هوشنگ استوار؛ استادِ استادان موسیقی
آقای استوار بعد به ژنو رفتند و در آنجا پیانو را هم با ژان لووِل ادامه دادند. نباید فراموش کرد که ایشان فقط آهنگساز و مدرس هارمونی و... نبودند، بلکه از پیانیستهای بسیار عالی و درجه یک به شمار میرفتند.
کد خبر :
۹۰۴۰۲
بازدید :
۹۳۷۶
سیمین سلیمانی | هوشنگ استوار یکی از برجستهترین آهنگسازان ایرانی و همچنین نوازنده پیانو بود؛ استوار در تاریخ هفتم ژانویه ۲۰۱۶ برابر با ۱۷ دی ۱۳۹۴ در حالی که ۸۹ سال داشت، در فرانسه چشم از جهان فروبست؛ او در اواخر عمر خود گرفتار سرطان لوزالمعده بود.
بسیاری از موزیسینهای مشهور موسیقی کلاسیک و پیشکسوتان امروزی به نوعی از شاگردان او محسوب میشوند. استوار در خانوادهای چشم به جهان گشود که موسیقی در آن جریان داشت؛ خانواده مادر او از تحصیلکردههای موسیقی کلاسیک غربی در ایران به شمار میرفتند؛ مادر استوار از اولین زنان ایرانی بود که پیانو مینواخت.
از سویی در خانواده پدری هم موسیقی حضور داشت؛ پرویز محمود هم پسر عمه استوار بود. پرویز محمود نیز استاد فقید موسیقی و از پیشگامان موسیقی سمفونیک ایرانی به شمار میرود. پدر هوشنگ نیز حسین استوار از اولین نوازندگان حرفهای پیانو در موسیقی ایران بود. هوشنگ استوار در چنین خانوادهای به دنیا آمده و رشد کرد.
هوشنگ استوار به عنوان استاد در دروس هارمونی، کنترپوان و مبانی آهنگسازی در کنسرواتوار سلطنتی بروکسل و پاریس تدریس میکرد. او همچنین بیش از ۲۰ سال در سمت مدرس عالی هارمونی و سایر رشتههای مربوط به آهنگسازی در هنرستان عالی موسیقی و در دانشکده هنرهای زیبای تهران نیز سابقه تدریس داشت.
هوشنگ استوار به عنوان استاد در دروس هارمونی، کنترپوان و مبانی آهنگسازی در کنسرواتوار سلطنتی بروکسل و پاریس تدریس میکرد. او همچنین بیش از ۲۰ سال در سمت مدرس عالی هارمونی و سایر رشتههای مربوط به آهنگسازی در هنرستان عالی موسیقی و در دانشکده هنرهای زیبای تهران نیز سابقه تدریس داشت.
استوار علاوه بر اینکه با انواع موسیقیهای «ج» و «بلوز» نیز کاملا آشنا بود، آشنایی عمیقی هم با موسیقی ایرانی داشت. هوشنگ استوار تمام عمر خود را با موسیقی زیست اگر چه شاید کمتر نام او را میشنویم، اما او یکی از برجستهترین هنرمندان عصر خود بود و شاید این تناقض وقتی کاملتر شود که بگوییم این استاد پیشکسوت و چهره موسیقی در بیخبری درگذشت و پس از چهار ماه خبر درگذشت او در رسانهها منتشر شد.
استوار به گواه کسانی که او را میشناسند به صورت جدی و دانشی موسیقی را زندگی کرد؛ «سوئیت ایرانی» یکی از آثار برجسته هوشنگ استوار است؛ در جایی میخوانیم که پس از اجرای سوئیت ایرانی در تالار رودکی، ناقدی از نامرسوم بودن ارکستراسیون آن سخن به میان آورد.
پاسخ استوار نیز به این نقد این بود: «من نخواستهام از ارکستراسیونهای مالِر، دبوسی یا موتسارت تقلید کنم و این همان چیزی است که به نظر شما نامرسوم میآید.
واقعیت این است که هر تجربه مستقل نخستین، نامرسوم است.» از آثار این آهنگساز میتوان به «فانتزی، سبزه بهار، بهار جاودان (بالت)، سوئیت ایرانی، طرح برای ارکستر سمفونیک و همچنین شب خیام بر مبنای سیزده رباعی از خیام برای ارکستر زهی و پیانو و ...» اشاره کرد.
۹ بهمن امسال نود و چهارمین زادروز این موسیقیدان فقید بود. به این بهانه سراغ علی رهبری رفتم؛ علی (در خارج از ایران الکساندر) رهبری آهنگساز و رهبر ارکستر بینالمللی ایرانی، فارغالتحصیل هنرستان عالی موسیقی ملی و آکادمی موسیقی و هنرهای زیبای شهر وین، برنده مدال طلا -برای ایران- در مسابقات جهانی رهبری ارکستر در فرانسه است. با رهبری درباره اهمیت هنر هوشنگ استوار گفتگو کردم.
در ابتدای این گفتگو میخواهم درباره اهمیت هنری آقای هوشنگ استوار بگویید.
بگذارید این طور صحبتم را آغاز کنم، صحبت از هوشنگ استوار یعنی صحبت از فاجعهای که در زندگی موسیقیدانها و موسیقی ایران اتفاق افتاده است. بدون شک هر کسی که کمی فهم موسیقی داشته باشد و اندکی فرهنگ موسیقی را بشناسد، میداند که استوار از بزرگترین آهنگسازان و مدرسان و حتی نوازندگان ایرانی بوده است.
۹ بهمن امسال نود و چهارمین زادروز این موسیقیدان فقید بود. به این بهانه سراغ علی رهبری رفتم؛ علی (در خارج از ایران الکساندر) رهبری آهنگساز و رهبر ارکستر بینالمللی ایرانی، فارغالتحصیل هنرستان عالی موسیقی ملی و آکادمی موسیقی و هنرهای زیبای شهر وین، برنده مدال طلا -برای ایران- در مسابقات جهانی رهبری ارکستر در فرانسه است. با رهبری درباره اهمیت هنر هوشنگ استوار گفتگو کردم.
در ابتدای این گفتگو میخواهم درباره اهمیت هنری آقای هوشنگ استوار بگویید.
