مستند کودتای ۵۳؛ گزارش اقلیتها
مسئله فیلم مستند کودتای ۵۳ نیز در همین راستاست؛ یعنی افشای صحنهگردانی پشت پرده مانده انگلستان در غائله ۲۸ مرداد.
کد خبر :
۹۲۷۹۱
بازدید :
۱۸۱۴
سارا آقابابایان | مستند «کودتای ۵۳» تا نیمه مسیر خود استراتژی روایی یک مستند فیلم در فیلم و بازتابنده تلاش سازندهاش تقی امیرانی برای جستوجو و کنکاش درباره موضوع مورد نظر، یعنی واقعه تاریخی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را اتخاذ کرده و توانسته با ایجاد لحنی معمایی و مهیج مخاطب را به یک سرنخ تازه و یک کشف تاریخی هدایت کند؛ حلقه مفقودهای به نام نورمن داربیشر عامل MI۶ که تا مدتها ناشناخته مانده است.
ولی تغییر رویکرد فیلم از این مقطع به یک مستند گردآوری و پژوهشی متعارف و دوپارهشدن ساختار اثر، امتیاز اثر را در همین حد متوقف کرده است؛ چراکه اگر تا پیش از این نقطه عطف، معیار ارزیابی فیلم متن و دادههای ارائهشده در آن است، ولی در ضمن رویکرد ثانویه، فیلم نهتنها مسئول گفتههایش است بلکه مسئولیت ناگفتههایش را نیز متقبل شده و هرگونه نادیدهانگاشتن جنبههای تاریخی مقوله مورد بحث، انحراف از مسیر یک پژوهش جامع تلقی میشود.
انحرافی که در فرازهایی از این فیلم تا جایی شدید میشود که تعصب و علاقه عقیدتی، داوری مبتنی بر شواهد تاریخی را به حاشیه رانده و گویی صرفا با یک بیانیه مصور دانشجویان چپ مخالف ساختار سنتی انگلستان طرفیم!
آنچه در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در تهران رخ داده بیگمان یکی از سه چرخش تاریخی مهم تاریخ معاصر ایران است و اگرچه تمایل افکار عمومی به تکعلتیدیدن پدیدهها و تحلیل سطحی امور بهعلاوه تعمد قرائتهای غالب همیشه آن را یک عملیات و کودتای آمریکایی به یاد آورده، ولی شکی نیست که عوامل تشکیلدهنده چنین رویداد پیچیدهای در یک جریان واحد نمیگنجند.
مسئله فیلم مستند کودتای ۵۳ نیز در همین راستاست؛ یعنی افشای صحنهگردانی پشت پرده مانده انگلستان در غائله ۲۸ مرداد. برای پیکربندی این دو سمت متخاصم، فیلم با مرور تاریخچه مناسبات نفتی بین انگلستان و ایران، مواردی، چون اجحاف در پرداخت سهم ایران و شرایط شبهآپارتاید در مناطق نفتخیز ایران را به منظور توجیه انگیزه بحق ایرانیان برای استیفای استقلال خود به کفایت بیان کرده، ولی به انگیزههای طرف مقابل توجه کافی نمیکند.
از جمله تلقی یک توهین ملی در نزد مقامات انگلستانی پس از اخراجشدن از تأسیسات نفتی ایران و بحران خلع ید امپراتوری بریتانیای کبیر از بزرگترین دارایی خود همزمان با تنگنای اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم، در فیلم ناگفته مانده چنانکه رویدادهایی همچون تخلیه آبادان توسط اتباع بریتانیا و سپس تحریم نفت ایران نیز بدون شرح کامل دلایل بنبست دیپلماتیک، روایت شده است.
فیلم از همان ابتدا با تقدیس از شخصیت محمد مصدق بر سر مزارش موضع اثر نسبت به عملکرد وی را معین کرده و عملا راه را بر نقد عملکرد نخستوزیر وقت ایران بسته است؛ اگرچه مواضع افراطی و نهچندان پذیرفتنی مورخان قائل به همدستی مصدق با انگلستان از دوران استانداری فارس و شراکتش با پلیس جنوب، یا شائبه واکسینهکردن منافع نفتی انگلستان در خاورمیانه از طریق بهگلنشاندن پروژه ملیکردن صنعت نفت و حذف آمریکا از صحنه سیاست ایران توسط مصدق، محلی از اعراب ندارند، ولی عبور سرسری از فرجام سرسختی مصدق در سیاست «همه یا هیچ» و بیش از اندازه روی مردم حساب بازکردن و ابرام بیحاصلش بر سهم تحققناپذیر صددرصدی ایران از عواید نفت که بیش از واقعبینانهبودن در امتداد شعار استقلال بود، در یک اثر مستند مدعی موشکافی کودتای ۲۸ مرداد نقص بزرگی قلمداد میشود.
در ادامه نیز فیلم با چشمپوشی از اقدام مصدق برای رفراندوم انحلال مجلس که حتی نزد دوستداران مصدق بهعنوان یک بدعت غیرقانونی و خودکشی سیاسی محل مناقشه است و همچنین اعلام حکومت نظامی در روز ۲۸ مرداد، رسالت یک پژوهش تاریخی را زیر سؤال برده و تنها نقدی که در سراسر فیلم نسبت به محمد مصدق روا داشته میشود، آنهم از زبان یکی از معاونان انگلستانی کودتا، غفلت وی از تردد و رفتوآمد جاسوسها و دستکمگرفتن خطر ارتشیان ناراضی و افسران برکنارشده است و بس.
پافشاری فیلم بر پاسداشت منزلت یک رجل خوشنام سیاسی به نام محمد مصدق به قیمت ارائه یک روایت تکبعدی از دگردیسی سیاست ایالات متحده آمریکا نسبت به دولت ایران نیز انجامیده، به وجهی که دلیل ازدسترفتن مودت بین دولتهای ایران و آمریکا (این پیوند تا جایی محکم بود که ترومن با وجود اعتراض چرچیل، مصدق را به آمریکا دعوت کرد و روزنامه باختر امروز تا آخرین روزهای انتشارش از آمریکا به عنوان دوست مردم ایران یاد میکرد) تنها به تغییر دولت ترومن و نقشآفرینی برادران دالاس بعد از رویکارآمدن آیزنهاور نسبت داده شده و شائبه پررنگ بیتوجهی دولت ایران به مناسبات بینالملل آن روز نادیده گرفته شده است.
بهویژه قرارداد نفتی تازه منعقدشده آمریکا با عربستان سعودی و چشمداشت شوروی به نفت شمال که در نهایت بهجای بهرهبرداری از تضاد منافع قدرتهای جهانی، آنها را از طریق وحشتزدهکردنشان از سرایت جنبش ملیکردن صنعت نفت به باقی دول خاورمیانه، علیه دولت قانونی ایران همسو کرد. از همه این موارد گذشته فیلم بزرگترین پرسشی را که خود پیش کشیده، بدون پاسخ گذاشته است.
این حقیقت که چگونه در عرض دو سال جانفشانیهای ملت برای براندازی کابینه قوامالسلطنه و بازگرداندن دولت مصدق در قیام سی تیر، فروکش کرد و آن رایحه خوش غرور ملی به یأس و انجماد جانکاه عمومی در ۲۸ مرداد ختم شد؟
آیا تنها فشار اقتصادی وجهه مردمیترین نخستوزیر تاریخ ایران را مخدوش کرد و مصدق را از چشم انداخت؟
از میان عوامل داخلی و کنشگران سیاسی ایران به اقدامات امثال مظفر بقایی و خلیل ملکی و احزاب زحمتکشان و پانایرانیست و تشکل فدائیان اسلام علیه مصدق هیچ اشارهای در فیلم نیست و از تحرکات آیتالله کاشانی و آیتالله بهبهانی نیز بهسرعت گذر شده و تنها در تکهای آرشیوی در فیلم ریچارد نیکسون از مصدق بهعنوان پیشوای چپگرایان یاد میکند که در تکمله آن به شرح مختصری از ماهیت حزب توده بسنده میشود در حالی که ابهامات بزرگی درباره تأثیر حزب توده در فعالیتهای منتهی به ۲۸ مرداد ۳۲ باقی مانده است.
از جمله تشویش فضای عمومی در شهرهایی مثل همدان با شعار دافعهانگیز جمهوری دموکراتیک که با همراهی یار نزدیک مصدق، دکتر حسین فاطمی، ضدیت دولت با مشروطه را القا میکرد یا تظاهرات خشن حزب توده در اعتراض به سفر هریمن به ایران که دستاویز انگلستان برای تحریک شورویهراسی آمریکا قرار گرفت و از همه مهمتر انفعال اسرارآمیز تشکیلات افسران حزب توده که تا چند روز قبل از کودتا وفادارانه مصدق را در جریان تهدید کودتا قرار دادند، ولی در بزنگاه اصلی کودتا دست به اسلحه نبرده و تنها به نظاره نشستند.
رشته ثبت گاهشماری امور جایی به تمامی از دست فیلم در رفته که با آبوتاب روی رایزنی دو مأمور انگلستانی با اشرف پهلوی و مجابکردن وی برای سفر به تهران و جلب نظر برادرش متمرکز میشود در حالی که شش روز قبل از سفر اشرف به تهران «کرمیت روزولت» مسئول میز خاورمیانه CIA به ایران گسیل شده و طبق مستندات متقن امضای حکم عزل مصدق را نیز گرفته است؛ آنچه با گفته راویان انگلستانی در فیلم در تناقض است که روزولت را فردی تازهکار و ناآزموده توصیف میکنند که گویی غیر از خرید چند روزنامه و اجیرکردن قلمبهمزدان کار خاصی از پیش نبرده است.
از همه عجیبتر این ادعاست که جناح آمریکایی بهطور کامل پس از ناکامی کودتای ۲۵ مرداد از دور خارج شده و سکان کودتا دربست در اختیار نورمن داربیشر و اعوان و انصارش در نیکوزیا قرار گرفته و با چنین انگارهای است که در فیلم به اقدامات متهورانه اتاق فکر کودتای مستقر در تهران همچون ترتیبدادن بیانیه و مصاحبه ارتشبد زاهدی، فراخواندن لشکر زرهی کرمانشاه به سرکردگی تیمور بختیار و سازماندهی یک اردوکشی خیابانی از راهآهن و جوادیه، هیچ اشارهای نمیشود تا با پرش از روی توطئه ۴۸ چینیها و خیانتهای آن ساعت سرنوشتساز، بامداد ۲۶ مرداد تا بامداد ۲۸ مرداد، مستقیم برسیم به شرح مصیبت بارها تکرارشده شاهدان محاصره و هجوم به کاخ نخستوزیری و منزل مصدق در روز واقعه.
با ورود فیلم به فاز تحلیل پساکودتا به سوانح کوتاهمدتی همچون اعدام مخالفان و تشکیل ساواک به همراه عواقب کمرشکن درازمدت مانند انزوای نیروهای سیاسی ورزیده سکولار ملیگرا و براندازی روشنفکری و آزادی بیان، اشاره درستی شده، ولی مضمون فیلم در اشاعه عواقب سرنگونی دولت مصدق به تمام کودتاهای پس از آن در کنگو، برزیل، ویتنام، شیلی و...
یک مغلطه فاحش است؛ چراکه قدمت مداخلهجویی فرامرزی آمریکا به بدو تأسیس ایالات متحده و دوره تامس جفرسن برمیگردد و شکل اجرائی آن نیز پس از جنگ جهانی دوم، نه متأثر از موفقیت کودتای ۲۸ مرداد در ایران بلکه تابع سیاست جهانی در آن روزگار بوده که بر محور تضاد امپریالیسم سرمایهداری با اردوگاه سوسیالیست، بسیاری از کشورها در راه توسعه امپراتوری این دو جبهه قربانی شدند.
به واسطه این تشتت و نارساییهای تاریخپژوهانه «کودتای ۵۳» است که این اثر پسافکندی جز پردهبرداری از اعتراف صریح نورمن داربیشر به دستداشتن در قتل سرتیپ افشارطوس نداشته و متناسب با تلاشی که برای ساختهشدنش به کار رفته قادر نیست به دانستهها بیفزاید؛ چراکه به همان نحو که فقط آمریکایی جلوهدادن کودتای ۲۸ مرداد سالها وجهالمصالحه ائتلاف گروههای آمریکاستیز قرار گرفته، انگلستانی محض نشاندادن این واقعه نیز از جنس یکجانبهگرایی سوداگرانی است که از طریق غبارآلودکردن فضا، انرژی گروههای مختلف فکری و سیاسی را بر سر مسائل فرعی مستهلک میکنند.
۰