مسافرکشهای تهران از چه شهرهایی میآیند؟
اینجا صف هست و هیاهو اما از نوبت خبری نیست. هرکس صدای بلندتری داشته باشد و طوری سر راه مسافران قرار بگیرد که آنها راهی جز سوارشدن نداشته باشند، برنده بازی است و میتواند مسافران بیشتری شکار کند.
کد خبر :
۳۱۶۲۴
بازدید :
۱۳۳۲
اینجا صف هست و هیاهو اما از نوبت خبری نیست. هرکس صدای بلندتری داشته باشد و طوری سر راه مسافران قرار بگیرد که آنها راهی جز سوارشدن نداشته باشند، برنده بازی است و میتواند مسافران بیشتری شکار کند.
مهم نيست از کدام طرف خيابان ميرداماد بخواهيد به طرف ديگر برويد، بههرحال، تعداد زيادي خودروي شخصي هر دو سر اين خيابان و البته در ميانه آنجايي که هزاران مسافر از متروي ميرداماد خارج ميشوند، ايستادهاند که صاحبانشان بر سر تصاحب مسافر با هم ميجنگند.
6 ماه است اين مسير هميشگي را طي ميکنم و کمتر روزي بوده که صداي دعواي رانندهها آن هم به زباني که يک کلمهاش را هم نميفهمم تا نزديک گيت ورود و خروج مترو شنيده نشود. انبوه ماشينهاي شخصي، کاري کرده که تاکسيها عقبتر بايستند و از همان فاصله سعي کنند مشتريهايي را جذب کنند که دلشان ميخواهد فقط تاکسي خطي سوار شوند، نه ماشينهاي ديگر را.
اين ماجرا در تقاطع ميرداماد و وليعصر(عج) بحران ديگري هم درست کرده است؛ ترافيک ماشينهايي که ميخواهند دور بزنند و پرايدهاي مسافرکش، مسير دورزدنشان را بستهاند و اين يعني هياهوي چند برابري؛ هياهويي که با دخالت افسر پليس هم فرونمينشيند زيرا رانندههاي موفق، آنهايي هستند که درست سر خط پارک کرده باشند و عقبنشيني چند متري هم ميتواند باختت را تضمين کند.
اينجا هم تاکسيها چندمتر آنطرفتر درحالي مسافر جمع ميکنند که صدايشان بين بقيه سروصداها کمتر شنيده ميشود و ماشينشان هم کمتر پُر. اگر فکر ميکنيد سرتاسر خيابان ميرداماد تنها جايي است که اين وضعيت برقرار است، بد نيست سري به زير پل سيدخندان بزنيد، همينطور ميدان ونک، وليعصر(عج) و حتي دورتر.
از زمين کشاورزي تا پشت فرمان
مدتهاست جنگ بين صاحبان خودروهاي شخصي و تاکسيدارها، سازمان يافته شده است. منصور که راننده تاکسي است، دليل سازمانيافتگي جناح مقابل را همشهري و همزبانبودنشان ميداند. او ميگويد: «11سال است تاکسي دارم و هميشه مشکل ما با رانندههاي شخصي برقرار بوده اما چند سالي است که اهالي يکي از شهرستانهاي لرستان، چنان خطهاي تاکسي را قُرق کردهاند که زور هيچکس به آنها نميرسد. همه با هم فاميل يا همشهري هستند و اگر به يکي از آنها بگويي بالاي چشمت ابرو است، بقيه چنان بالاخواهش درميآيند که از کردهات پشيمان بشوي. ما هم خسته شدهايم از بس دعوا کردهايم. مگر چقدر درميآوريم که بخواهيم از صبح تا شب هم بجنگيم؟»
يکي ديگر از رانندهها آرام، طوري که بقيه نشنوند، ميگويد: «بيشتر از 90 درصد رانندههاي شخصي خطهاي اطراف از شهرهاي کوهدشت و گراب آمدهاند؛ بيشتر از همان کوهدشت؛ همه با هم همشهري هستند و هواي هم را دارند. اوايل مسافرها را گذري ميزدند. ما هم که هميشه از مسافرکش گذري کشيدهايم و به آن عادت داريم اما الان مدتي است خيلي رسمي ميآيند در خط ميايستند. اوايل ميگفتند ما فقط وقتي مسافر ميزنيم که شما نباشيد اما الان ما بايد مراقب باشيم مسافر را از ماشين ما پياده نکنند به هواي اينکه فقط يک مسافر ميخواهند تا راه بيفتند. هر لحظه هم آماده دعوا هستند و توي ماشينشان چوب و چماق نگه ميدارند. همين چند وقت پيش يکي از آنها شيشه ماشين يکي از بچهها را آورد پايين. بعد که همشهريهايش پادرمياني کردند و رضايت نگرفتند، تهديد کردند که اگر شلوغش کني خودت هم نميتواني اينجا مسافر بزني.»
