عامل طلاق ازدواج است!
واژه هم خانگی کلمهای است که جدیدا به گوش ما میرسد اما پیوند یا زندگی جدیدی نیست بلکه سالیان سال است که در کشورهای غربی این نوع زندگی جا افتاده است.
کد خبر :
۲۷۹۹
بازدید :
۱۶۶۵
واژه هم خانگی کلمهای است که جدیدا به گوش ما میرسد اما پیوند یا زندگی جدیدی نیست بلکه سالیان سال است که در کشورهای غربی این نوع زندگی جا افتاده است.
در کشورهای غربی هم خانگی درواقع راهکاری بود برای جلوگیری از معضل ازدواج نکردن جوانان، تا از مشکلات بیشتر در این زمینه جلوگیری شود. صاحبنظران بر این عقیده بودند که حضور دختران و پسران مجرد در جامعه خودش ناخودآگاه باعث بروز بعضی ناهنجاریها یا بزهکاری اجتماعی میشود و آسیبهایی را به همراه خواهد داشت.
پس نتیجه بر این شد تا همخانگی راهحلی باشد برای کاهش معضلات و مشکلات اجتماعی. و به این منظور همبالینی را مطرح کردند، به این معنا که یک پسر و دختر بدون اینکه هیچ ازدواج رسمی با یکدیگر داشته باشند فقط به خواست طرفین یعنی رضایت دوطرف با یکدیگر زندگی کنند. از دولتها هم خواستند تا این نوع از ازدواج را برای جوانان به صورت رسمی بپذیرند و ثبت کنند.
ازسویی دیگر شکلگیری این روابط علاوهبر معضل ازدواج جوانان که به آن اشاره شد، تحتتأثیر موضوع طلاق هم قرار داشته است. افزایش آمار طلاق عاملی بود بر انتخاب این سبک زندگی جدید (همخانگی) تا شاهد افزایش بیشازپیش طلاق در آن جوامع نباشند. پیشگام این نظریه هم در غرب فمینیستها بودند که به همراه چندین نظریهپرداز تصمیم گرفتند تا این تئوری را درنظر بگیرند و مشکلات طلاق را تاحدودی ترمیم کنند و به ازدواجهای پایدار بپردازند.
واژه ازدواج معنی خاص خود را دارد. چه در زبان انگلیسی و چه در فارسی. ازدواج یعنی تعهد داشتن طرفین، در ازدواج دو ویژگی بسیار مهم وجود دارد که یکی از آنها مشروعیت است به این معنی که شرع این پیوند را صحیح میداند و دیگری هم مقبولیت اجتماعی آن است، به معنای پذیرش کامل اجتماعی. پس نمیتوان همخانگی را با لغاتی مانند ازدواجسفید مترادف یا هممعنی دانست چراکه در ایران این نوع روابط نه مقبولیت دارد و نه مشروعیت.
درخصوص مقبولیت این روابط، بعضی از کشورها ممکن است که رضایتاجتماعی درخصوص زندگی مشترک بدون تعهد را در جامعه پذیرفته باشند که البته تعداد آنان چندان زیاد نیست. کشورهای اروپایی مانند دولتهای اسکاندیناوی عموما با مقبولیت این موضوع کنار آمدهاند اما آنها نیز با بخش شرعی این نوع از ازدواجها مشکل دارند.
در اکثر پیوندها یا ازدواجها، تعهد به زندگی از نظر زوجین از مهمترین اولویتها بهشمار میرود و اصلا تعریف ازدواج نیز بر همین موازین است که شکل میگیرد، اما در زندگی همبالینی این مسائل وجود ندارد و اصلا تعهدی بابت هیچ موضوعی شکل نمیگیرد. پس ازدواج سفید از لحاظ معنایی بیاعتبار است زیرا اصلا ازدواجی نیست که بخواهیم اسم آن را با صفتی خاص همراهی دهیم. درواقع ویژگی به وجودآمدن زندگی همبالینی در نفی ازدواج است و به این منظور شکل گرفته است که ازدواج و تعهدی در کار نباشد.
زندگی همبالینی تعهد، فداکاری، پایبندی، پایداری را به هیچوجه نمیپذیرد و فقط بر پایه خواسته دو طرف شکل میگیرد. ما با هم هستیم تا زمانیکه از زندگی با یکدیگر لذت ببریم.
اصل زندگی همبالینی به معنای لذت بردن یا رضایت کامل است. یعنی هرکدام از طرفین هر لحظهای که حس کند و بخواهد، میتواند این ارتباط را قطع کند. این جدایی نیاز به اجازه یا طیکردن مراحل خاص ندارد بلکه هرکدام از طرفین قصد جدایی کند ناخودآگاه طرف مقابل بیچونوچرا باید بپذیرد.
درواقع یک آزادی مطلق درآمدن است و یک آزادی مطلق در رفتن. نظر دیوید کوپر هم درباره همبالینی این است که این میان طلاقی نداریم زیرا اصلا ازدواجی صورت نمیگیرد که قرار باشد به طلاق منجر شود.
دیوید کوپر میگوید، عامل طلاق ازدواج است به همین دلیل که طلاق نداریم، دادگاه خانواده نیز نداریم، پس مشاجره نداریم، مهریه نداریم و بده بستان مالی هم وجود ندارد.
در این ارتباط سهولتهای زیادی هم وجود دارد زیرا وقتی که ازدواج نیست نیازی هم به مقدمات پیچیده نیست. هر زمانیکه اراده کنند میتوانند این زندگی را به حرکت در بیاورند نه نیاز است به مادرشان بگویند و نه پدر و نه مراسمی برگزار شود و اصلا نیاز نیست که اعلام شود.
موضوعات مطرح شده در بالا را جزو محاسنات این نوع ازدواجها میدانند، امری که در کشورهای اروپایی هم مورد استقبال قرار گرفت و سردمدار این نوع زندگی هم کشورهای اسکاندیناوی هستند، سوئد، نروژ و فلاند که بعد از نزدیک به ١٠سال از شروع این نوع از زندگیها و روابط متوجه شدهاند که مشکلی حل نشده که هیچ بلکه معضلات جامعه نیز اضافه شده است.
بالای ٩٨درصد از پیوندهای همبالینی به ازدواج ختم نمیشود قرار و پیش فرض از زندگی همبالینی بر این اساس بود که افراد مدتی در کنار هم زندگی کنند تا با اخلاق و روحیات هم آشنا شوند و بعد به تفاهم برسند تا بهصورت رسمی با هم ازدواج کنند. پس این تفکر در جامعه غرب نتیجه مطلوبی را با خود به همراه نیاورد. برای مثال فرزندانی که از این ازدواجها بیرون میآمدند بهصورت واقعی نه پدر داشتند و نه مادر.
بر کسی پوشیده نیست که اگر در کشوری بنیان خانواده به هم بریزد ساختارهای یک اجتماع نیز از بین میرود و بزرگترین ضربه را به یک جامعه میزند. امروز یک جنبشی در اروپا به راه افتاده که اسمش را گذاشتهاند نیو رایت که به معنی راستگرایان جدید است و سعی میکنند تا مجددا فرهنگ ازدواج را احیا کنند، به خانوادهها آموزشها و پیشنهادات مهمی را ارایه میدهند. وام ازدواج را بالا بردهاند و به افراد تسهیلات میدهند. خانوادهها را برای داشتن فرزند تشویق میکنند و درواقع راه درست را همان راه سنتی که از قدیم الایام بوده میدانند.
اما در جامعه ایران زندگی همبالینی به ندرت اتفاق میافتد، زیرا نه مشروعیت دارد و نه مقبولیت. شرع ما در تقابل صددرصد با این موضوع است به این معنی که این روابط از نظر شرعی حرام است و این زندگی مشروعیت ندارد.
بخش دوم مقبولیت است که آیا جامعه ایران این نوع زندگی را میپذیرد؟ خانواده ایرانی با این پذیرش کنار نمیآید. حتی اگر خانوادههای ما مذهبی هم نباشند با این فرهنگ موجود در بین ما جور در نمیآید.
