وقتی بلند شدم کیفم را برداشتم و چاقو را از درون آن بیرون آوردم و ضربهای به سینه راننده زدم و خودم آن را از سینه او خارج کردم، ولی راننده مچ دستم را فشار داد که چاقو را انداختم. بعد از آن هم مردم جمع شدند و مرا دستگیر کردند.
فندک را روشن کرد و ناگهان شعلهور شد. خواستم کمکش کنم، اما چون در آکاردونی قفل بود نمیتوانستم وارد شوم بعد خودش کلیدها را به سمت من انداخت با عجله در را باز کردم و او را به داخل حمام بردم.
۲ پسر و دو دختر قربانی خشونتهای خانوادگی شدند
پدر ارومیهای با سلاح کلاشینکف بهنام را به قتل رساند و شیرعلی را زخمی کرد. وقتی صدای شلیکهای پیدرپی از کلاشینکف در روستای منصورآباد ارومیه پیچید اهالی روستا وحشتزده از خانه بیرون آمدند.
به خاطر کینهای که از او داشتم، دست به قتل زدم. او به برادر کوچکترم فحاشی کرده و او را زده بود، من هم وقتی با او درگیر شدم، پاره آجری را که در آن اطراف بود برداشتم و چندین ضربه به سرش زدم.
اکبر مرد بدخلقی بود و مدام ما را اذیت میکرد و با هر بهانهای کتکمان میزد. من در تمام طول این سالها سعی کردم صبوری کنم، اما تحمل کتک خوردن دخترانم را نداشتم. همسر اولش هم بهخاطر همین بد رفتاریهایش از او جدا شده بود.
حکم اعدام صادر شد
در را باز گذاشت و یکدفعه نیما به داخل پارکینگ پیچید، من ترسیدم و پرسیدم کجا میروی، گفت نترس بیا. بعد بازوهایم را گرفتند و به زور به داخل خانه هل دادند. رامین من را مورد تعرض قرار داد و بعد نیما آمد و او نیز به من تجاوز کرد.
در مدتی که مقتول بیمارستان بود حالش خوب بود، اما بعد زخمش عفونت کرد و به خاطر عفونتی که وارد خونش شد، جانش را از دست داد.
یک مشت به چانهاش زدم و بعد هم هلش دادم. پویان عقبعقب رفت و به زمین افتاد، وقتی روی زمین افتاد، من دیدم از سرش خون آمد. فکر میکنم خونریزی بعد از زمینخوردن باعث مرگ او شده است.
با ادعای متهم به قتل مطرح شد:
آن روز وقتی من وارد خانه شدم شوهر فریبا مرده بود و این من بودم که برای دفن جسد کمک کردم. وقتی ما شناسایی شدیم به خاطر فرزندم تصمیم گرفتم اتهام قتل را قبول کنم.
اما زمانی که ظرف بنزین روی سر و صورت آنها (۳ جوان زیر دیوار) خالی شده بود شعلههای آتش «گر» گرفت و من پارچه را نیز به پایین پرت کردم که آنها آتش گرفتند.
مسعود با چوب به جانم افتاد و چند ضربه به من زد از آنجایی که من از ناحیه پا دچار معلولیت هستم ترسیدم که او من را بکشد از اینرو چاقویی که همیشه همراهم بود را از جیبم بیرون آوردم و ضربهای به او زدم و او با همان ضربه فوت کرد.
پیشبینی میکنم تقسیم ارث مارادونا فرایندی آشفته و نابسامان داشته باشد. به نظرم رسیدگی به این موضوع مدتی طول خواهد کشید.
میخواستم از مادرم پول بگیرم و مواد بخرم. پدرم که موضوع را فهمید با هم درگیر شدیم و من از شدت عصبانیت کنترل خودم را از دست دادم و او را زدم، بعد هم مادرم را زدم و از خانه بیرون آمدم.
ساتیار دستبردار نبود و مقابل در خانهمان داد و فریاد راه انداخته بود. چون دیروقت بود، به خاطر همسایهها و از ترس آبرویم، بار دیگر مقابل در رفتم. من برای ترساندن او کارد آشپزخانه را هم همراهم برداشتم. او همچنان مقابل در فحاشی میکرد. سعی کردم او را آرام کنم، اما نشد.
چند بار گفتم برای چه این کار را میکنی و دعوا را تمام کن، اما امید دستبردار نبود. او درنهایت با واردکردن ضربه چاقو به چشم من باعث شد کور شوم. من شکایت و درخواست مجازات متهم را کردم. امید بازداشت شد.
این درگیری وحشتناک که شیشههای شکسته نوشابه نیز به طرز هولناکی در آن خودنمایی میکرد، به زد و خورد با چاقو کشید که در نهایت «علی-ف» از ناحیه پهلوی چپ هدف اصابت ضربه چاقو قرار گرفت.
خشم کره از ادعای مالکیت چین بر کیمچی
کاربران چینی بر اصرار خود مبنی بر چینی بودن این غذا افزوده و گفتهاند که حتی کرهجنوبی هم کلی کیمچی از چین وارد میکند.
بعد از چند دقیقه هم آن زن آمد و خواهرش را برد. آن اطراف مردی کمی دورتر ایستاده بود و خیلی مشکوک نگاه میکرد. من قیافه آن مرد را به یاد ندارم، اما مطمئنم که داشت زن جوان را میپایید.
این درگیری حتی به حضور گشت انتظامی نیز در محل کشیده شده است، اما همسر و برادر شوهر آن زن که در منزل اجارهای حضور داشتند مدعی شده اند که موضوع یک مشکل خانوادگی است و خودشان آن را حل خواهند کرد.
سینا مدام به من چپ نگاه میکرد و با این کارش من را عصبی کرد. وقتی سراغش رفتم و گفتم تو چه کسی هستی که به من چپ نگاه میکنی، فریاد زد و درگیری درست کرد و من را زد.