او در ادامه میگوید: «اينها اغلب کشاورز بودهاند؛ هم قدرت بدني زيادي دارند و هم مقاومتشان زياد است. نميخواهم حق و حقوقشان را ناديده بگيرم بههرحال، آنها در هر شرايطي براي سوارکردن مسافرها آماده هستند حتي در ساعاتي از شب که ديگر خبري از تاکسي نيست اما اينها دليل نميشود که جاي ما را بگيرند. آنها بهخاطر شرايطي که دارند، خيلي بهتر از ما کار ميکنند. اغلب توي ماشينهايشان ميخوابند و هزينه جا و مکان نميدهند. شبها تا ديروقت مسافرکشي ميکنند و صبح هم اول وقت توي خط هستند. خرج خانوادههايشان را هم به همان قيمتهاي شهرستان ميدهند نه مثل ما که هزينههاي زندگي در تهران را ميدهيم.»
منصور هم حرفهاي او را تأييد ميکند و ميگويد: «من براي ماشين و خط، روي هم 37 ميليون تومان هزينه کردهام. آنوقت اينها با يک پرايد 10 ميليون توماني و اتحادي که دارند، نميگذارند ما نفس بکشيم. به خدا ما هم زير هزار جور قرض و بدهي هستيم و دليل نميشود چون با پسرعمه و شوهرخاله و بقيه طايفه، مسافرکشي نميکنيم حقمان زير پا گذاشته شود. حتي ما خيلي جاها کوتاه آمدهايم و الان به نوبتي مسافرزدن راضي شدهايم اما آنها رعايت نميکنند. ما بين خودمان نوبت ميگذاريم آنها بين خودشان؛ البته خيلي وقتها بين خودشان هم نوبت را نگه نميدارند؛ مثلا يکهو ميآيند توي خط، يک مسافر به آنها ميرسد لابد وسوسه ميشوند و سوار ميکنند و همين ميشود شروع دعوا و درگيري که خيلي وقتها به زد و خورد هم ميکشد.»
زورم نميرسد
احتمالا شما هم با خودتان ميگوييد واکنش نيروي انتظامي به اين موضوع چيست؟ اصلا اگر دعواها را هم در نظر نگيريم، ترافيک و بندآمدن خيابان آن هم در حضور مأمور نيرويانتظامي چه معنايي ميتواند داشته باشد. جواب رانندههاي تاکسي به اين سؤال با لبخندي از روي يأس و افسوس همراه است.
يکي از آنها در جواب اين سؤال ميگويد: «ما ديگر از نيرويانتظامي نااميد شدهايم. هر کاري بگوييد، کردهايم. رفتهايم با هزار خواهش و تمنا از کلانتري مأمور آوردهايم اما انگار نه انگار. هيچ کاري نميکنند.»
با دستش مأموري را نشان ميدهد که دفترچه جريمهاي در دستش گرفته و سوتي هم در دهانش است اما سعي ميکند اين طرف را نگاه نکند. به سراغ او هم ميروم؛ براي فرار از سرما، روپوش بلندي پوشيده و ماسک زده است. به ترافيک قفلشده و بوقهاي ممتد ماشينها اشاره ميکنم و ميگويم: «چرا براي ساماندهي خودروهايي که سر راه بقيه هستند، کاري نميکنيد؟»
کمي مکث ميکند و بعد جواب ميدهد: «چکار بايد بکنم؟ اينها همه با هم فاميل هستند و من يک سرباز وظيفهام. اگر با من گلاويز شوند و بلايي سر من بياورند، چه کسي جوابگوست؟ رانندههای تاکسيها هم سراغ من آمدهاند اما به آنها هم گفتهام که زورم نميرسد چون يکی، دو نفر که نيستند، 20 نفر هستند و من اگر بقيه بچههاي اين اطراف را هم حساب کنم، چهار نفر بيشتر نيستيم.»
برخورد ميکنيم
سرباز وظيفه ميگويد زورش به مسافرکشها نميرسد اما رئيس پليس راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ از آغاز طرح برخورد با ورود مسافربرهاي شخصي و غيرمجاز به پايانههاي تاکسيراني خبر ميدهد و ميگويد: «در راستاي ساماندهي حملونقل مسافر و برخورد با مسافربرهاي شخصي و غيرمجاز در پايانههاي تاکسيراني، اين طرح به مرحله اجرا درآمده است و برايناساس، با تمامي خودروهاي شخصي و غيرمجاز که وارد پايانههاي مسافربري شده، طبق قانون برخورد خواهد شد.»
او ادامه ميدهد: «دوربينهايي هم براي برخورد با ورود خودروهاي شخصي و غيرمجاز در ورودي پايانههاي تاکسيراني نصب شده است. علاوه بر دوربينها، مأموران راهور در تمام پايانههاي تاکسيراني نيز مستقر شده و درباره اعمال قانون اين تخلف اقدام خواهند کرد. طبق قانون، توقف وسايلنقليه در ايستگاه وسايل حملونقل عمومي، 30 هزار تومان و حمل مسافر از سوی خودروهاي شخصي و غيرمجاز نيز 30 هزار تومان جريمه در پي دارد؛ بنابراين اگر خودرويي شخصي وارد پايانه شده و اقدام به مسافربري هم بکند، در مجموع 60 هزار تومان جريمه خواهد شد.»
از فقر ميترسيم، از دعوا و جريمه نه
«چکار کنيم؟» اين جواب را اگرچه سرباز وظيفه سر خيابان ميرداماد هم به من داده بود اما استيصالي که در چشمهاي رحمان ديده ميشود، زمين تا آسمان با او فرق دارد. يک سال است از کوهدشت به تهران آمده است.
خودش ميگويد بيکاري و فقر او را به اين شهر بزرگ که از همه چيزش بدش ميآيد، کشانده است؛ وقتی اين حرفها را ميزند به دستهاي بزرگ و سختيکشيدهاش که روي فرمان جا خوش کردهاند، نگاه ميکنم. ادامه ميدهد: «بله، درست است. ما توي ماشين ميخوابيم. هرچقدر بتوانيم بيشتر کار ميکنيم و کمتر ميخوريم تا تمام اين سالهايي که بيکار بودهايم براي خانواده جبران کنيم. همه ما فاميل و همشهري هستيم. شايد برايتان عجيب باشد که اين همه مسافرکش با هم فاميل باشند اما برايتان عجيب نيست که چرا در يک فاميل، اين همه بيکار و ناچار وجود دارد که مجبور هستند همهچيز را در شهر خودشان ول کنند و به تهران بيايند، آن هم براي يک قران پولي که ميخواهد از دعوا و درگيري به دست بيايد.»
سليمان هم تازه نامزد کرده و به خانواده نامزدش قول داده ارديبهشت، وقتي که هوا خيلي در کوهدشت خوب است، عروسي بگيرد. ميگويد: «اما با کدام پول؟ 29 سالم است و ميخواهم ازدواج کنم اما کار ندارم. پدرم يک زمين کشاورزي داشت که تا ما بچه بوديم خرجمان را ميداد اما الان که خودمان ميخواهيم خانواده تشکيل بدهيم، بايد از کجا هزينههايمان را جور کنيم؟ نه کارخانهاي اطرافمان هست، نه توانستهايم درس درست و حسابي بخوانيم؛ البته پسرعموي من که ليسانس دارد هم دو ماه است از فشار بيکاري به تهران آمده، اگر کار پيدا نکند بايد بيايد توي همين خط، خودش را جا کند.»
او در جواب اينکه حقوق رانندههاي تاکسي چه ميشود، ميگويد: «روزي را خدا ميدهد خانم! ما جاي کسي را تنگ نکردهايم اما آنها زيادهخواه هستند. به اندازه همه مسافر هست. نکند ميخواهند مسافرها را روي هم سوار کنند. ما قانع هستيم. کرايه کم ميگيريم، دربستي را ارزان حساب ميکنيم و همينها لج تاکسيها را درآورده، درحاليکه روزي دست خداست.»
رحمان هم درباره جريمههايي که در راه است، ميگويد: «ما از جريمه نميترسيم. براي آن هم راهي پيدا ميکنيم. ما از اينکه جلوي خانوادهمان شرمنده باشيم، ميترسيم. بچه من کليههايش مريض است. من دارم بهخاطر او از جانم مايه ميگذارم. اگر من را جريمه کنند، او را جريمه کردهاند.»
شهري با بيشترين آمار بيکاري
همه کساني که مسيرشان با رانندههاي شخصي در محدوده ميرداماد، ونک، سيدخندان و... گره خورده، اوايل از اينکه چرا همه آنها يک لهجه دارند و حالوهواي چهرهشان هم يکي است، تعجب کردهاند اما شايد اگر بدانند آنها از شهري ميآيند که بيشترين آمار بيکاري را در کل کشور دارد.
درواقع، کوهدشت بیشترین آمار بیکاری را در استان لرستان داشته و لرستان بیشترین آمار بیکاری را در ايران دارد؛ شهري که به گفته فرماندارش، هر روز به شمار بيکارهايش اضافه ميشوند و همين موضوع، رکود اقتصادي و فقر را در اين شهر را دامن ميزند. شهرستان کوهدشت، 14 درصد از مساحت استان لرستان را دربرگرفته و 10 درصد از مجموع جمعيت استان مربوط به هم مربوط به اين شهر است پس عجيب نيست که شاهد مهاجرت مردهاي خانوادههاي کوهدشتي به تهران باشيم؛ پايتختي که به گفته آنها بايد براي همه جا داشته باشد.
منبع: روزنامه وقایع اتفاقیه
مهم نيست از کدام طرف خيابان ميرداماد بخواهيد به طرف ديگر برويد، بههرحال، تعداد زيادي خودروي شخصي هر دو سر اين خيابان و البته در ميانه آنجايي که هزاران مسافر از متروي ميرداماد خارج ميشوند، ايستادهاند که صاحبانشان بر سر تصاحب مسافر با هم ميجنگند.
6 ماه است اين مسير هميشگي را طي ميکنم و کمتر روزي بوده که صداي دعواي رانندهها آن هم به زباني که يک کلمهاش را هم نميفهمم تا نزديک گيت ورود و خروج مترو شنيده نشود. انبوه ماشينهاي شخصي، کاري کرده که تاکسيها عقبتر بايستند و از همان فاصله سعي کنند مشتريهايي را جذب کنند که دلشان ميخواهد فقط تاکسي خطي سوار شوند، نه ماشينهاي ديگر را.
اين ماجرا در تقاطع ميرداماد و وليعصر(عج) بحران ديگري هم درست کرده است؛ ترافيک ماشينهايي که ميخواهند دور بزنند و پرايدهاي مسافرکش، مسير دورزدنشان را بستهاند و اين يعني هياهوي چند برابري؛ هياهويي که با دخالت افسر پليس هم فرونمينشيند زيرا رانندههاي موفق، آنهايي هستند که درست سر خط پارک کرده باشند و عقبنشيني چند متري هم ميتواند باختت را تضمين کند.
اينجا هم تاکسيها چندمتر آنطرفتر درحالي مسافر جمع ميکنند که صدايشان بين بقيه سروصداها کمتر شنيده ميشود و ماشينشان هم کمتر پُر. اگر فکر ميکنيد سرتاسر خيابان ميرداماد تنها جايي است که اين وضعيت برقرار است، بد نيست سري به زير پل سيدخندان بزنيد، همينطور ميدان ونک، وليعصر(عج) و حتي دورتر.
از زمين کشاورزي تا پشت فرمان
مدتهاست جنگ بين صاحبان خودروهاي شخصي و تاکسيدارها، سازمان يافته شده است. منصور که راننده تاکسي است، دليل سازمانيافتگي جناح مقابل را همشهري و همزبانبودنشان ميداند. او ميگويد: «11سال است تاکسي دارم و هميشه مشکل ما با رانندههاي شخصي برقرار بوده اما چند سالي است که اهالي يکي از شهرستانهاي لرستان، چنان خطهاي تاکسي را قُرق کردهاند که زور هيچکس به آنها نميرسد. همه با هم فاميل يا همشهري هستند و اگر به يکي از آنها بگويي بالاي چشمت ابرو است، بقيه چنان بالاخواهش درميآيند که از کردهات پشيمان بشوي. ما هم خسته شدهايم از بس دعوا کردهايم. مگر چقدر درميآوريم که بخواهيم از صبح تا شب هم بجنگيم؟»
يکي ديگر از رانندهها آرام، طوري که بقيه نشنوند، ميگويد: «بيشتر از 90 درصد رانندههاي شخصي خطهاي اطراف از شهرهاي کوهدشت و گراب آمدهاند؛ بيشتر از همان کوهدشت؛ همه با هم همشهري هستند و هواي هم را دارند. اوايل مسافرها را گذري ميزدند. ما هم که هميشه از مسافرکش گذري کشيدهايم و به آن عادت داريم اما الان مدتي است خيلي رسمي ميآيند در خط ميايستند. اوايل ميگفتند ما فقط وقتي مسافر ميزنيم که شما نباشيد اما الان ما بايد مراقب باشيم مسافر را از ماشين ما پياده نکنند به هواي اينکه فقط يک مسافر ميخواهند تا راه بيفتند. هر لحظه هم آماده دعوا هستند و توي ماشينشان چوب و چماق نگه ميدارند. همين چند وقت پيش يکي از آنها شيشه ماشين يکي از بچهها را آورد پايين. بعد که همشهريهايش پادرمياني کردند و رضايت نگرفتند، تهديد کردند که اگر شلوغش کني خودت هم نميتواني اينجا مسافر بزني.»
او در ادامه میگوید: «اينها اغلب کشاورز بودهاند؛ هم قدرت بدني زيادي دارند و هم مقاومتشان زياد است. نميخواهم حق و حقوقشان را ناديده بگيرم بههرحال، آنها در هر شرايطي براي سوارکردن مسافرها آماده هستند حتي در ساعاتي از شب که ديگر خبري از تاکسي نيست اما اينها دليل نميشود که جاي ما را بگيرند. آنها بهخاطر شرايطي که دارند، خيلي بهتر از ما کار ميکنند. اغلب توي ماشينهايشان ميخوابند و هزينه جا و مکان نميدهند. شبها تا ديروقت مسافرکشي ميکنند و صبح هم اول وقت توي خط هستند. خرج خانوادههايشان را هم به همان قيمتهاي شهرستان ميدهند نه مثل ما که هزينههاي زندگي در تهران را ميدهيم.»
منصور هم حرفهاي او را تأييد ميکند و ميگويد: «من براي ماشين و خط، روي هم 37 ميليون تومان هزينه کردهام. آنوقت اينها با يک پرايد 10 ميليون توماني و اتحادي که دارند، نميگذارند ما نفس بکشيم. به خدا ما هم زير هزار جور قرض و بدهي هستيم و دليل نميشود چون با پسرعمه و شوهرخاله و بقيه طايفه، مسافرکشي نميکنيم حقمان زير پا گذاشته شود. حتي ما خيلي جاها کوتاه آمدهايم و الان به نوبتي مسافرزدن راضي شدهايم اما آنها رعايت نميکنند. ما بين خودمان نوبت ميگذاريم آنها بين خودشان؛ البته خيلي وقتها بين خودشان هم نوبت را نگه نميدارند؛ مثلا يکهو ميآيند توي خط، يک مسافر به آنها ميرسد لابد وسوسه ميشوند و سوار ميکنند و همين ميشود شروع دعوا و درگيري که خيلي وقتها به زد و خورد هم ميکشد.»