بگذارید این طور صحبتم را آغاز کنم، صحبت از هوشنگ استوار یعنی صحبت از فاجعهای که در زندگی موسیقیدانها و موسیقی ایران اتفاق افتاده است. بدون شک هر کسی که کمی فهم موسیقی داشته باشد و اندکی فرهنگ موسیقی را بشناسد، میداند که استوار از بزرگترین آهنگسازان و مدرسان و حتی نوازندگان ایرانی بوده است.
اما چرا میگویم فاجعه؟ برای اینکه هر ایرانی فرهنگ دوست، هر وزیر مسوول، هر معاون هنری، هر مسوول بنیاد رودکی، هر مسوول دفتر موسیقی، آنهایی که با موسیقی سر و کار دارند و تصمیم میگیرند، وظیفهشان بوده که از هوشنگ استوار یاد کنند ولی نکردند.
یکی از خصوصیات ما ایرانیها، حالا خوب یا بد این است که وقتی کسی فوت میکند، به نحوی تسلیت میگوییم و او را بزرگش میداریم و حداقل درباره او صحبت میکنیم، چون این مورد دیگر نه پولی میخواهد، نه انرژی و نه دیگر آن شخص منافع ما را به خطر میاندازد ولی متاسفانه وقتی چند سال پیش هوشنگ استوار درگذشت هیچکس اصلا اشارهای نکرد که چنین شخصیتی وجود داشته است؛ در صورتی که واقعا اگر در پشت کوهها هم نوازندهای فوت میشد حداقل این بود که تسلیت میگفتند.
اما درباره ایشان حتی همین قدم خیلی کوچک هم برداشته نشد و این کار را هم برای ایشان نکردند به عقیده من این باعث خجالت است، شرمآور است و باید بگویم که در نتیجه فقط هوشنگ استوارها نیستند که به فراموشی سپرده شدند؛ برای خیلیهای دیگر هم این اتفاق افتاد.
اشتباه بزرگ این بود که متاسفانه در سی سال گذشته اکثر افرادی که به عنوان مشاور اطراف وزرا و همچنین افرادی که در شوراها بودند، همه یکی بودند و اصلا مهم نبود که این همه وزیر عوض شدند و رفتند، مهم نبوده که این همه معاون هنری عوض شدند، معمول نبوده که یک نفر را از مسوولیت بنیاد رودکی بردارند و کس دیگری را به جای او بگذارند، اینها اصلا مهم نبوده؛ برای اینکه افرادی که باید تصمیم بگیرند دو، سه نفر از مشاوران موسیقی بودند و پنج، شش نفر هم از گروه خانه موسیقی و همین گروههایی که دست به دست هم همهچیز را حداقل سی سال تمام چرخاندند. تا به امروز اگر وزیر میخواست آب بخورد باید از اینها اجازه میگرفت من خودم شاهد بودم اگر معاون وزیر میخواست کاری بکند باید از این افراد اجازه میگرفت.
اشتباه بزرگ این بود که متاسفانه در سی سال گذشته اکثر افرادی که به عنوان مشاور اطراف وزرا و همچنین افرادی که در شوراها بودند، همه یکی بودند و اصلا مهم نبود که این همه وزیر عوض شدند و رفتند، مهم نبوده که این همه معاون هنری عوض شدند، معمول نبوده که یک نفر را از مسوولیت بنیاد رودکی بردارند و کس دیگری را به جای او بگذارند، اینها اصلا مهم نبوده؛ برای اینکه افرادی که باید تصمیم بگیرند دو، سه نفر از مشاوران موسیقی بودند و پنج، شش نفر هم از گروه خانه موسیقی و همین گروههایی که دست به دست هم همهچیز را حداقل سی سال تمام چرخاندند. تا به امروز اگر وزیر میخواست آب بخورد باید از اینها اجازه میگرفت من خودم شاهد بودم اگر معاون وزیر میخواست کاری بکند باید از این افراد اجازه میگرفت.
باید از افرادی که مسوول بودند سوال کرد چه طور میشود که به درگذشت هوشنگ استوار حتی اشاره هم نمیکنند. الان هم که چند سال از آن گذشته باز هم به آن اشاره نمیشود؛ دلیل آن چیست؟ چه طور این اتفاق افتاده است، به دلیل اینکه وقتی اغلب این آهنگسازان در مهد کودک بودند یا اصولا هنوز نوشتن موسیقی را بلد نبودند، آقای هوشنگ استوار، استاد و معلم درجه یک بوده است.
قطعاتی نوشته است که درجه یک هستند و از سطح بسیار بسیار بالا حتی بالاتر از خیلی از دوستان و استادان ما بودند و اغلب استادان ایران شاگرد ایشان بودند، اما چرا این طور شده برای اینکه استاد استوار اهل زبان بازی و پارتی بازی نبود و نیازی هم به این کارها نداشت، چون آدم بزرگی بود و البته از این تعداد ایرانیهایی که نیازی به این کارها ندارند، کم نیستند.
متاسفانه اکثر افراد به پارتی بازی و زبان بازی نیاز دارند و خودشان را همرنگ جماعت کردهاند و افراد با هر سطحی چه پایین چه بالا، به طریقی خودشان را با این گروه یکی کردهاند. جا دارد اینجا بگویم اتفاقا خیلیها هم به من انتقاد دارند که چرا معتقد هستم در این مسائل دولتها مقصر نیستند...
خب به نظر شما چه کسی یا چه کسانی در این زمینه که صحبت کردید، مقصر هستند؟
به عقیده من مقصر خود موزیسینها هستند. اینکه میگویم حقیقت دارد، هیچ جای دنیا هیچوقت به صورت مستقیم دولت قدم کوچک و بزرگ برای موسیقی بر نمیدارد حتی در اتریش؛ کاری که در این کشورها میشود این است که از مشاوران موسیقی میپرسند؛ اما بگویید مشاوران وزارت فرهنگ و ارشاد در بیست سال گذشته در ایران چه کسانی بودهاند؟ آقای سریر، آقای چِکناواریان، آقای فرهت.
اینها را همه میدانند چیزی نیست که کسی نداند. رسما هست مهم نبوده که رییسجمهور آقای خاتمی باشد یا آقای احمدینژاد. مهم نبوده که الان آقای روحانی است.
بزرگترین اشتباه آقای روحانی این بود که تقاضا کردند کار ارکسترها شروع شود فقط کسی به او نگفته بود که وزیر وزرا و شما نیستید که موضوعات مربوطه را تغییر میدهید بلکه اعضای خانه موسیقی هستند که همه جا دست دارند و آن گروه هستند که در همه شوراها حضور دارند و آدمهایی هستند که در موسیقی به هیچ عنوان صلاحیت ندارند، میآیند و استوارها را به خاک میسپارند که کسی اصلا آنها را نبیند یا صدای شان را نشنود.
