ابوالحسن اقبال آذر؛ سلطان آواز ایران
اقبال آذر در دوره سلطنت احمد شاه نیز از موقعیت ممتازی برخوردار بود. لقب اقبالالسلطان را آخرین پادشاه قاجار به او اعطاء کرد.
کد خبر :
۹۰۸۸۷
بازدید :
۷۵۴۳
ابوالحسن اقبال آذر از موسیقیدانان مشهور آذربایجان و شخصیتی برجسته در آواز سنتی ایران زمین بود که در اعتلای این هنر تلاش بسیار داشت.
او را سرآمد خوانندگان سده گذشته میشناسند که شناخت آثارش میتواند هر فردی را با شکوه و عظمت موسیقی کهن این مرز و بوم آشنا سازد.
آواز در موسیقی سنتی ایران از دوران صفویه با رشد و تقویت برگزاری آیینهای مذهبی همزمان و این هنر نیز به خدمت گرفته شد و از این راه بر تاثیر مراسم آیینی و مذهبی خود افزودند. بسیاری از آوازخوانان به کار در تکیهها و روضهخوانیها پرداختند و شماری از آنان خود به آوازخوانان برجستهای تبدیل شدند و فرزندان خود را هم به این کار ترغیب کردند.از مشروطیت به این طرف به مرور زمان این گرایش گریبان آوازهای عُرفی را رها کرد و با ایجاد تعادل میان اوج و بم خوانی، تنوعی به اجراهای آوازی بخشیده شد.
در گذشته شیوههای اجرایی آوازهای سنتی را معمولا به سه مکتب مختلف نسبت میدادند. مکتب اصفهان با نمایندگانی، چون سید حسین طاهرزاده، تاج و ادیب خوانساری، مکتب تهران با عبدالله دوامی و رضا قلی میرزا ظلی و مکتب تبریز با ابوالحسن اقبال آذر معروف به اقبال السلطان که اینک بیش از ۱۵۰ سال از تولد او میگذرد.
زندگینامه
ابوالحسن قزوینی در ۱۲۴۲ خورشیدی در قزوین چشم به جهان گشود. چند نکته زندگی او را از همتایان آوازخوان دیگر متمایز میساخت. با اینکه پدرش روحانی و دارای شرایط اجتهاد بود از وجوه شرعی استفاده نمیکرد و در مزرعه به کار زراعت میپرداخت.
پس از مرگ پدریِ چنین متقی و پرهیزکار، تنها چیزی که سرمایه وی محسوب میشد، صدای رسا و آواز خوش او بود که به فکر بهره گیری از آن افتاد. تمرین آواز خوانی را با حضور پرندگان و مرغان خوش آهنگ در دشت و بیابان آغاز کرد. «اقبال خودش گفته است که بیش از همه به صدای بلبل علاقه داشت و سعی در تقلید از آن میکرده است.
پس از مرگ پدریِ چنین متقی و پرهیزکار، تنها چیزی که سرمایه وی محسوب میشد، صدای رسا و آواز خوش او بود که به فکر بهره گیری از آن افتاد. تمرین آواز خوانی را با حضور پرندگان و مرغان خوش آهنگ در دشت و بیابان آغاز کرد. «اقبال خودش گفته است که بیش از همه به صدای بلبل علاقه داشت و سعی در تقلید از آن میکرده است.
تا سرانجام چرخ بازیگر، نوای بلبل را در حنجره من تعبیه کرد و شهری را از آن با خبر ساخت. مردم قزوین دانستند که انسان کوچکی هم هست که مثل کبک قهقهه و مثل قناری چهچهه میزند.»
شهرت صدایش به گوش شبیه خوانان تعزیه نیز رسید و بدین ترتیب وی را در جمع خود پذیرفتند و نقطه عطفی در زندگی وی پدید آمد. او با وجود داشتن صدای خدادادی و آموزشهای شخصی، ضروری دید تا ردیف موسیقی سنتی را نزد استادی زبردست بیاموزد.
شهرت صدایش به گوش شبیه خوانان تعزیه نیز رسید و بدین ترتیب وی را در جمع خود پذیرفتند و نقطه عطفی در زندگی وی پدید آمد. او با وجود داشتن صدای خدادادی و آموزشهای شخصی، ضروری دید تا ردیف موسیقی سنتی را نزد استادی زبردست بیاموزد.
این کار در محضر حاج ملا کریم جناب قزوینی که از استادان آواز به حساب میآمد، انجام شد و راه برای سر برآوردن خوانندهای کار آزموده هموار شد. بخت یارش بود و آوازش به گوش محمد علی میرزای ولیعهد رسید که در تبریز میزیست. فرمان داد که او را به دربار ببرند و خانوادهاش را نیز از قزوین به تبریز منتقل کنند.
این حادثه نیز نقطه عطف دیگری در زندگی او محسوب شد. محمد علی میرزا که به سلطنت رسید، ابوالحسن اقبال آذر را نیز با خود به دربار تهران برد. حتی پس از به توپ بستن مجلس و پناهنده شدن محمد علی شاه به سفارت روس، اقبال آذر همچنان همراه او بود.
نصرت الله فتحی نویسندهای که در سالهای دهه ۳۰ به دیدار اقبال آذر رفته میگوید: «او با آنکه جسمش در اختیار مظهر ضد آزادی بود، روحش در هوای حریت پر میزد. با آنکه با نان استبداد بزرگ شده، در دلش عشق به آزادی شعلهور است.»
نصرت الله فتحی نویسندهای که در سالهای دهه ۳۰ به دیدار اقبال آذر رفته میگوید: «او با آنکه جسمش در اختیار مظهر ضد آزادی بود، روحش در هوای حریت پر میزد. با آنکه با نان استبداد بزرگ شده، در دلش عشق به آزادی شعلهور است.»
فعالیتهای هنری
اقبال آذر در دوره سلطنت احمد شاه نیز از موقعیت ممتازی برخوردار بود. لقب اقبالالسلطان را آخرین پادشاه قاجار به او اعطاء کرد. اقبالالسلطان در سفر درویش خان و گروهش به تفلیس با او همراه شد. اقبالالسلطان، شاگردانی پرآوازه، چون ملوک ضرابی کاشانی و رضا قلی میرزا ظلی را پرورش داد.
اقبال آذر در ۱۲۹۲ خورشیدی به اتفاق درویش خان، باقر خان رامشگر، سید حسن طاهر زاده و عبدالله دوامی برای پر کردن گرامافون راهی تفلیس شد و در این کنسرت قطعاتی را در «بیات شیراز و راست پنجگاه» اجرا کرد و بینندگان را به حیرت واداشت.
اقبال آذر در ۱۲۹۲ خورشیدی به اتفاق درویش خان، باقر خان رامشگر، سید حسن طاهر زاده و عبدالله دوامی برای پر کردن گرامافون راهی تفلیس شد و در این کنسرت قطعاتی را در «بیات شیراز و راست پنجگاه» اجرا کرد و بینندگان را به حیرت واداشت.
وانوساراجاشویلی بنیانگذار اپرای گرجستان نیز ضمن شرکت در کنسرت اقبال آذر، از او به عنوان یکی از خوانندگان متبحر مشرق زمین نام برد.
همچنین کنسرت علی اکبر شهنازی، حسین سنجری و حسین استوار با صدای اقبال السلطان در ۱۳۱۰ خورشیدی در تبریز از جمله برنامههایی بود که با استقبال مردم روبرو شد و در افزایش محبوبیت و شهرت این خواننده تاثیر فراوان داشت. اقبال آذر در ۱۳۲۱ خورشیدی به ریاست کارگزینی تبریز و پس از ۲ ماه به کفالت شهرداری آن شهر منصوب شد.
در ۱۳۲۴ خورشیدی میهمانی با شکوهی با شرکت اقبال آذر و دیگر بزرگان آذربایجان و کارمندان سفارت شوروی برگزار شد و اقبال در این مراسم شعری از ابوالقاسم عارف قزوینی با این مضمون اجرا کرد:
لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست
چه شد که کوته و زشت این قبا برقامت ماست
چه شد که مجلس شوری نمیکند معلوم
که خانه خانه غیر است یا که خانه ماست؟
در ۱۳۲۴ خورشیدی میهمانی با شکوهی با شرکت اقبال آذر و دیگر بزرگان آذربایجان و کارمندان سفارت شوروی برگزار شد و اقبال در این مراسم شعری از ابوالقاسم عارف قزوینی با این مضمون اجرا کرد:
لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست
چه شد که کوته و زشت این قبا برقامت ماست
چه شد که مجلس شوری نمیکند معلوم
که خانه خانه غیر است یا که خانه ماست؟
اقبال پس از خواندن این شعر گریست و این عمل او که احساسات وطن پرستانه آذربایجانیها را برانگیخت، به طبع برخی از حاضران خوش نیامد به ناچار او به کمک شماری از طرفدارانش مخفیانه مجلس را ترک کرد و در همان سال از ریاست شهرداری تبریز برکنار و به ریاست شعبه هنرهای ظریفه برگزیده شد.
سید جواد حسینی در کتاب «با زمزمه هزاردستان» مینویسد: از میان هنرمندان تعدادی به لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تاثیرگذار بودند که اقبال السلطان بی شک یکی از آنان است. چهره استثنایی و تکرار نشدنی او موجب شد تا از طرف صاحب نظران، «سلطان آواز» لقب گیرد.
حسینی میافزاید: «اقبال آذر در اواخر دوره قاجار که عنوان خواننده ویژه دربار محمد شاه قاجار را با خود داشت در میان خوانندگان مقام، از جایگاه رفیعی برخوردار بود به طوری که شخصی مانند او قدرت بیان گوشههای مختلف آواز را نداشت به همین دلیل ضبط صدای او بر روی صفحه گرامافون از اتفاقهای بسیار مهم هنری محسوب میشود.»
به عقیده صاحبنظران، اقبال سرآمد خوانندگان معاصر به شمار میرفت و شناخت او و آثارش میتواند، ما را با شکوه و عظمت موسیقی کهن ایران آشنا کند.
استاد اقبال السلطان افزون بر صدای بی نظیر، روایتی سنجیده و صحیح از ردیف آوازی را برای ما به یادگار گذاشت که تدوین ردیف او میتواند به عنوان یک مرجع ارزشمند به رشد و کمال آواز ایرانی کمک کند و به اعتبار آن بیافزاید.
از آثار این استاد میتوان به اجرای «ابوعطا، حجاز، بیات ترک، بیات کرد، مثنوی ترک، شهناز شور، تصنیف افشاری، همایون، شوشتری، بیات اصفهان، دلکش ماهور، راک ماهور، عراق ماهور، تصنیف ماهور، نوا، چهارگاه، سه گاه» و ... اشاره کرد.
صفحاتی از سرودههای اقبال آذر همراه با تار علی اکبر شهنازی به یادگار مانده است. همچنین موسسه فرهنگی ماهور برخی از این آثار را در مجموعههای آوازی منتشر کرده است. اقبال آذر موسیقی سنتی ایران را ودیعه قدسی تلقی میکرد و بر این باور بود که هرگونه دگرگونی در آن، ذات خجستهاش را مخدوش میکند: «خندهها و گریههای تمام ملت ایران در موسیقی آن منعکس است.
از آثار این استاد میتوان به اجرای «ابوعطا، حجاز، بیات ترک، بیات کرد، مثنوی ترک، شهناز شور، تصنیف افشاری، همایون، شوشتری، بیات اصفهان، دلکش ماهور، راک ماهور، عراق ماهور، تصنیف ماهور، نوا، چهارگاه، سه گاه» و ... اشاره کرد.
صفحاتی از سرودههای اقبال آذر همراه با تار علی اکبر شهنازی به یادگار مانده است. همچنین موسسه فرهنگی ماهور برخی از این آثار را در مجموعههای آوازی منتشر کرده است. اقبال آذر موسیقی سنتی ایران را ودیعه قدسی تلقی میکرد و بر این باور بود که هرگونه دگرگونی در آن، ذات خجستهاش را مخدوش میکند: «خندهها و گریههای تمام ملت ایران در موسیقی آن منعکس است.
مخبرالسلطنهها و رضا دیوانهها روی این زبان رنج بردهاند. همانطور که زبان سعدی و حافظ این توده را به هم پیوند داده همان کار را هم پنجه آقا حسینقلی و درویش کرده. این سرودها و این فریادها، اعم از شادی بخش یا اندوه بارش همه یادآور غمها و شادیهای ماست.. موسیقی ما ماده نیست، روح است و روح را نمیتوان به زنجیر کشید..»
سرانجام اقبال آذر
ابوالحسن اقبال آذر آوازخوان برجسته کشور سرانجام در ۱۳۴۶ خورشیدی در ۱۰۴ سالگی در تهران چشم از جهان فروبست.
منبع: ادبستان فرهنگ و هنر، مرداد ۱۳۷۱ - شماره ۳۲
منبع: ادبستان فرهنگ و هنر، مرداد ۱۳۷۱ - شماره ۳۲
۰