زورم نميرسد
احتمالا شما هم با خودتان ميگوييد واکنش نيروي انتظامي به اين موضوع چيست؟ اصلا اگر دعواها را هم در نظر نگيريم، ترافيک و بندآمدن خيابان آن هم در حضور مأمور نيرويانتظامي چه معنايي ميتواند داشته باشد. جواب رانندههاي تاکسي به اين سؤال با لبخندي از روي يأس و افسوس همراه است.
يکي از آنها در جواب اين سؤال ميگويد: «ما ديگر از نيرويانتظامي نااميد شدهايم. هر کاري بگوييد، کردهايم. رفتهايم با هزار خواهش و تمنا از کلانتري مأمور آوردهايم اما انگار نه انگار. هيچ کاري نميکنند.»
با دستش مأموري را نشان ميدهد که دفترچه جريمهاي در دستش گرفته و سوتي هم در دهانش است اما سعي ميکند اين طرف را نگاه نکند. به سراغ او هم ميروم؛ براي فرار از سرما، روپوش بلندي پوشيده و ماسک زده است. به ترافيک قفلشده و بوقهاي ممتد ماشينها اشاره ميکنم و ميگويم: «چرا براي ساماندهي خودروهايي که سر راه بقيه هستند، کاري نميکنيد؟»
کمي مکث ميکند و بعد جواب ميدهد: «چکار بايد بکنم؟ اينها همه با هم فاميل هستند و من يک سرباز وظيفهام. اگر با من گلاويز شوند و بلايي سر من بياورند، چه کسي جوابگوست؟ رانندههای تاکسيها هم سراغ من آمدهاند اما به آنها هم گفتهام که زورم نميرسد چون يکی، دو نفر که نيستند، 20 نفر هستند و من اگر بقيه بچههاي اين اطراف را هم حساب کنم، چهار نفر بيشتر نيستيم.»
برخورد ميکنيم
سرباز وظيفه ميگويد زورش به مسافرکشها نميرسد اما رئيس پليس راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ از آغاز طرح برخورد با ورود مسافربرهاي شخصي و غيرمجاز به پايانههاي تاکسيراني خبر ميدهد و ميگويد: «در راستاي ساماندهي حملونقل مسافر و برخورد با مسافربرهاي شخصي و غيرمجاز در پايانههاي تاکسيراني، اين طرح به مرحله اجرا درآمده است و برايناساس، با تمامي خودروهاي شخصي و غيرمجاز که وارد پايانههاي مسافربري شده، طبق قانون برخورد خواهد شد.»
او ادامه ميدهد: «دوربينهايي هم براي برخورد با ورود خودروهاي شخصي و غيرمجاز در ورودي پايانههاي تاکسيراني نصب شده است. علاوه بر دوربينها، مأموران راهور در تمام پايانههاي تاکسيراني نيز مستقر شده و درباره اعمال قانون اين تخلف اقدام خواهند کرد. طبق قانون، توقف وسايلنقليه در ايستگاه وسايل حملونقل عمومي، 30 هزار تومان و حمل مسافر از سوی خودروهاي شخصي و غيرمجاز نيز 30 هزار تومان جريمه در پي دارد؛ بنابراين اگر خودرويي شخصي وارد پايانه شده و اقدام به مسافربري هم بکند، در مجموع 60 هزار تومان جريمه خواهد شد.»
از فقر ميترسيم، از دعوا و جريمه نه
«چکار کنيم؟» اين جواب را اگرچه سرباز وظيفه سر خيابان ميرداماد هم به من داده بود اما استيصالي که در چشمهاي رحمان ديده ميشود، زمين تا آسمان با او فرق دارد. يک سال است از کوهدشت به تهران آمده است.
