آیا پارک‌ها باز هم قربانی می‌گیرند؟

حادثهٔ تلخ پارک شهر نشان از مدیریت شهری آشفته در کشور دارد و باید با این موضوع به صورت ریشه‌ای و جامع برخورد شود

کد خبر : ۲۴۹۴۶
بازدید : ۱۰۲۲
زینب، آرزو، مریم، نسرین، زهره و بهاره؛ هیچ کدام خبر نداشتند قرار است آن روز چه اتفاقی برایشان بیفتد. آن روز بهاری. چهاردهم اردیبهشت.

به گزارش ایران، دخترها مثل هر روز از خانه بیرون آمدند و راهی مدرسه شدند. قرار بود بروند اردو. بازدید از موزه پست و تلگراف. اتوبوس حامل بچه‌ها به پارک شهر رسید.

ساعت 11 صبح بود. باران می‌بارید. بعد از بازدید از موزه قرار شد بچه‌ها سوار قایق موتوری دریاچه مصنوعی پارک شوند. دخترها ذوق داشتند. سری اول سوار شدند. 17 نفر. ظرفیت قایق 11 نفر بود. قایق حرکت کرد و به وسط دریاچه رسید.

هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته بود که حادثه روی خود را نشان داد. در آن روز بهاری نیمه اردیبهشت. قایق واژگون شد. بعضی بچه‌ها نجات پیدا کردند. 6 دختر اما بی‌نفس شدند. زینب، آرزو، مریم، نسرین، زهره و بهاره.

واژگونی قایق در پارک شهر را شاید بتوان هولناک‌ترین حادثه روی داده در پارک‌ها شمرد. 14 سال پیش.

محمد عطریانفر، رئیس وقت شورای شهر تهران در پی این حادثه اعلام کرد که حادثهٔ تلخ پارک شهر نشان از مدیریت شهری آشفته در کشور دارد و باید با این موضوع به صورت ریشه‌ای و جامع برخورد شود.

در بررسی کارشناسی این حادثه از کارشناسان، اسدالله فردی، شهردار وقت منطقه 12 تهران، ۸۵ درصد مقصر شناخته شد.

بهره‌برداری از تأسیسات پارک البته به پیمانکار واگذار شده بود. بر اساس گواهی شاهدان، هیچ گونه وسیله امداد و نجات از جمله جلیقه، در محل حادثه به چشم نمی‌خورد. با توجه به عمق فاجعه و جلب توجه مردم و مسئولان به این حادثه، به نظر می‌رسید برای تأمین ایمنی پارک‌های بازی، تمهیدات ویژه‌ای اندیشیده شود که نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه برخی ها صورت‌ مسأله را پاک کردند.

از جمله در چند بوستان تهران همچون بوستان ولیعصر در جنوب تهران، تأسیسات آبی را به کل تعطیل کردند تا از وقوع حادثه احتمالی جلوگیری کنند.

پاک کردن صورت مسأله اما نتوانست از وقوع حادثه در بوستان‌ها جلوگیری کند. بعد از مدتی، عمق حادثه دردناک پارک شهر در ذهن‌ها رنگ باخت و بوستان‌هایی با شرایط غیراستاندارد به لحاظ ایمنی، همچنان به فعالیت خود مشغول شدند.

تأمین ایمنی یک بوستان کوچک مگر چقدر هزینه دارد؟ اندکی فضای سبز، چند تکه وسیله بازی و یک آبنما. امان از همین آبنما! هنوز یک هفته از مرگ پسر 13 ساله در آبنمای پارک الغدیر محله اوقاف شمیران نو نگذشته است.

داغی تازه. تازه‌ترین داغ. ماجرا خیلی ساده اتفاق می‌افتد؛ علی مشغول توپ بازی است. مثل بقیه بچه‌ها. اصلاً مگر بچه برای کاری غیر از بازی کردن به پارک می‌رود؟! توپ، داخل آبنمای پارک می‌افتد.

تا اینجا هم مورد خاصی وجود ندارد. علی برای برداشتن توپش سراغ آبنما می‌رود. همین که می‌خواهد توپ را از آب بیرون آورد، حادثه اتفاق می‌افتد. دیگر هیچ چیز عادی نیست. عادی نیست که بچه دست‌اش را توی آب بکند و برق خشکش کند. شهرداری احتمال برق گرفتگی را رد می‌کند و از ضربه مغزی بر اثر سقوط احتمال می‌دهد.

واقعیت این است که علی، رفته و هیچ عذر و بهانه‌ای نمی‌تواند پسر را به خانواده‌اش بازگرداند. این، دومین حادثه‌ از این دست است که در چند ماه اخیر رخ می‌دهد. چهارم خرداد ماه بود که حادثه‌ای تلخ در بوستان کوهسار منطقه 15 تهران، خانواده‌ای دیگر را داغدار کودکی دلبند کرد.

فاطمه 5 ساله که با مادرش به پارک رفته بود، در حال بازی، داخل آبنمای پارک افتاد؛ درست روی پمپ بدون حفاظ حوضچه. پمپ، فاطمه را مثل ماری سهمگین بلعید و آنچه پس داد، تکه‌های بدن دختر کوچک بود. آب در چشم به هم زدنی، خون آلود شد.

حاضران بهت‌زده طاقت نداشتند صحنه را تماشا کنند. صدای ضجه‌های مادر فاطمه، جگر شاهدان را می‌سوزاند. همین چند دقیقه پیش بود که صدای خنده‌های شیرین دختر با همهمه شاد بچه‌ها می‌آمیخت.

اگر حفاظ روی دریچه بود، دختربچه نهایتاً خیس می‌شد و کمی هم می‌ترسید. حوض، عمقی نداشت که بچه در آن غرق شود. اصلاً چرا پمپ، حفاظ نداشت؟! شهرداری ناحیه 4 منطقه 15 تهران قضیه را این جور توضیح می‌دهد: «پارک در سال 1372 و آبنما نیز در سال 1390 افتتاح شد. آن زمان آبنما حفاظ توری داشت.

معتادان، دریچه فاضلاب را شبانه به سرقت برده‌اند.» در پی مرگ فاطمه 5 ساله در بوستان محله رضویه، مسئول خدمات شهری و فضای سبز ناحیه عزل و پیمانکار نیز به مراجع قضایی معرفی شد. فاطمه اما رفته بود، با تصویری دردناک که تا ابد پیش چشم مادر است.

حادثه بوستان « باغ ملک » در بند را هم به فهرست حوادث پارکها بیفزاییم. دراین حادثه که هفته گذشته رخ داد، مرد جوان برای نجات دو پسرش داخل استخر بوستان پرید و جان سپرد. کارشناسان علت این حادثه را هم رعایت نشدن اصول ایمنی دانستند. دراین حادثه بچه ها نجات پیدا کردند اما پدر را برای همیشه از دست دادند.اینجا صحبت از شهربازی و استاندارد و ایمنی وسایل بازی‌اش نیست.

حرف از بوستان‌های کوچک و بزرگ شهر است؛ همان‌هایی که خانواده‌ها ناچارند دست بچه‌هایشان را بگیرند و آنجا بروند.

بچه‌ها بازی کردن را دوست دارند. در آپارتمان‌های کوچک بی‌حیاط، چطور می‌شود دوید و یک دل سیر بازی کرد؟! مگر می‌شود به بچه گفت بازی نکند؟! به چه زبانی باید حالی بچه کرد که پارک‌ها ایمن نیستند؟! کدام پدر و مادری طاقت بی‌قراری دلبندش را دارد؟ پدر و مادرها اما این روزها بوستان‌ها را به چشم قتلگاه‌هایی نگاه می‌کنند که معلوم نیست چه زمانی گوشه و کنارشان حادثه‌ای گریبان فرزند عزیزشان را بگیرد.

مشکل کار کجاست؟ چرا تاکنون راه حل مؤثری برای رفع آن پیدا نشده؟
دکتر رحمت الله حافظی، رئیس کمیسیون خدمات شهری، محیط زیست و سلامت شورای شهر تهران به بیان دلایل این مشکل می‌پردازد: «شاخص‌های نظارت بر ایمنی بوستان‌ها مشخص است و واحدی تحت عنوان HSE در مجموعه شهر سالم شهرداری نظارت بر آنها را برعهده دارد.

نمایندگانی هم در مناطق 22 گانه تهران بر اساس چک لیست‌های موجود، کار نظارت را به طور مرتب انجام می‌دهند. مشکل این است که بین واحد نظارت و اجرای رفع نقایص شناسایی شده، از هم گسیختگی وجود دارد چراکه دو واحد جداگانه هستند و واحد اجرا در حوزه دیگری فعالیت می‌کند. این اشکال ساختاری سبب می‌شود که بعد از شناسایی نواقص، کار اجرا با تأخیر انجام شود یا ممکن است اصلاً انجام نشود.

در واقع نظارت از سوی کارشناسان انجام و نقص تشخیص داده می‌شود و هزینه‌های کار هم پرداخت می‌شود اما کار، بدرستی به انجام نمی‌رسد چون انجام آن تحت حوزه معاونت دیگری است.

به هرحال مکاتبات بین دو معاونت، زمانبر است و اختلاف‌هایی هم در این مورد به وجود می‌آید که در نهایت دودش به چشم مردم می‌رود و نتیجه‌اش همین حوادثی است که می‌بینید.»

تا چه زمانی باید شاهد این باشیم که حوادث مشابه در بوستان‌ها اتفاق بیفتد و کودکان را به گام مرگ بکشاند.

اصلاح ساختار تشکیلاتی؛ این، راه حلی است که حافظی آن را مؤثر می‌داند: «باید واحد نظارت و اجرا در یک مجموعه جمع شوند.

پیمانکاران بهره‌برداری از بوستان‌ها را برعهده دارند و واحد نظارت هم بعد از تشخیص نقص، بلافاصله گزارش آن را به پیمانکار ابلاغ می‌کند و پیمانکار هم وظیفه دارد نقص را برطرف کند. اما پیمانکار برای انجام کار با حوزه‌ای دیگر یعنی همان حوزه اجرا ارتباط دارد و همین مسأله باعث از دست رفتن زمان می‌شود.

راه حل این است که پیمانکار به صورت مستقیم با واحد HSE یا نظارت، مرتبط باشد و فعالیت‌اش را زیر نظر این واحد انجام دهد تا نقص، بلافاصله بعد از تشخیص رفع شود. در صورت ادامه این روند باید گفت که متأسفانه باز هم شاهد بروز حوادث مشابه و قربانیان دیگری در بوستان‌ها خواهیم بود.»

آدم فکرش می‌رود سمت مادری که کودک‌اش را مقابل چشمانش از دست داده. آن هم نه در مکانی پرمخاطره. یک پارک کوچک و آرام، قتلگاه فرزند دلبندش شده. برایش چه اهمیتی دارد که پیمانکار منتظر ابلاغ واحد اجرا است. اصلاً پیمانکار چرا منتظر می‌ماند؟ تکلیف وظیفه انسانی چه می‌شود؟ حتی یک روز مکث، آن هم در شرایطی که می‌دانی ممکن است هر لحظه اتفاقی بیفتد، با چه منطقی توجیه می‌شود؟!
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید