررنگ‌تر است، گو اینکه در مقالاتش در صوراسرافیل تهران، مساله برایش، ورای سلطنت نیز هست.

«ستیز با استبداد» او، مبتنی‌بر «مشروطیت» و هواداری از «آزادی» است. او آزادی را چونان «حق» می‌داند که برای فهم آن، باید بستر تا‌ریخی-فکری شکل‌گیری ایده‌های نو را در نظر داشت.

بستر تا‌ریخی-فکری شکل‌گیری اندیشه دهخدا
تحولات سیاسی فکری ایران عصر قاجار، اگرچه موجب دگرگونی‌های بنیادینی در زمانه خود نشد و آن را تا حدی می‌توان به‌خاطر استبداد ناصر‌الدین‌شاهی دانست، اما «پدیدار شدن» و بسط «مفاهیم نوآیین» سیاسی (طباطبایی، ۱۳۹۲، فصل دوم، ۸۹-۱۵۲) موجب دگرگونی در سامان فکر سیاسی ایران عصر قاجار شد و یکی از ثمرات آن، بی‌شک جنبش مشروطه‌خواهی بود و مشروطه‌خواهان با بهره‌گیری از این «مفاهیم نوآیین» سعی در فهم زمانه و دگرگون کردن آن داشتند.
بنیاد این «مفاهیم نوآیین»، بی‌شک مفهوم «تجدد» بود. از این رو مواجهه ایرانیان با این مقوله، در شکل‌گیری فکر سیاسی آنان بسیار موثر بود.

نخستین مواجهه ایرانیان با «تجدد»
ورود تجدد به جامعه ایران، مسائل فراوانی را طی دو سده گذشته به همراه داشت. ایران، روزگار شکوه و عظمت خود را طی و رو به زوال و انحطاط گذاشته بود، پس از گذر از اقتدار و عظمت شاهنشاهی صفوی، میان قبایل و طوایف دست‌به‌دست می‌گشت و حتی سرداری نظیر نادر نیز نتوانست «جان پریشان» ایران را مرهمی نهد و زخم کهنه انحطاط و زوال همه‌جانبه آن را دوایی کند.
شکست ایران در جنگ با «کفر» روسیه، اولین ضربه خشن غرب به ایران بود و نخستین جرقه جدی در ذهن ایرانیان روشن‌بین درباره زوال و انحطاط ایران زده شد. در این میان، نخستین ایرانی‌ای که به فکر چاره‌ای برای این انحطاط افتاد، عباس‌میرزا، نایب‌السلطنه بود.
او مشکل را تنها در مسائل نظامی و ارتش دید و بعدا اندیشه‌گران دوره قاجار، نبود حکومت قانون را مشکل اساسی جامعه و حکومت ایران در روزگار خود می‌دیدند، غافل از اینکه انقطاع و زوالی که سده‌هایی بود در اندیشه و تفکر و فلسفه ایجاد شده بود، به چشم هیچ کس نیامد و هیچ توجهی به آن‌ها نشد.

