"تابوتخانه خاموش" روایتی از ناهنجاریهای اجتماعی
آدمهایی که در یک جامعه زندگی میکنند و قرار است به دلیل اجرای یک پروژه عمرانی (اتوبان) واحدهای مسکونی خود را تخلیه کنند. این موضوع سوژه اصلی نمایش تابوتخانه خاموش است، اما رونده تأکید دارد که در این نمایش کشتار مدرن آدمها را نشان میدهد و کشتار مدرن احتمالا مفهومی است که به لهشدن آدمها زیر بار زندگی در دنیای مدرن اشاره دارد.
کد خبر :
۴۸۱۹۸
بازدید :
۱۷۴۶
نمایش تابوتخانه خاموش کاری از حسن رونده، این روزها در تالار حافظ درحال اجراست. نمایشی سورئالیستی و البته اکسپرسیونیستی که با فضای واقعی کمی متفاوت است و داستان یک خطی آن را به راحتی میتوان نوشت، اما آنچه روی صحنه میبینید اگر تماشاگر حرفهای تئاتر نباشید ممکن است متن را برایتان سنگین کند، هر چند برخی از اهالی تئاتر هم گفتهاند که با آن مشکل دارند.
اما داستان اصلی خیلی سرراست است. آدمهایی که در یک جامعه زندگی میکنند و قرار است به دلیل اجرای یک پروژه عمرانی (اتوبان) واحدهای مسکونی خود را تخلیه کنند. این موضوع سوژه اصلی نمایش تابوتخانه خاموش است، اما رونده تأکید دارد که در این نمایش کشتار مدرن آدمها را نشان میدهد و کشتار مدرن احتمالا مفهومی است که به لهشدن آدمها زیر بار زندگی در دنیای مدرن اشاره دارد؛ آدمهایی که شبها هم از زور و بار مشکلات روزانه، پریشان حال هستند. در این نمایش حسن رونده، عواملی، چون نفیسه روشن، حسن اسدی، بهنام شرفی و مهران نائل را در کنار خود دارد و قصه تابوتخانه خاموش را با بیانی مدرن روی صحنه برده است.
درباره این نمایش و فراز و فرودهای آن با حسن رونده، کارگردان این نمایش به گفتوگو نشستیم. آنچه در ادامه آمده پاسخهای کارگردان تابوتخانه خاموش به سوالات است:
کار تابوتخانه را از شما روی صحنه دیدم. سوال مشخص این است که چطور شد این کار را دست گرفتید و روی صحنه بردید؟
نام کامل کار تابوتخانه خاموش است. با توجه به متن نمایش که به موضوعات اجتماعی روز میپردازد و درگیریها و روزمرگی آدمهایی که در جامعه هستند و شرایطی که انسان مدرن امروز درگیر طبقهبندی ذهنیت خودشان هستند، باعث شد ما شرایطی را داشته باشیم که با متن به لحاظ نوستالژی ارتباط برقرار کنیم و با گروه اجرایی مصمم شویم که کار را برای اجرا آماده کنیم.
کار تابوتخانه را از شما روی صحنه دیدم. سوال مشخص این است که چطور شد این کار را دست گرفتید و روی صحنه بردید؟
نام کامل کار تابوتخانه خاموش است. با توجه به متن نمایش که به موضوعات اجتماعی روز میپردازد و درگیریها و روزمرگی آدمهایی که در جامعه هستند و شرایطی که انسان مدرن امروز درگیر طبقهبندی ذهنیت خودشان هستند، باعث شد ما شرایطی را داشته باشیم که با متن به لحاظ نوستالژی ارتباط برقرار کنیم و با گروه اجرایی مصمم شویم که کار را برای اجرا آماده کنیم.
بخش اصلی که ما را قلقلک داد و به سمت این متن کشاند، ناهنجاریهای جامعهای است که درحال حاضر با آن درگیر هستیم و به لحاظ طبقهبندی ذهن همه ما را اذیت میکند. تابوتخانه خاموش بسته به اینکه مخاطب چه کسی باشد، اینکه مخاطب خاص و دایمی تئاتر باشد، مخاطب عام باشد و ... به شکلی اجرا شده که میتواند برداشتهای خاصی داشته باشد.
شما در توضیح کار میگویید که کار اجتماعی است، اما به دلیل سورئالیستی بودن قالب اجرا، ممکن است برداشت مخاطب شما این باشد که کار، کاری فلسفی است. این را چطور میتوان توضیح داد؟
ما براساس تجزیه و تحلیلی که بین کاراکترها داریم و شرایط روز جامعه، متن را انتخاب کردیم. کاراکترهای ما هر کدامشان، براساس پرداختی که در متن از آنها شکل گرفته دارای یک ویژگی خاص هستند؛ بهعنوان مثال آقای امیرعلی خوانساری آدمی است که زمینخوار است، آدمی است که بسیار دنبال جعل سند است، آدمی است که خیلی حرفهای در سیستم بروکراسی ما دست دارد.
ما براساس تجزیه و تحلیلی که بین کاراکترها داریم و شرایط روز جامعه، متن را انتخاب کردیم. کاراکترهای ما هر کدامشان، براساس پرداختی که در متن از آنها شکل گرفته دارای یک ویژگی خاص هستند؛ بهعنوان مثال آقای امیرعلی خوانساری آدمی است که زمینخوار است، آدمی است که بسیار دنبال جعل سند است، آدمی است که خیلی حرفهای در سیستم بروکراسی ما دست دارد.
شرایط زمینخواری را مهیا میکند. چیزی که در جامعه به وفور وجود دارد و معضل جامعه فعلی ماست. این نمایش هم همین است و به آدمهایی میپردازد که در یک جامعه زندگی میکنند و به دلیل اتوبانی که میخواهد از یک منطقه کشیده شود، شرایط جدیدی پیدا میکنند.
آدمها راضی نیستند که این اتفاق شکل بگیرد و به هر دلیل میخواهند این آدمها را از مجتمع مسکونی تخلیه کنند تا این اتوبان از آن منطقه بگذرد. شخصی را به نام امیرعلی خوانساری دعوت کردهاند تا بتواند این معضل را حل کند. به این دلیل میگویم این موضوع، اجتماعی است.
بخش بعدی ما به شخص دیگری میپردازد به نام آقای میلاد کیانی. میلاد کیانی ما آدمی است که از دوران کودکی (همانطور که برای همه ما این موضوع رخ داده و میدهد) عناصر، اتفاقات و رویدادهایی دارد که طبقهبندی ذهن او از دوران کودکی، با آن زندگی، رشد و و نمو میکند و در برخی از جاها اگر قرار باشد بر مبنای روانشناسی فروید صحبت کنیم همین موضوعات باعث میشود او هم مانند هر کدام از افراد جامعه ما در ناخودآگاه خود دست به عملهایی بزند که ممکن است پیشبینی نشده باشد و درنهایت اتفاق ممکن است به فاجعه ختم شود.
بخشی از اتفاقات این نمایش، اتفاقاتی است که از حوزه روانشناسی بهره میگیرد و مسائل اجتماعی نمیتواند از موضوعات روانشناسی منفک باشد. این موضوعات نمیتواند با تئوریهای مختلفی که در علوم انسانی ارایه شده، بیگانه باشد. بههرحال شخصیت آدمها رفتار و ارتباط آدمها و همه و همه، بسته به میزان تأثیرات روحی و روانی است که روی آن کاراکتر تأثیر میگذارد و از آن بهره میبرد.
رئیسی که در این نمایش وجود دارد، آدمی است که بسیار بروکرات است و اگر قرار باشد نمونه آن را بیابیم، شبیه کارمندان چخوفی است و فقط و فقط محدود میشود به آمدن و رفتن و الینه بودن و در این داستان به هیچکدام از ابعاد دیگر وجود آدمی توجه نمیکند و فقط برایش آن اتفاق مهم است و بهتر است بگوییم که تکبعدی است.
در «عصر جدید» چارلی چاپلین هم این مدل آدمها را داریم که در پیچ و خم مسائل صنعتی گم شدهاند؛ در اصل توی چرخدندههای صنعت له شدهاند. سیما که زن میلاد کیانی است، آدمی است که از نظر ذهنی با این موضوعات و با همین مسائل روزمره درگیر است.
الهام، ماری و مهرداد علومی درگیر همین مسائلند. بستر اصلی نمایش، آدمهایی را از حوزه روانشناختی و موضوعات روز اجتماعی بررسی میکند. برای همین پردهبرداری از یک جنایت مدرن را طرح میکنیم که در دیالوگها و عنوان نمایش هم وجود دارد. این کلیت موضوع است.
شما خودتان با مخاطبان معمول و عمومی این نمایش هم صحبت کردهاید؟ به نظر میرسد این کار برای مخاطب عام کمی سنگین است و من خودم روز دوم اجرا، کار را دیدم. توضیحاتی که خارج متن و صحنه میدهید، روان است، اما روی صحنه به نظر چیز دیگری دارد رخ میدهد و همه چیز به این سرراستی نیست و احتمال دارد مسائل برای مخاطب عام این نمایش گنگ باشد. این موضوع را قبول دارید؟
بله؛ من با این گروه که شما میگویید صحبت کردهام. من با شخصی حرف زدهام که برای نخستینبار به سالن تئاتر آمده بود و دیشب برای دومینبار آمده بود تا این کار را ببیند. وقتی با او صحبت کردم، چند سوال پرسیدم و سوال اولم این بود که قصه را فهمیدی؟ و جالب بود که برخلاف نظر شما میگفت: به وضوح و خیلی راحت قصه را دریافت کردم.
بله؛ من با این گروه که شما میگویید صحبت کردهام. من با شخصی حرف زدهام که برای نخستینبار به سالن تئاتر آمده بود و دیشب برای دومینبار آمده بود تا این کار را ببیند. وقتی با او صحبت کردم، چند سوال پرسیدم و سوال اولم این بود که قصه را فهمیدی؟ و جالب بود که برخلاف نظر شما میگفت: به وضوح و خیلی راحت قصه را دریافت کردم.
وقتی این سوالات را پرسیدم و نظراتش را گرفتم، برایم خیلی جالب بود کسی که برای نخستینبار به تئاتر آمده و اصلا تخصصش هم این نیست، داستان را به خوبی گرفته بود و داشت برایم تعریف میکرد. یا خانم دکتر زاهدی که تخصصش این است و آمده بود کار را ببیند، از او هم سوال پرسیدم که او هم کار را پسندیده بود که البته درباره نور و صدا و... بهعنوان یک متخصص صحبتهایی داشت؛ با اینکه ایشان روز چهارم اجرا آمده بودند و هنوز شرایط پختگی ما حاصل نشده بود. چون بههرحال کار پرپرسناژ است.
حرکت زیادی در این کار وجود دارد. رفتوآمد، ورود و خروج زیاد داریم. اینها البته طبیعی است و جزو لاینفک اتفاقات تئاتر است، اما در مجموع تصور میکنم که اگر قرار باشد قصه را سهلالهضم کنیم ممکن است آن حرف درست باشد، البته به نظر من تماشاگر باید سهم خودش را در کار ایفا کند و بگوید جایگاه من در این اثر کجاست.
منِ کارگردان نباید جای تماشاگر تصمیم بگیرم و به نوعی نخواهم پیام بدهم و به زور نظرات خودم را به خوردش بدهم. به نظر من باید بگذاریم تماشاگر از اتفاقاتی که در صحنه روی میدهد، برداشت کند و نظر خاص خودش را داشته باشد و اشکالی هم ندارد که هر کسی از ظن خود یار من شود.
بههرحال، آدمها تفکرات مختلفی دارند و هر کس هم ممکن است برداشتهای خودش را داشته باشد. حتی ممکن است بسته به اینکه تماشاگر کیست، برداشتهای سمبلیک یا نشانهشناسانه داشته باشد. یا بهنوعی در فضای فئودالیته با توجه به نشانهها و معناها وارد بشود و برداشتی کند و از هر کدام از عناصر اجرای ما بنا به ذهنیت خود برداشت منفردی داشته باشد.
پیاز، سیبزمینی، کلم، پرونده، ساعت، دوش آب و چاقو در این نمایش وجود دارد. هر کدام در رفتار کاراکترها معنا پیدا میکند و به خودی خود رختخواب یا پتویی که در صحنه وجود دارد هر کدام ممکن است معنای خاص خودش را داشته باشد. اما آنچه ما میخواهیم از آن، توسط بازیگر استخراج کنیم و با مفاهیمی که در میزانسن دیده شده، به نوعی همه عناصر نور، صدا و میزانسن باعث میشود کل مفاهیمی را ما به عنوان فرستنده به گیرندهمان که مخاطب است، منتقل کنیم.
این خواسته گروه اجرایی و تولید است، حالا اینکه چقدر ما توانستهایم موفق باشیم، باید بنشینیم و گفتوگو کنیم که مخاطب چقدر این کلام را دریافت کرده و چقدر نکرده است.
ببینید، من با این توضیحات فرامتنی کاملا موافقم و این متن را برای من توضیح میدهد، اما در سالن با نمایشی
ببینید، من با این توضیحات فرامتنی کاملا موافقم و این متن را برای من توضیح میدهد، اما در سالن با نمایشی
مواجه میشوم که تصورم این است که دنیای مدرن را نشان میدهد و آن طرف نوع بازی و صحنهای که تدارک دیده شده به نظر فردی را نشان میدهد که خوابنماست و غرق تفکرات مشوش و مخدوش خودش است.
بله، این هم خودش یک قصه است.
بله، این هم خودش یک قصه است.
چیزی که شما به آن اشاره میکنید بیشتر ساختار ارسطویی دارد. به این معنا که ترتیب دارد. اول این میشود، دوم آن، سوم فلان موضوع و همینطور به ترتیب پیش میرود. اول مقدمه است، بعد گرهافکنی و بعد گرهگشایی. اگر قرار باشد بر این مبنا صحبت کنیم و از دید ساختار ارسطویی ببینیم کاملا درست است، اما ما در این کار ساختار ارسطویی نداریم.
سیما با میلاد درگیر است و درباره مو و رنگ و اسکارفید زارونا دارند صحبت میکنند و یکهو میگوید چاقوی من کجاست؟ بنابراین نمیتواند یک فضای رئالیستی و دو دوتا، چهارتا باشد. ما از آن ساختار اجتناب کردیم و به فضای کاملا اکسپرسیون و سورئال رفتیم، البته منظورم به لحاظ شیوه اجراست. اگر در این ساختار بررسی کنیم، کاملا درست است.
خب، اینطور قصه از بین نمیرود؟
من با شما موافقم که قصه داشته باشیم و قصه را هم داریم. فردی به نام میلاد کیانی در دوره بچگی، با آدمی به نام خوانساری بزرگ شده، الان درگیر یکسری ذهنیت خاص خودش است و براساس درگیری که بین میلاد کیانی و خوانساری به وجود میآید، خوانساری توسط میلاد کیانی از بین میرود.
من با شما موافقم که قصه داشته باشیم و قصه را هم داریم. فردی به نام میلاد کیانی در دوره بچگی، با آدمی به نام خوانساری بزرگ شده، الان درگیر یکسری ذهنیت خاص خودش است و براساس درگیری که بین میلاد کیانی و خوانساری به وجود میآید، خوانساری توسط میلاد کیانی از بین میرود.
این داستانی است که در کل، نمایش بر مبنای آن تدارک دیده شده است. منتها در این میان قصههای فرعی داریم، چرا این اتفاقات افتاده و چرا آن اتفاق دیگر رخ داده است؟ یا مثلا اشاره میشود که میلاد کیانی دوچرخه داشته، دوچرخهاش پنچر میشود؛ کریم اباذری نامی، میآمده کمک و دوچرخهاش را باد میکرده و دیگر اتفاقاتی که برای این آدم افتاده است و به نوعی دچار مسائل روحیروانی شده است، چون به او تجاوز جنسی شده.
موضوعی که بیداد میکند و ممکن است برای خیلی از آدمها در آن مقطع سنی رخ داده باشد. بههرحال هنرمند وظیفهاش عنوان کردن و آگاهی دادن است. وظیفه هنرمند تجویز کردن نیست و ما سعی کردیم از آن فاصله بگیریم.
ما در سینما، تدوینی به نام تدوین غیرخطی داریم. مثلا فیلم ٢١ گرم اینطور است. داستانی داریم که وقایع در آن به ترتیب رخ نمیدهد یا خیر، داستانهای موازی داریم که در تدوین موازی این موضوع در سینما شکل میگیرد، اما در تئاتر به نظر استفاده از شیوههای غیرترتیبی کار را سخت میکند. البته یک شاید هم اینجا به کار میبرم که شاید کار را سخت کند.
ما، چون با یک ذهن قصهپرداز همیشه به یک نمایش نگاه میکنیم، کار سخت میشود. البته شرقیجماعت همیشه دنبال قصه است. آدم شرقی به دنبال قصه است که این شود، بعد آن شود و بعد تا انتها موضوع دنبال شود، اما من میگویم از این حوزه بیرون بیاییم و با یک ذهن اکسپرسیون و کاملا سورئال به نمایش نگاه کنیم.
آن وقت باید به این موضع بپردازیم که آیا این چیدمان به کار ضربه میزند یا خیر؟ کار را به خوبی جلو میبرد؟ اگر ضربه میزند برمیگردد به کارگردان، اما اگر از این تابلوهایی که در نمایش وجود دارد لذت میبرید که زیباست و فضا میدهد و توانسته بخشی از داستان ما را جلو ببرد برای آن است که از نظر اجرایی ما به این اتفاق رسیدم که کار را از حوزه رئالیسم خارج کنیم و به سمت سورئال و اکسپرسیون ببریم.
نمایش از یک خواب شروع میشود و این نمیتواند رئالیستی باشد و درگیری این آدم با حوزه اداری هم غیررئالیستی است و نشانههای آن هم وجود دارد. کدام آدم اداری ساعت ٤ صبح در اداره حضور دارد. حالتهای استثنا را فراموش کنید که فردی در ماموریت است یا دیگر استثناها.
معمول این است که کسی ساعت ٤ در اداره حضور ندارد؛ کدام رئیس اداره در حالت معمول سر کار است؟ این نشانهها وجود دارد. در جایی، میلاد کیانی از رئیس اداره میپرسد شما واقعا بیدارید؟ و رئیس پاسخ میدهد بله، مگر نمیبینی. همه اینها خوابهایی است که در ذهن این آدم یعنی میلاد کیانی به صورت طبقهبندی شده دارد مرور میشود.
کمی هم درباره موضوعات فنی صحبت کنیم. چرا از نورهای رنگی یا فیلترهای رنگی کم استفاده کردهاید، احتمالا با من موافقید که نورهای رنگی هم به لحاظ احساسی و هم مفهومی میتواند به مخاطب کمک کند و هم از منظر زیباییشناسی به نمایش کمک میکند.
ببینید، ما در زمینه استفاده از نور رنگی با طراح نورمان، با آقای رضا حیدری که صحبت کردیم، معضل نداشتیم. یکی از معضلاتمان این بود که، چون دو اجرا در این سالن داریم و بعد از نمایشی دیگر، ما اجرا میکنیم از ٣٢ پروژکتور، ١٦ پروژکتور را به ما دادهاند و ١٦ پروژکتور را به گروه قبل از ما. اما با همه این معضلات در دو بخش از نور رنگی استفاده کردیم.
یکی در صحنه کشتار آدمهاست؛ کشتاری که در دنیای مدرن توسط امیرعلی خوانساری انجام میشود. یکی هم در زمان زنده به گور کردن یا کشتن ماری؛ بنابراین ما داریم. این دو بخش از نور قرمز، آبی و نارنجی استفاده میکنیم و در فضاسازی آنها را به کار میبریم.
اگر بیش از این میخواستیم استفاده کنیم، احساس میکنم نمیتوانستیم فضای بین واقعیت و ذهنیت را از همدیگر منفک کنیم و تماشاگر بیشتر دچار توهم ذهنی میشد. این دو فضا باید از هم منفک میشد؛ و سوال بعدی درباره موسیقی است که به نظر من (البته نظر شما مهم است)، از موسیقی هم کم استفاده شده است.
نه، موسیقی داریم. به نظر من به اندازه کفایت موسیقی هست. در صحنه کشته شدن آهنگ بنگبنگ پخش میشود و در قبرستان موسیقی توهم را داریم و صحنه شروع هم فضای ذهنی میلاد کیانی را داریم. صحنه کشته شدن ماری هم موسیقی توهم را داریم.
به نظر من موسیقی به قدر کفایت در این کار وجود دارد و این موسیقی به روند فضاسازی نمایش کمک میکند. معتقدم موسیقی تکمیلکننده داستان است و بخشی از قصه نمایش را روایت میکند و نباید اینطور شود که هر جایی که خواستیم قطعهای را پلی کنیم. من با این بخش موافق نیستم.
دکورتان چطور به شکل فعلی درآمد؟
سعی کردیم دکورمان چندمنظوره باشد. چندبخش داریم که هم فضای اداره، آشپزخانه، منزل همسایه و اتاق خواب در آن در نظر گرفته شده است.
دکورتان به نوعی طبقه دارد. میشود از آن مفهوم جامعه طبقاتی را دریافت کرد؟
طبقاتی به آن معنا که از منظر برژوابازی و... باشد خیر، اما میشود گفت: هر بخش و قشر از جامعه اتفاقاتش را در قسمت خاصی میبینیم؛ بخش اداری، بخش زندگی خصوصی آدمها که در حمام و در خلوتشان است، اتاق خواب و... اینها را توانستهایم طوری تدارک ببینیم که از منظر و نگاه تماشاگر (ببخشید) فضولی کنیم و از سوراخ کلید، آدمهایی که روی صحنه کارشان را انجام میدهند، ببینیم و به نوعی وارد زندگیشان شویم.
طبقاتی به آن معنا که از منظر برژوابازی و... باشد خیر، اما میشود گفت: هر بخش و قشر از جامعه اتفاقاتش را در قسمت خاصی میبینیم؛ بخش اداری، بخش زندگی خصوصی آدمها که در حمام و در خلوتشان است، اتاق خواب و... اینها را توانستهایم طوری تدارک ببینیم که از منظر و نگاه تماشاگر (ببخشید) فضولی کنیم و از سوراخ کلید، آدمهایی که روی صحنه کارشان را انجام میدهند، ببینیم و به نوعی وارد زندگیشان شویم.
۰