خب برویم سراغ زندگی و هنر آقای استوار؛ ایشان در یک فضای کاملا موسیقایی رشد یافتند، مادر ایشان از اولین زنان ایرانی بودند که پیانو مینواختند و پدرشان هم از نخستین نوازندههای حرفهای پیانو در ایران به شمار میرفتند؛ از نقش خانواده بر هنر آقای استوار بیشتر بگویید.
ایشان در خانوادهای بزرگ شدند که در حوزه موسیقی جدی بودند و از پیشکسوتان رده اول به شمار میرفتند؛ چه مادر و چه پدر؛ چقدر آدم خوشش میآید وقتی هفتاد، هشتاد سال بعد راجع به آن صحبت میکند، از خانوادهای که همه اعضای آن قدم به جلو گذاشتند و بهطور کلی رو به جلو بودند.
خب برویم سراغ زندگی و هنر آقای استوار؛ ایشان در یک فضای کاملا موسیقایی رشد یافتند، مادر ایشان از اولین زنان ایرانی بودند که پیانو مینواختند و پدرشان هم از نخستین نوازندههای حرفهای پیانو در ایران به شمار میرفتند؛ از نقش خانواده بر هنر آقای استوار بیشتر بگویید.
ایشان در خانوادهای بزرگ شدند که در حوزه موسیقی جدی بودند و از پیشکسوتان رده اول به شمار میرفتند؛ چه مادر و چه پدر؛ چقدر آدم خوشش میآید وقتی هفتاد، هشتاد سال بعد راجع به آن صحبت میکند، از خانوادهای که همه اعضای آن قدم به جلو گذاشتند و بهطور کلی رو به جلو بودند.
معلوم است که خانواده تاثیر دارد و روی ایشان نیز اثر بسیار مثبتی گذاشته است. در تمام دنیا وقتی مادر و پدر بیشتر به موسیقی علاقه دارند و بیشتر در این راه قدم میگذارند، اثر مستقیم روی فرزند دارد، شکی در آن نیست ولی خود هوشنگ استوار نیز یکی از بهترین بچههای ایرانی بوده که بهترین اثر روی ایشان گذاشته شد و به بالاترین درجات در دنیا رسید، نه فقط در موسیقی ایران که سطحش همیشه در سطح پایینتر از جهان بوده بلکه در موسیقی دنیا حرف برای گفتن داشتند.
از حضور آقای استوار در کنسرواتوار ژنو و بروکسل صحبت کنید و بفرمایید اساتید تاثیرگذار ایشان چه کسانی بودند؟
ایشان به قسمت فلامان بروکسل رفتند و چه جای خوبی؛ در مدت ١٢ سالی که مدیر هنری ارکستر فیلارمونیک بروکسل بودم اکثریت نوازندههای ارکستر از فلامانها بودند و اصولا فلامها در کشور بلژیک واقعا در سطح بسیار بالایی قرار دارند.
از حضور آقای استوار در کنسرواتوار ژنو و بروکسل صحبت کنید و بفرمایید اساتید تاثیرگذار ایشان چه کسانی بودند؟
ایشان به قسمت فلامان بروکسل رفتند و چه جای خوبی؛ در مدت ١٢ سالی که مدیر هنری ارکستر فیلارمونیک بروکسل بودم اکثریت نوازندههای ارکستر از فلامانها بودند و اصولا فلامها در کشور بلژیک واقعا در سطح بسیار بالایی قرار دارند.
من بیشتر عمر خود را حتی بیشتر از ایرانیها با فلامها گذراندم که این از افتخارات بزرگ من است. ایشان در آنجا و نزد پروفسور مارسل پوت آهنگسازی را شروع کردند. مارسل پوت آهنگسازی بوده که من آثارش را با فیلارمونیک بروکسل برای شرکت ناکسوس ضبط کردم.
ایشان از آهنگسازهای بسیار عالی بلژیک بودند. سپس ایشان نزد هانری پوسو در بروکسل رفته و آهنگسازی خواندند. بعد به پاریس نزد اُلیویه مِسیان رفتند که دوره خیلی مهمی بوده است. اُلیویه مِسیان شاید از بزرگترین آهنگسازان قرن بیستم بود و آثارش با ارزشترین است.
ایشان مدتی هم نزد آقای مسیان دوره مستر کلاس دیدند باید اشاره کنم که آقای استوار در کنسرواتوار سلطنتی بروکسل تحصیل کردند البته من با این کنسرواتوار نزدیکی زیادی دارم برای اینکه تقریبا تمام نوازندگان ارکستر فیلارمونیک بروکسل که من رییس آنجا بودم در این کنسرواتوار سلطنتی بسیار سطح بالا درس میدادند و آقای استوار با افتخار از شاگردان سطح بالا بودند و هنوز که هنوز است وقتی از ایشان صحبت میشود عده زیادی او را میشناسند.
آقای استوار بعد به ژنو رفتند و در آنجا پیانو را هم با ژان لووِل ادامه دادند. نباید فراموش کرد که ایشان فقط آهنگساز و مدرس هارمونی و... نبودند، بلکه از پیانیستهای بسیار عالی و درجه یک به شمار میرفتند.
آقای استوار در هنرستان عالی موسیقی نیز مدرس بودند، هنرستانی که اساتید صاحب نامی در آن به امر آموزش میپرداختند، با توجه به نقش بلامنازع اساتید در تربیت شاگردان؛ درباره این دوره از زندگی آقای استوار بیشتر صحبت کنید؟
وقتی که من در ٢۵ سالگی رییس هنرستان عالی موسیقی ملی و بعد هم هنرستان عالی یعنی کنسرواتوار تهران شدم، اولین رییسی بودم که برای اولینبار در تاریخ موسیقی، هم مدیر موسیقی سنتی و هم موسیقی غربی بود.
آقای استوار در هنرستان عالی موسیقی نیز مدرس بودند، هنرستانی که اساتید صاحب نامی در آن به امر آموزش میپرداختند، با توجه به نقش بلامنازع اساتید در تربیت شاگردان؛ درباره این دوره از زندگی آقای استوار بیشتر صحبت کنید؟
وقتی که من در ٢۵ سالگی رییس هنرستان عالی موسیقی ملی و بعد هم هنرستان عالی یعنی کنسرواتوار تهران شدم، اولین رییسی بودم که برای اولینبار در تاریخ موسیقی، هم مدیر موسیقی سنتی و هم موسیقی غربی بود.