تجدد اروپایی، زمانی پدیدار شد که اروپایی‌ها از اروپا بیرون رفتند و از این منظر می‌توان به این باور دست یافت که «نهادی کردن» مفاهیم متجددانه در اروپا رخ داده وگرنه پیدایش مفاهیم مدرن، حاصل تماس و تعامل اروپاییان با غیراروپاییان، آن هم در ورای مرز‌های قاره‌ای اروپا بوده است.
ولیکن باید در نظر داشت «تجدد ایرانی»، تجدد جهان اروپایی نیست، بلکه یکی از چند تجددی است که در ایران می‌توانسته اتفاق بیفتد؛ زیرا باید برداشت از تجدد را تا‌ریخ‌مند و زمان‌مند کرد و نه فقط بُعد اروپایی آن را مدنظر آورد، پس این را باید در نظر داشت که پیدایش جریان اندیشه تجدد در ایران با برخورد ایران با مدنیت جدید اروپایی پیوند مستقیم و بنیادی دارد.
به‌عبارت بهتر، تحت‌فشار تهاجم غرب، ایران به‌تدریج از خواب چند صدساله بیدار شد و گام‌هایی درراه نوگرایی برداشت. هرچند ایران از روزگار رُنسانس و صفوی با غرب جدید ارتباط داشت؛ اما به دلایلی چند نسبت به تجدد و ترقی غرب و ضعف و عقب‌ماندگی خود، تا آغاز عصر قاجار، بی‌اعتنا ماند.
منظومه فرهنگ و تفکر و معرفت سنتی ایرانیان نیز از طرح پرسش درباره تجدد و ترقی یا انحطاط و عقبماندگی، ناتوان بود و اساسا چنین مفاهیم و اصطلاحاتی در تفکر سنتی مطرح نبود. در اینجا باید «نسل اول» تجددخواهان ایرانی را در نظر آورد که در بسط «مفاهیم نوآیین» نقش مهمی داشتند.

نسل اول تجددخواهان ایرانی، کسانی بودند که در عصر ناصری، در چالش با حکومت که ویژگی عمده و اصلی آن خودکامگی بود، بیشتر دغدغه قانون و حقوق اساسی و استقرار حکومت مشروطه را داشتند. آنان، اعتقادی به حق الهی پادشاهان قاجار نداشتند که بنیان اصلی فکر سیاسی سنتی در ایران آن روزگار بود.
آنان، یکی از موانع مهم ایجاد دگرگونی‌های اساسی در سیاست و اقتصاد و اجتماع را تحول در حکومت می‌دانستند. این نسل به تجدد «نگاهی، ترجمه‌ای و انطباقی» داشتند که به‌نوعی «اروپایی شدن / Europeanization» و «غربی شدن / Westernization» و «فرنگی‌مآبی» تعبیر می‌شود.
آن‌ها با نوعی پذیرش منفعلانه و انتخاب فارغ از ارزیابی، فرآیند نوسازی را به‌عنوان مجموعه‌ای از اقدامات ضروری که از سوی کشور‌های اروپایی بر آن‌ها تحمیل شده است، تلقی می‌کردند.
نوسازی برای آن‌ها بیشتر به معنای گریز از «موقعیتی بحرانی» بود که با به‌جا کشیدن مبانی فکری، جهت‌گیری‌های فرهنگی و ساختار‌های مادی و فضای عمل مناسبی را برای «ترقی» فراهم می‌کرد.»

نخستین چیزی که نسل اول تجددخواهان ایرانی از تعامل با غرب می‌خواستند «جبران عقب‌ماندگی»‌شان بود. این گفتمان، اندک‌اندک در جا‌های مختلف رخنه کرد و خود را در مظاهر تجدد نشان داد.
ایرانیان به‌صراحت دریافته بودند که نمی‌توانند به کُنه اندیشه جدید دست یابند و به‌راحتی از کنار آن عبور کردند؛ اگرچه استثنا‌هایی مانند آخوندزاده بودند که شاید به‌علت حضور در بیرون از مرز‌های ایران، توانسته بودند تا حدی، از مجرای ترجمه‌های روسی با برخی از وجوه فکری تمدن غرب آشنا شوند که آن هم چندان عمیق نبود یا میرزا آقاخان کرمانی که به‌خاطر آشنایی با زبان‌های اروپایی با برخی مباحث فلسفی جدید، آشنایی پیدا کرده بود که او هم به‌سبب غلبه افکار انقلابی و عمر کوتاهش، نتوانست اثری در خور، در حوزه اندیشه، به جا بگذارد.
علی‌اکبر دهخدا؛
از این رو، فرنگی‌مآبی و غرب‌گرایی تجددخواه عصر قاجار، ضرورتا ناشی از غرب‌فهمی او نبود، بلکه ناشی از معرفت سطحی و موردی او نسبت به چیستی تمدن جدید غربی بود. آخوندزاده، مدرن شدن را در تغییر الفبا می‌دانست. طالبوف، در داشتن راه‌آهن و برق، و مَلَکم خان در داشتن قانون.
این شکل از داوری نشان می‌دهد که تجددخواه ایرانی به‌دنبال درک مظاهر و صورت‌های «مادی» تجدد بود. اگرچه این‌گونه پدیده‌ها جلوه‌هایی از تمدن غرب هستند، ولی شناخت تمدن جدید غرب، در گرو درک چگونگی تغییر مبانی نظری و رفتاری این تمدن است.
تجددخواهی در این روزگار، «به معنای گرفتن اصول تمدن غربی»، اصولا «حامل نوعی تلقی و کنش مثبت نسبت به تمدن غربی متاثر از روایتی عام و کلی‌نگر» بود که «تن‌ها راه «فراغت اهل ایران» را تسهیل در پذیرش تجدد می‌داند. ترقی‌خواهان در تلاش بودند تا با فهم «راز و رمز قدرتمندی اروپایی‌ها» به ضرورت‌های الزام‌آوری که آنان را در شرایط دشواری قرار داده بود، پاسخ گویند.
نوعی تهاجم سیاسی اقتصادی که نیاز به عنصر آگاهی و حساسیت نسبت به تحولات مندرج در تا‌ریخ جهانی را برای بازیابی موقعیت ایران اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت.» به‌جز این مباحث، یکی از تا‌ثیرات مواجهه ایرانیان تجددخواه با آن، گسترش ایده و فکر «نقادانه» است.
بر این مبنا که باید با معیار‌های عقلی، به نقد سنت، سیاست، دین، فرهنگ و همه آنچه بر عرصه ذهنی و عینی جوامع حاکم است، پرداخت. تجددخواهان ایرانی، ضمن قائل بودن به نسبیت حقیقت و تساهل، عرصه نقد را پهنه گسترده‌ای می‌دیدند که نمی‌توان برای آن محدودیتی در نظر داشت.
وجه نقادی این جریان، در سیر تحول فکری و ادبی این دوره تا‌ثیر بسزایی داشت و دقیقا از آشنایی ایشان با اندیشه‌های نو و جریان‌های فکری جدید در اروپا برمی‌آمد.

میراث نسل اول تجددخواهان، نقش مهمی در شکل‌گیری ایده مشروطیت در ایران داشت و باعث شد بخش مهمی از ذهن تحول‌خواهان، در جنبش مشروطه‌خواهی، به این سو برود که تا‌سیس عدالت‌خانه در ایران، جُز از راه ایجاد یک نظام حقوقی پایدار نخواهد گذشت و این نظام حقوقی، جز با ایجاد نهادی به نام مجلس شورا شکل نمی‌گیرد؛ بنابراین مجلس شورای ملی، مرکز توجه تمامی مشروطه‌خواهان شد و در همین مجلس نیز برای مملکت، قانون اساسی نوشته شد.
در مجموع، بخش مهمی از آنچه در تحول فکری و زبانی و سیاسی این دوره می‌توان تصور کرد، توسط همین تجددخواهان به‌وجود آمد و در این میان، دهخدا «وارث اندیشه روشن‌گران ایرانی و متاثر از اندیشه و آثار دانش‌وران غربی به‌ویژه اصحاب دایره‌المعارف بود، از فلسفه ترقی غافل نماند، وی ترقی اجتماعی انسان را پدیده خودانگیخته و ناگزیر زندگی او می‌دانست و برای سیر ترقی «سرحدی» نمی‌شناخت.» و او را باید از بزرگ‌ترین میراث‌داران اندیشه تجدد در روزگار مشروطه دانست.

زندگی میرزا علی‌اکبر خان دهخدا
دهخدا «مردی ادیب، نویسنده و باهوش بود. دهخدا از مطلعان و نویسندگان و خدمتگزاران به زبان و ادبیات فارسی است که خدمات برجسته‌ای به فرهنگ ایران کرده است.»