بنابراین نه مقبولیت دارد و نه مشروعیت اما اینکه این پدیده در کجا اتفاق میافتد باز جای سوال و تحقیقات عدیده دارد. طبق پژوهشهایی که در این چند وقت اخیر اتفاق افتاده مشاهده شده است که این نوع زندگی یعنی پیوند همبالینی بیشتر بین دانشجویانی اتفاق میافتد که از شهرستانهای دور برای تحصیل به شهرهای بزرگ نقل مکان میکنند و دلیل آن هم مدت زیادی است که از خانوادههای خود دور میمانند. درواقع بین دخترخانمها یا آقاپسرها که چند سالی را در خوابگاه زندگی میکنند و هیچ نظارتی بر رفتار آنها نیست.
این افراد تنها زندگی میکنند و به خاطر خروج از انزوا و تنهایی شروع به پیداکردن دوست میکنند و گاهی نیز به این نوع زندگی یا همان همبالینی روی میآورند. در جامعه ایران این موضوع شدید و وسیع نیست البته دوستی پسر و دختران را داریم اما این نوع زندگی به مراتب کمتر است. اما خطری که وجود دارد این است که امکان دارد این پدیده در آینده رشد پیدا کند و آینده جوانان و جامعه ما را دچار مشکل کند.
باید کانون این بحران را پیدا کرد! مرکز این بحران را پیدا کرد و دلیلش را جویا شد. دلیل این نوع از پیوندها یا زندگیها مشترک در کشور چیست؟ آیا تنهایی بیش از حد دختران و پسران ما در جامعه است؟ یا مشکلات ازدواج است؟ عدم همراهی خانوادهها با فرزندانشان است؟
مساله اشتغال و بیکاری در جوانان بیداد میکند و گاهی حتی افرادی که مایل نیستند به این نوع زندگی روی بیاورند مجبور میشوند تا این رفتار را از خود بروز دهند. نگرانی زمانی میتواند به وجود بیاید که ما تمهیدات موردنیاز را درباره این معضل به کار نبریم و احتمال دارد در آینده این پدیده دچار رشد شود و جامعه را با مشکلات عدیدهای روبهرو کند.
در کشورهای غربی هم خانگی درواقع راهکاری بود برای جلوگیری از معضل ازدواج نکردن جوانان، تا از مشکلات بیشتر در این زمینه جلوگیری شود. صاحبنظران بر این عقیده بودند که حضور دختران و پسران مجرد در جامعه خودش ناخودآگاه باعث بروز بعضی ناهنجاریها یا بزهکاری اجتماعی میشود و آسیبهایی را به همراه خواهد داشت.
پس نتیجه بر این شد تا همخانگی راهحلی باشد برای کاهش معضلات و مشکلات اجتماعی. و به این منظور همبالینی را مطرح کردند، به این معنا که یک پسر و دختر بدون اینکه هیچ ازدواج رسمی با یکدیگر داشته باشند فقط به خواست طرفین یعنی رضایت دوطرف با یکدیگر زندگی کنند. از دولتها هم خواستند تا این نوع از ازدواج را برای جوانان به صورت رسمی بپذیرند و ثبت کنند.
ازسویی دیگر شکلگیری این روابط علاوهبر معضل ازدواج جوانان که به آن اشاره شد، تحتتأثیر موضوع طلاق هم قرار داشته است. افزایش آمار طلاق عاملی بود بر انتخاب این سبک زندگی جدید (همخانگی) تا شاهد افزایش بیشازپیش طلاق در آن جوامع نباشند. پیشگام این نظریه هم در غرب فمینیستها بودند که به همراه چندین نظریهپرداز تصمیم گرفتند تا این تئوری را درنظر بگیرند و مشکلات طلاق را تاحدودی ترمیم کنند و به ازدواجهای پایدار بپردازند.
واژه ازدواج معنی خاص خود را دارد. چه در زبان انگلیسی و چه در فارسی. ازدواج یعنی تعهد داشتن طرفین، در ازدواج دو ویژگی بسیار مهم وجود دارد که یکی از آنها مشروعیت است به این معنی که شرع این پیوند را صحیح میداند و دیگری هم مقبولیت اجتماعی آن است، به معنای پذیرش کامل اجتماعی. پس نمیتوان همخانگی را با لغاتی مانند ازدواجسفید مترادف یا هممعنی دانست چراکه در ایران این نوع روابط نه مقبولیت دارد و نه مشروعیت.
درخصوص مقبولیت این روابط، بعضی از کشورها ممکن است که رضایتاجتماعی درخصوص زندگی مشترک بدون تعهد را در جامعه پذیرفته باشند که البته تعداد آنان چندان زیاد نیست. کشورهای اروپایی مانند دولتهای اسکاندیناوی عموما با مقبولیت این موضوع کنار آمدهاند اما آنها نیز با بخش شرعی این نوع از ازدواجها مشکل دارند.
در اکثر پیوندها یا ازدواجها، تعهد به زندگی از نظر زوجین از مهمترین اولویتها بهشمار میرود و اصلا تعریف ازدواج نیز بر همین موازین است که شکل میگیرد، اما در زندگی همبالینی این مسائل وجود ندارد و اصلا تعهدی بابت هیچ موضوعی شکل نمیگیرد. پس ازدواج سفید از لحاظ معنایی بیاعتبار است زیرا اصلا ازدواجی نیست که بخواهیم اسم آن را با صفتی خاص همراهی دهیم. درواقع ویژگی به وجودآمدن زندگی همبالینی در نفی ازدواج است و به این منظور شکل گرفته است که ازدواج و تعهدی در کار نباشد.
زندگی همبالینی تعهد، فداکاری، پایبندی، پایداری را به هیچوجه نمیپذیرد و فقط بر پایه خواسته دو طرف شکل میگیرد. ما با هم هستیم تا زمانیکه از زندگی با یکدیگر لذت ببریم.
اصل زندگی همبالینی به معنای لذت بردن یا رضایت کامل است. یعنی هرکدام از طرفین هر لحظهای که حس کند و بخواهد، میتواند این ارتباط را قطع کند. این جدایی نیاز به اجازه یا طیکردن مراحل خاص ندارد بلکه هرکدام از طرفین قصد جدایی کند ناخودآگاه طرف مقابل بیچونوچرا باید بپذیرد.
درواقع یک آزادی مطلق درآمدن است و یک آزادی مطلق در رفتن. نظر دیوید کوپر هم درباره همبالینی این است که این میان طلاقی نداریم زیرا اصلا ازدواجی صورت نمیگیرد که قرار باشد به طلاق منجر شود.
دیوید کوپر میگوید، عامل طلاق ازدواج است به همین دلیل که طلاق نداریم، دادگاه خانواده نیز نداریم، پس مشاجره نداریم، مهریه نداریم و بده بستان مالی هم وجود ندارد.
در این ارتباط سهولتهای زیادی هم وجود دارد زیرا وقتی که ازدواج نیست نیازی هم به مقدمات پیچیده نیست. هر زمانیکه اراده کنند میتوانند این زندگی را به حرکت در بیاورند نه نیاز است به مادرشان بگویند و نه پدر و نه مراسمی برگزار شود و اصلا نیاز نیست که اعلام شود.
موضوعات مطرح شده در بالا را جزو محاسنات این نوع ازدواجها میدانند، امری که در کشورهای اروپایی هم مورد استقبال قرار گرفت و سردمدار این نوع زندگی هم کشورهای اسکاندیناوی هستند، سوئد، نروژ و فلاند که بعد از نزدیک به ١٠سال از شروع این نوع از زندگیها و روابط متوجه شدهاند که مشکلی حل نشده که هیچ بلکه معضلات جامعه نیز اضافه شده است.
بالای ٩٨درصد از پیوندهای همبالینی به ازدواج ختم نمیشود قرار و پیش فرض از زندگی همبالینی بر این اساس بود که افراد مدتی در کنار هم زندگی کنند تا با اخلاق و روحیات هم آشنا شوند و بعد به تفاهم برسند تا بهصورت رسمی با هم ازدواج کنند. پس این تفکر در جامعه غرب نتیجه مطلوبی را با خود به همراه نیاورد. برای مثال فرزندانی که از این ازدواجها بیرون میآمدند بهصورت واقعی نه پدر داشتند و نه مادر.
بر کسی پوشیده نیست که اگر در کشوری بنیان خانواده به هم بریزد ساختارهای یک اجتماع نیز از بین میرود و بزرگترین ضربه را به یک جامعه میزند. امروز یک جنبشی در اروپا به راه افتاده که اسمش را گذاشتهاند نیو رایت که به معنی راستگرایان جدید است و سعی میکنند تا مجددا فرهنگ ازدواج را احیا کنند، به خانوادهها آموزشها و پیشنهادات مهمی را ارایه میدهند. وام ازدواج را بالا بردهاند و به افراد تسهیلات میدهند. خانوادهها را برای داشتن فرزند تشویق میکنند و درواقع راه درست را همان راه سنتی که از قدیم الایام بوده میدانند.
اما در جامعه ایران زندگی همبالینی به ندرت اتفاق میافتد، زیرا نه مشروعیت دارد و نه مقبولیت. شرع ما در تقابل صددرصد با این موضوع است به این معنی که این روابط از نظر شرعی حرام است و این زندگی مشروعیت ندارد.
بخش دوم مقبولیت است که آیا جامعه ایران این نوع زندگی را میپذیرد؟ خانواده ایرانی با این پذیرش کنار نمیآید. حتی اگر خانوادههای ما مذهبی هم نباشند با این فرهنگ موجود در بین ما جور در نمیآید.
بنابراین نه مقبولیت دارد و نه مشروعیت اما اینکه این پدیده در کجا اتفاق میافتد باز جای سوال و تحقیقات عدیده دارد. طبق پژوهشهایی که در این چند وقت اخیر اتفاق افتاده مشاهده شده است که این نوع زندگی یعنی پیوند همبالینی بیشتر بین دانشجویانی اتفاق میافتد که از شهرستانهای دور برای تحصیل به شهرهای بزرگ نقل مکان میکنند و دلیل آن هم مدت زیادی است که از خانوادههای خود دور میمانند. درواقع بین دخترخانمها یا آقاپسرها که چند سالی را در خوابگاه زندگی میکنند و هیچ نظارتی بر رفتار آنها نیست.
این افراد تنها زندگی میکنند و به خاطر خروج از انزوا و تنهایی شروع به پیداکردن دوست میکنند و گاهی نیز به این نوع زندگی یا همان همبالینی روی میآورند. در جامعه ایران این موضوع شدید و وسیع نیست البته دوستی پسر و دختران را داریم اما این نوع زندگی به مراتب کمتر است. اما خطری که وجود دارد این است که امکان دارد این پدیده در آینده رشد پیدا کند و آینده جوانان و جامعه ما را دچار مشکل کند.
باید کانون این بحران را پیدا کرد! مرکز این بحران را پیدا کرد و دلیلش را جویا شد. دلیل این نوع از پیوندها یا زندگیها مشترک در کشور چیست؟ آیا تنهایی بیش از حد دختران و پسران ما در جامعه است؟ یا مشکلات ازدواج است؟ عدم همراهی خانوادهها با فرزندانشان است؟
مساله اشتغال و بیکاری در جوانان بیداد میکند و گاهی حتی افرادی که مایل نیستند به این نوع زندگی روی بیاورند مجبور میشوند تا این رفتار را از خود بروز دهند. نگرانی زمانی میتواند به وجود بیاید که ما تمهیدات موردنیاز را درباره این معضل به کار نبریم و احتمال دارد در آینده این پدیده دچار رشد شود و جامعه را با مشکلات عدیدهای روبهرو کند.
دکتر محمد مهدی لبیبی جامعهشناس
منبع: روزنامه شهروند
۰