آن زمان هنرجوها اصلا به موسیقی سنتی توجهی نداشتند یا نگاه سطح پایین به این نوع از موسیقی داشتند بر خلاف امروز که همه میخواهند به زور هم که شده بگویند موسیقی ایرانی و سنتی خواندهاند، آن موقع تقریبا مثل یک فرق طبقاتی به شمار میرفت؛ هنرجوهای موسیقی غربی طبقه بالا بودند و موسیقی ملی طبقه پایین، به موسیقی سنتی میگفتند مِلیگدا.
ریاست من بعد از آقای حسین دهلوی بود، استاد بزرگی که او هم مثل هوشنگ استوار سالها به فراموشی سپرده شده بود و بعد آقای مصطفی پورتراب که قبلا رییس بودند. در آن موقع هم همیشه این دو هنرستان دو رییس مختلف داشت. وقتی صحبت از ریاست من که بزرگ شده موسیقی سنتی بودم و دیپلم موسیقی غرب را گرفته بودم، همچنین آکادمی وین را تمام کرده بودم شد، رییس هر دو هنرستان شدم. برای اولینبار بود که این دو گروه به هم نزدیک میشدند.
من سه سال آنجا رییس بودم. زمانی که افرادی مثل آقای استوار، آقای حنانه، آقای ناصحی که همه آدمهای بزرگی هستند همچنین آقای حسین دهلوی، آقای حشمت سنجری و... همچنین در موسیقی ایرانی آقای پایور، آقای حیدری، آقای ظریف، آقای اسماعیلی و هر استادی که شما میشناسید در این دو تا هنرستان تدریس میکردند.
من از جایی به افرادی مثل هوشنگ استوار و حنانه نزدیکتر شدم که دیدم چقدر برای من احترام قائل هستند؛ با وجود اینکه من از هنرستان موسیقی ملی آمده بودم، رابطهام با حنانه و استوار و این تیپ افراد خیلی عالی شد و به استوار از همان اول نزدیک شدم، چون نه تنها زحمتکش بود بلکه ایشان و خانم بهبود همسرشان از فعالترین معلمان هنرستان بودند.
اینجا بود که من با ایشان و همسرشان آشنا شدم، مرتب با هم صحبت میکردیم و باید با جرات بگویم که هوشنگ استوار اهل زبان بازی نبود به کسی احتیاج نداشت سطح او خیلی بالا بود. زمانی که استوار، استوار بود و قطعه مینوشت، آقای ریاحی و آقای سریر، آقای چکناواریان و آقای فرهت این افراد هنوز در سپهر موسیقی ایران دیده نشده بودند.
جالبتر اینکه بگویم آقای استوار معلم بسیاری از موزیسینهایی بودند که در حال حاضر در ایران هستند و متاسفانه اکثرا اصلا از ایشان یادی نمیکنند.
آشنایی شما با آقای استوار از چه زمانی آغاز شد و تا چه زمانی همکاری یا همنشینی شما با ایشان ادامه پیدا کرد؟
روزهای زیبای من با آقای استوار، به یک سال قبل از انقلاب بر میگردد. زمانی که به عنوان مسوول هنری ارکستر سمفونیک نورنبرگ آلمان تصمیم گرفتم قطعاتی از آثار آهنگسازان بزرگ را ضبط کنم یکی از آنها جناب استوار بود؛ در همان زمان بود که من به ایشان نزدیکتر شدم.
آشنایی شما با آقای استوار از چه زمانی آغاز شد و تا چه زمانی همکاری یا همنشینی شما با ایشان ادامه پیدا کرد؟
روزهای زیبای من با آقای استوار، به یک سال قبل از انقلاب بر میگردد. زمانی که به عنوان مسوول هنری ارکستر سمفونیک نورنبرگ آلمان تصمیم گرفتم قطعاتی از آثار آهنگسازان بزرگ را ضبط کنم یکی از آنها جناب استوار بود؛ در همان زمان بود که من به ایشان نزدیکتر شدم.
به دلیل اینکه ایشان یک سال بعد از انقلاب تصمیم گرفتند در نورنبرگ اقامت گزینند و آن زمان هم مرتب با همسرشان به کنسرتهای من میآمدند که بعد از اجرا هم با ایشان شام میخوردیم.
به وضوح به خاطر دارم که وقتی سال ۸۰ شنیدند من مدت دو سال است که ارکستر فیلارمونیک برلین را هم رهبری میکنم، نمیتوانم توصیف کنم که خودشان همراه با همسرشان چقدر از این موضوع لذت بردند و خوشحال شدند. این افراد به عقیده من ایرانی واقعی هستند که از موفقیت یک ایرانی تا این حد خوشحال میشوند.
ایشان علاوه بر آشنایی عمیق با موسیقی ایرانی، با انواع موسیقیهای «جز» و «بلوز» نیز بهطور کامل آشنا بودند؛ مضاف بر آن، بر ادبیات و فلسفه نیز اشراف داشتند. با توجه به شخصیت چند بعدی ایشان، به نظر شما چه شاخصههایی از نظر اخلاقی و حرفهای در آقای استوار بیشتر نمود داشت؟
متاسفانه برخی از هوشنگ استوار فردی بداخلاق ساخته بودند، چرا که آقای استوار به هیچ عنوان به کسانی که در سطح پایین بودند، توجه نمیکردند.
ایشان علاوه بر آشنایی عمیق با موسیقی ایرانی، با انواع موسیقیهای «جز» و «بلوز» نیز بهطور کامل آشنا بودند؛ مضاف بر آن، بر ادبیات و فلسفه نیز اشراف داشتند. با توجه به شخصیت چند بعدی ایشان، به نظر شما چه شاخصههایی از نظر اخلاقی و حرفهای در آقای استوار بیشتر نمود داشت؟
متاسفانه برخی از هوشنگ استوار فردی بداخلاق ساخته بودند، چرا که آقای استوار به هیچ عنوان به کسانی که در سطح پایین بودند، توجه نمیکردند.