او در دست‌نوشته‌ای تحصیلات خود را به‌صورت مختصر چنین برمی‌شمرد: «پیش طلبه‌های قدیم صرف، نحو، فقه، اصول، منطق، کلام، فلسفه، معانی بیان و... به استثنای سه ماه آخر دوره مدرسه سیاسی، درس‌های آزاد در دو سفر فرنگی و پنجاه سال مطالعه.» همچنین مشاغل رسمی‌اش را با همان اختصار، چنین برمی‌شمرد:
«نیابت سفارت دول بالکان، وکالت مجلس شورای ملی در دوره دویم، ریاست کابینه وزارت معارف، ریاست تفتیش وزارت عدلیه، ریاست مدرسه سیاسی و حقوق.»
او تحصیلات قدیمه را نزد کسانی، چون شیخ هادی نجم‌آبادی آموخته بود، پس از آن به مدرسه علوم سیاسی رفت و دروس جدید را فراگرفت و به سیاق بسیاری از فارغ‌التحصیلان آنجا، به استخدام وزارت خارجه درآمد و در ماموریتی دو سال و نیمه به اروپا رفت و آنجا به تکمیل معلومات و زبان خود پرداخت و در اوان مشروطه به ایران بازگشت.»
احتمالا دهخدا در حین تحصیلاتش با افکار اروپایی و انقلاب فرانسه آشنا شده است. البته مشخص نیست «استادان اروپایی دقیقا چه درس می‌دادند، ولی اساسا آشنایی با کشور‌های اروپایی، انقلاب‌ها، فراگرفتن زبان خارجی و مانند آن، به ایرانی‌ها کمک می‌کرد که منابع و آثار خارجی را مطالعه کنند و با تا‌ریخ انقلاب‌ها، تحولات و اندیشه‌های دیگران آشنا بشوند...
در زمانی که آنجا به‌سر می‌برد کتاب روح‌القوانین مونتسکیو را می‌خواهد ترجمه کند یا ترجمه می‌کند؛ بنابراین دهخدا با این اندیشه‌ها یعنی اندیشه‌های دوره روشنگری و انقلابیون فرانسوی و مانند آن آشناست.» دهخدا حدود ٩ ماه بعد از صدور فرمان تا‌سیس مجلس شورای ملی و گسترش روزنامه‌های آزاد، به صوراسرافیل پیوست و برای نخستین بار «در صف مدافعان مشروطیت قرار گرفت.»

او در آغاز هر شماره روزنامه، مقاله‌ای در زمینه مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و در پایان مقاله‌ای با عنوان «چرند و پرند» می‌نوشت. سبک نگارش این مقالات در ادبیات فارسی بی‌سابقه بود و مکتب جدید را در روزنامه‌نگاری ایران و نثر فارسی معاصر پدید آورد.
علی‌اکبر دهخدا؛
او در پی این فعالیت‌ها، پس از به توپ بسته شدن مجلس از ایران، به حالت تبعید گریخت و در پاریس و ایوردون (Yverdon) سوئیس و استانبول اقامت داشت و صوراسرافیل را در سه شماره در سوئیس و سروش را در استانبول منتشر کرد.
دهخدا در تبعید، مقالات بسیار تندی علیه محمدعلی‌شاه می‌نوشت تا حدی که ادوارد براون این همه تندی را خلاف مصلحت می‌دانست. پس از بازگشت به ایران، نماینده مجلس دوم شد. او گذشته از سمت نمایندگی مجلس، مقالات سیاسی انتقادی نیز می‌نگاشت.

با آغاز جنگ جهانی اول، دهخدا به مدت دو سال‌ونیم به‌دعوت امیر مفخم، از روسای ایل بختیاری، به‌میان ایشان رفت. در این زمان بود که اندیشه تدوین لغت‌نامه در ذهنش شکل گرفت و با استفاده از کتابخانه میزبانش، به جمع‌آوری یادداشت‌های لازم برای لغت‌نامه و امثال و حکم پرداخت.