خودش ميگويد بيکاري و فقر او را به اين شهر بزرگ که از همه چيزش بدش ميآيد، کشانده است؛ وقتی اين حرفها را ميزند به دستهاي بزرگ و سختيکشيدهاش که روي فرمان جا خوش کردهاند، نگاه ميکنم. ادامه ميدهد: «بله، درست است. ما توي ماشين ميخوابيم. هرچقدر بتوانيم بيشتر کار ميکنيم و کمتر ميخوريم تا تمام اين سالهايي که بيکار بودهايم براي خانواده جبران کنيم. همه ما فاميل و همشهري هستيم. شايد برايتان عجيب باشد که اين همه مسافرکش با هم فاميل باشند اما برايتان عجيب نيست که چرا در يک فاميل، اين همه بيکار و ناچار وجود دارد که مجبور هستند همهچيز را در شهر خودشان ول کنند و به تهران بيايند، آن هم براي يک قران پولي که ميخواهد از دعوا و درگيري به دست بيايد.»
سليمان هم تازه نامزد کرده و به خانواده نامزدش قول داده ارديبهشت، وقتي که هوا خيلي در کوهدشت خوب است، عروسي بگيرد. ميگويد: «اما با کدام پول؟ 29 سالم است و ميخواهم ازدواج کنم اما کار ندارم. پدرم يک زمين کشاورزي داشت که تا ما بچه بوديم خرجمان را ميداد اما الان که خودمان ميخواهيم خانواده تشکيل بدهيم، بايد از کجا هزينههايمان را جور کنيم؟ نه کارخانهاي اطرافمان هست، نه توانستهايم درس درست و حسابي بخوانيم؛ البته پسرعموي من که ليسانس دارد هم دو ماه است از فشار بيکاري به تهران آمده، اگر کار پيدا نکند بايد بيايد توي همين خط، خودش را جا کند.»
او در جواب اينکه حقوق رانندههاي تاکسي چه ميشود، ميگويد: «روزي را خدا ميدهد خانم! ما جاي کسي را تنگ نکردهايم اما آنها زيادهخواه هستند. به اندازه همه مسافر هست. نکند ميخواهند مسافرها را روي هم سوار کنند. ما قانع هستيم. کرايه کم ميگيريم، دربستي را ارزان حساب ميکنيم و همينها لج تاکسيها را درآورده، درحاليکه روزي دست خداست.»
رحمان هم درباره جريمههايي که در راه است، ميگويد: «ما از جريمه نميترسيم. براي آن هم راهي پيدا ميکنيم. ما از اينکه جلوي خانوادهمان شرمنده باشيم، ميترسيم. بچه من کليههايش مريض است. من دارم بهخاطر او از جانم مايه ميگذارم. اگر من را جريمه کنند، او را جريمه کردهاند.»
شهري با بيشترين آمار بيکاري
همه کساني که مسيرشان با رانندههاي شخصي در محدوده ميرداماد، ونک، سيدخندان و... گره خورده، اوايل از اينکه چرا همه آنها يک لهجه دارند و حالوهواي چهرهشان هم يکي است، تعجب کردهاند اما شايد اگر بدانند آنها از شهري ميآيند که بيشترين آمار بيکاري را در کل کشور دارد.
درواقع، کوهدشت بیشترین آمار بیکاری را در استان لرستان داشته و لرستان بیشترین آمار بیکاری را در ايران دارد؛ شهري که به گفته فرماندارش، هر روز به شمار بيکارهايش اضافه ميشوند و همين موضوع، رکود اقتصادي و فقر را در اين شهر را دامن ميزند. شهرستان کوهدشت، 14 درصد از مساحت استان لرستان را دربرگرفته و 10 درصد از مجموع جمعيت استان مربوط به هم مربوط به اين شهر است پس عجيب نيست که شاهد مهاجرت مردهاي خانوادههاي کوهدشتي به تهران باشيم؛ پايتختي که به گفته آنها بايد براي همه جا داشته باشد.
منبع: روزنامه وقایع اتفاقیه
۰