اصولا این باندبازیها که اکنون وجود دارد در آن زمان هم بود؛ به همین دلیل چهرهای بد اخلاق از ایشان ساختند، در صورتیکه انسان لذت میبرد که در کنار ایشان باشد، چرا که ایشان فردی دانشی بودند و باید با او از فرهنگ، کارهای بزرگ، موسیقی درجه یک و از استادان بزرگ صحبت میکردید.
ایشان جزو دو نفر از استادان بزرگ و معروفی بودند که نشان دادند چقدر برای بنده ارزش قائل هستند؛ مخصوصا برای قطعاتی که بنده در بیست تا بیست و دو سالگی برای موسیقی ایرانی نوشته بودم و در اروپا نیز اجرا شده بودند.
از خصوصیات و ویژگیهای ایشان این بود که به موسیقی اصیل ایرانی نیز بسیار احترام میگذاشتند و به آن علاقه داشتند که این مساله بسیار مهم است، آقای حنانه نیز همینطور بودند، بهطور مثال آقای رضا والی که در امریکا بسیار مشهور هستند، موسیقی ایرانی نخواندهاند در حالی که علاقه بسیار زیادی به موسیقی ایرانی نشان میدادند و این باعث افتخار است چرا که در قدیم اینگونه نبود؛ آقای استوار و حنانه از پیشکسوتانی بودند که به موسیقی ایرانی علاقه نشان دادند و معتقد بودند باید به این نوع موسیقی پرداخته شود.
آقای استوار وقتی در ایران حضور نداشتند، کارهای خود را چگونه عرضه میکردند؟ ایشان سالها به صورت جدی موسیقی کار کردهاند، اما به نسبت، آثارشان یا بهتر است بگویم آثار منتشر شده ایشان کم هستند، علت این موضوع چیست؟
خب در این باره باید بگویم زمانی که مسوول هنری ارکستر سمفونیک نورنبرگ آلمان شده و تصمیم گرفته بودم در پاسخ به درخواست کمپانی آلمانی کولوسئوم، قطعاتی از آثار آهنگسازان بزرگ آن زمان را ضبط و به بازار جهانی ارایه دهم؛ از جمله آقایان استوار، حسین دهلوی، احمد پژمان، امینالله حسین و آقای مسعودیه جزو این آهنگسازان بودند و قطعهای هم از من، به نام خون ایرانی در این بین وجود داشت.
آقای استوار وقتی در ایران حضور نداشتند، کارهای خود را چگونه عرضه میکردند؟ ایشان سالها به صورت جدی موسیقی کار کردهاند، اما به نسبت، آثارشان یا بهتر است بگویم آثار منتشر شده ایشان کم هستند، علت این موضوع چیست؟
خب در این باره باید بگویم زمانی که مسوول هنری ارکستر سمفونیک نورنبرگ آلمان شده و تصمیم گرفته بودم در پاسخ به درخواست کمپانی آلمانی کولوسئوم، قطعاتی از آثار آهنگسازان بزرگ آن زمان را ضبط و به بازار جهانی ارایه دهم؛ از جمله آقایان استوار، حسین دهلوی، احمد پژمان، امینالله حسین و آقای مسعودیه جزو این آهنگسازان بودند و قطعهای هم از من، به نام خون ایرانی در این بین وجود داشت.
ما همه یکدیگر را در شهر نورنبرگ آلمان ملاقات کردیم و خیلی خوشحال بودیم. باعث تاسف و خجالت است که از آهنگسازی به آن عظمت فقط یک قطعه، آن هم ضبطی که چهل و دو سال پیش از آقای استوار صورت گرفت به عنوان تنها ضبط با کیفیت ایشان در بازار بینالمللی، باقی مانده است که من شخصا در آن زمان ضبط کردهام و خوشبختانه با اجرای بسیار خوبی ارایه شده است.
باید از این هنرمند بزرگ، حمایت میکردند، البته خوشبختانه خود بنده شخصا حداقل ۴۵ سال است که به هیچ دولتی؛ چه دولت ایران و چه دولت اتریش، آلمان و انگلیس نیاز نداشتهام، اما این دسته از هنرمندان نیاز داشتند که از کارهایشان حمایت شود و مانند مردمان کره، روس و چین آثارشان را عرضه کنند.
باید از این هنرمند بزرگ، حمایت میکردند، البته خوشبختانه خود بنده شخصا حداقل ۴۵ سال است که به هیچ دولتی؛ چه دولت ایران و چه دولت اتریش، آلمان و انگلیس نیاز نداشتهام، اما این دسته از هنرمندان نیاز داشتند که از کارهایشان حمایت شود و مانند مردمان کره، روس و چین آثارشان را عرضه کنند.
با این توضیحات میتوان نتیجه گرفت که ما هفتاد سال از آنها عقب هستیم به این دلیلکه ما شورا و مشاورانی داریم که در ۳۰ یا ۴۰ سال گذشته اجازه ندادهاند افراد سطح بالاتر از جمله آقای استوار روی نسل جوان تاثیر بگذارند.
خب شما در سوال پیشین فرمودید حمایت؛ این حمایت بهطور معمول و اکثرا از سوی دولتها و نهادهای مرتبط شکل میگیرد، اما بیشتر شما اشخاص را در این باره دخیل دانستهاید؛ چرا؟
خب بهتر است این طور توضیح دهم، ببینید به نظر من وظیفه معاون هنری و مدیرعامل بنیاد رودکی و مدیرکل دفتر موسیقی و... است که از چنین استادی تجلیل کنند، در غیر این صورت باید آنها را اخراج کرد و حتی باید خودشان، نیز استعفا دهند.
خب شما در سوال پیشین فرمودید حمایت؛ این حمایت بهطور معمول و اکثرا از سوی دولتها و نهادهای مرتبط شکل میگیرد، اما بیشتر شما اشخاص را در این باره دخیل دانستهاید؛ چرا؟
خب بهتر است این طور توضیح دهم، ببینید به نظر من وظیفه معاون هنری و مدیرعامل بنیاد رودکی و مدیرکل دفتر موسیقی و... است که از چنین استادی تجلیل کنند، در غیر این صورت باید آنها را اخراج کرد و حتی باید خودشان، نیز استعفا دهند.
کسی که معاون هنری شده باید بداند هر کس چه جایگاهی دارد و در مورد موسیقی کمی مطالعه کند که البته مطالعهای صورت نمیگیرد. تنها کاری که به تازگی انجام میدهند، این است که گوشی را برداشته و از یک عده خاص نظر میپرسند که اکثرا هم صلاح نمیدانند از حسین دهلوی، هوشنگ استوار، علی رهبری، رضا والی، رنجبران و بسیاری افراد دیگر صحبت کنند و در واقع از افرادی که در سطح بینالمللی موفقیتهای بسیار بزرگ کسب کردهاند؛ ایشان نمیخواهند از این افراد صحبت شود چرا که از دوستان و آشنایان خود، دعوت به همکاری کنند به خاطر اینکه تمام امکانات موسیقایی مملکت را بین خودشان تقسیم کنند و در نهایت گردن دولت بیندازند.
به همین دلیل همیشه میگویم دولت مقصر نیست، مقصر خود موزیسینها هستند و امیدوارم یک وزیری بیاید که خودش علاقهمند باشد؛ خانه موسیقی در هیچ جای دنیا اینگونه که در ایران بوده و هست، نیست متاسفانه خانه موسیقی، هم در شوراهای کارفرماها مینشیند و هم در شوراهای کارگران؛ دایما یک نفر در هر شورایی رییس میشود و کلا مسوولان جشنواره و بهطور کلی مسوولان حوزه موسیقی همیشه ثابت هستند؛ اینها همه دوستان من به شمار میروند من با شخص این افراد مشکل ندارم، اما متاسفانه این اتفاقات که شاهد آن هستیم، درست نیست مگر ما ایرانِ امروز نداریم، در ایرانِ امروز در موسیقی در هر سطحی تحصیلکرده داریم، در خود تهران هم همین طور؛ ولی بعد از این همه سال همچنان وزیر و معاون وزیر و... از یک سری افراد خاص درباره مسائل مختلف میپرسند و مشاوره میگیرند و این بزرگترین اشتباهی بود که آقای روحانی داشتند که متوجه مهرههای اصلی نشدند.
به گفته آقای دهلوی هیچکس سرجای خودش نیست و مهرههای اصلی که روی وزیر تاثیر میگذارند، باید تغییر کنند نه وزیر و معاون؛ در واقع تغییر وزیر و معاون آنچنان موثر نیست، اصلا به واقع این افراد مهرههایی هستند که حتی معاونان هنری را هم آنها انتخاب میکنند، پس ببینید چقدر اثرگذارند.
شما که با آقای استوار نشست و برخاست داشتید، از روحیه هنری ایشان بگویید. اینکه برای ایشان فرق نمیکرد در کجا و برای چه کسی مینوازند، همیشه بسیار جدی بودند و به اصل موسیقی میپرداختند.
بله، آقای استوار شخصی سر به زیر بودند؛ بر خلاف بعضی از دوستان در ایران که برای هر قدم کوچکی که برمیدارند، از ندانستن مسوولان دولتی و ملت سوءاستفاده و چندین بار از خودشان صحبت میکنند و حتی گاه یک اثر را چندین بار میفروشند، استوار عکس آنها بود. استوار، فردی خوددار و متواضع بود که نه در خارج از ایران و نه در ایران، چربزبانی نمیکرد.
با این وجود نمیتوان گفت که اگر آقای استوار را نمیشناسند ایشان خودشان مقصر بودهاند، خیر. مقصر فقط همین شوراها هستند. اگر بنده وزیر بودم، هماکنون از معاون هنری، بنیاد رودکی و دفتر موسیقی باز خواست میکردم که چرا آقای رهبری، از خارج آمده است و فریاد و غوغا میکند که چرا از زمان تولد و فوت هوشنگ استوار، هیچگونه صحبتی نمیشود؛ در حالی که این موزیسین که در دنیا شناخته شده است میگوید سطح آقای هوشنگ استوار تقریبا از همه موزیسینهای داخل ایران بالاتر بوده است.
میتوانم نام ببرم تمام کسانی را که در تهران میشناسید سطحشان پایینتر از ایشان بوده است، اما با این حال چرا نباید حتی نامی از آقای استوار برده شود.
امثال آقای هوشنگ استوار به خصوص برای نسل جدید کمتر شناخته شده هستند، درباره این موضوع و دلایل آن هم نظرات خود را فرمودید؛ از تجربه حضور خودتان هم در ایران بگویید.
پاسخ به این سوال که چرا این افراد را نسل جدید نمیشناسند باید تاکید کنم که مقصر، خود همین افراد که از آنها یاد شد، هستند که البته لازم است اینجا بگویم که این موضوع عمدی هم است. ا
امثال آقای هوشنگ استوار به خصوص برای نسل جدید کمتر شناخته شده هستند، درباره این موضوع و دلایل آن هم نظرات خود را فرمودید؛ از تجربه حضور خودتان هم در ایران بگویید.
پاسخ به این سوال که چرا این افراد را نسل جدید نمیشناسند باید تاکید کنم که مقصر، خود همین افراد که از آنها یاد شد، هستند که البته لازم است اینجا بگویم که این موضوع عمدی هم است. ا
جازه دهید بنده از تجربه خودم بگویم؛ قبل از انقلاب وقتی آقای سریر در وین کارمند سفارت ایران بودند، به کنسرتهای بنده میآمدند و شاهد هستند که قطعه خون ایرانی را در موزیک فِرهاین، سالن طلایی وین که در دنیا معروف است، با ارکستر سمفونیک تانکستِلِر وین و در حضور ایشان اجرا کردیم، اما وقتی که انقلاب شد و ایشان به ایران بازگشته و بازنشسته وزارت خارجه شدند و سپس شوراهای موسیقی تشکیل دادند، در هیچ مکانی راجع به آن صحبت نکردند و این مساله تنها درباره بنده صدق نمیکرد؛ آقای هوشنگ استوار و آقای رضا والی و بسیاری از افراد دیگر در اجرای کنسرت حضور داشتند.
در همین زمان هنرمندان بسیار بزرگی هستند که در خارج از ایران به موفقیتهای بسیاری رسیدهاند که از آنها، کوچکترین صحبتی نمیشود.
وقتی من پانزده سال پیش، بعد از ۳۰ سال، به ایران آمدم (سه سال قبل از انقلاب، ایران را ترک کرده بودم) متوجه شدم که نسل جوان مرا نمیشناسد و خیلی از این موضوع تعجب کردم و گفتم نه تنها آقای سریر بلکه اغلب افراد دیدهاند که ما در خارج از کشور چه فعالیتهای بزرگی انجام دادهایم؛ من در فیلارمونیک برلین، اپرای لندن، پاریس، استکهلم، وین و زالسبورک بودهام و در این مکانها، پی در پی برنامههای مختلف داشتهام.
پنج بار در مکانهای ذکر شده، مدیر هنری بودهام که به هیچ عنوان از اینها صحبتی نشده بود؛ حالا استوار و بقیه که جای خود دارند. چه پولهایی را خرج این شوراها کردند، چه تصمیمهای مالیای گرفتند؛ مهمتر از همه این است که سعی کردند، از حضور افرادی که سطحشان به دلایلی کمی بالاتر از خود آنهاست، ممانعت به عملآید.
با این وجود، اگر از من ایراد بگیرند که چرا وزیر و معاون را مقصر نمیدانم باز هم میگویم که مقصر اصلی خود موزیسینها هستند. در موسیقی ایران به گفته حسین دهلوی؛ هیچکس در جایگاه خود نیست و تقصیری که معاون هنری و دفتر موسیقی و مشاوران جناب وزیر دارند، این است که فکر نکردند چرا باید تمام سوالها را فقط از کسانی پرسید که ۳۰ سال است همانجا نشستهاند و جالب این است که خودشان میگویند و میبینند در این ۳۰ سال وضعیت چقدر وخیم بوده است.
اینجا میخواهم مورد دیگری را هم مثال بزنم مثلا آقای لوریس چکناواریان که به عنوان مشاور وزارت فرهنگ و ارشاد در موسیقی ماهیانه به اندازه پنج تا شش نوازنده ارکستر سمفونیک حقوق میگرفتند؛ همان کاری که ما انجام دادیم، وقتی که من، پنج سال پیش به ایران آمدم و چهارده ماه هم، رییس ارکستر سمفونیک تهران بودم و بچهها واقعا تلاش کردند؛ ایشان یک ساعت برای مشاهده ارکستری که مشاور آن بودند، نیامدند که تمرین آنها را گوش کنند که بنده هم ببینم مشاوره جزو کار ایشان است.
البته ما در این سالها افراد زیادی را داشتهایم که در بیخبری و غربت عزلت نشین شدند یا در همان انزوا فوت کردهاند که خود شما نیز به تعدد آنها اشاره کردید، اگر چه نقش افراد و موزیسینها موثر است ولی خود دولتها و نهادهای تصمیمساز هم مهم هستند.
بله خب ببینید وحشتناک بودن این فاجعه اینکه فقط این مساله درباره هوشنگ استوار نیست در این است که این قضیه به همین شکل هم ادامه دارد.
البته ما در این سالها افراد زیادی را داشتهایم که در بیخبری و غربت عزلت نشین شدند یا در همان انزوا فوت کردهاند که خود شما نیز به تعدد آنها اشاره کردید، اگر چه نقش افراد و موزیسینها موثر است ولی خود دولتها و نهادهای تصمیمساز هم مهم هستند.
بله خب ببینید وحشتناک بودن این فاجعه اینکه فقط این مساله درباره هوشنگ استوار نیست در این است که این قضیه به همین شکل هم ادامه دارد.
بنده شاهد بودم که این آقایان مینشینند و در جلساتی میگویند که این دولت، همین است؛ به دلیل اینکه عدهای ضد موسیقی حرف میزنند؛ به راحتی میگویند استاد رهبری، شما نمیدانید ما با چه مشکلاتی رو به رو هستیم؛ وزیر و معاون و ... را مقصر میدانند، به دلیل اشتباهاتی که خود مرتکب شدهاند و بنده امیدوارم که به زودی وزیری بیاید و معاونی را انتخاب کند که به موسیقی آشنایی داشته باشد تا مهرههای اصلی برای تغییرات اساسی عوض شوند؛ در واقع اشتباه دولت تغییر ندادن این افراد است.
از نظرگاه شما به این شکل مشکلات حل میشود؟ اساسا راهکار شما درباره این مشکلاتی که درباره آن صحبت کردید، چیست؟
من به عنوان یک ایرانی دوستدار ایران و موسیقی و کسی که اصلا اهل سیاست نبوده و نیست، برای آخرین حرف باید بگویم؛ موسیقی را باید از وزارت ارشاد جدا کنند یا اینکه بنیاد رودکی را منحل کنند یا اینکه موسیقی را از آن جدا کنند.
از نظرگاه شما به این شکل مشکلات حل میشود؟ اساسا راهکار شما درباره این مشکلاتی که درباره آن صحبت کردید، چیست؟
من به عنوان یک ایرانی دوستدار ایران و موسیقی و کسی که اصلا اهل سیاست نبوده و نیست، برای آخرین حرف باید بگویم؛ موسیقی را باید از وزارت ارشاد جدا کنند یا اینکه بنیاد رودکی را منحل کنند یا اینکه موسیقی را از آن جدا کنند.
این موسیقی به وزارت ارشاد نمیخورد و کسانی که برای آن تصمیم میگیرند، صلاحیت ندارند. آنقدر بودجه که برای بنیاد رودکی صرف موسیقی میکنند، ناکارآمد است.
به عقیده بنده به خصوص ارکستر سمفونیک ملی و در کل سازهای ملی و فعالیتهای موسیقی از بنیاد رودکی و وزارت فرهنگ و ارشاد، جدا و مستقل شوند. به این شکل حداقل مسوولیت بر عهده خودشان است. در حال حاضر مسوولیت بر عهده کسانی است که اصلا هیچ نوع آشنایی با موسیقی ندارند.
البته همانگونه که اطلاع دارید گروهی که بنده نام بردم در خانه موسیقی، در تصمیمگیری در دانشگاهها، در صدا و سیما هستند، در گروه فیلمسازی و اصولا بیزینس فیلم، در وزارت فرهنگ و ارشاد، در بنیاد رودکی هستند و در انتخاب رییس جشنواره و انواع جشنوارهها هم حضور دارند.
البته همانگونه که اطلاع دارید گروهی که بنده نام بردم در خانه موسیقی، در تصمیمگیری در دانشگاهها، در صدا و سیما هستند، در گروه فیلمسازی و اصولا بیزینس فیلم، در وزارت فرهنگ و ارشاد، در بنیاد رودکی هستند و در انتخاب رییس جشنواره و انواع جشنوارهها هم حضور دارند.
در جایی خواندم که اینگروه، در بیش از بیست شورا، شرکت دارند؛ البته خودشان میگویند که ما همه اینها را به صورت رایگان انجام میدهیم، در حالی که بنده، خود شاهد بودم که این ادعا حقیقت ندارد و متاسفانه فساد، در موسیقی ایران نشانه خاصی ندارد.
حیف که بعضی از جوانان نیز، به دنبال این راهها هستند و این را به نسل آینده نیز انتقال خواهند داد. به عقیده بنده، اگر قدم درستی برداشته نشود و از این افراد به درستی انتقاد نشود به گفته قدیمیها ماست مالی میشود و به آن هیچ توجهی نخواهد شد و تازه اینکه این مسائل بیشتر هم میشوند. البته باید تاکید کنم تمام کسانی که از آنها صحبت کردم دوست من بوده و هستند.
شغل بنده در تمام طول عمرم این بوده که قضاوت کنم وگرنه ایشان بهطور کلی هیچگونه مشکلی ندارند و دوستان خوب، خوش، مهربان و خرمی هستند؛ اما از نظر هنری رفتارشان درست نیست. بهطور مثال، آقای استوار آموزگار بودند، با این اوصاف مثالی میزنم؛ پانزده سال پیش وقتی وارد ایران شدم، مشاهده کردم که آقای خاتمی ریاستجمهوری، یک ساختمان را برای تدریس موسیقی در اختیار دوستمان لوریس چکناواریان قرار داده بودند، خودشان به من نشان دادند در صورتی که در همان زمان آقای استوار در تهران حضور داشتند و در همان زمان حسین دهلوی از یک آموزشگاه به آموزشگاه دیگری، برای امرار معاش میرفت، اما آقای خاتمی به راهنمایی همین شوراها و راهنمایی آقایان سریر و ریاحی و فرهت، این ساختمان را در اختیار آقای چکناواریان گذاشته بودند.
حالا بپرسید نتیجه چه شد؛ هیچ. گفته بودند؛ ما رهبر ارکستر تربیت میکنیم، آهنگساز تربیت میکنیم و به آنها مقام دانشگاهی میدهیم.
چه شد کجا هستند این رهبران ارکستر؛ بعد از ۱۵ سال، اگر به هوشنگ استوار یا احمد پژمان یا به افرادی داده بودید که مدرس بودند و اگر این امکانات را به بیست یا سی نفر دیگر که در تهران هستند و همچون هوشنگ استوارها بودند، داده بودید؛ اکنون نتیجهای برای مملکت داشت، حالا اینگونه بوده است، با این اوضاع آقای خاتمی که از مشاوران شناخته شده مشورت گرفته چه کاری باید انجام دهد، چارهای نداشته جز اینکه از همین افراد مشاوره بگیرد.
برای اینکه یک گروه بزرگ موزیسین دست به دست هم و به صورت زنجیرهای همه اختیارات، دستشان بوده و ایشان هم غیر آنها کسی را نمیشناخته است، البته اجازه هم ندادهاند که بشناسند، مثل همین وزیر کنونی که امثال استوارها را نمیشناسند و نمیدانند که این افراد چهکسانی هستند و چه جایگاه و مقامی دارند.
در صورتی که برای چهره ایران، مهمترین کار این است که دور دنیا با اسم افرادی همچون استوار، ایران را بالا ببرند؛ به خصوص در مورد این افراد اجازه ندادند، صحبتی شود که امثال هوشنگ استوار، حسین دهلوی، حنانه و بسیاری دیگر از آن جمله هستند.
شما اخیرا هم در صفحه شخصی خودتان مطالبی را در این زمینه بیان کرده بودید، به هر صورت یک بخش از این مسائل هم به رسانهها برمیگردد؛ در یک زمانی برنامههای مختلفی برگزار و با پوشش رسانهای مواجه میشد و در یک زمان هم این برنامهها کمتر شد، افرادی که در این زمینه کار میکنند حالا چه قلم میزنند و چه فعالیت ضمنی دارند و... هم در شناساندن چنین افرادی نقش بسزایی دارند.
بله، باید بگویم بزرگترین ضرر افرادی که زنجیرهای درست کردهاند در ایران، این است که، چون اکثر خبرنگاران که البته اغلب آنها هم جوان هستند، از وقتی به دنیا آمده و فهمیدهاند که موسیقی چیست، تحت تاثیر این افراد قرار گرفته و بودهاند و کسانی را میشناسند که این افراد معرفی کرده و از آنها میگفتهاند، این عرضی که بنده میکنم یک سلسله دارد.
شما اخیرا هم در صفحه شخصی خودتان مطالبی را در این زمینه بیان کرده بودید، به هر صورت یک بخش از این مسائل هم به رسانهها برمیگردد؛ در یک زمانی برنامههای مختلفی برگزار و با پوشش رسانهای مواجه میشد و در یک زمان هم این برنامهها کمتر شد، افرادی که در این زمینه کار میکنند حالا چه قلم میزنند و چه فعالیت ضمنی دارند و... هم در شناساندن چنین افرادی نقش بسزایی دارند.
بله، باید بگویم بزرگترین ضرر افرادی که زنجیرهای درست کردهاند در ایران، این است که، چون اکثر خبرنگاران که البته اغلب آنها هم جوان هستند، از وقتی به دنیا آمده و فهمیدهاند که موسیقی چیست، تحت تاثیر این افراد قرار گرفته و بودهاند و کسانی را میشناسند که این افراد معرفی کرده و از آنها میگفتهاند، این عرضی که بنده میکنم یک سلسله دارد.
اغلب خبرنگارهای هنری در کل شخصی مانند هوشنگ استوار را نمیشناسند وگرنه حداقل اشارهای به آن میکردند. این فقط در مورد هوشنگ استوار نیست، با هیچ کدام از افرادی که از آنها نام برده نمیشده، آشنایی ندارند.
اینجاست که متوجه میشوید چه طور به صورت سیستماتیک در سی سال گذشته روی رسانهها به حدی تاثیر گذاشتند که حتی با بعضی از آنها دوست و رفیق هستند؛ حالا درباره بده بستانهای آنها، بنده اطلاعی ندارم و خدا عالم است، اما روی رسانهها نیز این مواردی که پیش از این از آن سخن رفت، اثرگذار بوده است و متقابلا همین رسانهها هم بر وزیر، معاون و ... اثر گذاشته و البته میگذارند، چرا که آنها نیز همین روزنامهها را میخوانند و منبع قرار میدهند.
۰