در روزگار سلطنت رضاشاه، مدتی ریاست دفتر وزارت معارف و سپس ریاست تفتیش وزارت عدلیه را به‌عهده داشت. در ١٣٠٦ رئیس مدرسه سیاسی که به مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی تغییر نام داده بود، شد. در ١٣١٤ به‌عضویت فرهنگستان ایران انتخاب شد.
همچنین از زمان تا‌سیس دانشگاه تهران در ١٣١٣ ریاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی را تا ١٣٢٠ به‌عهده داشت. در این سال، از خدمات دولتی بازنشسته شد و یکسره به کار لغت‌نامه پرداخت.
با تصویب قانون چاپ لغت‌نامه در مجلس شورای ملی در سال ١٣٢٤، کار چاپ لغت‌نامه که تا آن روز با سختی بسیار در چاپخانه بانک ملی انجام می‌شد، نظم و سرعت بیشتری به‌خود گرفت، دهخدا به‌تنظیم یادداشت‌ها و تا‌لیفات و مقابله با دستیاران جدیدش پرداخت و این کار را تا ٣ ماه پیش از مرگ بی‌وقفه ادامه داد.
او همچنین از اعضای هیات رئیسه نخستین کنگره نویسندگان ایران در تیر ۱۳۲۵ بود و نیز در اوایل اسفند ۱۳۲۹ «جمعیت مبارزه با بی‌سوادی» را تا‌سیس کرد و در ۱۳۳۰ نیز در «انجمن هواداران صلح» شرکت کرد. با روی کار آمدن کابینه مصدق، در اردیبهشت ۱۳۳۰، دهخدا دوباره به عرصه سیاست بازگشت.
او در دفاع از مصدق، مقاله نوشت و مصاحبه کرد. درباره زندگی دهخدا، به این مساله باید توجه کرد که او، بخش مهمی از ایده‌هایش را در جراید و مطبوعات منتشر می‌کرد. با در نظر گرفتن این مساله که «در عصر مشروطه نویسندگان مطبوعات به‌دلیل ضرورت زمان و مکان، مسائل سیاسی، بیداری اجتماعی و ترغیب خوانندگان خود، آشنایی با زندگی نوین و حقوق مدنی را بیشتر وجهه همت قرار داده بودند؛ بنابراین وقتی ادبا و شخصیت‌های فرهنگی نامداری مثل علی‌اکبر دهخدا هم در عرصه مطبوعات قلم می‌زدند، نثر استوار و زبان ادبی و سنجیده خود را به خدمت مضامین و موضوعاتی می‌گماشتند که برای خوانندگان آن روز کشش و جاذبه بیشتری داشت.
بدون تردید نوشته‌های ادبی-سیاسی دهخدا که با عنوان کلی و طنزآمیز چرند و پرند در روزنامه صوراسرافیل منتشر می‌شد، در زمره بهترین و مهم‌ترین نوشته‌های مطبوعاتی محسوب می‌شود.»
بنابراین موضوع مهمی که در مقالات دهخدا پیش از هر چیز به‌نظر می‌رسد، «توجه نویسنده است به کلیه مسائل اجتماعی روزگار خود. به‌عبارت دیگر هر موضوعی که به‌نوعی با احوال و سرنوشت و منافع مردم بستگی داشته است از وضع حکومت و مجلس و متصدیان امور و روابط دولت با ملت و دول خارجه گرفته تا آداب و رسوم و معتقدات و گوشه‌های مختلف زندگی عامه در این نوشته‌ها موضوع بحث واقع شده است.»
این، خود، نکته مهمی در شناخت ایده‌های دهخدا در عصر مشروطه است.

از مقاله‌ای با عنوان مشروطیت، آزادی‌خواهی و ستیز با استبداد در اندیشه دهخدا به قلم رضا افسرده، حامد عامری گلستانی، لنا عبدالخانی و حامد محقق‌نیا
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید